جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


خوش‌قیافه ابدی روی ویلچر


خوش‌قیافه ابدی روی ویلچر
در اتاق نشیمن تونی کرتیس با فاصله بسیار نزدیکی روبه‌روی او نشسته‌ام. از پنجره چشم‌اندازی زیبا دیده می‌شود. کرتیس با شوق و ذوق داستانی از دوران طلایی‌اش تعریف می‌کند. این داستان را سال‌ها پیش از زبان خودش در برنامه‌ای تلویزیونی شنیده‌ام اما قصد ندارم مانع صحبت‌هایش شوم.
بگذارید مقدمه داستان را من برای‌تان تعریف کنم. سال ۱۹۴۸ یا ۱۹۴۹ است، تونی به تازگی از نخستین فیلمش فارغ شده و به نیویورک برگشته است. در این شهر مردم هنوز فکر می‌کنند او برنی شوارتز کوچولو، بچه خوش‌قیافه بی‌استعداد است که حضورش در فیلم‌ها نیز بسیار ناچیز است. کرتیس آن روز، به یاد تنها مدرسه بازیگری‌ای افتاد که در تمام عمرش رفته بود. در همین مکان بود که ریشه اختلافات کرتیس با همقطاران سخت‌کوش‌تر اما بدقیافه‌ترش، مانند جک کلوگمان و والتر ماتائو شکل گرفته بود.
«روزهای آغاز کارم در سینما بود و پس از نقشی کوتاه که در فیلمی بازی کرده بودم، من را با هواپیما به نیویورک برگردانده بودند. داخل لیموزین نشسته بودم و داشتم به هتل برمی‌گشتم. به راننده گفتم از کنار تئاتر قدیمی «پرزیدنت تیه‌تر» که مدرسه نیز در آن قرار داشت، رد شود. آن روز باران شدید می‌بارید و والتر با قیافه‌ای مظلوم زیر یک سایبان ایستاده بود.
به راننده گفتم: این یارو رو اونجا می‌بینی. بزن کنار تا بتونم باهاش حرف بزنم. والتر هنوز در مدرسه بازیگری بود و آنطور که باید و شاید به‌عنوان بازیگر شناخته نشده بود. به شدت ژولیده و ناراحت بود حسابی خیس شده بود. هیچ‌وقت قیافه‌اش را فراموش نمی‌کنم. فکر می‌کنم با خودش می‌گفت: این دیگه کیه که با همچین ماشینی اومده مدرسه؟ قبل از اینکه بتواند یک کلمه حرف بزند، پنجره را پایین کشیدم و با صدای بلند گفتم: گور پدر ایوون دی‌کارلو! بعد هم به راننده گفتم سریع از آنجا دور شود. والتر بیچاره همان‌طور زیر باران مانده بود و روزنامه‌اش را روی سرش گرفته بود. با این کار می‌خواستم به والتر و همه کسانی که تو مدرسه بازیگری بودند بگویم که من دارم فیلم بازی می‌کنم!»
دی‌کارلو مرده است. ماتائو مرده است. بیلی وایلدر، جک لمون، برت لنکستر، لارنس اولیویر، هنری فاندا و همه اسطوره‌های دیگری که کرتیس زمانی با آنها همبازی بوده است (نام‌بردن از همه آنها غیرممکن است) نیز دچار همین سرنوشت شده‌اند اما تونی کرتیس ـ کسی که الویس پریسلی مدل موهایش را از او الهام گرفت ـ هنوز در میان ماست. او را می‌توان بچه خوش‌قیافه ابدی هالیوود بدانیم، هرچند که دیگر به اندازه آن روزهای اوجش نیست.
تونی کرتیس در ۸۲ سالگی بسیار سرزنده است، کلامش مانند همیشه همچنان نافذ است (او از بهترین مهمانان برنامه‌های تلویزیونی است) و مصاحبت با او واقعا لذت‌بخش است. با وجود این گذشت زمان بالاخره ردپایش را بر او گذاشته است.
کرتیس اکنون به دشواری می‌شنود و ظاهرا علاقه‌ای به استفاده از سمعک هم ندارد. بدین ترتیب به‌رغم فاصله نزدیک‌مان بارها مجبور به تکرار حرف‌هایم می‌شوم. کرتیس چند ماه پیش به سینه‌پهلوی سختی مبتلا شده بود و هنوز در حال گذراندن دوران نقاهت است اما مساله دیگری بیش از همه مرا متعجب کرد. پس از آنکه در بدو ورود به منزل کرتیس مدتی را به‌تنهایی در اتاق نشیمن او گذراندم و این فرصت را یافتم نقاشی‌های زیبا و یادگاری‌هایش از زندگی طولانی و پرنشاطش را بادقت تماشا کنم، کرتیس روی یک صندلی چرخدار مقابلم ظاهر شد.
البته او گفت واقعا احتیاجی به این صندلی ندارد، چراکه آثار بیماری تا حدودی زیادی از بین رفته‌ و یک ساعت بعد که خداحافظی می‌کردیم او روی پاهایش مرا تا دم در بدرقه کرد. با وجود این کرتیس معترف است مدت زیادی را در رختخواب گذرانده است و عضلاتش تا حدی تحلیل رفته‌اند، به‌همین خاطر کشیدن صندلی چرخدار روی زمین توسط پاشنه‌ها به افزایش قدرت پاها و ران‌هایش کمک می‌کند. صورت کرتیس گردتر از گذشته شده است، موهای جادویی‌اش سفید و کم‌پشت شده‌اند و از آنچه انتظار دارم چاق‌تر شده است اما به محض آنکه صحبتش گل می‌کند همه نگاه‌ها معطوفش می‌شوند. او هنوز همان کودک در روزهای اوجش و یادآور ستاره‌ای است که در شاهکارهای سینمایی بازی کرده است.
کرتیس این روزها در هندرسن نوادا زندگی می‌کند. خانه او در خیابانی آرام قرار داد و به طرز غیرمنتظره‌ای کوچک به نظر می‌رسد اما به محض ورود به خانه متوجه وسعت زیاد آن می‌شویم. پنجره‌های اتاق نشیمن کرتیس همچون شاهکارهای سینما اسکوپ هستند. از این پنجره‌ها می‌توان استخری کوچک و زمین گلفی در پشت آن را دید که انتهای آن به صحرایی در دوردست می‌رسد. شکی نیست زیبایی این منظره در شب چندین برابر می‌شود.
راه درازی را پیموده‌اید، این‌طور نیست؟ از کرتیس می‌پرسم آیا درباره زندگی‌اش چنین می‌اندیشد. او فرزند یک لهستانی فقیر بود و در نیویورک بزرگ شد. «خب، فکر نمی‌کنم دقیقا این‌طور باشد. بگذارید برای‌تان توضیح دهم. ما در آپارتمان‌های اجاره‌ای زندگی می‌کردیم. پدرم خیاط و مادرم خانه‌دار بود. درآمد پدرم به زحمت کفاف زندگی‌مان را می‌داد، به همین خاطر در کمال صرفه‌جویی زندگی می‌کردیم. پدرم هیچ‌وقت پول زیادی درنمی‌آورد، چون زبان انگلیسی را بلد نبود و وقتی هم که این زبان را به اندازه گذران امورش یاد گرفت دوران رکود اقتصادی بود. برادرم سال ۱۹۳۸ در تصادف با یک کامیون کشته شد. او ۹ سال داشت و من ۱۱ ساله بودم. این مساله ضربه روحی سنگینی برایم بود اما نه آن‌قدر که بخواهد مانع تلاشم برای زندگی بهتر شود.»
وقتی کرتیس ۱۹ سال داشت، نیروی دریایی او را از خانواده‌اش جدا کرد تا شاهد تسلیم ژاپنی‌ها در توکیو باشد. او پس از بازگشت به نیویورک در مدرسه بازیگری ثبت‌نام کرد و در یک شب کشف شد. «هنوز مدرسه را تمام نکرده بودم که یک نفر نظرش به من جلب شد، با من قرارداد نوشت و من را راهی کشتی کرد. سال ۱۹۴۶ از نیروی دریایی رهایی یافتم و برای خودم کارگزاری گرفتم اما تا سال ۱۹۴۸ نتوانستم به هالیوود راه پیدا کنم. سال‌های اولیه پس از جنگ دوران خوبی بود. دنیا مثل یک غنچه تازه شکفته بود. مدام اتفاق‌های خوب می‌افتاد و ما هم در آنها شریک بودیم. دلایل زیادی برای خوش‌بینی وجود داشت.»
کرتیس کار خود را همزمان با بسیاری از اسطوره‌های پس از جنگ آغاز کرد. با مریلین مونرو تقریبا کارمان را از یک زمان شروع کردیم. راک هادسن یکی، دو سال بعد از من آمد، رابرت واگنر و ناتالی وود قبل از من وارد سینما شده بودند. افراد زیادی هم بودند که می‌آمدند و می‌رفتند و هیچ‌کس هم تا به حال اسم‌شان را نشنیده است. رفتن آنها به معنای پایان کارشان بود.»
بعد نوبت به فرآیند آراسته شدن توسط استودیو رسید. «هیچ‌وقت این چیزها باعث آزارم نشد. باید لحن صحبتم رافصیح‌تر می‌کردم لهجه نیویورکی غلیظی داشتم. تمام خصوصیات رفتاری‌ام باید عوض می‌شد. هیچ پولی در بساط نداشتم، بنابراین باید در کارم پیشرفت می‌کردم. بین سال‌های ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۲ من آنتونی کرتیس بودم، بعد اسمم تونی شد و محبوب‌تر هم شدم.
آنها من یا پایپر لوری یا هیو اوبراین را استخدام می‌کردند و همه را در یک فیلم می‌گذاشتند و کل خرج‌شان ۷۰۰ یا ۸۰۰ دلار در هفته بیشتر نمی‌شد. ما تجربه کسب می‌کردیم و آنها هم فیلم‌های ارزان پولساز می‌ساختند. شاید فیلم‌ها چندان خوب نبودند اما تجربه‌شان واقعا ارزشمند بود و این همان چیزی بود که به آن احتیاج داشتم. از سال ۱۹۵۵ بود که واقعا تکانی به خودم دادم و توانستم نقش‌های اصلی را در یونیورسال پیکچرز به دست آورم.»
کرتیس همراه با همسر جدیدش جنت لی در فیلم‌های چون «هودینی»، «سپر سیاه فلاورث» و «وایکینگ‌ها» به‌عنوان بازیگر اصلی همبازی بود اما اعتراف می‌کند در آن زمان کاملا آمادگی این ازدواج را نداشت. «باوجود این اعتراف می‌کنم زندگی خوبی در کنار او و دو فرزندم داشته‌ام.»
از کرتیس می‌پرسم، جذاب‌ترین مرد هالیوود در سال ۱۹۵۲ بودن، چطور بود؟ «خب، آدم مورد توجه افراد زیادی قرار می‌گیرد. این مساله برای خودم هم دلپذیر بود اما کاری به کار کسی نداشتم. حقیقتش را بخواهید ظاهر خوب یکی از بهترین نعمت‌هایی بود که خدا به من داده بود. توقع دارید حالا چه کار کنم، انکارش کنم؟ بگویم چیز مهمی نبوده است؟ من می‌دانستم خوش‌قیافه هستم و از این مساله هم بهره کافی را بردم. هیچ‌وقت هم از این مساله سوءاستفاده نکردم. با همکارانم خیلی شوخی می‌کردیم اما هیچ‌وقت از دایره ادب خارج نمی‌شدیم.»
کرتیس در دوران جوانی، در فیلم‌های بزرگی نیز ظاهر شد. او داستان‌های زیادی از دوران اوج کاری‌اش دارد که شرح همه آنها در این نوشته نمی‌گنجد. کرتیس با احترام زیادی از برت لنکستر و کلیفورد اودت، تهیه‌کنندگان و همبازی‌هایش در «بوی خوش موفقیت» و در حقیقت موتورهای دوقلوی این فیلم، یاد می‌کند. او همچنین قبول دارد در آفرینش شخصیت تونی فالکو در این فیلم تا حدود زیادی از روی کان تاثیر گرفته است.کرتیس داستان‌های دیگری هم برای تعریف‌کردن دارد، از جمله خاطره‌ای کوتاه درباره نقاشی‌هایش: «موزه هنرهای مدرن نیویورک یکی از آنها را ۲۵ هزار دلار فروخت اما هیچ‌کس نمی‌داند خریدار چه کسی بود، البته این موزه انباری بزرگی دارد که می‌تواند هر چیزی را در آن قایم کند!» او همچنین خاطراتی از دوستانش فرانک سیناترا و دین مارتین دارد اما احساس می‌کنم دیگر خسته شده است. بنابراین به‌عنوان آخرین سوال می‌پرسم: «آیا دیگر علاقه‌ای به بازیگری ندارید؟»
«اتفاق خاصی نیفتاده است، فقط دیگر علاقه‌ای به این کار ندارم. می‌دانید چرا؟ زمانی که بچه هستید، زمان در دست شماست و هر کاری بخواهید می‌توانید انجام بدهید. هر کاری که فکرش را می‌کنید. سپس زمانی می‌رسد که از خود می‌پرسید، خب دیگر چه کار باید بکنم؟ و می‌فهمید اوقات شخصی‌تان مهم‌تر است. تنها امتیاز من این است در دورانی که فیلم بازی می‌کردم خیلی معروف شدم و این برچسب تا ابد با من خواهد بود.»
جان پترسن
منبع: گاردین، ۱۸ آوریل
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید