جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

حوزه های مشترک دانش فقه و تفسیر


حوزه های مشترک دانش فقه و تفسیر
دانش فقه و تفسیر, دو دانش بلند مرتبه در دانشهای شرعی به شمار می روند. این دو, گرچه دوشاخه مستقل ازعلوم نقلی اسلامی هستند, امّا ارتباطات تاریخی و موضوعی آن دو,چنان است که مطالعات میان رشته ای را برمی تابد و این ضرورت را می آفریند که با نگاهی ژرفکاوانه, زوایای ارتباط خود را بنمایاند و زوایای گوناگون اشتراک و تمایز, کشف گردد و داد و ستد علمی دودانش فقه و تفسیر تبیین شود.
این نوشتار, می کوشد نگاهی گذرا به روابط این دودانش بیفکند و گذشته و حال آن دو را, بنگرد و دانشهایی را ازآن, برگیرد. بی گمان, بررسی همه جانبه تر, در مطالعات گسترده ومجال فراخ تر میسر خواهد گردید.
● پیوند تاریخی فقه و تفسیر
در تعریف دانش فقه گفته اند:
(هوالعلم بالاحکام الشرعیة عن ادّلتها التفصیلیّة.) ۱
همچنین در دانش تفسیر ازاین تعریف می توان یادکرد:
(علم یبحث فیه عن القرآن الکریم من حیث دلالته علی مراد اللّه تعالی بقدر الطاقة البشریّة.) ۲
تعاریف یادشده گرچه قلمروی دودانش فقه و تفسیر را بیان می کنند; امّا در پرتو مطالعات تاریخی, می توان به نکات زیراشاره داشت:
۱) واژه فقه, در قرنهای نخستین اسلامی, معادل دانش به احکام شرعی نبوده است. این کاربرد, در دوره های متأخر صورت گرفته است. این نکته ازموارد کاربرد واژه فقه در قرآن و احادیث, به دست می آید.
غزالی می نویسد:
(بدون تردید, فقه در عصر نخست, در روش شناخت آخرت وآگاهی از دقائق آفات نفس و مفاسد اعمال ونیروی احاطه کننده به حقارت دنیا و آشنایی کامل به نعمتهای آخرت و استیلای خوف و ترس برقلب, کاربرد داشته است. دلیل برآن, سخن خداوند است:
(لیتفقّهوا فی الدّین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم) توبه/۱۲۲
آنچه به وسیله انذار و تخویف حاصل می شود, فقه است, نه فروعات, همانند طلاق, عتق, لعان, اجاره و… زیرا این گونه دانسته ها, تخویف و انذار نمی آفریند.)۳
صدرالمتألهین شیرازی نیز, همانند سخن بالا را ابراز می کند:
(فقه در بیشتر احادیث, به معنای بصیرت دردین است و فقیه, کسی است که دارای این بصیرت باشد.)
همچنین, ایشان در شرح حدیث امام رضا(ع): (… انّ من علامات الفقیه الحکم و الصّمت… )نوشته است:
(حضرت رضا(ع)نشانه های فقیه را بیان کرده اند. این نکته, نشان می دهد که فقه, معنایی پیچیده داشته وهرکس, برآن وقوف نداشته است; از این رو امام با یادکرد لوازم و آثار آن, فقه را معرّفی می کنند. اگر معنای فقه, اطلاع برفتاوی و آرای گوناگون بود, به این شرح و تفسیر نیاز نبود) ۴
در پرتو این نگاه تاریخی به واژه فقه, دستاوردهای فراوانی را می توان ارائه کرد. ازجمله تعریض عارفان به فقیهان, که منزلت مادی و معنوی که در قرآن و حدیث برای فقه و فقیه, بیان شده است, آیا به راستی حقّ فقیهان است؟ وآیا فقیه و دانش فقه, ازیک جا به جایی واژگانی, بهره نبرده اند؟
این نقد و تعریض در کلمات عارفان و متصوفان, فراوان یافت می شود. دراین میان, تعبیرات غزالی شنودنی تر می نماید:
(بدون تردید منشأ آمیختگی و مخلوط شدن علوم مذمومه با علوم شرعیه, تحریف نامهای شایسته و تبدیل و نقل آن به معانی است که سلف صالح, چنان اراده نکرده اند… درباره فقه, آن را تخصیص داده اند به شناخت فروعات غریبه, آگاهی از علل آن, نوشتن مقالات بغرنج پیچیده که هرکس بیشتر درآن فرو رودو زیادتر به آن اشتغال یابد, به او فقیه می گویند.) ۵
جدای از درستی و نادرستی این گونه نقدها و تهاجمها, ازاین نکته نمی توان چشم پوشید که منزلت و مرتبت دانش فقه اصطلاحی(دانش احکام فرعیه دینی), کم و بیش وامدار جابه جایی مفهومی است که در معنای فقه پدید آمده است. با آن که, بی هیچ تردیدی, فقه در متن قرآن وحدیث, معادل آن نبوده است, امّا با برقراری معادله میان واژه فقه و دانش احکام شرعی, این دانش, منزلت و ارج ویژه یافته و از همه ٌ امتیازها و بهره های آن واژه مقدّس, سود جسته است.
۲) آیا دانش تفسیر و فقه اصطلاحی (آشنایی اجتهادی با احکام شرعی) تاریخ مشترک دارند وازیک نقطه آغاز می گردند؟ یا یکی بردیگری تقدّم زمانی دارد؟ پاسخ این پرسش, مبتنی بر آن است که آغاز اجتهاد و فقاهت ونیز دانش تفسیر را از چه زمانی بدانیم؟
درتاریخ تشریع واجتهاد, گروهی برآن عقیده اند که عصر اجتهاد, از دوره پیامبر(ص)آغاز شده است. آنان, دراین نکته, اختلاف ورزیده اند که آیا شخص پیامبر(ص)نیز به عمل اجتهاد دست یازیده است یا آن که حضرت, تنها از سوی وحی, به درک احکام دست می یافته است؟ از سوی دیگر, در زمینه اجتهاد فقهی اصحاب پیامبر(ص) درعهد حضرتش نیز شواهد و ادله ای ارائه گردیده است.
با توجه به دعوی بالا, می توان برای تفسیر و فقاهت مبدأ مشترک ارائه کرد; زیرا بی تردید, (تفسیر) در عصر پیامبر(ص) از سوی حضرتش, آغاز گردید. خداوند به وی, فرمان داد:
(وأنزلنا الیک الذکر لتبین لهم…) نحل/۴۴
قرآن را برتو نازل کردیم تا برای مردم تبیین وتفسیر کنی.
۳) باآن که تفسیر وفقه, دریک بستر, پدیدار شدند و رشد ونمو یافتند, امّا هویت صنفی قاریان ومفسران, بسیار زودتر از فقیهان رخ نمود. در اواخر قرن اوّل هجری است که کسانی, به عنوان فقهای مدینه, مکّه و… شهرت می یابند, امّا عنوان قاری (که در روزگار اولیه ظهور و گسترش اسلام, علاوه بر قراءت, جنبه تبیین و تفسیر را نیز به همراه داشت) از مدّتها پیش مطرح بود.
دکتر محمود شهابی, در این زمینه می نویسد:
(درعهد پیامبر (ص) تمام توجه به قرآن مجید وتعلیم و تعلم آن می بوده و دانشمندان اسلامی در آن عصر کسانی بودند که قرآن مجید را قراءت و اقراء می کرده اند. ازاین رو, درآن عهد عنوان قاری برای آنان مناسب تر می نموده است.
… به عبارت دیگر, همان عنوان است که سیر تکاملی کرده, در عهد لاحق به عنوان (فقیه) تبدیل شده است.)۶
در اواخر قرن اوّل و نیز قرن دوّم, هویّت صنفی قاریان, مفسران و فقیهان یگانگی دارد. در بیشتر موارد, هرفقیه خود قاری ومفسّر نیز هست. از جمله, به نقل ابواسحق شیرازی, فقیهان هفت گانه مدینه در طبقه نخستین, همان قاریان هفت گانه آن شهر به شمار می رفتند. ایشان, عبارتند از:
عروة بن زبیربن عوام (م: ۹۹ یا ۱۰۰) سعید بن مسیب(م: ۹۱ هـ) ابوبکربن عبدالرحمن(م: ۹۴ هـ) سلیمان بن یسار (م: ۹۴ هـ) عبداللّه بن عتبه(م: ۹۸ هـ) خارجة بن زید(م: ۹۹ هـ) قاسم بن ابوبکر(م: ۱۰۱ هـ).
۴) به نظر می رسد با تأسیس و گسترش مذاهب فقهی درجهان اسلام ونیز اختلافات فزاینده پیروان آن مذاهب, به مرور فقیهان هویت صنفی جداگانه یافتند واز قاریان و مفسران, متمایز گردیدند. فروعات روزافزون فقهی که زاییده نیاز جامعه روبه رشد مسلمان از یکسو واختلافات فقهی از سوی دیگر بود, این روند را سامان داد. فقاهت, به دانش ویژه ای تبدیل شد که می بایست فروعات کهن و نوپدید را, استنباط کند و یا از استنباطات پیشین رؤسای مذاهب, به دفاع برخیزد. واین, خود فرصت وعمری فراخ و مستقل را بر می تابید تابدان در پیچد و گوشه ای از مهم خویش را, برآورده سازد. بدین گونه بود که دانش فقه, راه خود را از دانش تفسیر جدا کرد و به گونه دانش مستقل درآمد.
● مبادی پیشین
فقه وتفسیر, جدای از پیوند نزدیک تاریخی, ازمبادی و دانشهای مشترک بهره می جویند. هردو چونان شاخ وبریک درخت پاک, از ریشه های همانندی استفاده کرده و می کنند.
ابوالفتوح رازی, در مقدمه تفسیر خود, می نویسد:
(… پس چاره نباشد آن را که تعاطی این علوم کند و خواهد که در تفسیر تصنیفی کند از آن که از همه علوم که این کتاب متضمّن است آن را… با بهره باشد… چه اگر از بحری ازاین علوم بی بهره باشد, چون به آن علم رسد یا مهمل گذارد یا خبط کند در چیزی که ناگفتن آن به باشد) ۷
همانند سخن بالا, درمبادی اجتهاد و فقاهت نیز گفته شده است. با یک نگرش اجمالی, می توان به برخی ازاین نیازهای مشترک, اشارت داشت:
الف) فضاشناسی تاریخی:
در دانش تفسیر, برجایگاه دانش اسباب نزول تأکید شده است. اطلاع ازآن, فهم فضاهای تاریخی آیات را میسور می کند و برای مفسر, راههای دید و تبیین و تحلیل را می نمایاند. دراین زمینه, در شماره های اوّل و دوّم همین نشریه, به تفصیل سخن به میان آمده است واز جمله می توان به این گفته واحدی, اشاره کرد:
(معرفت تفسیر آیه, بی دانستن سبب نزول آن میسّر نیست.) ۸
دانش فقه نیز چونان دانش تفسیر, نیازمند فضایابی عصر نزول آیات و صدور احادیث است. فقیه درفهم قرآن و سنّت, در صورتی توفیق می یابد که راهی به پیش زمینه های متون مقدّس[کتاب و سنّت] بجوید و در پرتوی آن, به درک دقیق تری ازآن دو, دست یابد.
دکتر صبحی صالح, در نقش شناخت اسباب نزول در فهم (آیات فقهی قرآن) می نویسد:
(اگر آگاهی از سبب نزول نبود, مسلمانان ـ تا به امروز ـ مسکرات می نوشیدند و به آیه (لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا) (مائده /۹۳) استناد می جستند… و اگر اطلاع از سبب نزول نبود, مسلمانان نماز را به هر سوی مجاز می دیدند و به آیه (لله المشرق و المغرب فاینما تولوا فثم وجه الله) (بقره/۱۱۵) تمسک می کردند.)۹
درزمینه فهم بسامان وجامع از احادیث نیز, نمی توان از نقش مهم فضای صدور چشم پوشید. گرچه فقیهان,کمتر به اهمیت آن پرداخته اند وازآن, چندان سود نجسته اند, امّا به راستی می توان مدّعی شد که درمورد حدیث, درک فضای زمانی و مکانی صدور حدیث, بسیار مهم تر و اساسی تر می نماید; زیرا جنبه برون زمانی-مکانی قرآنی, با احادیث قابل سنجش نیست. درحدیث, به واسطه عنصر همکلامی با مخاطب و شرایط اجتماعی, به طور طبیعی امام(ع) می بایست به مقتضیات سخن, سطح مخاطب, گونه پرسش, شرایط جمع مخاطبان, محیط سیاسی واجتماعی حاکم و دهها مسأله دیگر بیندیشد. بنابراین, چگونه (فقیه) می تواند به الفاظ بپردازد واز پیوندهای شرایط تاریخی و اجتماعی, غفلت ورزد و انتظار درک مفاهیم مورد نظر امام(ع)را داشته باشد؟!
ب) دانش اصول:
اصول فقه, ازمبادی مشترک دودانش تفسیر و فقه است. مفسّر و فقیه, به یکسان, نیازمند قواعد اصولی هستند. شناخت قلمرو معانی الفاظ, مباحث حجیّت, لوازم عقلیه و دهها مسأله دیگر اصولی, در فقه و تفسیر کاربرد دارند.
امام خمینی, درجایگاه اصول فقه ونقش آن در اجتهاد نوشته است:
(از شرایط اجتهاد که اهمیت فراوان دارد, علم آشنایی به مسائل مهم اصول و فقه است… کسانی که دخالت علم اصول فقه را در استنباط احکام شرعی انکار کرده اند, جانب افراط در پیش گرفته اند; زیرا روشن است که استنباط بسیاری ازاحکام شرعی, به مسائل اصول فقه بستگی دارد. بدون بهره وری ازآن, استنباط احکام امکان پذیر نیست و قیاس زمان اصحاب امامان(ع)به زمان ما, قیاس مع الفارق است.)۱۰
این تأکید در دانش تفسیر نیز وجود دارد. به عنوان نمونه, در قرآن کریم, بارها از صیغه امر استفاده شده است. توجه به گونه های دلالت آن (که در دانش اصول بیان شده است) ما را به مفاد آن آیات,نزدیک می کند.
درمواردی, صیغه امر برای دلالت بر وجوب فعل به کار رفته است:
(و اقیموا الصّلاة و آتوا الزّکاة و ارکعوا مع الراکعین) بقره/ ۳۴
ونماز را به پادارید و زکات را ادا کنید وهمراه رکوع کنندگان, رکوع کنید.
و در مواردی صیغه امر, برای استحباب است.
(…والذین یبتغون الکتاب ممّا ملکت ایمانکم فکاتبوهم ان علمتم فیهم خیراً…)
نور/۳۳
بردگان که از شما تقاضای مکاتبه[قرار داد برای آزاد شدن] را دارند, باآنان قرار داد بندید, اگر رشد و صلاح را درآنان احساس می کنید.
درآیه بالا, امر (فکاتبوهم) استحبابی دانسته شده است.
درگونه ای دیگر ازآیات, صیغه امر, صرفاً جنبه ارشادی وهدایتی دارد مانند:
(…واشهدوا اذا تبایعتم…) بقره/ ۲۸۲
هنگام خرید و فروش, شاهد بگیرید.
دستور شاهد گرفتن در معامله, ارشادی است وبرای رفع درگیریها صورت گرفته, بدون آن که جنبه تکلیف و دستور داشته باشد.
درمواردی دیگر, صیغه امر دلالت بر اباحه وجواز دارد, چون:
(…واذا حللتم فاصطادوا…) مائده / ۲
هنگامی که از احرام بیرون آمدید, صید مانعی ندارد.
شیخ طوسی می نویسد:
(فاصطادوا) گرچه به صورت امر است, ولی به گفته مفسران, مراد اباحه است; یعنی مانعی در صید وجود ندارد) ۱۱
معانی دیگری نیز در (امر) و موارد کاربرد آن در قرآن وجود دارد. همان گونه که مشاهده می کنید توجه به معانی مختلف امر (که در دانش اصول به آن پرداخته شده) فهم آیات وحی را میسر می کند. بدون آگاهی لازم از مباحث آن دانش, مفسّر در فهم آیات الهی گرفتار کژروی ویا ابهام و تردید خواهد شد.
کاربرد دانش اصول در تفسیر, دردهها عنوان دیگر اصولی نیز نمایان است. عناوینی چون: مفاهیم, عام وخاص و…
ج) دانش الفاظ و قواعد زبان:
فقه و تفسیر, با منابع نقلی دین سروکار دارند. ازاین رو, هریک نیازمند آن هستند که ازیکسو, درک دقیق و درست از واژگان به کاررفته در قرآن و حدیث, درهردو لازم و ضروری است وازدیگر سو, مباحث گونه گون وعمیق مربوط به فلسفه زبان و زبان شناسی درهردو دانش, بایستی مورد توجه اکید قرار بگیرد.
درنیاز تفسیر و فقه به دانش لغت گفت و گویی نیست و از دیرباز, براهمیت آن در تفسیر و اجتهاد فقهی تأکید شده است. ازجمله در نیاز تفسیر به دانش لغت, گفته اند:
(مجاهد می گوید: برای هیچ فرد مؤمن به خدا و روز جزا, روا نیست که در کتاب خدا گفت و گو کند, مگر این که به لغات عرب آشنایی کامل داشته باشد و شناسایی ناقص, روا نخواهد بود.) ۱۲
زرکشی می نویسد:
(بایستی مفسّر, معانی واژگان را بداند… ویکی از منابع مهم لغت عرب, اشعار دوره جاهلی واستشهاد به آن است.)۱۳
در نیاز مؤکد فقاهت به دانش لغت, نیز سخنان گویا و روشنی ابراز شده است ازجمله, علامه حلّی اظهار کرده:
(آگاهی به لغت عرب, ازآن رو که مقدمه واجب است, واجب است, زیرا شناخت احکام شرعی, وابسته به شناخت علم لغت خواهد بود.) ۱۴
علاوه بر دانش لغت, شناخت قواعد زبان نیز کاربردی مشترک در هردودانش دارد. دو دانش صرف ونحو (که به گونه های ساخت واژه و جمله نظر دارند) درفهم متون نقلی دیانت اسلام(قرآن وحدیث) نقش اساسی دارند.
درآیه شریفه زیر, می توان به تأثیر قواعد ساخت زبان عربی, درفهم کلام وحی, پی برد:
طبرسی در ذیل آیه (الیه یصعد الکلم الطّیّب والعمل الصالح یرفعه) (فاطر/ ۱۰) می نویسد:
(درباره (والعمل الصالح یرفعه) سه وجه ذکر کرده اند:
۱) عمل صالح, سخنان پاکیزه را بالا می برد. دراین صورت, فاعل (یرفعه) عمل صالح خواهد بود.
۲) سخنان پاکیزه, عمل صالح را بالا می برد. دراین وجه, (کلم الطیّب) فاعل (یرفعه) خواهد بود.
۳) خداوند, عمل صالح را بالا می برد. دراین صورت, (اللّه) فاعل آن خواهد بود.) ۱۵
علاوه بر دانش لغت و قواعد ساخت زبان عربی, بایستی به مباحث زبان شناسی و فلسفه زبان توجه داشت. اینک با پیشرفت این دانشها, بی تردید نمی توان فهم متون نقلی دینی, یعنی قرآن وسنّت را ازآن کاوشها, بی نیاز دانست. نیاز و ضرورت دهها دانش و صدها قضیه ومسأله علمی را در پیش مقدمات فهم کتاب و سنت قرار داده ومی دهد.
آنچه مهم است این است که اصل دخالت و قلمرو تأثیر به دست آید, تایک دانش ویا برخی ازمسائل یک دانش, در مقدمات دانش شرعی قرار گیرد ونقش مبادی ضروری فهم دین را پیدا کند. اینک به نظر می رسد مباحث مربوط به زبان شناسی و فلسفه زبان, چنان جایگاهی را یافته است و فقیه و مفسّر, به یکسان نیازمند آن هستند که دیدگاههای مطرح درآن دانش را, در نظر گیرند وبا مراجعه به دیدگاهها و انتخاب نظریه مبنا, به کاوش در قرآن وحدیث بپردازند.
د) مبادی کلامی:
دانش تفسیر و فقه, از دهها نظریه پیشین کلامی سود می جویند. فقه و تفسیر شیعی, بادیدگاههای تفسیری و فقهی اهل سنت یکسان نیستند. برخی از این تفاوتها, به مبادی پذیرفته شده کلامی بازمی گردند. فقیه و مفسر شیعی, مبادی کلامی زیر را پذیرفته و براساس آن, قرآن و حدیث را تفسیر می کند ویا مورد عمل و فتوا قرار می دهد:
▪ دیدگاه عدل الهی درمقام تکوین و تشریع.
▪ نقش اهل بیت(ع)در تفسیر و تبیین و تخصیص آیات وحی
و…
مبادی کلامی یادشده, بر گونه فهم فقیه ومفسراز کتاب وحی, تأثیر می گذارد واو را درمدار خاص قرار می دهد. این نکته, مختص به فقیه و مفسر شیعی نیست. ازآن سوی, مفسر و فقیه اهل سنّت نیز که دیدگاههای کلامی بالا را پذیرا نیست, در حقیقت فهم ویژه کلامی اوست که بر تفسیر و فقاهت او اثر می گذارد.
درمباحث نو معرفت شناسانه, سخن آن است که قلمرو تأثیر گذاری معارف پیشین کلامی, بس گسترده تر و ژرف تر است. هرفقیه و مفسّر, پذیرفته شده های پیشین کلامی دراختیار دارد که درمدار آن, به فهم کتاب وحی برمی خیزد ویا به سوی درک حدیث رو می آورد. بنابراین, تکامل وتکمیل اجتهاد و تفسیر به این نیز هست که علاوه بر ژرف اندیشی درمتن متون مقدّس, آن پذیرفته شده های کلامی نیز مورد کاوش و بررسی قرار گیرند و درک پیشین, وحی منزل گمان نرود و آن شالوده, بنیاد جاودان تصور نشود.
● جایگاه قرآن دردانش فقه و تفسیر
قرآن, موضوع ومتن تحقیق وکاوش دانش تفسیر است, امّا در ارتباط با فقه, گرچه بدان قوّت واستحکام نیست, چندان گسسته و گسیخته هم نبوده ونیست. چه در بعد نظری وچه در قالب عملی, دانش فقه ارتباطی روشن ومتقن با (قرآن) پیدا کرده است. هرچند هنوز مجالی فراخ تر برای توسعه ارتباط و بهره وری بیشتر دانش فقه از قرآن وجود دارد. قرآن, چه در احکام عبادی وچه در روابط اجتماعی انسانها, احکام فراوانی را بیان کرده است. دربخش اخیر, آیات متعددی از احکام خانواده, مدنی, جنائی, قضائی, اقتصادی, سیاسی و… سخن می گویند. گفته اند که در چگونگی روابط زن و شوهر با یکدیگر, با فرزندان و بستگان نزدیک و… نزدیک به هفتاد آیه از آیات الاحکام, اختصاص یافته است. ۱۶
حجم آیات فقهی و مطالب مندرج درآن, ایجاب می کند که فقیه با نگاهی دقیق و حکم یاب, به قرآن بنگرد و در جست وجوی احکام شرعی ازآن برآید. راهی که هنوز رهنوردانی را می طلبد و در مقدمه این تلاش, بررسی و تفحص در شیوه بیان فقهی درقرآن ضروری می نماید.
باآن که در اسلوب بیان قرآن در تشریع احکام, مطالعات ارجمندی صورت گرفته است, امّا بی تردید هنوز مجال کاوش بیشتر وجود دارد.
گفته اند دربیان وجوب, ازماده امر, واژه کتب و مشتقات آن, جمله خبری درمقام انشاء , صیغه امر و… استفاده شده است. موارد زیر, نمونه هایی ازاین سخن به شمارمی آیند:
(انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان…) نحل/۹۰
(یا ایهاالذین آمنوا کتب علیکم الصیام…) بقره/۱۸۳
(… و للّه علی النّاس حجّ البیت…) آل عمران/۹۸
(حافظوا علی الصلوات والصّلاة الوسطی…) بقره /۲۳۸
همچنین (تحریم) ازماده حرمت , صیغه نهی, ازتهدید عذاب و… به دست می آید. از جمله آیات زیر:
(قل انّما حرّم ربّی الفواحش منها ما ظهر منها و مابطن…) اعراف /۳۳
(لاتقربوا مال الیتیم الاّ بالتی هی احسن…) انعام / ۱۵۲
(والذین یکنزون الذهب و الفضّة ولاینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم)
توبه / ۳۴
همچنین درمورد اباحه وجواز عمل, از تعبیراتی چون اذن, عفو, نفی جناح, نفی اثم, حلیّت و… استفاده شده است. تحقیقات تفصیلی تری ازسوی برخی مؤلفان صورت گرفته که می تواند مبدأ کاوش ژرف تر و گسترده تری در زمینه اسلوب بیان قرآن در تشریع احکام گردد.۱۷ امّا در مجموع, یادآوری این نکته می تواند سودمند باشد که با تحقیق افزون تر درروش القائی قرآن دربیان احکام, شاید بتوان ازآیات بیشتری برای فهم احکام شرعی سود جست. محدود کردن آیات فقهی قرآن به پانصد آیه یا اندکی بیش از آن, شاید ازآن نشأت می گیرد که در اسلوب بیان احکام فقهی در قرآن, ژرف نگری بایسته صورت نگرفته است. تنها درحدّ قالبهای شناخته شده, متعارف ومتداول بیان احکام, روشها محدود ومحصور مانده است. به عنوان نمونه درآیات اعتقادی, اخلاقی, قصص و… اسلوب بیان به گونه ای است که با قالبهای آشنا و متداول در بیان احکام چندان همخوان نیست, باآن که می توان در برداشت ژرف تر, چنان تصویری از قالبهای ارائه احکام در قرآن عرضه کرد که با آن بتوان ازهمان آیات هم برای شناخت احکام فقهی بهره برد.
● کاربرد سنّت در تفسیر و فقه
در حجت بودن سنت در تبیین آیات وحی, جای هیچ گونه تردیدی نیست. قرآن, وظایف پیامبر(ص) را چنین برمی شمرد:
(…وأنزلنا الیک الذّکر لتبیّن لهم…) نحل / ۴۴
ماقرآن را برتو نازل کردیم تا برای ایشان, بیان داری.
آیه بالا, مسؤولیت تبیین و تفسیر قرآن را برعهده پیامبر(ص) می گذارد. مسؤولیتی که به عقیده شیعه, وارثان رسالت یعنی امامان معصوم(ع)نیز برعهده داشته اند.
بنابراین, دراعتبار ومنزلت سنت نبوی و امامان(ع)در تفسیر آیات قرآن, سخنی نیست. کاوشهای محققان در زوایای دیگری, ره پیموده اند:
الف) میزان آیات تفسیر شده از سوی پیامبر و اهل بیت(ع)
برخی معتقدند که پیامبر(ص) تمامی آیات وحی را تفسیر کرده است. آنان به مسؤولیت الهی پیامبر (که درآیه گذشته نقل شد) استدلال می کنند. همچنین این گفته ابن مسعود و دیگران که اصحاب پیامبر, به تلاوت قرآن بسنده نمی کردند و ده آیه را که فرامی گرفتند تا آن را به خوبی نمی آموختند وعمل نمی کردند, ازآن نمی گذشتند.ازاین گونه شواهد, چنین نتیجه گرفته اند که اصحاب پیامبر(ص) مقید بودند بیان آیات وحی را, دریابند ومسلّماً درعصر پیامبر(ص) ازحضرتش بهره می بردند.
گروهی دیگر معتقدند که پیامبر(ص), بخشی از تفسیر قرآن را باز گفته اند. آنان, به حدیث عایشه, استناد جسته اند که پیامبر, تنها آیاتی را که علم آن را از جبرئیل فرا می گرفت, تفسیر می کرد.
دیدگاه سوّم, آن است که پیامبر(ص) درمورد آیاتی که در عصرخویش به تفسیر و تبیین نیاز داشت, به بیان و توضیح می پرداخت, امّا درآیاتی که اصحاب وی, فهم آن را ساده و روشن می دیدند, رسول خدا(ص) به فهم ایشان بسنده می کرد.
این مباحث, در مورد تفسیر امامان معصوم(ع) نیز قابل طرح است. هرچند به واسطه طول دوره زمانی آن بزرگواران, مسلّماً امکان تفسیرآیات بیشتری برای ایشان فراهم بوده است; اما هم چنان این سؤال درخور بررسی و کاوش است که آیا ایشان, تمامی آیات قرآن را تفسیر کرده اند, یا تنها به آیات مبهم و یا نیازمند به تبیین پرداخته اند ونه آن که از ابتدا تا انتهای قرآن, تک تک آیات, از سوی ایشان تفسیر شده باشد.
ب) اعتبار احادیث تفسیری:
روایات تفسیری نبوی و نیز احادیث تفسیری امامان(ع)چندان مورد کاوشهای نقادانه و سندشناسانه قرار نگرفته اند. این مسأله, بویژه در مورد احادیث تفسیری شیعی نمایان تر است. ازآن جا که احادیث تفسیری یادشده کمتر مبنای احکام فقهی بوده اند, قواعد و داده های دانش رجال, دراین وادی(احادیث تفسیری) چندان رخ ننموده و آن ابزارها دراین مجال, کاربردی نیافته اند. ازاین رو, حجم عظیم احادیث تفسیری, چونان ماده خام عیار ناشناخته, باقی مانده اند. بی تردید,اگر دانش تفسیر بخواهد بهره ای اساسی از (سنّت) ببرد وازآن درمیدان فهم آیات وحی, بهره بیشتر ببرد, نیازمند آن است که درآغاز, احادیث تفسیری پالایش شوند و سره وناسره ازیکدیگر جدا شوند تا مفسّر بتواند با دیدی استوار و متقن از احادیث یادشده, استفاده کند.
ج) اعتبار احادیث آحاد در تفسیر:
پس از تأیید اعتبار سندی احادیث تفسیری, بحثی اصولی واساسی مطرح خواهد بود که آیا اخبار آحاد تنها در حوزه احکام فرعی, حجیّت دارند؟ یا دائره حجیّت خبر واحد, گسترده وعام است واعتقادات و قصص واخلاق و…را نیز دربرمی گیرد؟
این مسأله خود نیازمند کاوش مستقلی است که ان شاء اللّه درمجال دیگری بدان خواهیم پرداخت.
د) میزان نیاز تفسیر به سنّت:
مفسران نقل گرا, در اهمیت سنت در تفسیر, ره افراط پیموده اند تابدان جا که برخی ازایشان در روشن ترین آیات قرآن, ازنیاز تفسیر به سنّت سخن گفته اند و تبیین آیه را بدون استمداد ازحدیث روا ندانسته اند. از سوی دیگر گرایشهایی وجود داشته و دارند که در تفسیر قرآن, نیازی به مراجعه سنت وحدیث نمی یابند. این گروه, گرچه اعتبار سنت را نفی نمی کنند, امّا دانش تفسیر کلام وحی را نیازمند رجوع به سخنان پیامبر واهل بیت(ع)نمی دانند. دراین میان, دیدگاههای میانه ای وجود دارد که بیان هریک, مجال درخوری را می طلبد.
درمجموع, بحثهای یادشده, ازکاربرد بحث انگیز سنت در تفسیر, ما را آگاه می کند. کاربردی که باچند وچونهایی روبه رو بوده و در زوایای گوناگون آن, بحث و گفت وگو درگرفته است.
هـ) کاربرد سنّت در دانش فقه:
امّا در دانش فقه, سنت جایگاه پذیرفته و کاربردی پیدا کرده است. فقیهان مسلمان, درفقه, رویکرد اساسی شان, به سنّت بوده است و دلیلهای دیگر: (قرآن, عقل, قیاس, استحسان و… )برای آنان, دلیل متمم و مکمل بوده است.
شاطبی, در زمینه کاربرد اساسی سنّت در فقه می نویسد:
معرفی احکام شرعی درقرآن, بیشتر آن به صورت کلی است ونه جزئی… وهرگاه چنین باشد, پس قرآن با توجه به اختصار آن, جامع احکام است و نمی تواند جامع تمام احکام باشد, مگر آن که تمامی احکام مطرح شده درآن, کلی باشد… ومی دانی که نماز, زکات, حج, جهاد وهمانند آن در قرآن بیان نشده, بلکه سنّت عهده دار آن است.۱۸
این رویکرد پذیرفته شده به سنّت, تا بدان جا ره پیمود که گروهی از فقیهان, معتقد شدند که سنّت در تشریع احکام (ونه فقط تبیین آن) نیز می تواند نقش داشته باشد.
شوکانی در ارشاد الفحول, مدعی است که:
(بدان که تمامی کسانی که دیدگاه ایشان مدار اعتبار است, اتفاق دارند که سنت مطهره استقلال در تشریع دارد و در تحلیل و تحریم, همچون قرآن است.۱۹
گرچه برخی از نویسندگان , کوشیده اند این را دیدگاهی چون دیدگاه دیگر فقیهان بدانند که در سنت احکامی است که در قرآن نیست, ولی به نظر می رسد که دیدگاه یادشده, مدعای بیشتری را دربردارد وبرای سنّت, نه تنها مجال تخصیص وتقیید که حق نسخ و تغییر را, قائل است.
● جایگاه عقل در فقه و تفسیر
درکاربرد و چگونگی استفاده از عقل در تفسیر وفقه, مباحث گوناگونی مطرح است:
۱) افراط وتفریط: در استفاده ازعقل در تفسیر و فقه, زیاده رویها وکوتاهیهایی رخ داده است. از یکسو کسانی به نام اصحاب رأی پدید آمدند که در تفسیر, برای عقل ورأی جایگاه ویژه ای قائل بودند. این گرایش, درمواردی شکلهای تندروانه ای پیدا کرد. برخی از معتزلیان, نمود این گرایش افراطی هستند. از دیگر سوی , با متعبدان به ظاهر اولیه آیات قرآن بر می خوریم که در مکاتب تشبیه گرا(مشبّهه) و… رگه های آن را مشاهده می کنیم.
در دانش فقه نیز, این گرایشهای متعارض, نمایان است. پیروان مسلک رأی و قیاس, برای عقل, جایگاهی ویژه قائل بودند. در نقطه مقابل, اصحاب ظاهر برای عبور از ظاهر اولیه متون دینی, هیچ مجوّزی را کافی نمی دیدند.
۲) ابهام در تفسیر عقل: گرچه عقل در فقه و تفسیر, کم وبیش جایگاه معتبری یافت, امّا دراین که مراد از عقل چیست, ابهامها و اختلاف دیدگاههایی بروز کرد.
درزمینه برداشتهای فقهی, عقل درمعانی فراوانی به کاررفته است:
درمواردی, بویژه درگفته پیشنیان اصولی, دلیل عقلی در مورد لوازم خطابات لفظی به کاررفته است ومواردی چون لحن خطاب, فحوای خطاب ودلیل خطاب در زمره دلیل عقلی, گنجانیده شده است. لحن خطاب درموادی است که قرینه عقلی برحذف لفظ ازکلام, دلالت کند. فحوای خطاب, همان مفهوم موافق ویا به تعبیر دیگر مفهوم اولویت است و دلیل خطاب, همان مفهوم مخالف(یا مفهوم اصطلاحی)است. درهریک ازاین موارد, عقل برداشت خویش را بر الفاظ ارائه شده,متکی می کند.
▪ درک عقل از معیارهای احکام
این فهم, که از گونه های عقل نظری است, آیا می تواند راه برای دریافت حکم شرعی قرار گیرد یاخیر؟
برخی معتقدند: عقل نمی تواند به معیارهای احکام دست پیدا کند و ازطریق آن, حکم شرعی را دریابد.
شهید صدر, نظر بالا را نپذیرفته ومعتقد است:
(حکم عقلی در این باب[معیارهای احکام] ممکن است استقلال در اثبات حکم شرعی داشته باشد.)۲۰
▪ مستقلات عقلیه:
عقل, در مواردی درک مستقل ازبایدها ونبایدهادارد که از گونه عقل عملی است, مانند حسن عدل و قبح ظلم. پس ازاین درک, عقل نظری مقدمه دیگری را که ملازمه بین حکم عقل و شرع است, ضمیمه می کند وبه حکم شرعی دست می یابد.
▪ ملازمات عقلیه:
عقل, در مواردی بین یک حکم شرعی و حکم شرعی دیگری ملازمه می بیند, مثل ملازمه بین وجوب شرعی ذی المقدمه و مقدمه.
همان گونه که می نگرید, (عقل) به عنوان یک منبع دراحکام فقهی, معانی بسیار و تفسیرهای گوناگون را برتافته است وشاید زمینه کاوش بیشتر و بررسی موارد دیگر نیز وجود داشته باشد وگاه به واسطه نامشخص بودن ویا درهم آمیخته شدن معنی , مباحث درهم آمیخته و شبهاتی را آفریده است. همانند این ابهام, درجایگاه عقل در تفسیر نیز وجود دارد: گاه گفته می شود که عقل فطری درفهم قرآن, دخالت دارد. از جمله:
(مفسر به هنگام تفسیر قرآن, ناگزیر است که از ظاهرالفاظ قرآن, تبعیت کند… هم چنین ازآنچه عقل فطری صحیح حکم می کند, زیرا عقل از درون انسان حجت است همان گونه که پیامبران, حجّت بیرونی هستند.)۲۱
برخی دیگر, از عقل خالص و به دور از شوائب, سخن گفته اند وآن را درفهم آیات وحی مؤثر دانسته اند:
(برمفسر قرآن است که تدبّر همه جانبه درآیات قرآن, انجام دهد وبه تحلیل آنچه که قرآن ثابت کرده ویا راههای علمی و یا عقلی خالص به اثبات آن رسیده اند, بپردازد.)۲۲
این که عقل فطری ویا عقل خالص چه هستند وبا یکدیگر تفاوت دارند ویا هم معنی هستند, خود سخن دیگری است. همچنین در واژه (عقل) , (لبّ) و واژه های همانند که در قرآن به کار رفته , همین تفاوت دیدگاه ودرنتیجه ابهام وجود دارد.
۳) قلمرو کاربرد: عقل چه دردانش فقه و چه در دانش تفسیر, کاربرد روشن و مورد اتفاق ندارد.
در دانش اصول فقه, این پرسش مطرح است که آیا معیارهای احکام در دسترس عقل هستند؟ وآیا عقل می تواند از طریق دستیابی به ملاکها, به احکام شرعی ره ببرد؟ همان گونه که پیش از این اشارت شد, برخی به آن, پاسخ منفی داده اند. از جمله آیة الله خوئی اظهار کرده است:
(حکم عقلی به معنای ادراک عقل به سه گونه تصور می شود:
ـ آن که عقل وجود مصلحت یا مفسده را درفعل درک کند و پس ازآن به وجوب یا حرمت حکم کند.
ـ عقل درک حسن و قبح کند مثل درک حسن طاعت و قبح معصیت و پس ازآن به ثبوت حکم شرعی دست یابد. از طریق ملازمه بین حکم عقل وشرع.
ـ امری واقعی را با قطع نظر از ثبوت شریعت درک کند, سپس به ضمیمه حکم شرعی و همراه با این ادراک, حکم شرعی دیگری راکشف کند.
امّا قسم نخست: این راه به ثبوت حکم شرعی نمی انجامد; زیرا گاه مصلحت ادراک شده از سوی عقل, با مفسده ای همراه است که از دید عقل مخفی مانده است و یا مصلحتی وجود دارد که عقل آن را درنیافته و فقط مفسده را درک کرده است; زیرا عقل جمیع معیارهای احکام را نمی تواند درک کند.
امّا قسم دوّم: اگر چه ممکن است و در مواردی, به ضرورت وجود دارد… امّا این گونه احکام, درطول حکم شرعی قرار دارند; مثلاً حکم عقل به حسن طاعت و قبح معصیت پس از وجود اوامر و نواهی از سوی شارع است. درغیراین صورت, طاعت و معصیت صدق نخواهد کرد. بنابراین, دراین صورت نیز نمی توان ازحکم عقلی, حکم شرعی را دریافت کرد.
امّا قسم سوّم: مسلّماً حکم عقلی, به حکم شرعی ره خواهد برد و…) ۲۳
در برابر دیدگاه بالا, گروهی از دانشوران, از نقش عقل درره یابی به ملاکهای احکام و دستیابی به حکم شرعی, دفاع کرده اند. پیش از این دیدگاه شهید صدر, اشاره شد. پیش از ایشان,میرزای نائینی نیز آن را پذیرفته واظهار داشته است:
(هیچ راه و دلیلی برای انکار این مطلب وجود ندارد که عقل می تواند معیارهای احکام را در بعضی ازموارد درک کند.)۲۴
درجایگاه و قلمرو کاربرد عقل در تفسیر نیز, بحثهایی وجود دارد. برخی برای عقل, نقش طولی قائل شده اند و درموارد نبود نص (کتاب, سنت, تفسیر اصحاب پیامبر) تلاش عقلانی را روا دیده اند.
ذهبی, در التفسیر والمفسرون می نویسد:
(هرگاه مفسر ازکتاب, سنت و قول اصحاب, که مراجع نخستین تفسیرند, ره به جائی نبرد, ناگزیر است که عقل خویش را به کار بیندازد و تلاش گسترده خود را در کشف مراد خداوند, مبذول دارد.) ۲۵
امّا جمعی دیگر, برای عقل نقش همسان با دیگر منابع تفسیر: (کتاب, سنّت و…) قائل شده اند وآن را, به عنوان وسیله ای در کنار ابزارهای درک مراد الهی از آیات, نگریسته اند و رجوع به عقل را نه از سرناگزیری و اضطرار, که به عنوان یک ضرورت مطرح کرده اند.
● سخن پایانی
همان گونه که در ابتدای سخن اشارت شد, دودانش فقه وتفسیر, از زوایای گوناگون, با یکدیگر درپیوندند. در یک بستر تاریخی پدید آمده اند, در شیوه های درک و استنباط, همسانی دارند واز منابع مشترک و یا مشابهی بهره می جویند. این همانندیها, ایجاب می کند که فقه و تفسیر ارتباط کارآمدتری بیابند و مطالعات تطبیقی درگونه نگاه و شکل برداشت صورت گیرد و در پرتوی مقایسه, ارزیابی از روشهای هردانش و زمینه های تکمیل ونیز موضوعهای مطرح درهریک, صورت گیرد. این بیگانگی, بویژه در دانش فقه, نمایان تر است. گرچه قرآن, به عنوان یکی از منابع استنباط فقهی معرفی شده است, امّا دانش پژوه فقهی وحتّی فقیهان, چندان مراوده ای با دانش تفسیر ندارند وبا ریزه کاریها و پیچ و خمهای این دانش و مبادی آن (علوم قرآن و… ) کم و بیش ناآشنایند.
به نظرمی رسد تکمیل وتکامل دودانش فقه و تفسیر, درگرو آن است که هریک, از دستاوردهای روش دانش دیگر سود بجوید وبا آشنایی به تحولات و اوج و فرود هریک, نگاه عمیق تری به موضوع تخصصی خویش بیفکند واز تک نگری فاصله پیدا کند.
سید حسین هاشمی ـ علی فصیحی
۱. عاملی, حسن بن زین الدین, معالم الدین, مؤسسة النشر الاسلامی, قم/۲۲.
۲. مجلسی, محمدباقر, بحارالانوار, بیروت, داراحیاء التراث, ۱۴۰۳ هـ, ۹۲ / ۸۴.
۳. غزالی, ابو حامد محمد, احیاء علوم الدین, بیروت, دارالمعرفة, ۱ / ۳۲.
۴. شهابی, محمود, ادوار فقه, وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی, ۱۳۶۸, ۱ / ۳۴.
۵. غزالی, احیاء علوم الدین, ۱/ ۳۲.
۶. شهابی, ادوار فقه, ۱/ ۴۷۸.
۷. ابوالفتوح رازی, تفسیر ابوالفتوح , تصحیح میرزا ابوالحسن شعرانی, کتابفروشی اسلامیه, ۱/۲.
۸. کمالی دزفولی, سید علی, شناخت قرآن, تهران, انتشارات فجر, ۱۳۶۴/ ۱۸۷.
۹. دکتر صبحی صالح, مباحث فی علوم القرآن, بیروت, دارالعلم للملایین, ۱۹۷۷ م/ ۱۳۲.
۱۰. امام خمینی, الرسائل, مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان, ۱۳۸۵/ ۹۷.
۱۱. شیخ طوسی, التبیان فی تفسیرالقرآن, بیروت, داراحیاء التراث العربی, ۳ / ۴۳۳.
۱۲. کمالی دزفولی, شناخت قرآن/ ۳۴۰.
۱۳. همان.
۱۴. علامه حلی, مبادی الوصول الی علم الاصول, مکتب الاعلام الاسلامی, ۱۴۰۴ هـ/ ۵۹.
۱۵. طبرسی, مجمع البیان, تهران, انتشارات ناصر خسرو, ۱۴۰۶ هـ , ۸ / ۶۲۸.
۱۶. الحفناوی, محمّدابراهیم, دراسات فی القرآن الکریم, مصر, دارالحدیث/ ۱۲۷-۱۳۱.
۱۷. از جمله: ر ک. الحفناوی, محمّدابراهیم, دراسات… / ۱۵۲.
۱۸. شاطبی, ابو اسحق ابراهیم بن موسی, الموافقات فی اصول الشریعة, دار المعرفة, بیروت,۱۴۱۶هـ,۳/۳۳۰ـ۳۳۳
۱۹.شوکانی,ارشاد الفحول.
۲۰. صدر, سید محمدباقر, بحوث فی علم الاصول, تقریر سید محمود هاشمی, چاپ اوّل, مکتب الاعلام الاسلامی, تهران, ۱۴۰۵ هـ.ق. ۴/ ۱۲۰.
۲۱. خوئی, سیدابوالقاسم, البیان فی علوم القرآن, الطبعة الخامسة دارالزهراء, بیروت, ۱۴۰۸ هـ/ ۳۹۷.
۲۲. صادقی, محمد, الفرقان فی تفسیر القرآن, الطبعة الثانیة, انتشارات فرهنگ اسلامی, قم, ۱۴۰۸ هـ.ق. ۱/ ۱۸.
۲۳. خوئی, سیدابوالقاسم, مصباح الاصول, تقریر سید محمدسرور واعظ بهسودی, مطبعة نجف, ۱۳۸۶ هـ.ق. ۲/۵۷.
۲۴. نائینی, محمدحسین, فوائد الاصول, تقریر محمد علی کاظمی خراسانی, چاپ اوّل, مؤسسه نشر اسلامی, قم, ۱۴۰۶, ۳/۵۹.
۲۵. ذهبی, محمدحسین, التفسیر والمفسرون, داراحیاء التراث العربی, بیروت,۱/ ۲۷۷
منبع : مجله پژوهش هاي قرآني


همچنین مشاهده کنید