جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

فرقه‌سازی استعمارگران


فرقه‌سازی استعمارگران
با توجه به قدرت نفوذ و تأثیرگذاری استعمارگران، ‌باید نیازمندی‌های آنان را به عنوان متغیری اساسی در رشد و گسترش فرقه‌های همسو با منافع آنان، نظیر بابیگری و بهائیگری، در نظر گرفت. به بیان دیگر، تشخیص جایگاه این فرقه‌ها نیازمند توجه به کارکرد آنان برای قدرت‌های استعماری می‌باشد. در مقالۀ زیر، ضمن معرفی اجمالی فرقه‏های یادشده، اهداف استعمارگران در تقویت این فرقه‌ها و بهره‏گیری از آن‌ها بررسی شده است.
از ویژگی‌ها و خصوصیات بارز مسلک بابیت (و بهائیت منشعب از آن)، تقسیم مداوم آن به فرقه‏ها، دسته‌بندی‏ها و انشعابات جدید است. بگذریم از اینکه خود «بابیت»، در اصل، یکی از انشعاباتی بود که در گروه شیخیه و در میان پیروان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، رخ داد و رویارویی‌های بسیاری را با شاخه‏های دیگر این گروه (به رهبری حاج محمدکریم‌خان کرمانی و میرزا شفیع تبریزی و... در کرمان و تبریز و دیگر شهرهای ایران) به دنبال آورد. عده‌ای از پژوهشگران معتقدند که جریان باب و بهاء، طی تاریخ خود، «مانند یک بمب خوشه‏ای فرهنگی» در بین مسلمانان عمل کرده، که تعبیر جالب و درخور دقتی است.
در بررسی سیر تحولات تدریجی دو فرقۀ بابیت و بهائیت، مشاهده می‏شود که پس از مرگ میرزا علی‌محمد شیرازی «باب»، مؤسس فرقۀ بابیت، اختلافات و تفرقه‏های فراوانی به‌وجود آمد و فرقه‏های متعددی ساخته شد. این فرقه‏سازی، اگرچه نتوانست به انهدام فرهنگ مسلط شیعی و از بین بردن انسجام جامعۀ اسلامی در کشور ما بیانجامد، به هر صورت، تعدادی از افراد را از بدنۀ اقتدار دینی حاکم بر کشور جدا کرد و با این کار عملاً به منافع استعمار غرب سود رساند.
● فرقه‏ها و انشعابات بابیت و بهائیت‏
پس از مرگ علی‏محمد باب، اختلافات و تفرقه‏های فراوانی به‌وجود آمد. مهم‌ترین اختلاف در بین دو تن از پیروان او، میرزا یحیی صبح ازل و میرزا حسینعلی بهاء، رخ داد[۱] که آیین او را به دو شعبۀ اساسی تقسیم کرد: فرقۀ ازلی؛ یعنی پیروان صبح ازل، که به آیین باب وفادار و استوار ماندند، و فرقۀ بهائی که به بهاء رو آوردند و او را مصلح کل و «مَن یُظْهِرُه‏اللّه وعده‌داده‌شده در کتاب بیان» پنداشتند.[۲] گفتنی است که صبح ازل و بهاء، با هم برادر، و در ترویج بابیت همکار یکدیگر بودند، اما پس از رقابت و اختلافی که بین ایشان بر سر ریاست بابیان درگرفت، از هیچ‌گونه دشمنی و کینه‏توزی و بدگویی (و حتی زمینه‌چینی برای ترور همدیگر) دریغ نکردند که شرح آن را باید از کتاب‌های آن‌ها و اتباعشان جستجو کرد.
الف‌) فرقۀ ازلیّت:
مرام ازلیان همان مرام بابی است و چندان تفاوتی با آن ندارد، فقط وجه تمایزشان از دیگر بابیان این است که صبح ازل را جانشین باب می‏دانند.[۳] از این فرقه، با عنوان بابی هم‏ یاد شده است. فرقۀ ازلی پس از مرگ صبح ازل رفته‌رفته منقرض شد[۴] و عامل این امر، بیش از هر چیز، عدول میرزا یحیی دولت‌‌آبادی (وصیّ رسمی صبح ازل) از پذیرش رهبری فرقه، بلکه توصیۀ وی به ازلی‌ها مبنی بر تبعیت از مذهب تشیع بود که شرح آن در کتاب حسین مکی آمده است.[۵]
ب‌) فرقۀ بهائیت:
میرزا حسینعلی بهاء، پس از منازعات طولانی با رقیب خود، که حدود ۲۴ سال طول کشید، بساط الوهیت و ربوبیّت خود را پهن کرد و رهبری این فرقه را به عهده داشت و در پایان عمر خود، به ترتیب، دو پسرش: میرزا عباس (عباس افندی) و میرزا محمدعلی را جانشینان پس از خود معرفی کرد.[۶] با وجود این، پس از مرگ بهاء (۱۳۰۹.ق) بر سر جانشینی او بین عباس افندی و محمدعلی اختلافی شدید و فزاینده افتاد و دو طرف، یکدیگر را به باد هتاکی و ناسزا گرفتند. سرانجام نیز عباس افندی توانست با زیرکی بر برادر غلبه یابد، او را برای همیشه از گردونۀ رهبری بهائیت طرد کند و ده‌ها سال بر مسند ریاست بهائیان تکیه زند.[۷]
پس از مرگ عباس افندی (۱۳۴۰.ق)، چون دارای فرزند ذکور نبود، با تلاش دخترش، و حمایت حکومت انگلیس در فلسطین اشغالی، نوۀ دختری او موسوم به شوقی افندی (تحصیل‌کردۀ انگلیس) بر مسند جانشینی عباس و پیشوایی بهائیت تکیه زد. این جانشینی نیز در میان بهائیان مشاجرات و انشعاب تازه‏ای را دامن زد.[۸] این انشعاب، پیدایش «فرقۀ سهرابی» بود که رهبر آن میرزا احمد سهراب (از فعالان و برجستگان بهائیت در زمان عباس افندی، و از مقرّبان نزد او) از اطاعت شوقی سرپیچی نمود و با او مخالفت کرد. پیروان این فرقه بیشتر در امریکا هستند.[۹] افزون بر این، در پی مرگ عباس افندی، شمار بسیاری از مبلّغان مشهور بهائی همچون عبدالحسین آواره، حسن نیکو، صالح اقتصاد و نیز فضل‌الله صبحی (منشی و کاتب مخصوص عباس افندی) بر شوقی افندی، بلکه بر مسلک بهائیت، شوریدند و به دامان اسلام بازگشتند و علیه بهائیت و سران و رهبران آن، به افشاگری برخاستند.
شوقی افندی (رهبر چهارم مسلک باب ــ بهاء) سال ۱۹۵۷.م/۱۳۳۶.ش در سن ۵۸ سالگی در لندن درگذشت و فرزندی از او نماند. بیوۀ کانادایی او، خانم روحیه ماکسول، در مورد شوقی ادعا کرد که وی هیچ وصیّت‌نامه‏ای از خود باقی نگذاشته است. مطلعان ادعای ماکسول را با توجه به تأکید بسیار آیین بهائی بر نوشتن وصیّت‌نامه توسط افراد، سخت مشکوک تلقی کردند و رفتار انحصارطلبانه‏ای نیز که وی بر ضدّ بعضی از افراد تراز اول فرقه و همکاران نزدیک شوقی (نظیر میسون ریمی امریکایی) در پیش گرفت، بر این شک افزود. شوقی افندی قبل از مرگ خود «هیأت بین‏المللی بهائی» را (که از آن به عنوان جنین و نطفۀ اولیه «بیت‏العدل اعظم بهائیت» یاد می‏شود) تشکیل داده و میسن ریمی را به ریاست این نهاد بسیار مهم منصوب کرده بود.[۱۰] اقدام دیگر ماکسول، تشکیل بیت‌العدل‏ بدون حضور «ولیّ امر» بود که با تأکیدات صریح و مکرر رهبران اولیۀ بهائیت، تعارض داشت و عملاً بهائیت را به بن بست مشروعیت کشانید.
رهبری میسن ریمی (به عنوان جانشین شوقی) را عده‏ای از پیروان شوقی تأیید کردند و او را ملقب به «ولیّ امر ثانی» نمودند. میسن ریمی نام گروه خود را «بهائیان ارتودکس» نهاد و طبعاً خانم ماکسول با انتخاب وی به این سمت مخالفت نشان داد. اکثر بهائیان کنونی تابع ماکسول هستند. مدتی پس از آن، شخصی به نام جمشید معانی در اندونزی خود را تحت عنوان «سماءاللّه» رهبر بهائیان خواند و در آنجا طرفدارانی پیدا کرد و اعضای محافل بهائیت پاکستان نیز به او پیوستند.[۱۱] ماجرا به آنچه گفتیم ختم نشد و نمی‏شود و گذشته از فرقه‏های یادشده، طریقه‏های جزئی دیگری نیز در مسلک بابی و بهائی مانند فرقه‏های بیانی و مرآتی ظهور کردند که شرح آن‌ها در این مجمل نمی‏گنجد. هم‏اکنون نیز گروه‌های متعددی از بهائیت جدا شده‌اند و تحت عناوین بهائیان طردشده (bahais-ex) ، بهائیان همجنس‏گرا (gay bahais) و بهائیان اصلاح‏طلب (reformer bahais) به فعالیت خود ادامه می‏دهند.[۱۲]
امروزه بخش عمدۀ بهائیان (پیروان روحیه ماکسول، بیوۀ شوقی افندی) با مرکزیت بیت‏العدل اعظم، واقع در اسرائیل، اداره می‏شوند. اعضای بیت‏العدل در هر دوره نُه نفر هستند که در تمامی دوره‏ها اکثر کرسی‌های بیت‏العدل را افرادی با ملیت امریکایی و بعضاً ایرانی تصاحب نمودند.[۱۳] بیشتر پیروان این فرقه در امریکا و هند ساکن هستند و تشکیلات آنان، علاوه بر این دو کشور، در کشورهای افریقایی و آسیایی شعبه دارند و به تبلیغ آیین خود مشغول‌اند[۱۴]
● اهداف و انگیزه‏های استعمار از فرقه‏سازی‏ها
دلایل و شواهد خلل‏ناپذیری در صفحات تاریخ، گواه این است که دست‌های پنهان و پیدای استعمار، اگر نه در پیدایش، دست کم در تداوم بابیگری و خصوصاً بهائیگری در کار بوده و هست. بررسی این امر و دلایل و شواهد آن، مجالی مبسوط می‏طلبد که در ظرفیت محدود این مقاله نمی‏گنجد. اما آنچه پس از آشنایی با فرقه‏ها و شاخه‏های پربار! این آیین ساختگی، از اشاره به آن ناگزیریم، طرح این سؤال اساسی است که استعمار از فرقه‏سازی و ایجاد شاخه‏های متعدد در دین مقدس اسلام، چه سودی می‏برد و با تقویت و تداوم این امر، چه اهدافی را دنبال می‏کند؟
پوشیده نیست که هدف اصلی استکبار و نظام سلطه، سیطره بر تمام جهان، و استثمار ملت‌هاست. لذا همواره می‏کوشد با غارت منابع و ذخایر کشورها و تضعیف اقتصاد آنان سیطرۀ خود را بر جهان حفظ نمایند. سلطه‏گران جهانی برای حفظ رابطۀ سلطه‏گری و سلطه‏پذیری دیگر جوامع همواره در تلاش‌اند هرگونه مقاومت را در برابر امواج افزون‏طلبی‏های خود، از میان بردارند.[۱۵]
با سیری در تاریخ درک می‌گردد که استعمارگران به سرزمین‏های آباد و پر از معادن و ذخایر شرق، به‌خصوص خاورمیانه، همواره توجه داشته‌اند. از میان کشورهای خاورمیانه نیز، ایران، به دلیل داشتن موقعیت جغرافیایی منحصربه‌فرد و منابع و ذخایر متعدد، از چشم طمع سلطه‏گران در امان نبوده و مورد چپاول و غارت آنان قرار گرفته است که البته در هر دوره‏ای مردم آزاده و مسلمانان این خطّه، صحنه‏های شگفتی از مقاومت، ایستادگی و سلطه‏ستیزی را به نمایش گذاشته‏اند.
با مختصر تأملی در اوضاع و شرایط داخلی ایران در دورۀ قاجار (زمان پیدایش و ظهور بابیگری) روشن می‏گردد که دولت‌های استعمارگر روس و انگلیس بر سر منافع و امتیازات در ایران، در رقابت با یکدیگر بودند و در نهایت درصدد برآمدند ایران را بین خود تقسیم کنند، به گونه‏ای که بعد از برقراری مشروطه در دورۀ مجلس اول، قرارداد ۱۹۰۷ و تکمله‏های سرّی آن در ۱۹۱۵ نشان می‏دهد که آنان به این توافق، که شمال از آنِ روسیه و جنوب در اختیار انگلیس باشد، رسیده بودند.[۱۶]
بعد از جنگ‌های ایران و روس، روسیه عمدتاً دولت ایران را در دست داشت و انگلستان نیز قدرت نفوذ دیرینۀ خود در ایران را حفظ نموده بود. امام‌خمینی(ره) فرموده است: استکبار در حدود سیصد سال در مورد منابع اقتصاد ایران مطالعه کرده است و قصد غارت ثروت ایران و کشورهای شرقی مهم‏ترین هدف «استکبار است».[۱۷] اما آنچه سدّ راه آنان در چپاول این مملکت و مانع اجرای‏ نقشۀ شومشان بود، مذهب ملّت ایران بود. عامل اساسی اتحاد این ملت، که رهبری، تشکیلات و اقتدار سیاسی هم داشت، «مذهب شیعه» یا «اسلام ناب محمدی» بود.
ازآنجا‌که استعمار پیر در طی تاریخ استعمارگری خود، زیرکانه دریافته بود که با شیوۀ منسوخ و قدیمی جنگ‌های صلیبی و لشکرکشی نظامی، نمی‏تواند به هدف خود، که محو و نابودی اسلام است، نایل آید، با انواع ترفندها درصدد برآمد آن را تضعیف کند و برای رسیدن به هدف خود ابزارهای دیگری به کار گرفت.
در دورۀ فتحعلی‌شاه در جنگ‌های ایران و روس، که در آغاز ایران به فتوحاتی دست یافت، قدرت دین و مردم برای روس‌ها مسلّم شد و در دورۀ ناصرالدین‏شاه اولین مقاومت‌های دینی و ملّی در مقابل قراردادهای ظالمانۀ بیگانگان انجام شد.[۱۸]
کاربرد و کارآیی مذهب تشیع پس از مقابلۀ روحانیت با قرارداد رویتر، به‌خصوص پس از رویداد «رژی» که به جنبش معروف تنباکو و پیروزی مردم و روحانیت منجر شد،[۱۹] توجه قدرت‌های استعمارگر را برانگیخت و پس از آن به‌کارگیری جاسوسان و عوامل مختلف برای بهره‏برداری از این مسأله در جهت برآوردن منافع مورد نظر خویش، در رأس اقدامات آنان قرار گرفت. در چنین زمانی بود که دعاوی باب و بهاء نظر سیاست‏بازان خارجی را به تداوم حیات این فرقه‏ها به عنوان نطفه‏ای که می‏تواند تهدیدی جدی برای تشیع، روحانیت و نظام مدافع و مروج شیعه به‏شمار آید، به خود جلب کرد. به نحوی که از همان آغاز، تقویت و تحریک این مدعیان در دستور کار دولت‌های استعماری قرار گرفت. در مقابل نیز رهبران بهائی و ازلی نیز سرسپردگی خود را به سفارتخانه‏های روس و انگلیس دوچندان ساختند تا از این طریق و تحت حمایت سیاست‌های بیگانه، مجری طرح‌ها و توطئه‏هایی شوند که از یک‌سو رونق کسب‌وکارشان و از سوی دیگر جلب رضایت بازیگران و سیاست‌گذاران خارجی را به دنبال داشت.[۲۰]
از سوی دیگر مردم از جنگ‌های سختی که در سال‌های پیش از ظهور جنبش باب، بین ایران و روسیۀ تزاری وجود داشت و نیز بی‏کفایتی دولت‌های قاجار، خسته و افسرده شده بودند و به دنبال پناهگاهی معنوی می‏گشتند. لذا حالتی پیش آمده بود که همه در انتظار فرج امام زمان(عج) به سر می‏بردند تا ملت اسلام را از یوغ ظلم روسیۀ تزاری و چپاول‌های انگلیس و دولت حاکم نجات دهد. این زمینه‏ها و عوامل باعث شد که عده‏ای از مردم با شنیدن ادعاهای باب و پیروانش به آنان گرایش پیدا کنند و به جای پناهگاه صحیح، به پناهگاه کاذب روی آورند.[۲۱]
بدین ترتیب، استکبار جهانی، پس از اینکه دریافت مذهب شیعه و فرهنگ انتظار و مهدویت مهم‏ترین مانع سلطۀ آنان بر ایران است، با سوءاستفاده از جهل و نادانی مردم و سایر زمینه‏های مساعد، به ایجاد فرقه‏های ضالّه، دست زد و از این طریق سعی کرد فرهنگ اصیل شیعه را تضعیف نماید. آنان با تفرّق و تحزب‏گرایی، به اقتدار، انسجام و وحدت مردم مسلمان ایران ضربه وارد نمودند و تلاش کردند از یک‌سو با تحقیر هویت ملی و اعتقادات و باورهای دینی مسلمانان زمینه را برای پذیرش فرهنگ منحط غرب فراهم کنند و از سوی دیگر با تبلیغ گستردۀ مکتب‌ها و مذهب‌های پوشالی و تقویت آن‌ها، به هدف خود، که محو و نابودی اسلام است، برسند.
مریم رفیعی‏ کارشناس ارشد الهیات و معارف اسلامی.
[۱]ــ اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت؛ پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، مؤسسه تحقیقی رائین، ص۱۴۵
[۲]ــ یوسف فضایی، شیخیگری، بابیگری، بهائیگری، آشیانه کتاب، ۱۳۸۲، ص۱۸۱
[۳]ــ سید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، چاپ دوم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، ص۱۰۹
[۴]ــ یوسف فضایی، همان، ص۱۸۱
[۵]ــ رک: زندگی میرزا تقی‌خان امیرکبیر، حسین مکی، چاپ ۹، تهران، انتشارات ایران، ۱۳۶۶، صص۳۶۲ــ۳۶۰، اظهارات غلامرضا آگاه.
[۶]ــ دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دایره‌المعارف اسلامی، چاپ ۲، ۱۳۷۵، ج۴، ص۷۴۰
[۷]ــ اسماعیل رائین، همان، ص۴۶
[۸]ــ احمد کسروی، بهائیگری، ص۴۹
[۹]ــ یوسف فضایی، همان، ص۲۱۰
[۱۰]ــ دربارۀ میسون ریمی رک: اسماعیل رائین، همان، صص۱۵۵ــ۱۴۸
[۱۱]ــ یوسف فضایی، همان، صص۲۱۱ــ۲۰۵
[۱۲]ــ رک: سایت http:// vahdatebahai.persianblog.com
[۱۳]ــ رک: سایت httP:// hamianesheitan.blogfa.com
[۱۴]ــ سید سعید زاهد زاهدانی، همان، ص۲۸۶
[۱۵]ــ حسن قدوسی‌زاده، نکته‌های ناب، گزیده بیانات رهبر فرزانه انقلاب در جمع دانشجویان و دانشگاهیان، نشر معارف، ۱۳۸۴، ص۶۲
[۱۶]ــ سیدجلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ۲، بی‌تا، صص۷۳ــ۷۱
[۱۷]ــ سید محمد هاشمی تروجنی و حمید بصیرت‌منش، تاریخ معاصر از دیدگاه امام‌خمینی (تبیان ۲۰)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، ۱۳۷۸، صص۲۹ــ۲۷
[۱۸]ــ سیدجلال‌الدین مدنی، همان، صص۱۷ــ۱۵
[۱۹]ــ موسی نجفی و موسی فقیه‌حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۱، صص۱۷۰ــ۱۶۹
[۲۰]ــ سیدمحمدباقر نجفی، بهائیان، کتابخانه طهوری، ۱۳۵۷، صص۶۱۶ و ۵۱۶
[۲۱]ــ حاج شیخ حسن فرید گلپایگانی، مفتاح باب‌الابواب یا تاریخ باب و بهاء، چاپ ۳، ۱۳۴۶، صص۱۱۹ــ۱۱۸
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید