چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا
خاقانی شروانی قصیده سرای ایوان مداین
افضل الدین بدیل بن علی خاقانی شروانی، از سخن سرایان بسیار بزرگ قرن ششم هجری – قمری است. پدرش نجیب الدین علی درودگر و مادرش مسیحی نسطوری بود. عموی خاقانی، کافی الدین عمر بن عثمان که طبیب و فیلسوف بود، تا بیست و پنج سالگی از خاقانی حمایت و نگهداری می کرد.
زندگانی خاقانی مسرت بار نبوده است، در ابتدای حیات با تنگدستی مواجه بود و دوستان صمیمی و اندوه گسار نداشت، به سبب سعایت حاسدان و سرپیچی خاقانی از پذیرفتن خدمت سلطانی، به دستور خاقان اکبر زندانی شد.
قصایدی که خاقانی در توصیف زندان ساخته از مشهورترین قصاید این شاعر است. از خاقانی علاوه بر دیوان، مثنوی به نام تحفه العراقین باقی مانده که سفرنامه حج او است. همچنین از وی قریب ۶۰ نامه در دست است که به خویشان و شهریاران زمان خود نوشته است.
خاقانی از قصیده سرایان درجه اول ایران و از ارکان شعر فارسی است، شعر خاقانی محکم و اندیشه وی قوی است.
خاقانی در زبان عربی مهارت داشت و در شعر او گاه واژه های محلی به کار رفته و اصطلاحات و لغاتی از مسیحیت هم به سبب عیسوی بودن طایفه مادری، دیده می شود.
خاقانی در اواخر عمر به تبریز رفت و گوشه نشینی اختیار کرد و سرانجام در سال ۵۹۵ هجری – قمری در همان شهر درگذشت و در مقبره الشعرای محله سرخاب تبریز به خاک سپرده شد.
جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ
دل طلب کز دار ملک دل توان شد پادشا
تا تو خود را پای بستی باد داری در دو دست
خاک بر خود پاش کز خود هیچ نگشاید تو را
با تو قرب قاب قوسین آنگه افتد عشق را
کز صفات خود به بعد المشرقین افتی جدا
آن خویشی، چند گویی آن اویم، آن او
باش تا او گوید ای جان، آن مایی آن او
نیست عاشق گشتن الا بودنش پروانه وار
اولش قرب و میانه سوختن، آخر فنا
لاف یکرنگی مزن تا از صفت چون آینه
از درون سو تیرگی داری و بیرون سو صفا
آتشین داری زبان و دل سیاهی چون چراغ
گرد خود گردی از آن تر دامنی چون آسیا...
ای دوست غم تو سر به سر سوخت مرا
چون شمع به بزم درد افروخت مرا
من گریه و سوز دل نمی دانستم
استاد تغافل تو آموخت مرا
ای دوست اگر صاحب فقری و فنا
باید که شعورت نبود جز به خدا
چون علم تو هم داخل غیر است و سوی
باید که به علم هم نباشی دانا
ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب
خاطر آسوده از این گردش ایام بخسب
به ریا خواب چو زاهد نبود بیداری
چند جامی بکش از باده گلفام بخسب
در هوای چمن ای مرغ گرفتار منال
شب دراز است دمی در ققس و دام بخسب
گر به خورشید رخی، گرم شود آغوشی
تا دم صبح قیامت نرسد شام بخسب
بالش از خم کن و بستر بکن از لای شراب
بگذر از نام مبرا شو از نام بخسب
همچو محمل برو آفات به غفلت بگذار
در جهان بی خبر از کف و ز اسلام بخسب
نغمه من بشنو باده بکش مست بشو
شب ماه است به جانان به لب بام بخسب
منبع : هفتهنامه آتیه
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران پاکستان مجلس شورای اسلامی رئیسی دولت رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی ایران و پاکستان حجاب مجلس دولت سیزدهم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
تهران سیل پلیس هواشناسی بارش باران فراجا شهرداری تهران فضای مجازی وزارت بهداشت سلامت قتل سازمان هواشناسی
بانک مرکزی خودرو قیمت خودرو ایران خودرو قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو دلار سایپا بورس تورم ارز
کتاب تلویزیون رادیو سینمای ایران سریال مهران مدیری نمایشگاه کتاب سینما فیلم تئاتر معماری فیلم سینمایی
کنکور ۱۴۰۳ دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان بنیاد ملی نخبگان
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه آمریکا روسیه فلسطین جنگ غزه چین اتحادیه اروپا ترکیه عملیات وعده صادق اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال باشگاه پرسپولیس اوسمار ویرا باشگاه استقلال رئال مادرید بارسلونا بازی سپاهان فوتسال لیگ برتر
گوگل همراه اول ایلان ماسک اپل شیائومی مایکروسافت هوش مصنوعی تبلیغات فناوری تلگرام سامسونگ ناسا
افسردگی یبوست پیری صبحانه