چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


بررسی رویکردها و روش های پیشگیری بزهکاری


بررسی رویکردها و روش های پیشگیری بزهکاری
به عقیده «هیرشی» بزهکاری به عنوان یک مساله اجتماعی باید در عرصه خانواده، محله، مدرسه، همسالان و سایر ارگان ها یا موسسات اجتماعی که نوجوان به نوعی در آنها عضویت دارد، بررسی شود.
هیرشی معتقد است که بزهکاری وقتی اتفاق می افتد که قیود فرد نسبت به اجتماع ضعیف شوند یا به طور کلی از بین بروند. این قیود را تحت چهار مفهوم کلی خلاصه می کند:
▪ وابستگی:
حساسیتی است که شخص نسبت به عقاید دیگران درباره خود نشان می دهد، در حقیقت یک نوع قید و بند اخلاقی است که فرد را ملزم به رعایت هنجارهای اجتماعی می کند. این وابستگی را هیرشی همپایه وجدان یا من برتر می داند.
▪ تعهد:
میزان مخاطره ای است که فرد در تخلف از رفتارهای قراردادی اجتماع می کند. بدین معنی فردی که خود را نسبت به قیود اجتماعی متعهد می داند از قبول این مخاطرات پرهیز می کند. اگر وابستگی را هم پای وجدان بدانیم، تعهد همپایه عقل سلیم یا خود است.
▪ درگیر بودن:
میزان مشغولیت فرد در فعالیت های مختلف است، که باعث می شود او وقت برای انجام کار خلاف نداشته باشد. مثل درگیر شدن در سرگرمی های مدرسه، خانه و اشتغال به فعالیت های فوق برنامه.
▪ باورها:
میزان اعتباری است که فرد برای هنجارهای قراردادی اجتماع قائل است، در حالی که می تواند طبق میل خود از آنها تخلف کند ، ولی به آنها پایبند باقی می ماند، مانند باور به نیکوکاری، حسن شهرت و ... . در یک آزمون تجربی در نظریه کنترل اجتماعی هیرشی، اطلاعات از طریق پرسشنامه از ۷۲۴ دانش آموز دبیرستان و سه مرکز اصلاح و تربیت به دست آمد. نتیجه حاکی از این بود که نظر هیرشی وقتی برآورده می شود که متغیر دوستان بزهکار در تحلیل وارد شود. یافته های این پژوهش بیشتر با نظریه پیوند افتراقی، سازگار بودند تا با نظریه اصلی هیرشی درباره علل بزهکاری.
● رویکرد پیوند افتراقی
بنابراین نظریه نزدیکان و همسالانی که بزهکار باشند در تشکیل و تقویت نگرش بزهکاری به طور موثر کمک می کنند و فرد را به سوی بزهکاری سوق می دهند. نظریه پیوند افتراقی محتوای اجتماعی بزهکاری را در نظر دارد و فرد بزهکار را در جایگاه اجتماعی او از حیث رابطه اش با خانواده یا محله و رفقا و مصاحبین در نظر می گیرد.
این نظریه ابتدا از سوی «ساترلند» و «کرسی» مطرح شد و بعدها توسط دوفلور و کوینی به صورت زیر فرمول بندی شد :
انگیزه ها، نگرش ها و روش هایی بزهکارانه اند که به طور موثر به ارتکاب مکرر جرایم می انجامند. پیوند افتراقی به فراگیری مطالبی می انجامد که موافق تخلف از قوانین است. تکرار و غالب کمی مطالبی که تعاریفی موافق بزهکاری و قانون شکنی ارایه می کنند بر فراگرفته هایی که ضد بزهکاری اند منجر به پذیرش بزهکاری می شوند.
نظریه کنترل اجتماعی با تکیه بر نیروهای درونی فرد به اصطلاح با تمرکز به حضور روانشناختی افراد صاحب نفوذ در ذهن کودک و نوجوان به تبیین و چگونگی جلوگیری از بزهکاری می پردازد. در همین حال از تاثیر نیروهای منفی محیط بیرون غافل می ماند. در عوض در نظریه پیوندهای افتراقی با توجه انحصاری به نیروهای بیرونی از تاثیر حفاظتی نیروهای درونی غفلت می کنند. طبیعی است که شخص با توجه انحصاری به نیروهای بیرونی از تاثیر حفاظتی نیروهای درونی غفلت می کنند. طبیعی است که شخص با توجه به توانایی نسبی این نظریه ها و پی بردن به نقص آنها، بتواند نظریه ای تلفیقی که از ترکیب آن دو پدید میآید، بنانهد.
در یک بررسی تجربی دیگر ناظر به آزمون نظریه پیوند افتراقی، پژوهشگر به کاری فراتر از داشتن پیوندهای ارتباط با همسالان بزهکار، والدین بزهکار و تعریف بزهکاران از اعمال بزهکاری را بررسی می کند. بررسی بر روی پرسشنامه های گردآوری شده از ۱۵۸۸ دانش آموز غیرسیاه پوست، متغیرهای گوناگونی از قبیل نظارت و حمایت خانواده، دوستان بزهکار و تعداد آنها، محله جرم خیز، شنیدن تعاریف مساعد و نامساعد برای تخلف از قوانین، کیفیت مدرسه از لحاظ وجود دانش آموزان بزهکار و تاثیر آنها بر شدت بزهکاری، مورد تحلیل های گوناگون آماری قرار می گیرند. یافته ها حاکی از عدم کفایت نظر ساترلند و کرسی مبنی بر اینکه زندگی خانوادگی وقتی در بزهکاری اهمیت دارد که الگوهای بزهکاری برای تقلید وجود داشته باشند، است. مطالب فوق پیداست که با مساله ای با این پیچیدگی نمی توان به وسیله بررسی های ساده و با روش های تحلیلی ابتدایی یک متغیره و با ساده نگری صرف رو به رو شد. به همین جهت بررسی جامع در مورد مساله بزهکاری نیاز به یک چارچوب نظری و طراحی اندیشیده شده برای اندازه گیری متغیرهای دخیل دارد.
● رویکردهای التفاطی
در حالی که نگرش های اختصاصی به موضوع منجر به استفاده از چارچوب نظری خاص آن رویکرد در پژوهش ها شده است، عده ای نیز دیدگاه های التفاطی را مورد توجه قرار داده و با دید وسیع تری به موضوع نگریسته اند. یکی از مطالب کلاسیک در این زمینه پژوهشی است که توسط مشکانی انجام شده است.
نظریه تلفیقی این پژوهشگران شامل دو مولفه است و به صورت مدل تحلیلی در الگوریتم ۱- نشان داده شده است. مولفه اول را کنترل های خانوادگی، اجتماعی، روابط عاطفی، کودک و نوجوان با افراد مهم در زندگی او از قبیل اقوام، معلمین، دوستان صالح تشکیل می دهند که نقش بازدارنده در گرایش به بزهکاری دارند. مولفه دوم نیز از نیروهای وارده بر کودک و نوجوان اثر می گذارند و او را در جهت بزهکاری سوق می دهند، تشکیل می دهد.
بدیهی است که بین مولفه اول و دوم کشمکشی در بین است و تعامل بین آن دو است که نهایتا موضع کودک و نوجوان را نسبت به بزهکاری تعیین می کند. جمعیت مورد مطالعه در پژوهش ۱۴۰ نوجوان پسر در کانون اصلاح و تربیت و ۱۵ دختر در زندان اوین بخش زنان است.
● یافته های پژوهش نشان
می دهد نتایجی که از تلفیق دو نظریه پیوند افتراقی و کنترل اجتماعی از این آزمون تجربی حاصل شده است، نشان یا شاخص مولفه وابستگی نوجوان به خانواده و مولفه وضع سلامت خانواده با شدت بزهکاری موثر است. بدین ترتیب که هر چه پیوندهای عاطفی نوجوان با خانواده بیشتر می شود روابط پدر و مادر با فرزندان سالم تر و امن تر باشد بزهکاری کاهش می یابد. مولفه اعتقاد مثل اعتقاد به حلال و حرام و ثواب و گناه و فکر به گناه از شدت بزهکاری می کاهد. مولفه های مربوط به پیوندهای افتراقی و مولفه ارتباط نوجوانان با دوستان و اقوام نشان می دهد وجود همسایگان خلافکار و محله جرم خیز در بزهکاری موثر است.
● پیشگیری از بزهکاری
پیچیدگی ماهیت بزهکاری پیشگیری را نیز مشکل می کند و رهیافت های چندگانه ای را می طلبد که کلیه عوامل خطر زا را در نظر بگیرد. از دیدگاه بهداشت عمومی در پیشگیری بزه، استراتژی ها و مداخله ها در سه سطح کلی همانند سایر مسایل بهداشتی و اجتماعی طبقه بندی می شود. این سه سطح شامل پیشگیری نوع اول یا اولیه، پیشگیری نوع دوم و پیشگیری نوع سوم است که براساس سطوح مختلف برای هر جامعه ای متغیر است.
● پیشگیری اولیه ( سطح اول): ایجاد یک محیط سالم
در پیشگیری اولیه به ریشه مساله و عوامل خطرزای محیطی توجه می شود. این نوع پیشگیری سعی بر آن دارد که امکان درگیر شدن با مساله طوری پیش برود که هرگز محلی برای رشد مساله وجود نداشته باشد. به همین دلیل استراتژی های برنامه ضرورتا طوری انتخاب می شوند که بتوانند عوامل مخاطره آمیز را کاهش دهند، وضع قوانین که بعضی از محدودیت ها را ایجاب می کنند از آن جمله اند. برای مثال در جامعه ای که حمل اسلحه آزاد است، این آزادی خود یک عامل خطرزای امکان درگیر شدن با بزه است. بنابراین منع حمل اسلحه یکی از استراتژی های پیشگیری نوع اول معرفی شده اند.
اگر چه تناقضاتی در بعضی از یافته های پژوهش در کنترل بزه وجود دارد، لیکن اثر یافته ها بیانگر آنند که برنامه های پیشگیری مستقیما تاثیر زیادی در کاهش رفتارهای بزهکارانه نداشته اند در مقابل به پژوهش هایی نیز برمی خوریم که نشان داده اند مداخله اولیه جامعه و خانواده متفقا در کنترل بزهکاری تاثیر دارند.
عمده برنامه ریزی های این مداخلات براساس یافته هایی است که نشان می دهند عوامل خانوادگی مانند طلاق، مرگ والدین، کثرت اولاد، فقدان حمایت روانی و بی توجهی به نیازهای عاطفی فرزندان، بی انضباطی در خانواده، وجود فرد بزهکار یا ناسازگار اجتماعی، خیانت زن یا شوهر، اختلافات خانوادگی، طرد از خانواده، فقدان زمینه های تربیتی مناسب در خانواده، مسکن نامناسب از نظر فضای فیزیکی و فقر در تقویت یا کنترل بزهکاری در این رابطه نقش دارند.
عوامل اجتماعی مانند، بی سوادی، رشد بی رویه جمعیت، صنعتی شدن، اختلافات طبقاتی، قوانین تحمیلی، بی عدالتی اجتماعی، بیکاری، جنگ، محیط اجتماعی نامناسب ( ندگی در جوار بزهکاران)، فقدان امکانات تفریحی سالم و قابل دسترس همه طبقات جامعه، زاغه نشینی، زورمداری سیاسی، در کنترل و رشد بزه موثرند. به همین جهت استراتژی های مداخله ای خانواده گرا و جامعه گرا در پیشگیری نوع اول اهمیت پیدا می کنند. خلاصه اینکه در سطح اول پیشگیری عمده مسوولیت به عهده خانواده و جامعه است. بسیاری از دیدگاه های روانشناختی، سن مناسب برای سطح پیشگیری نوع اول را قبل از ۸ سالگی می دانند.
● پیشگیری ثانویه (سطح دوم) کاهش عوامل خطرزا
در پیشگیری ثانویه هدف کلی دور نگهداشتن فرد از فعالیت هایی است که خطر برحسب بزه را در فرد تقویت می کند. مثل کنترل خشم و خشونت، کنترل های خانواده بر رفتارهای ضد اجتماعی و دوری از دوستان بزهکار. پیشگیری نوع دوم نیز مانند پیشگیری نوع اول استراتژی های برنامه ریزی خود را براساس یافته های پژوهش ها طرح می کند و تاکید زیادی بر فرد یا ارتباطات فرد دارد. به همین جهت استراتژی های پیشگیری نوع دوم از طریق یادگیری و مهارت های زندگی اجتماعی از یک طرف و محیط اجتماعی و ارتباطات فردی از طرف دیگر تاکید می کند. اهمیت این سطح به عنوان سطح پیشگیری کمک به افراد در معرض خطر است.
● پیشگیری ثالثیه (سطح سوم) کنترل موقعیت خطر
پیشگیری سطح سوم سعی می کند موقعیت مساله را اصلاح یا در آن مداخله کند و هدف آن پیشگیری از تکرار فعالیت هایی است که جرم شناخته می شود. برای این نوع پیشگیری لازم است درگیر مسایلی مانند تنبیه، جریمه و بازتوانی از طریق نظام حقوقی و قضا شود. پیشگیری نوع سوم برنامه ریزی مداخله ای و اداره موقعیت های خطرناک را براساس فعالیت هایی تنظیم می کند که ممکن است باعث بزهکاری شوند.
● استراتژی های پیشگیری از بزهکاری
بهترین تمرین ها برای برنامه ریزی پیشگیری با توجه به نو بودن مساله استفاده از روش های ارزشیابی های زیادی در مورد برنامه های پیشگیری در همه سطوح انجام شده است لیکن نتایج این پژوهش ها و ارزشیابی ها نتوانسته اند این ادعا را ثابت کنند که طرح های مداخله ای موفقند.
نویسنده : سمیه عسگری
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید