جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


اصول مدیریت


اصول مدیریت
اصل، مجموعه دستور العملهایی است که هنجارهای رفتاری را کنترل می کند و تحت نظم قرار می دهد. اصل آغاز حرکت است و قبل از حرکت باید آنها را کنترل کرد مانند اصول راهنمایی و رانندگی که از قبل خود را برای حرکت آماده می کنیم مانند تنظیم آینه و صندلی و کمربند و...
● اما مفهوم مدیریت:
بهتر است پیش از تشریح مطالب، نخست تعریفی از واژه مدیریت و معانی پیچیده وابسته به آن ارائه شود. در این مورد شاید نخستین پرسشی که در بسیاری از نشست های آموزشی در حیطه مدیریت مطرح می شود مربوط به چگونگی طبقه بندی کردن این مفهوم است. عده ای مدیریت را به جهت نیازش برای به کارگیری فراوان روش های ریاضی، آماری و اقتصادی به عنوان شاخه ای از دانش می شناسند و برخی آن را نیز به سبب کاربرد شاخه های انسانی از جمله روان شناسی،جامعه شناسی و رفتار شناسی که استفاده از آنها در مدیریت اجتناب ناپذیر است آن را در یکی از زیر بخش های مربوط به هنر یا شاخه ای از دانش اجتماعی دسته بندی می نمایند. حال آن که به واقع مدیریت حاصل تلفیقی از هر دوی این بخش ها و تجلی گاهی برای نمایانی یکسان برای هر دوی این زمینه ها یعنی دانش وهنر است.
در ادامه این تعریف مدیریت را می توان به کارگماری دیگران یا انجام کار به وسیله دیگران نیز بیان کرد. در تعریف جامع تر این موضوع می توانیم مدیریت را فرایندی بدانیم برای حل مسائل سازمان از طریق استفاده موثر از منابع به تعبیری ساده می توان مدیریت را کارکردن با نیروی انسانی (به صورت عام) و در کنار آنها برای دستیابی به اهداف و آمارهای آن سازمان و تمامی مشارکت کنندگانش تعریف کرد.
منظور از نیروی انسانی، تمامی افراد وابسته به موسسه مورد نظر است که به نحوی در فعالیت های آن سازمان موثر، دخیل یا شریک هستند.
از دیدگاه قرآن و روایات، مدیریت نقش اول را در تغییر و تحولا ت اجتماعی بر عهده دارد. حضرت محمد (ص) می فرمایند: دو صنف هستندکه هرگاه صالح باشند، امت صالح خواهند بود و هر گاه فاسد شوند امت فاسد خواهند شد این دو صنف علما و امیران جامعه هستند.
کسانی که رهبری فکری مردم را بر عهده دارند و آنانی که مسوولیت اوضاع اجتماعی و مسائل اجرایی را پذیرا شده اند، این دو دسته نقش اول را در فساد یا اصلا ح جامعه، ایفا می کنند. پس برای هر تغییر و تحول باید روی این دو دسته نیرو، سرمایه گذاری کرد.
آنچه پایه های فکری و معنوی مدیریت و مدیریت اسلا می را تحکیم می بخشد قرآن کریم است.
در این جا پرسشی به ذهن می رسد و آن این که، حال که اصلا ح جامعه باید از مدیریت شروع شود برای اصلا ح خود مدیریت، از چه ابزاری باید استفاده کند؟
قرآن در این مورد می فرماید: آنهایی که قرآن را مستحکم و با تمام قوت در دست می گیرند تا عمل کنند و نماز را به پای داشتند آنان مصلحانند ما هرگز اجرمصلحان را ضایع نمی کنیم.
زمینه های اصلا ح مدیریت اسلا می این موارد است:
۱) مرور مکرر قرآن یعنی انس عمیق با قرآن
۲) رجوع مکرر به قرآن منظور مرجعیت قرآن در حوزه نظر و عمل
۳) تقید به حرکت در چارچوب وحی الهی
حضرت علی (ع) می فرماید: هرگز قرآن از کثرت رجوع کهنه نمی شود و از کثرت مرور، عجایبش، پایان نمی پذیرد.
ربانی شدن یا به مفهوم ساده تر تمسک کردن به آیات قرآن مانع از خود محوری و استبداد مدیریت اسلا می خواهد بود و الا فقدان توصیف مدیریت فرهنگی و اجرائی به این صفت متعالی، موجب رکود و خمودگی و موجب بردگی و اسارت انسانها خواهد شد.
ما انسان ها در زمینه مدیریت باید از قرآن و آیات قرآنی کمک بگیریم و به آن متوسل شویم تا بتوانیم سازمان را به نحو احسن مدیریت کنیم.
از قرآن کریم و اسلا م برای اصلا ح خود چاره اندیشی کنیم و از آن کمک بگیریم. در قبل هم به این موضوع اشاره کردم که تاخودمان اصلا ح نشویم هرگز نمی توانیم جامعه یاسازمان را اداره کنیم یا بر آن مدیریت داشته باشیم.
یکی از مشکلا ت ما این است که برای ایراد گرفتن از دیگران، گاهی اوقات حاضر و آماده ایم.
هر چه دیگران در کارشان موفق تر باشند و بیشتر مطرح شوند شدت عمل ما هم بیشتر می شود تا به یک شکلی او را به زیر بکشیم. در این مورد می توانیم تعبیر عینی از رفتار خرچنگ ها را مثال بزنیم اگر شما تعداد زیادی خرچنگ را در بشکه ای بریزید امکان ندارد هیچ کدام بتوانند از بشکه خارج شده و خود را آزاد کنند برای این که تا یکی از آنها بالا می رود تا خودش را به درب بشکه برساند دیگر خرچنگ ها او را به زیر می کشند و خود شروع به بالا رفتن می کنند و باز همین بلا سر خودشان میآید.
در خرچنگ ها این مورد را نمی توانیم تحلیل کنیم ولی چرا برخی از ما انسانها این روحیه زشت را داریم و نمی توانیم هیچ سری را بالا تر از سرخودمان ببینیم؟
طرف با لیاقت به درجات عالی رسیده زمین و زمان را به هم می بافیم که این آدم نه براساس لیاقت که بر اساس فلا ن و فلا ن به آنها رسیده است. چرا این قدر روحیه مدیر ستیزی در جامعه کاری مشاهده می شود؟
مگر این مدیران بزرگ چه کسانی هستند؟ مگر از خود ما نیستند؟
مگر با همین فرهنگ ما رشد نکرده اند؟ در کل باید اعلا م کنم که برخی از مردم جامعه ما ضعیف دوست هستند.
البته شاید تعبیر بهتر این باشدکه از آدم های تنبل و ناموفق خوشمان میآید چرا که با دیدن آنها ضعف های خودمان را نمی بینیم.
دلمان خنک می شود منتظریم یکی که راه می رود سکندری بخوره زمین تا ما هم او را هل بدهیم مثلا می گوییم خود محوری است و چنان در این مورد به بحث می پردازیم و انتقاد می کنیم و کلی از افراد جامعه را نیز محکوم می کنیم بعد به رفتار خودمان در خانه و محل کار که نگاه می کنیم می بینیم خودمان چه می کنیم با این رفتارهای خود محورانه مان؟ مرگ خوب است ولی برای همسایه. طرف می نشیند برایت ساعتها از مشارکت و بحث آزاد و انتقاد پذیری و مشورت حرف می زند هنوز یک روز نگذشته می بینی در مقابل کوچکترین انتقاد زمین و زمان را به هم می بافد. تا زمانی که این روحیه بد ما اصلا ح نشود هیچ کار درستی نمی توانیم به انجام برسانیم حتی نمی توانیم به عنوان یک مدیر خوب و موفق به کار خود ادامه دهیم. همین روحیه دشمن اصلی ماست.
امیرکبیر این مرد بزرگ برای همه ما ایرانیان آشناست و او را به خوبی می شناسیم. خیلی از پارکها، خیابان ها و مکان های مختلفی در تهران و شهرستان ها به نام این مرد بزرگ نامگذاری شده است. امیرکبیر در طول زندگانی خود ۳ سال در راس مدیریت بود و می بینیم که چه کارهای بزرگی برای ما در کشورمان انجام داد.
نویسنده : حسام شکوهی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید