پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


و خدایی که در این نزدیکی است


و خدایی که در این نزدیکی است
جایگاه مفاهیم عرفانی در ادبیات ایران جایگاهی خاص و ویژه است و بدون آشنایی با اصطلا حات و تغییرات آن هرگز نمی توان به مفاهیم و معانی بلند و ژرف ادبیات به ویژه شعر و سخن منظوم پی برد.
این نفوذ در ادبیات معاصر نیز در کلا م شاعران بسیاری رخ نموده است که البته در این بین سهراب سپهری شاعر - عارف از منزلتی خاص برخوردار می باشد.
سپهری شاعر نام آشنایی است که اشعار او را اهالی ذوق و معرفت بسیار مرور کرده اند. شاعری که نکته های نغر عرفانی در جای جای شعر او آن گونه که نزدیکانش گفته اند در منش و رفتار او نیز تاثیری شگفت داشته است.
اگر بخواهیم برای او شرب عرفانی خاصی در نظر بگیریم، بی تردید وی قابل مقایسه با عارفان مکتب خراسان است که زندگی را دوست داشتند و از آن بد نمی گفتند نظیر «ابوسعید ابوالخیر» عارف نامدار ایرانی که در زندگی خویش چنین طریقی را پیش گرفته بود.
در آثار ابتدایی سهراب مانند مرگ رنگ و شرق اندوه رگه هایی از عرفان شرق دور یعنی بودا یا عرفان هندی را مشاهده می کنیم و این نیز تحت تاثیر سفرهای متعدد وی به آن نواحی است. اما پس از آن و در زمانی که اشعار صدای پای آب، مسافر و حجم سبز را می سراید به صورت جدی به عرفان ایران توجه دارد.
در عرفان ایران، توجه به طبیعت، در ضمن اندیشیدن به یگانگی حق امکان بروز یافته است. در مثل سعدی وقتی که با طبیعت تماس برقرار می کند آنها را تسبیح و ستایش خداوند می یابد.
کوه ودریا و درختان همه در تسبیحند
نه همان مستمعان، فهم کننده این اسرار
مولا نا نیز در عرفان و توحید به جایی رسیده بود که از جمیع طوایف بشر و مذاهب، بلکه از سراسر موجودات حیوانی و نباتی و جمادی نیز با زبان حالی و تکوینی آوازی تهلیل و تحمید می شنید. «و ان من شی» الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم»
(اسرا» آیه ۴۱ )
و چنین می سرود:
جمله ذرات عالم در نهان
با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
باشما نامحرمان ما خا مشیم
در جای جای شعر سهراب نیز این رویکرد را می بینیم که او در پس هر چه مشاهده کرده به دنبال ماورای حقیقی آن بوده است و همه چیز او در طبیعت خلا صه می شود حتی نماز و نیایش سپهری با خدایش لا ی شب بوهاست و نمازی است که با حضور قلب تمام می خواند.
کعبه ام بر لب آب
کعبه ام زیر اقاقی هاست
در مرور دیوان شعر سپهری بسیاری از تعبیرات عرفانی را می یابیم که با زبانی نو و تازه بیان شده است. در این میان بی تردید نظری ژرف داشته به مثنوی مولوی و مقالا ت شمس و بسیاری از متون عرفانی; دیگر نگاه او نگاه عرفانی است.
دیدگاه او به انسان ها، مرگ، زندگی، جهان پیرامونش کاملا برداشتی عارفانه و در عین حال عاشقانه است و عشق در شعر او جایگاهی خاص دارد همان گونه که مرگ ...
مرگ با خوشه انگور می آید به دهان
مرگ با حنجره سرخ گلو می خواند
مرگ مسوول قشنگی پرشاپرک است
مرگ گاهی ریحان می چیند
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد
و همه می دانیم ریه های لذت، پر اکسیژن مرگ است
برخی از اصطلا حات عرفانی را که در اشعار سهراب سپهری کاربردی بیشتر داشتند به صورت گذرا مورد بررسی قرار می دهیم. هر چند می توان این اصطلا حات را بسیار دقیق تر و از نظر گاه های متفاوت نیز مورد بررسی قرار داد.
▪ آب:
ماده سیال معروف و در اصطلا ح مراد از آن معرفت است. چنان که مراد از حیات نیز معرفت است. برخی از مفسران آیات شریفه «نجرم الحی من المیت و انزلنا من الما» ما»» را به همین معنی گرفته اند:
مولا نا می گوید:
وقت آن خواهم که گویم با تو راز
تو درون آب داری ترکتاز
بر لب جویی تو را نعره زنان
بشنوی در آب از عاشق فغان
و از هموست:
آب باران است ما را در سبو
ملکت و سرمایه و اسباب تو
این سبوی آب را بردار و رو
هدیه ساز و پیش شاهنشاه شو
و سهراب در بسیاری از اشعار خود از این اصطلا ح در مفاهیم مختلف عرفانی سود جسته است:
هر قدم پیش رود، پای افق
چشم او بیند دریایی آب
اندکی راه چو می پیماید
می کند فکر که می بیند خواب
و دیگر نمونه هایی که نشان می دهد سهراب سرچشمه و مایه زندگی را در این عنصر شفاف و روشن می بیند و حتی کعبه اش بر لب آب است و این باور پیش از همه در شعر بلند او یعنی صدای پای آب مشهود است و نیز در سروده ای به همین نام نگاهی تازه و ژرف به آب دارد و گویا در ماورای این عنصر حیات به مفهومی جدید دست می یابد.
آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای سپیداری
تا فرو شوید اندوه دلی
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
در این سروده های زیبا سپهری بارها تقریبا در قطعه از واژه آب استفاده کرده و گویا از این تکرار قصدی داشته و خواسته است تا با این مرور چندین باره بر واژه آب، دستیابی به هر یقین و باوری را تنها در پس شفافیت و پاکی آب بدانیم.
▪ آدم:
آدم ابوالبشر، پدر انسان، این کلمه در ادبیات دینی و عرفانی دارای تعبیرات گوناگونی است و عموما وضع و حال رمزی به خود گرفته است.
مولوی در مورد داستان حضرت آدم که منتهی به اخراج او از بهشت شده به طور کلی مقام و شان بالقوه انسان گوید:
خویشتن نشناخت مسکین آدمی
از فزونی آمد و شد درکمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت
بود اطلس خویش را بر دلق دوخت
و از این روست که حافظ نیز می گوید:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
«انا عرضنا الا ما علی السموات و الارض و الجبال فا بین ان یحملها و اشفقن منها و حمل ها الانسان انه کان ظلوما جهولا»
(فرهنگ اصطلاحات عرفانی)
سهراب در اشعار خود چنین سروده:
در پس پرده ای از گرد و غبار
نقطه ای لرزد از دور سیاه
چشم اگر پیش رود، می بیند
آدمی هست که می پوید راه
سهراب از این اصطلاح برای تمام ابنای بشر سود جسته و در ادامه همین شعر که وصف خستگی آدمی را از پیمودن راه بیان می کند اشاره ای دارد از سرگردانی «آدم» در بیابان حیرت و سرگشتگی او در دنیایی که پیش رو دارد.
آفتاب است و بیابان چه فراخ!
نیست در آن نه گناه و نه درخت
تنش از خستگی افتاده ز کار
بر سر و رویش نشسته غبار
شده از تشنگی اش خشک گلو
پای عریانش مجروح زخار
▪ آزادی:
(آزاد در برابر بنده: کسی که در اعمال و کارهای خود مختار است. در سخنان اهل ذوق آزاده، آزادی مقام محویت عاشق است از ذات و صفات خود در ذات و صفات معشوق) اساس مذهب درویشی بر آزادگی و آزادی در ظاهر و باطن است.
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
آزاده از مخالف می گریزد و با موافق می آمیزد و علامت دانای آزاد این جهان چهار چیز است اقوال نیک، افعال نیک، اخلاق نیک و معارف.
زندگی چیزی بود مثل یک بارش عید یک چنار پرسار
زندگی در آن وقت، صفی از تور عروسک بود، یک بغل آزادی بود
زندگی در آن وقت حوض موسیقی بود
در این شهر سهراب نگاهی به کودکی دارد که دوران آزادی است.
▪ تجلی:
ظاهر شدن، روشن و درخشنده شدن، جلوه کردن.
در عرفان نظری و حکمت اشراقی و ذوقی، خلقت جهان عبارت از تجلی حق است که همه چیز را آفرید. در تجلیات نیز مانند حکمت بحثی که قایل به ترتیب در نظام خلقت است نظم خاصی برقرار است و انواع و اقسامی دارد.
تجلی در کلا م سپهری نشانه ظهور و آشکار شدن و رسیدن به حقیقت است:
پژواک تو می پیچید، چکه شدم، از بام صدا لغزیدم و شنیدم
یک هیچ تو را دیدم، و دویدم
آب تجلی تو نوشیدم، و دمیدم
(هشت کتاب)
و نیمه شب ها، باز ورق قدیمی اشراق
در آب های هدایت روانه می کردند
و تا تجلی اعجاب پیش می رانند
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
خدا: ذات جامع تمام کمالا ت: الله اسم ذاب، واجب الوجود، به اعتبار جامعیت صفات ذاتیه و نعوت کمالیه در حضرت علم و عین و در مرتبت افعال و آثار است. در قرآن دو هزار و پانصد و شصت و سه جایگاه نام «الله» است.
(فرهنگ اصطلا حات عرفانی)
سپهری اعتقاد خاصی به خدا دارد. او را نزدیک به خود می بیند و همچون دیگر مفاهیمش خدا را تنها متعلق به خود نمی داند. بلکه او را متعلق به همه موجودات عالم و ورای آنها می داند خدایی که در همه جا هست.
و خدایی که در این نزدیکی است
لا ی این شب بوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کن
و بگو ماهی ها، حوضشان بیآب است
باد می رفت به سروقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم
در اشعار سهراب به نوعی حکمت آموزی وجود دارد.
اشعار او نشاطآور است در پاسداشت از زندگی، تقدیسی که در اشعارش نفوذ کرده است و ریتمیک بودن شعرهای او است که نشان دهنده پشتوانه عظیم فرهنگی است. اشعار سهراب بسیار ساده است بدون آن که ساده لوحانه باشد.
وسیعی باش و تنها
و سر به زیر و سخت
زبان اشعار سهراب زبان قدسی است و نوع تقدسی که در اشعارش دیده می شود در میان جوانان نفوذ کرده است و اشعار سپهری از نظرهایی به مثل حافظ است در شعر شاعران بزرگ ما همیشه به نوعی یک حکمتآموزی وجود داشته و در اشعار او به چشم می خورد.
سهراب سپهری بر اثر سرطان خون دنیا را وداع می گوید.
نویسنده : زهره نراقی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید