جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


پادشاه سرزمین نثر، امپراطور جهان شعر


پادشاه سرزمین نثر، امپراطور جهان شعر
اول اردیبهشت ماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قصبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
« ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخنش که در بسیط زمین رفته ...»
شیح مصلح الدین انگار خود همان زمان می دانسته که آوازه سخن اش بیش از شیراز خواهد رفت و او را سرسلسله جنبان نثر و شعر فارسی خواهد کرد.
اول اردیبهشت ماه در روزشمار ادبیات ایران، روز سعدی است.
یاد و نام سعدی، عشق است و فخر کلام و سلامت در بیان و همه اینها در عین سادگی. او شاید هیچ قالب و ژانری را ابداع نکرد. چرا که غزل و قطعه و مثنوی پیش از این بود. اما آن چه سعدی با این ها کرد، اعتلای زبان در بیان شاعرانه بود.همان طور که گلستان را می توان بزرگترین حادثه در نثر فارسی دانست غزلیات او نیز برآیند حضور شاعری دقیق، زبان آور و متعهد است. نام و نشان سعدی در تذکره بسیار رفته است. عمری را به سفر گذراند و حاصل آن تجربیات در دو اثر گران‌سنگ «گلستان» و «بوستان» تجلی یافت. گلستان حاصل بینش سیاسی و اجتماعی سعدی است و بوستان نشان از معرفت او از عرفان و اخلاق و انسانیت و عشق است.
مدینه فاضله ای که سعدی در بوستان تصویر می کند و قدرت داستان پردازی اش بوستان را اثری جاودان کرده است. گلستان آینه تمام نمای جامعه سعدی است.
نگاه دقیق روان کاوانه و جامعه شناختی سعدی به جامعه و قرار گرفتن در موقعیت ها و بحران های اجتماعی و اخلاقی در حکایت های گلستان آن را به اثری مترقی در دوران خود بدل ساخته است.
توان سعدی در نثر و شعر آن چنان است که نمی توان یکی را بر دیگری برتری داد. اگر او پادشاه سرزمین نثر باشد، بی شک امپراتور جهان شعر است.
در تذکره در نام و یاد سعدی آمده است که ؛
نام او ابومحمد مصلح بن عبدالله بود که مشهور و متخلص به سعدی شیرازی شده ست. سال تولدش را حدود ۵۸۵ تا ۶۰۶ هجری نوشته اند و وفاتش را به فاصله سالهای ۶۷۱ تا ۶۹۱ می دانند. پدر سعدی در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی ـ فرمانروای فارس ـ شغل دیوانی داشت. از همان کودکی مقدمات علوم را فراگرفت.
اوضاع نابسامان ایران در پایان دوره سلطان محمد خوارزمشاه و حمله سلطان غیاث الدین ـ‌ برادر جلال الدین خوارزمشاه ـ به شیراز . سعدی را به هوای کسب دانش راهی دیار غربت کرد.
تحصیل در نظامیه بغداد و شاگردی امام محمد غزالی در گلستان او را امام مرشد خوانده و حضور در مجلس درس شهاب الدین سهروردی، فضای فکر ی او را شکل داد.
سعدی بعد از سفرهای بسیار به سال ۶۵۵ به شیراز بازگشت و در خانقاهی مجاور شد. سعدی در همین سال بوستان را سرود و یک سال بعدش هم گلستان را.
دیباچه گلستان یکی از زیباترین نمونه های نثر فارسی است. خواندن چند سطر از آن در هر حال خالی از لطف نیست.
شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد موضعی خوش و خرّم و درختان درهم گفتی که خرده مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تاکش آویخته
روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال
دوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون
آن پُر از لالها رنگارنگ
وین پر از میوه های گوناگون
باد در سایه درختانش
گسترانید فرش بوقلمون
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید گفتا طریق چیست گفتم برای نزهت ناظران و فسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند
به چه کار آیدت ز گل طبقی
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
حالی که من این بگفتم دامن گل بریخت و در دامنم آویخت که الکریم اذا وعدَ وفا فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت بیفزاید فی الجمله هنوز از گل بستان بقیتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد و تمام آنگه شود به حقیقت که پسندیده آید در بارگاه شاه جهان پناه سایه کردگار و پرتو لطف ... مظفر الدین ابی بکر بن سعد بن زنگی ادام الله اقبالَهما و ضاعَفَ جَلالَهما وَ جعَل الی کلِّ خیر مآلهما و بکرشمه لطف خداوندی مطالعه فرماید
گر التفات خداوندیش بیاراید
نگارخانه چینی و نقش ارتنگیست
امید هست که روی ملال در نکشد
ازین سخن که گلستان نه جای دلتنگیست
علی الخصوص که دیباچه همایونش
به نام سعد ابوبکر سعد بن زنگیست
برای حسن ختام نام و یاد سعدی یکی از غزلیات او را نیز بخوانید .
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
منبع : کانون ادبیات ایران


همچنین مشاهده کنید