چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


جامعه پذیری دختران و پسران


جامعه پذیری دختران و پسران
برای درک مفهوم جامعه پذیری و ارائه تعریفی دقیق و مشخص از آن ابتدا لازم است که از مفهوم جامعه، شناخت کافی داشته باشیم. «جامعه متشکل از گروهی از انسان هاست که با یکدیگر حیاتی مبتنی بر پیوند، همکاری و تعاون می گذرانند، همچنین جامعه دارای سازمان است.» و یا این تعریف: «جامعه شامل گروهی از افراد است که با یکدیگر در جریان طولانی زندگی کار می کنند جامعه دارای سازمان است و افراد متعلق بدان نیز خود را از آنِ آن می دانند» (گسنبرگ، به نقل از ساروخانی، صص ۷۴۶-۷۴۵)
مفهوم همکاری و تعاون و احساس تعلق نسبت به همنوعان خود در یک سازمان اجتماعی مشترک، روح مشترک؛ تمامی تعاریفی است که در خصوص جامعه ارایه شده است. بر این اساس جامعه پذیری را می توان چنین تعریف کرد: «جامعه پذیری (socialization) که از اوان طفولیت آغاز می شود فرآیندی است که توسط آن فرد با فراگیری گرایش ها، اندیشه ها و انگاره های رفتار مورد پسند جامعه (از طریق تماس با دیگران) نقش هایی را که تعیین کننده رفتار اجتماعی اوست و با پایگاه وی در گروه های مختلف اجتماعی انطباق دارد، به عهده می گیرد. در جریان جامعه پذیری است که شخصیت تکوین می پذیرد» (جوزف روسک و رولند وارن، ص ۳۸، ۱۳۶۹)
مدل ها و الگوهای فرهنگی این ویژگی را دارند که در بدو تولد در ارگانیسم زیستی فرد انسانی ثابت نشده اند و جنبه ارثی ندارند. موجودات دیگر برای ادامه حیات و تأمین نیازها، از یک سو وابسته به ندای غریزه و از سوی دیگر تابع امکانات و شرایط محیط می باشند. ولی از آنجا که انسان به غرایز بسیار متنوعی مجهز نشده است، برای ادامه زندگی خود ناچار است یاد بگیرد که چگونه با دیگران بپیوندد و با آنها همکاری نماید. امّا چیزی که امکان این همکاری را فراهم می آورد نظامی از الگوهای رفتاری است که در جامعه در جریان زندگی و در کنش متقابل میان انسانها بتدریج شکل گرفته است. یادگیری این الگوهای رفتار و به عبارتی هنجارهای (norms) حاکم بر زندگی گروهی، تابع شرایط حاکم بر هر نظام اجتماعی است که فرد از راه تولد به عضویت آن درآمده است. امیال و احساسات و احتیاجات انسان به صورت آزاد و بنا بر ضرورت زیستی و حتی روانی شکل نمی گیرد. بلکه بر حسب پاداش و مجازاتی که برای آنها در نظر گرفته می شود تشکیل، تحدید و تعدیل میشوند: «استاندارد شدن رفتارها بر مجازات جزائی و بخشش تکیه دارد و ناگزیر حاصل نوعی فشار است» (روشه، ص ۶۰، ۱۳۷۴)
هنجارها به دلیل اینکه بر پایه ارزش ها استوارند و ارزش ها نیز یک مجموعه تصورات کلی که به طور بین ذهنی به عنوان یک واقعیت اجتماعی مورد اتفاق و اعتماد یک گروه انسانی تلقی می شوند، توسط اعضای گروه در جریان تظاهرات رفتاری افراد، مورد صیانت و محافظت قرار می گیرند و به مرور زمان در جریان افزایش همنوایی فرد با گروه، با وجود فرد عجین شده و جزو ویژگیهای شخصیتی او میشود. اینجاست که بتدریج و در عین اینکه فرد انسانی از سوی اعضای گروه برای رعایت الگوهای فرهنگی تحت فشار قرار می گیرد، خود نیز عامل فشار به خویشتن است. به عبارت دیگر «در تمامی جوامع هر عضو در آنِ واحد هم موضوع فشار است از طرف دیگران و هم عامل فشار بر روی دیگران و هم موضوع فشاری که خود بر خویشتن وارد می کند.» (روشه، ص ۶۰، ۱۳۷۴) مدل های فرهنگی بیرون از افراد جامعه قرار دارند و به مرور زمان همان طور که دورکیم تأکید می کند در هر شخص نیز درونی شده اند و به عبارت دیگر جامعه نیز در درون افراد قرار دارد. و بدنبال این درونی کردن مدل هاست که فشار وارده بر انها از سوی جامعه احساس نمی شود. برای انسان غربی غذا خوردن با کارد و چنگال و قاشق همان قدر طبیعی است که برای ژاپنی غذا خوردن با چوب. مدل های فرهنگی خصوصیتی صرفاً قراردادی و نسبی دارند. پدیده چند همسری در جامعه ما در دوره هایی از تاریخ بعنوان عاملی برای ابراز تشخص و ارتقاء پایگاه اجتماعی افراد تلقی می شد، در حالیکه امروزه به عنوان یک پدیده نابهنجار محسوب می شود. لذا مدل های فرهنگی از جامعه ای به جامعه ی دیگر و از مکانی به مکان دیگر و به عبارتی از تمدنی به تمدن دیگر و از طبقه ای به طبقه ی دیگر و حتی از دانشگاهی به دانشگاه دیگر تفاوت پیدا می کند، به مرور زمان تغییر می کنند و حتی پس از مدتی به فراموشی سپرده می شوند. و معیار اخلاقی و غیراخلاقی بودن الگوهای رفتار در یک جامعه درجه مقبولیت و پذیرش آنها در بین افراد گروه و میزان انزجار و تنفر عمومی در آن جامعه نسبت به آنهاست. این موضوع با آنچه که "سارتر" در نظریه اگزیستانسیالیستی خود مطرح می کند عامل قضاوت در اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن رفتار، صرفاً خود فرد نیست بلکه معیار، قضاوت عمومی است. چرا که بین شخص و جامعه و بین فرد و جمع، تقابل و تضادی وجود ندارد. و مقررات یکسان رفتار هم در وجدان فردی و هم در نهادها (حقوق و مذهب) و در کلیّت جامعه وجود دارد.
● تفاوت جامعه پذیری دختران و پسران
وقتی از مفهوم جامعه پذیری صحبت به میان می آید برداشتی که از تعریف آن بعمل می آید، صبغه جنسی ندارد. و مفهوم فرد در اینجا اختصاص به جنس پسر یا دختر نیست. ولی با توجه به اختلاف میان جنس دختر و پسر به لحاظ فیزیولوژیکی ، روانی ، عاطفی و همینطور به تناسب جایگاه اجتماعی هر یک از این دو جنس در جوامع مختلف ،می توان انتظار داشت که به لحاظ فرآیند اجتماعی شدن و انتظارات اجتماعی از آنها، تفاوت هایی را می توان مشاهده نمود.
در جوامع سنّتی بدلیل نوع معیشت افراد جامعه که بیشتر متکی به کار یدی و نیروی بدنی است ترجیح (برتری) جنسی یک امر طبیعی و بدیهی تلقی میشود. و پسران نسبت به دختران از محبوبیت بیشتری برخوردارند. و از آنجایی که اقتصاد خانواده متکی به نقش پسران است، در آموزش فنون و تکنیک های شغلی برای پسران تلاش زیادی اعمال می شود. و حساسیت خانواده ها نسبت به موفقیّت پسران درمورد پذیرش نقش های اجتماعی و موفقیت درآن نقش ها، بیشتر است تا دختران. و همین طور در جوامع میلیتاریستی ،جامعه انرژی زیادی را صرف می کرد تا بتواند پسران را به آمادگی لازم جهت رویاروئی با دشمنان امپراتوری برساند. در حالی که همان موقع نگاه آزار دهنده ی جامعه به دختران، معطوف و محدود به حدی از انتظارات بود که باید در حوزه خانه داری و بچه داری، تأمین نیازهای مرد و ارضاء خواهش ها و ..... برآورده می شد.
وجود پسر در خانواده به عنوان موهبتی الهی، همان قدر موجب فخر و مباهات والدین می گردید، که تولد دختری به عنوان عاملی برای حقارت و سر افکندگی.
با تامّل در نوع اسامی انتخابی برای هرپسر ودختری که در خانواده متولّد می شد،به راحتی می توان به نظام ارزشی حاکم بر جامعه پی برد.انتخاب نام هایی همچون: خداداد ونعمت الله برای پسر ها، ونام هایی همچون :خانم بس و اضافه برای دختر ها، خود تاییدی است بر این مدّعا.
امروزه به تناسب تغییرات اقتصادی و اجتماعی و تکثّر و تنوع فرهنگی که در جوامع گوناگون بوجود آمده، نگرش جامعه و سطح انتظارات جامعه نیز نسبت به این دو جنس تغییراتی فاحش و کلی پیدا کرده است. با این وجود، این تغییرات نیز در تمامی جوامع وضع یکسانی نداشته است. در بسیاری از جوامع کمتر توسعه یافته، تحت تأثیر باورهای اعتقادی و سنتی، دختران و پسران از پایگاه اجتماعی یکسانی برخوردار نیستند و حتی در نظام های آموزشی آنها برنامه ها و شیوه های آموزشی خاصی برای تربیت دختران و پسران جهت پذیرش نقش های اجتماعی به تناسب جنسی گنجانده شده است.
در این گونه جوامع پسرها در مقایسه با دختران از آزادی عمل بیشتری برخوردارند و به همین میزان دختران برای سازگاری با مدل های فرهنگی با فشار اجتماعی بیشتری مواجه می شوند. هر چه میزان فشار اجتماعی بیشتر باشد و محدودیت بیشتری برای حضور دختران در عرصه فعالیت های جمعی و اجتماعی اعمال شود ، بر نگرش و نوع احساس آنان تأثیرات منفی بیشتری خواهد گذاشت و نگاه منتقدانه ای نسبت به مسائل بیرونی خواهند داشت. تحقیقی در فنلاند نشان داد که«دختران به اندازه پسران از سیاست حزبی آگاهی ندارند و این موضوع سبب تولد نوع جدیدی از فرهنگ سیاسی شد اما بر اساس همین تحقیقات، نگرش های جهانی دختران بیش از پسران است. آنها مایلند که به کشورهای در حال توسعه کمک شود. پناهندگان پذیرفته شوند. انها نسبت به فابلیت علم و فن آوری برای حل مشکلات جهانی نگاه منتقدانه ای دارند و ارزش های انسانی را بیشتر مطرح می کنند.....» (روزنامه شرق، شماره ۱۷۵، ص ۹) در جوامعی که محدودیت های قانونی و عرفی در خصوص زنان برای احراز پست های سیاسی و ایفای نقش های اجتماعی وجود ندارد، ولی بنا بدلایلی عملاً زنان از شانس و اقبال کمتری برای دسترسی به آن نقش ها برخوردارند، به شکل گیری و فعالیت بیشتر نهضت های فمینیستی منجر می شود. در حالیکه در جوامع دیگر، این ممکن است خود را به شکل پذیرش وضع موجود یا بی تفاوتی نسبت به انچه هست،( که خود ناشی از نوعی از خودبیگانگی و یا حتی سرخوردگی که در بین قشرهای تحصیلکرده وجود دارد )نشان دهد.
نتیجه اینکه تفاوت هایی میان دختران و پسران به لحاظ روحی و روانی و فیزیولوزیکی، تبعیض های اجتماعی فاحشی را بر آنها روا داشته است. با آنکه تفاوت معنا داری میان دو جنس از نظر بهرة هوشی وجود ندارد، ولی معمولاً درصد دختران مشغول به تحصیل در مؤسسات آموزشی کمتر است.
دختران در مقایسه با پسران آمادگی روانی بیشتری جهت درونی کردن الگو های فرهنگی از خود نشان می دهند. تحقیقات در ایران نشان داده است که درصد تخلفات راهنمایی و رانندگی بطور چشمگیری در بین خانم ها کمتر از آقایان است. موفقیت در انجام وظایف مربوط به نقش های اجتماعی مسبوق به آگاهی فرد از نقش جنسی خود می باشد. «دختران تقریباً از دو سالگی شروع به بروز تمایل اجتماعی برای نزدیک شدن به دخترهای دیگر می کنند. پسرها تا مدت طولانی تری بی طرف باقی می مانند، امّا تا سن ۳ سالگی، آنها نیز برای انتخاب هم بازی ها به همجنسان خود تمایل نشان می دهند.
دختر بچه ها بطور فزاینده ای، یک سبک رفتاری نسبتاً آرام، اجتماعی و تعاونی در بازی ها و کنش های متقابل اجتماعی خود ارائه می دهند. پسربچه ها بیشتر احتمال می رود با یک سبک جسورانه و سرزنده در بازی های توأم با حرکات فیزیکی شرکت کند.» (اسمیت وانیدر، ۱۹۹۳، به نقل از نشریة پیوند، شمارة ۲۶۶، صص ۲۰و۲۱)
شناخت ویژگی های جنسی توسط والدین در خانواده و مربیان در مدارس، آنها را در هدایت دختران و پسران برای پذیرش نقش های اجتماعی و یادگیری مدل های فرهنگی متناسب با انتظارات جامعه یاری خواهد کرد. بعنوان مثال، کاهش جداسازی در مدارس و امکان افزایش تعامل میان دو جنس به آنها فرصت آشنا شدن با دامنة وسیعی از رفتارها و فعالیت های انسانی را می دهد و بدین ترتیب با تقویت مهارت کودک برای برقراری ارتباط و کنش متقابل میان جنسی موقعیت خوبی برای درک توانائی های خود جهت برقراری روابط موفقیت آمیز در زندگی آینده ایجاد خواهد کرد.
در جامعه ما یقیناً پسرها از آزادی عمل بیشتری در روابط اجتماعی و فعالیت های گروهی برخوردارند که لازم است از یک سو به حذف تبعیض ها و تعدیل تدریجی فرصت ها،وبرخورداری لازم از امکانات اجتماعی توجه خاصی مبذولگشته ، از سوی دیگر با عنایت به واقعیت ماهوی هر جنس، به تکریم و تقویت عزت نفس دختران در راستای رفع احساس خودکم بینی ناشی از تبعیض های ناروای اجتماعی ،اقدام شود.
نویسنده: محمود بابااوغلی
منابع:
۱ـ روسک، جوزف و وارن، رولند. مقدمه ای بر جامعه شناسی. ترجمة بهروز نبوی و احد کریمی. چاپ سوم. تهران. کتابخانة فروردین. ۱۳۶۹
۲- روشه، گی. مقدمه ای بر جامعه شناسی عمومی (کنش اجتماعی) جلد اوّل. ترجمة هما زنجانی زاده. چاپ سوم. مشهد. انتشارات دانشگاه فردوسی. ۱۳۷۴
۳- روزنامة شرق. شمارة ۱۷۵
۴- ساروخانی، باقر. دائره المعارف علوم اجتماعی. چاپ اول. تهران مؤسسة کیهان. ۱۳۷۰
۵- نشریة پیوند. شمارة ۲۶۶
منبع : انجمن جامعه شناسی ایران


همچنین مشاهده کنید