پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


گر نداری درد، از ما وام کن...


گر نداری درد، از ما وام کن...
با آن که هشت قرن از روزگار عطار می گذرد، اما هنوز آثار این شاعر دست به دست در میان علاقه مندان به متون عرفانی می چرخد و هنوز بر آثارش شرح و تحلیل نوشته می شود.
مسأله ای که خواندن آثار عطار را بعد از قرنها برای ایرانیان دلنشین کرده، شیوه داستانگویی این شاعر در اشعارش است. عرفان و عشقی که عطار در آثارش مورد استفاده قرار داده چنان جذاب است که حتی روح حافظ و مولوی را هم درگیر کرده است.
بسیاری از حکایات مولوی قبلاً در آثار عطار یا سنایی آمده است، اگر چه سنایی نخستین کسی است که عرفان را به صورت جدی در شعرهایش آورده، اما عرفان او زاهدانه است، در حالی که عرفان عطار نوعی عرفان ذوقی است.
عطار حتی نسبت به عرفای شاعر پیش از خود ابتکاراتی دارد؛ مثلاً به جای «مقامات» از «وادی ها» استفاده می کند (معنی وادی همان بیابانهای سنگلاخی است). به همین دلیل مراحل هفت گانه سلوکش با طلب و شوق آغاز می شود و با عشق ادامه پیدا می کند. در همین راستاست که وادی های این شاعر، «ذوقی» و عاشقانه اند
منتقدان و شاعران پس از او، این وادی ها را «هفت شهر عشق» نامیده اند.
در اشعار عطار کششی وجود دارد که روح انسان را از نیازهای مادی دور می کند و به مرتبه کمال می رساند. عشق در آثار عطار متبلور شده؛ او از عشق آن چیزی را می خواهد که انسان را به حق می رساند و حقیقت را پیش چشم انسان مجسم می سازد.
دیدگاه عطار درخصوص عشق در حکایات او به خوبی نشان داده شده است.
به نظر عطار، عشق لازمه وجودی هر سالک است. عشق مرحله ای است که سالک باید در آن بسوزد تا تمام ناخالصی هایش پاک شود و «من» وجودی اش را از بین ببرد. در این مرحله باید جان به کف و خونین جگر و سرباخته رفت؛ در مختار نامه اش هم تأکید می کند:
اول قدم از عشق سرانداختن است
جان باختن است و با بلا ساختن است
در نگاه عاشقانه عطار با شاعران قبل و بعدش تفاوتهایی دیده می شود. شاعران قبل و بعد عطار معتقد بودند، تفاوت میان انسان و فرشته، «عشق» است؛ انسان عشق را پذیرفته، اما فرشتگان نپذیرفتند؛ همچنان که حافظ می گوید:
فرشته، عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
اما عطار خلاف این مسأله را می گوید؛ او معتقد است فرشتگان هم مثل انسانها عاشق خداوند و اگر عشق نداشتند، این گونه حول عرش الهی نمی گشتند. چیزی که انسان دارد و فرشته ندارد از نظر عطار «درد» است.
قدسیان را عشق هست و درد نیست
درد را جز آدمی در خورد نیست
درد تو باید دلم را درد تو
لیک نه در خورد من در خورد تو
ساقیان خون جگر در جام کن
گرنداری درد، از ما وام کن
کفر، کافر را و دین دیندار را
ذره ای دردت دل عطار را
به همین خاطر ماسینیون می گوید: اشعار عطار، عشق است و درد است و خون.
تا نگردی مرد صاحب درد، تو
در صف مردان نباش، مرد تو
هر که درد عشق دارد، سوز هم
شب کجا باید قرار و روز هم
دکتر زرین کوب در کتاب «صدای بال سیمرغ» می گوید: «درد، درد، درد؛ این کلمه ای است که هرگز از زبان عطار نمی افتد. آن را بارها در دیوان، در تذکرة الاولیا و مثنویات خویش بر زبان می آورد، یا بر زبان اشخاص روایات و قصه هایش می گذارد.»
این مورخ و اسلام شناس می افزاید: «این درد فردی نیست. درد جسمانی هم نیست، چیزی روحانی، انسانی و کیهانی است. در همه اجزای عالم هست، اما انسان، انسان انسان ظلوم جهول بیش از تمام کائنات به آن شعور دارد. همه اجزای عالم به انگیزه آن در پویه اند. پویه شان به سوی کمال است. درد شوق طلب است، احساس نقص است، رؤیت غایت است و بنابراین درد نیست؛ درمان است. درمان نقص، درمان دور افتادگی از کمال.»
عطار در دیباچه تذکرة الاولیا خاطر نشان می کند: «نقل احوال و اقوال اهل درد، آنها را که نه مرد راهند، مرد می کند، مردان را شیر مرد می کند، شیر مردان را فرد می کند و فردان را عین درد می گرداند.»
بدین گونه پیداست که عطار درد را نسخه درمان می داند. او می گوید:
گفت ای دردی که درمان منی
جان جانی، کفر و ایمان منی
با این نسخه است که عطار می خواهد «درد» اهل عصر را که «بی دردی» است، درمان کند و هیهات که بتوان همه خلق را با یک چنین نسخه ای درمان کرد.
عطار سعی دارد تا به خواننده حالی کند که با این درد، می توان از بی دردی رست.
آن چه باعث شد عطار، عشق را با درد در آثارش بیاورد و این دو عنصر را همیشه با هم همراه کند، این است که عطار معتقد بود درد بی درمان علاجش آتش است. خودش در جایی می گوید: «زمان بسیار باید بگذرد تا جان انسان بویی از خدا ببرد. اگر از پیشگاه حضرت باری دستور رسد، شرح آن سفر را باز خواهم گفت و اگر از آن سفر کتابی شعر بنویسم، هر دو عالم را از آن منور سازم.»
خدیجه زمانیان
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید