جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

عزیز بیگ در دور دوم انتخابات !


عزیز بیگ در دور دوم انتخابات !
بالاخره بیگ به دور دوم انتخابات مجلس راه یافت. البته به این سادگی ها هم نبود . چند سالی در این راه از جان و مال مایه گذاشته بود. با همه‌ی خساست و لئامتش سر کیسه را تا بخواهی شل کرده بود. اول از همه توانست از ارمنستان مدرک دکترا دست و پا کند. با چه ترفندی؟ خود می‌داند و بس. با وجودی که در این مملکت آن‌چه فت و فراوان می‌باشد خواب دیدن و خواب نما شدن است، بیگ ما حتی در خواب هم ارمنستان را ندیده بود. عشق پوشیدن جامه‌ی وکالت چنان وجودش را مسخر کرده بود که طی این مدت در عزم بیگ برای راهیابی به مجلس و پوشیدن لباس وکالت هفت خان رستم هم یک خوان به حساب نمی آمد. با همه‌ی مشکلات و سختی‌های پول خرج کردن، بیگ اندک هراسی به خود راه نمی داد. با فقر و تنگ دستی و فراوانی نیازمندان، الحمدالله افراد زیادی به پول بیگ شدیداً محتاج اند. چه میهمانی‌ها که نداده بود. با چرب زبانی‌هایش وعده هایی می داد که از آستین هیچ شعبده بازی، این چنین تردستی‌ها بر نمی آمد.
برای یکی قول استخدام در ادارات دولتی، برای آن دیگری کار مادام العمر در شرکت بازرگانی‌یش با حقوق و مزایای کافی می داد. در یک کلام بیگ در سخنانش با کمال فروتنی حتی مدعی بود اگر به مجلس رود فی الفور داروی معالجه بیماری سرطان و ایدز را کشف خواهد کرد. تا بخواهی به حریفان انتخاباتی‌اش لیچار می بست. عوام‌فریب، کوتوله‌ی سیاسی، تن پرور و... بارشان می کرد. یا بهتر گفته باشیم بمباران تبلیغاتی‌اشان می کرد. آن هم با مرگ بار ترین سلاح ها یا ببخشید کلمات قصار ممکنه. بعد از آن که مسجل شد با همه ی این اکتشافات تبلیغی و ترویجی در نوبه‌ی اول، بیگ نتوانست موفق شود و کارش به دور دوم کشید با همه‌ی وجود عزم خود را جزم نمود هر طور شده در دور دوم که برایش بازی مرگ و زندگی بود، توفیق نصیبش شود. بهتر از هر کس می‌دانست چه پول‌های کلان و نجومی در این راه سرمایه گذاری کرده است. زبانم لال ناکامی یعنی نیستی کامل که خدا آن روز را نیاورد.
با تمامی فامیل که عمری قهر بود، آشتی نمود. از همه ی آن ها متنفر بود. می‌گفت: خودش را نمی‌خواهند به خاطر پولش با او پسر خاله، پسر عمه، دایی و عمو و برادر شده‌اند. با ولخرجی بی حد و حساب از همه دل جویی نموده دوباره فامیل شده بود
بیگ عاقل تر از آن بود که عواقب بد بیاری یا آن روی سکه را نبیند: می دانست اگر ببازد چه جار و جنجال‌ها و بهانه هایی باید یابد تا دوباره با همه ی اطرافیان مفت خورش! قطع رابطه نماید. مشکلی نبود، نبوغش خلاق تر از آن بود که در این‌سان مواردی کم آورد. ولی تکلیف پول ها... آه درد این یکی مافوق هر چیزی است. وقتی این افکار بر ذهنش می رسید، با خود می گفت: پسر جان این تفکرات شیطانی است. من پیروز خواهم شد. چرا فال بد بزنم. تا حالا که صد ها بار فال حافظ برایم نیک آمده، بیهوده چرا بر خویشتن سخت می گیرم.
از معجزات بزرگ این ایام، مؤدب شدن عزیز بیگ بود. چه عذاب و سختی ها کشید تا جلوی فحش دادنش را بگیرد. او که عمری چاشنی سخنانش فحش بود مرارتش در این کار فزون از توصیف است. به هر حال چند روزی بیش‌تر برای رأی گیری نمانده. بنده شخصاً مایلم نام ایشان از صندوق رأی بیرون آید. همسایه‌ایم و شناخت کاملی از خصوصیاتش دارم. ناکامی در انتخابات همانا و سکته‌ی قلبی‌اش همانا... رابطه‌ی همسایگی اجازه نمی دهد بتوانم از شرکت در مراسم تشییع جنازه اش خود داری نموده و جیم شوم. این هم یعنی یک روز تمام از کار و زندگی ماندن. باور فرمایید در چنگال مشکلات زندگی پاک کلافه ام، مطلقاً وقت و فرصتی برای این کار ها ندارم.
بیایید محض رضای خدا دعا کنیم عزیز بیگ وکیل شود. آمیــــــن...
صادق شکیب
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید