پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


«بین ما شمعدانی ست» از حدیث لرز غلامی لابه لای شمعدانی ها کسی ست


«بین ما شمعدانی ست» از حدیث لرز غلامی لابه لای شمعدانی ها کسی ست
● یک
«کنج چشمان قشنگ باغچه،
لابه لای شمعدانی ها کسی ست
گرچه عطرش در هوا پیچیده است
پشت گل ها صورتش معلوم نیست
□□□
شاپرک دور سرش پرمی زند،
روی موهایش پر از پروانه است
میهمان قاصدک ها می شود،
قلب سبزش گرچه صاحبخانه است
□□□
برگ ها با خنده نازش می کنند،
غنچه ها پیراهن او می شوند
شاپرک های قشنگ باغچه،
چین روی دامن او می شوند
□□□
روزهایی هم که سرما می خورد
با کمی گل روبه راهش می کنند
من نگاهش را نمی بینم ولی،
شمعدانی ها نگاهش می کنند
□□□
خوش به حال شمعدانی های باغ،
صورتش را بارها بوسیده اند
چهار فصل سال را گل می دهند،
رازقی هایی که او را دیده اند
□□□
حیف اما راه بین چشم ما،
با تن گلبرگ گل ها بسته است
کاشکی او روزنی پیدا کند،
چشم های من که دیگر خسته است
□□□
کاش می شد روزی از این روزها،
پرده های شمعدانی را کشید
یا برای دیدن چشمان او،
برگ ها را یک به یک از شاخه چید.»
«بین ما شمعدانی ست» مجموعه شعری است ویژه گروه های سنی «ج و د» که دربرگیرنده مخاطبان سال های پایان دبستان و دوره راهنمایی است. «عینی کردن» نادیده ها، شاید نخستین و مهم ترین ویژگی شعرهای این کتاب باشد که در همان برخورد نخست مخاطب با آن، خود را به رخ می کشد. «عینی کردن» نادیده ها، یا رؤیاها یا تصورات، البته شرط اصلی اش روشن بخشی به آنها و مادی کردن آنها از طریق توصیفات جزءبه جزء است؛ از این پیش شرط می توان نتیجه گرفت که اگر در شعری، این «عینی کردن» به مخدوش شدن روابط ادراکی میان شاعر و مخاطب کودک یا نوجوان منجر شود اصل «روشن بخشی» از دست رفته و «معماگویی» آغاز شده است.
اسدالله شعبانی - شاعر و پژوهشگر حوزه شعر کودک - می گوید: «تخیل در شعر کودک خیلی مهم است، اما نسل پس از ما، آنقدر در ارائه این تخیل زیاده روی کردند که گاهی تصاویر یا فضای ارائه شده برای بزرگسالان هم چندان قابل درک نبود! ما در شعر کودک قصد آزمون هوش مخاطبان را از راه طرح معما نداریم، گرچه می توان از شکل روایی «معما» برای رسیدن به یک شعر خوب استفاده کرد، اما حاصل کار نباید باعث سرگردانی ذهنی مخاطب شود.»
به روایتی دیگر، «سهل بودن» نه تنها امتیاز یک شعر کودک خوب است که نشانه شناخت درست شاعر آن نسبت به حوزه کاری خویش است. احتمالاً مخاطبان این متن که حوالی پنج دهه یا بیشتر از عمرشان گذشته، به یاد می آورند که در روزگاری که شعر مناسب کودک در زبان فارسی یافت نمی شد، جای خالی این گونه شعرها را در کتاب های درسی، شعرهای «سهل و ممتنع» سعدی پر می کرد که برای فهم زبان و فضای آنها، دانش آموزان چندان دچار دشواری نبودند، درحالی که در فهم شعرهای بزرگان دیگر که کرشمه های زبانی کار می کردند، به کتاب های کمک درسی متوسل می شدند که قیمت شان ۱۰ برابر کتاب های درسی بود! به گمانم «کیانوش» در بنیانگذاری شعر کودک ایران، خیلی خوب متوجه این نکته شد و آن را به عنوان «قانون نخست» در این «نوع ادبی» مطرح کرد. کسانی که با شعرهای بزرگسالانه کیانوش حشر و نشری دارند [آن کتابی را که به عنوان ترجمه بیرون داد، اما در واقع شعرهای خودش بود، یعنی «از پنجره تاج محل» را مستثنا کنیم] می دانند که زبان و تخیل وی در شعر بزرگسالانه، به هیچ وجه ساده و روان نیست، پس حتماً ضرورتی باعث شده که کیانوش در شعرهای کودک اش به سادگی و روانی برسد.
شعرهای حدیث لرز غلامی در کتاب «بین ما شمعدانی ست» میان «سخت گویی» و «روان گویی»، «روشن گویی» و «تاریک گرایی»، «ذهنیت» عینی شده و «عینیت» ذهنی شده در نوسان اند و این گاهی «کژشدن» گاهی «مژ شدن» این شعرهای بی لنگر را بدجوری به دردسر انداخته است!
● دو
«کسی میان جمع تان،
کنارتان نشسته است
کسی که مثل دیگران،
کمی دلش شکسته است
□□□
کسی که غصه های او،
همیشه گنگ و مبهم است
کسی که شانه های من،
برای گریه اش کم است
□□□
کسی که یا بزرگتر؛
و یا میان بچه هاست
چه فرق می کند که او،
چرا، چگونه یا کجاست
مهم صدای پای او؛
و لحن خنده های اوست
اگرچه مهربانی اش
مهم تر از صدای اوست»
در شعر «مثل دیگران» ما نه با «سختی» یا «نرمی» تخیل، که در واقع با «معما» رودرروییم و شاید به همین دلیل است که «گزاره های معنایی» در این شعر علی رغم ظاهر ساده آن، کلافه کننده اند: «اگرچه مهربانی اش‎/ مهم تر از صدای اوست» خب! که چه دانی کف دست از چه بی موست‎/ زیرا کف دست مو ندارد! وقتی شاعر می گوید: «مهم صدای پای او‎/ ولحن خنده های اوست» مخاطب منتظر یک یک «کنش» است که اهمیت بیت اول را مؤکد کند اما در ادامه، ما با تاریکی روبه رو می شویم و به گونه ای «گزاره معنایی بزرگسالانه» که شراکت تجربه ده سال بعد خواننده کودک را طلب می کند برخورد می کنیم. شاعر می تواند عیب بگیرد که «بیت دوم، معنایش روشن است!» اما برای چه کسی حتی در برابر مخاطب بزرگسال نیز، «مبتدا» و «خبر» این «بند» از صفت «غریب» بودن برخوردارند! یا وقتی شاعر می گوید: «کسی که یا بزرگ تر‎/ و یا میان بچه هاست‎/ چه فرق می کند که او‎/ چرا، چگونه یا کجاست » ما با یک پرسش کودکانه روبه روییم یا با پرسشی فلسفی یا صرفاً با یک ضعف تألیف ساده بگذارید بیت دوم را کمی موشکافی کنیم و آن را به شکل ساده و بسیط اش بنویسیم:
۱) چه فرق می کند که او‎/ چرا میان بچه هاست
۲) چه فرق می کند که او‎/ چگونه بین بچه هاست
۳) چه فرق می کند که او‎/ کجا میان بچه هاست
ببخشید! بنده به عنوان بزرگسال سؤال می کنم که این جمله ها چه معنی دارند گزاره اول را در واقع اینطور باید خواند: «چه فرق می کند که او چرا میان بچه هاست یا نیست !» شما وقتی «چه فرق می کند» می آورید به معنای کاربرد «یا»ست. به نظر می رسد که مشکل بیشتر شد و اگر به همین سیاق تا گزاره سوم پیش برویم مشکلات سه برابر می شوند! وانگهی «کسی که یا بزرگ تر‎/ و یا میان بچه هاست» معنی اش چیست به گمانم شاعر می خواسته بگوید: «کسی که بزرگ تر از بچه ها یا همقد بچه هاست یا هم سن بچه هاست» منتها با مختصر لغزشی! این طور شده.
البته کتاب از شعرهای هماهنگ تر در اجزا و البته شنیدنی تر هم برخوردار است مثل شعر «مثل چای، مثل نان» که شعر نوآورانه ای نیست اما لااقل، از ابزارها و عناصری استفاده می برد که برای مخاطب کودک قابل درک است و احتمالاً واجد لذت شعری برای او.
«تازه مثل نان گرم،
داغ مثل این حلیم
سفره ای به رنگ صبح
مثل نرمی نسیم
مادری شبیه ابر
صاف و مهربان و نرم
مثل چای داغ داغ
مثل نان گرم گرم
لحظه ای که پیش ماست
از همیشه بهترم
چای مزه می دهد
در کنار مادرم»
● سه
حدیث لرز غلامی در این کتاب، سعی کرده از قالب های دیگری هم جز چارپاره- که قالب رایج شعر کودک است- استفاده ببرد که بعضی شبیه به قالب های کلاسیک اند و برخی در قالب های آزاد تعریف می شوند. او در مقاطعی که قصد معماگویی و تاریک کردن صحنه را ندارد، شاعر موفقی است و معلوم نیست که این پیچیده گویی که خصوصیت نسلی وی نیز هست، چه کمکی می کند به او به عنوان شاعر یا به مخاطب به عنوان کسی که قصد برقراری ارتباط فرهنگی با اثر وی را دارد
در این کتاب شعر کودک، یک شعر منثور هم هست که جای «اما و اگر» دارد. نه تنها این قالب که هم خون موفق ترش «شعر سپید» هم تاکنون نتوانسته به دلیل فقدان موسیقی لازم برای خیال انگیزی در شعر کودک، در این «نوع ادبی» موفق باشد و آوردن چنین شعری در کتابی که ناشر لطف کرده و در کنار شناسنامه کتاب، گروه سنی مخاطبان را مشخص کرده است کمی عجیب به نظر می رسد؛ البته شما روی معنای «کمی» ، کمی بیشتر درنگ داشته باشید!
«از این جا تا دریاچه ده قدم است
با هر قدم یک دانه بکار تا جای پایت باقی بماند
دانه ها که برویند،
از دست های ما راه سبزی به جا خواهد ماند،
برای تمام پرنده های تشنه ای که راه دریاچه را نمی دانند»
اگر قرار به ترجیح باشد من به عنوان یک مخاطب بزرگسال شعر کودک، شعر «روی پرچین» را به عنوان شعری بسیار موفق تر ترجیح می دهم چه در کاربرد تخیل، چه در نوآوری کاربرد قالب و چه در روشنی بخشی به گزاره های معنایی.
«تا تو گل های من را بیاری
یک سبد عطر شبنم بباری
روی گلبرگ گل ها بکاری؛
تا تو شعر بگویی
زیر باران دلت را بشویی
تا دوباره برویی،
تا تو را بار دیگر ببینم
یک پر بوسه از دست هایت بچینم
مثل گنجشک بی آب و دانه
روی پرچین دست خدا می نشینم
تا تو را باردیگر ببینم.»
حدیث لرز غلامی شاعر بدی نیست تنها ارزیابی اش از حیطه ای که استعداد بالندگی در آن را داراست کمی شتابزده است. البته تکرار می کنم، شما روی معنای «کمی»، کمی بیشتر درنگ داشته باشید!
یزدان مهر
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید