پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


خلوت آیینه


خلوت آیینه
اوحدالدین علی بن محمد اسحاق انوری ابیوردی، در روستای بدنه از توابع ابیورد از شهرهای خراسان که به دشت خاوران شهرت داشت، به دنیا آمده و از جمله شاعران و دانشمندان قرن ششم هجری است.
در آغاز جوانی به اکتساب علوم متداول زمان پرداخت، پدرش مال فراوانی برایش باقی گذاشته بود، پس از فوت پدر به عیش و خوشی پرداخت و مفلس و بیچاره شد، ناچار به شاعری روی آورد و به مدح این و آن پرداخت. انوری به دربار سلطان سنجر راه یافت و از ملازمان وی شد.
انوری از ارکان شعر فارسی است و در فارسی و عربی ممارست دارد. از خصایص شعر او اغراق فراوان، سادگی و روانی کلام، نزدیکی به لهجه تخاطب و دست یازیدن به اصطلاحات علمی و نجومی و هیات است.
بر دیوان انوری شرح های بسیاری نوشته شده، وی در سال ۵۳۸ هجری – قمری درگذشته است. مدفن وی را گرچه تبریز دانسته اند ولی علی الظاهر قول صحیح در محل دفنش بلخ می باشد.
چه یارست آنکه اندر سرگرفتی
به یکبار، دل از ما برگرفتی
تو را گفتم که با من آشتی کن
رها کرده، رهی دیگر گرفتی
دریغ آن دوستی با من به یکبار
شدی در جنگ و خشم از سرگرفتی
مرا در پای غم کشتی و رفتی
هوای دیگری در سر گرفتی
□□□
باز این چه جوانی و جمالست جهان را
وین حال که نو گشت زمین را و زمان را
مقدار شب از روز فزون بود و بدل شد
ناقص همه این را شد و زاید همه آن را
هم جمره برآورد فرو برده نفس شد
هم فاخته بگشاد فروبسته زبان را
در باغ چمن ضامن گل گشت ز بلبل
آن روز که آواز فکندند خزان را
اکنون چمن باغ گرفتار تقاضاست
آری بدل خصم بگیرند ضمان را
آهو به سر سبزه مگر نافه بینداخت
کز خاک چمن آب بشد عنبر و بان را
گر خام نبسته است صبا رنگ ریاحین
از عکس چرا رنگ دهد آب روان را
خوش خوش ز نظر گشت نهان راز دل آب
تا خاک همی عرضه دهد راز نهان را
همچون ثمر بید کند نام و نشان گم
در سایه او روز کنون نام و نشان را
□□□
همواره چو بخت خود جوانی بادت
چون دولت خویش کامروانی بادت
ای مایه زندگانی از نعمت تو
این شربت آب زندگانی بادت
□□□
ای هجر مگر نهایتی نیست تو را
وی وعده وصل غایتی نیست تو را
ای عشق مرا به صدهزاران زاری
کشتی و جز این کفایتی نیست تو را
منبع : هفته‌نامه آتیه


همچنین مشاهده کنید