جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
من یک معلمم!!
بهدنبال این نباشید که زن هستم و یا مرد! چه فرقی میکند؟ من انسانی هستم از جماعت مردم ایران. اسمم چیست و یا اهل کدام شهرم؟ نه، دانستن اینها نیز نه مهم است و نه لازم!! چون در اصل موضوع هیچ فرقی نخواهد کرد. پس از پایان این حکایت، خودتان قضاوت خواهید کرد.
● اما... شغلم؟!! من یک معلمم.
نوزده ساله بودم که دورهی تربیت معلم یکساله را طی میکردم و در دانشگاه تهران نیز مشغول تحصیل بودم. بهدلیل شرایط سخت معیشتی خانواده مجبور بودم شغلی داشته باشم تا بتوانم به تحصیلاتم ادامه دهم! خب فعلا معلمی!!
نصف روز در مدرسه تدریس میکردم و نیمی از روز را در دانشگاه تحصیل!!
اینکه مدارس در سالهای ۴۵-۴۶ چگونه بود و بچهها چگونه بودند، خود داستانیست!! یک جوان بیست ساله را سر کلاسی میفرستادند با ۶۰ دانشآموز که فقط ساکت نگهداشتن این ۶۰ بچه خود هنرمندی ویژهای لازم داشت تا چه رسد به آموزش دادن!!
در کلاس اول دبستان تدریس میکردم و بچهها عموما از خانوادههای ضعیفالحال و پدر مادرهایی بیسواد!! چه بگویم که حتا این بچهها بلد نبودند مداد را چگونه بین انگشتان خود قرار دهند! خدا میداند که با چه تحمل و مشقتی بچهها را راه میانداختم که تازه مداد دست بگیرند!!
فقط بیست سال داشتم!! هر فوت و فنی که آموخته بودم بهکار میگرفتم. آه، فراموش کردم که در آن سالها ما با حقوق ۵۰۰ تومان مشغول کار شدیم که بخشی از آن را بابت بیمه و غیره کم میکردند و حدودا چهارصد و پنجاه تومان دستگیرمان میشد که خب با این مبلغ میبایستی زندگی کنیم!! باز خرسند بودم که مجرد هستم و از خانهی پدری استفاده میکنم و با این پول میتوانستم هزینههای تحصیلیام را پرداخت کنم و احیانا رخت و لباسی و کفش و کلاهی برای خودم تهیه نمایم و نیز با این پول برای دانشآموزانم جوایزی تهیه میکردم که آنها را تشویق به تلاش و تحصیل نمایم!!
در دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران درس میخواندم. ضمن چهار سال تدریس، چهار سال تحصیلم به پایان رسید و لیسانس گرفتم!! حالا دیگر حقوق بنده هزار تومان شده بود. سال ۱۳۵۰ بود. ازدواج کرده بودم، سال بگیر و بهبندهای سیاسی بود. و از آنجا که ما هم سرمان بوی قرمهسبزی میداد با کسی ازدواج کردیم که مشابه خودمان بود. بهزودی همراه زندگیم توسط ساواک دستگیر و زندانی شد و من ماندم با یک دنیا گرفتاری!! و با این حقوق معلمی بایستی هم اجاره خانه میدادم و هم خودم و همسرم و فرزندم را اداره میکردم. تازه اگر ساواک راحتم میگذاشت! هر روز به بهانهای زیر سؤال بودم. حالا دیگر در دبیرستان تدریس میکردم چون همهی راهها و مشاغل دیگر به رویم بسته شده بود و اجبار داشتم به همین معلمی آن هم با جدال با ساواک ادامه دهم.
بالاخره ساواک طاقت نیاورد و مرا از تدریس برداشت و مجبورم کرد تا در دفتر دبیرستان کار دفترداری پیشه کنم. چاره چیست؟ همهی همکارانم ارتقاء گروه داشتند. منِ بیچاره (به جرم این که چرا کبریتی را گیراندم!!) تنزل گروه داشتم!!
در حد زندگی یک کارگر ساده، که همهی آنان خویشاوندان نزدیک معلمها هستند، گذران میکردم درحالی که همدورهایهایم استاندار، فرماندار و شهردار بودند یا در کنسولگریها مشغول فعالیت!! چه باید کرد؟!!
حالا با ما چه کردند و چه کشیدیم تا این هفت سال پایان یافت و انقلاب شد و روزگار سلطنت به درک واصل شد و ما دوباره توانستیم زیر یک سقف زندگی را از سر بگیریم. اکنون حقوق معلمی من ۷۵۰۰ تومان شده بود. یکی دو سال که از انقلاب گذشته بود پاکسازی در آموزش و پرورش آغاز شد که تیغش به من هم گرفت. چرا و به چه دلیل؟! گفتند صبر کنید!! حالا آماده به خدمت شده بودم و حقوق بنده باز هم تنزل کرده و ۴۵۰۰ تومان شده بود.
چند سال گذشت، فریادم بلند شد! برای همهی مقامات، از مجلس گرفته تا وزیر و مدیرکلهای آموزش و پرورش نامه نوشتم و خواستار آن شدم که چه کردهام که مستوجب چنین عقوبتی هستم!! من شغلم را میخواهم. نان شب ندارم، آبرو دارم، کار دیگری که به من نمیدهید لااقل این آبباریکه را از ما دریغ نکنید!
تا بالاخره به دادگاه احضار شدم! آقایی معمم همراه دو آقای دیگر روبهروی بنده نشستند و گزارش امور تربیتی دبیرستان و دانشآموزان را خواندند. ظاهرا من، هم فدایی بودم، هم مجاهد بودم ، هم تودهای، هم این و هم آن...
آه از نهادم برآمد!! گفتم آقایان محترم بنده جامعهشناسی و دانش اجتماعی تدریس میکنم، شما بیایید سر کلاس ببینید چگونه میتوان با جو موجود تدریس کرد؟ دانشآموزان ما خود یکپا فعالان سیاسی بودند که طرح موضوع و بحث و درگیری خود محصلان، کلاس را به گونهای درمیآورد که قابل کنترل نبود و میشد هزاران انگ و اتهام به تدریسکنندگان وارد آورد. بههرحال ما گفتیم و آنها نوشتند و دست آخر گفتند بنویس اشتباه کردهام! من نوشتم بشر جایزالخطاست، ممکن است من هم حرفی زده باشم و برداشت غلط شده باشد! به هر صورت پوزشم را بپذیرید! دادگاه را ترک گفتم.
نامه برایم آمد که میتوانی به دبیرستانت بروی ولی با حفظ سمت دبیری در دفتر مشغول کار شوی! عیبی ندارد!! ما کلاس را میخواهیم چه کنیم. گویی از اول اشتباهی به دنیا آمدهایم!!
به هر حال چند سالی را هم گذراندم. حالا دیگر ۲۲ سال از خدمت پر تب و تاب من در آموزش و پرورش میگذشت. خسته و آشفته درخواست بازنشستگی کردم. حقوق بالا و پایین شدهی من ۷۲۰۰ تومان بود که وقتی ادارهی بازنشستگی حسابهایش را انجام داد در سال ۱۳۶۶ مرا با ۲۲ سال خدمت پر تلاطم با لیسانس علوم سیاسی با ۳۲۰۰ تومان بازنشسته اعلام نمودند!! واقعا شرمآور است!! آنقدر به من توهین شده بود که به هیچ کس نگفتم چهقدر برایم حقوق زدهاند!! واقعا من در کجا به دنیا آمدهام؟!!
روزگار هر چه بود گذشت... گذشت دوستان من... گذشت... حالا ۶۰ ساله هستم!! هنوز در تظاهرات معلمان شرکت میکنم!! هنوز ظلمی را که بر من و همهی معلمان روا داشته شده چون بغضی در گلو دارم. هنوز در تجمعات معلمین با پای ناتوان و موی سفیدم، شعار میدهم!! گاه حتا به حال خودم و سایر همکارانم گریه و ناله و مویه میکنم!!
حالا نوار حقوقیم رقم ۲۰۰ هزار تومان را نشان میدهد. هنوز مستاجرم و برای محیط تنگ کمتر از ۶۰ متری خانهای که در آن سکونت دارم ماهانه ۲۷۰ هزار تومان اجاره میپردازم. اکثر همکاران ما در شرایط بسیار سختتر روزگار میگذرانند. برای همین شرایط سخت، به یاد دارم از بیست سالگی در تظاهرات معلمان شرکت کردم و شاهد بودهام که معلمان هرگز روی آسایش را به خود ندیدهاند!! و... حالا که دیگر با کمال تاسف همکاران ما را ضرب و شتم میکنند و مانع اعتراضاتشان میشوند و به جرم درخواست وضع معیشتی به حق، آنان را زندانی میکنند و...
معنای عدالت چیست؟... آیا کسی هست که عدالت را برایمان معنا نماید؟!!
صمد بهرنگی
منبع : پایگاه اطلاعرسانی فرهنگ توسعه
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران رئیس جمهور دولت رئیسی افغانستان دولت سیزدهم پاکستان گشت ارشاد توماج صالحی کارگران سریلانکا مجلس شورای اسلامی
کنکور تهران سیل آتش سوزی سیستان و بلوچستان هواشناسی سازمان سنجش فضای مجازی سلامت شهرداری تهران پلیس اصفهان
قیمت خودرو خودرو آفریقا دلار قیمت طلا تورم قیمت دلار بازار خودرو ارز بانک مرکزی ایران خودرو مسکن
خانواده موسیقی رهبر انقلاب تلویزیون فیلم ترانه علیدوستی سینمای ایران مهران مدیری بازیگر شعر تئاتر
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
فلسطین اسرائیل جنگ غزه غزه رژیم صهیونیستی آمریکا روسیه حماس ایالات متحده آمریکا اوکراین طوفان الاقصی طالبان
پرسپولیس فوتبال استقلال آلومینیوم اراک جام حذفی فوتسال بازی بارسلونا لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس تراکتور
هوش مصنوعی فناوری ناسا بنیاد ملی نخبگان تسلا تیک تاک فیلترینگ
مالاریا کاهش وزن زوال عقل سلامت روان داروخانه