جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


گرسنگی


گرسنگی
دشواری تولید غذا در حاشیه صحرای آفریقا را مانند دیگر معضلات این منطقه نمی توان تنها به جنگ، دیکتاتوری و آشوب سیاسی نسبت داد. تغییرات آب و هوایی نیز تاثیرات مخربی بر بعضی مناطق قاره سیاه برجای گذاشته است. مشکل غذا در آفریقا، باید در چارچوب وسیع تر شرایط اقتصادی اجتماعی منطقه مورد بررسی قرار گیرد.بنابراین مشاهده می شود که نومالتوسیان، این رسولان فاجعه، چیزی به پیش بینی های نادرست مالتوس در دو سده قبل اضافه نکرده اند. یکی از سرشناس ترین این افراد «پاداک» (Paddak .W) است که به سال ۱۹۶۸ در کتاب معروف خود «قحطی» (Fammine) پیش بینی کرد که جهان تا سال ۱۹۷۵ در یک قحطی فاجعه بار غرق خواهد شد. اما پس از این تاریخ، دیگر نومالتوسی ها، تاریخی برای فاجعه بعدی ارایه نمی دهند.از این رو، در این جا باید به نارسایی روش شناختی عمومی در بررسی مساله جمعیت، اعتراف کنیم.
این نقص بزرگ موجب شده است که تاکنون تصویری روشن و دقیق از آینده تحولات جمعیتی جهان ارایه نشود. به عنوان مثال، گفته می شود که حفظ آهنگ فعلی رشد تولید مواد غذایی مستلزم افزایش سرمایه گذاری در این بخش به زیان بخش های دیگر اقتصاد است. در حالی که اگر چنین چیزی محقق شود در آن صورت بهای مواد غذایی به صورت تصاعدی افزایش خواهد یافت و این افزایش تا آن جا ادامه پیدا می کند که حفظ آهنگ رشد تولید مواد غذایی، بدون کاهش چشمگیر تولید در دیگر بخش های اقتصاد صورت گیرد.اما برای این استدلال نیز هیچ شاهدی در دست نیست. در واقع، مساله برعکس است. امروزه نه تنها مواد غذایی، ارزان تر از گذشته به دست مردم می رسد بلکه بهای آن حتی ارزان تر از دوران مالتوس است (با ثابت فرض کردن ارزش دلار). اکنون صادرکنندگان مواد غذایی، به ویژه در جهان سوم، از سقوط مداوم بهای کالاهای صادراتی خود در بازارهای جهانی شکایت دارند. به عنوان مثال، یک گزارش سازمان ملل که در سال ۱۹۹۲ منتشر شد، نشان می دهد که از بهای نسبی اقلام غذایی اساسی، طی دهه گذشته، ۳۸ درصد کاسته شده و این روند در سه دهه اخیر کم و بیش ادامه داشته است. براساس برآوردهای تعدیل شده بانک جهانی در مورد بهای برخی محصولات غذایی، از بهای این مواد در دوره ۸۵-۱۹۸۳ نسبت به دوره ۵۵-۱۹۵۳ به شرح زیر کاسته شده است: برنج ۴۲ درصد، گندم ۵۷ درصد، ذرت ۳۷ درصد و حبوبات ۳۹ درصد. باید در نظر داشت که رشد تولید مواد غذایی، با وجود کاهش مداوم بهای آن در بازارهای جهانی حاصل شده است. نومالتوسی ها، که با این تناقض روبه رو شده اند عنوان می کنند که: «رشد تولید مواد غذایی در دنیای امروز تنها اندکی بیش تر از رشد جمعیت است و به زودی این رشد به نقطه ای می رسد که از رشد جمعیت عقب می ماند.»
اما، این نتیجه گیری نیز غلط است زیرا وجود انگیزه های اقتصادی را برای تولید مواد غذایی نادیده می گیرد. اگر فقط کاهش مداوم بهای مواد غذایی را در نظر بگیریم به این نتیجه خواهیم رسید که کاهش قیمت ناشی از کمبود تقاضا در بازار است. اما این قضاوت، با افزایش تولید سرانه مواد غذایی در اغلب مناطق جهان در تضاد قرار می گیرد. بنابراین در این جا باید انگیزه های اقتصادی دیگری را نیز در تولید مواد غذایی به حساب آورد. نگارنده در گذشته، مساله غذا را در رابطه با رشد جمعیت، به تفصیل مورد بحث قرار داده و نظرات مالتوسی های قدیم و جدید را به نقد کشیده است. همان طور که در سطور قبل گفتیم، نقد نظرات مالتوس به دوران کندرسه برمی گردد. مالتوس و کندرسه، هردو بر پیامدهای منفی افزایش جمعیت جهان تاکید می ورزند با این تفاوت که کندرسه برخلاف مالتوس، افزایش جمعیت را موجب کاهش مستمر سطح رفاه و سعادت بشر می داند و ویژگی این افول را تنها به کمبود مواد غذایی منحصر نمی کند بلکه سقوط سطح عمومی زندگی بشر را مدنظر قرارمی دهد. درواقع، میانگین سرانه درآمد و تولید موادغذایی بشر، با وجود سقوط سطح زندگی ساکنین برخی مناطق جهان، روبه افزایش است. ممکن است شرایط زندگی دربرخی مناطق عقب مانده دنیا باوجود رشد سریع اقتصادی این مناطق، همچنان روبه وخامت بگذارد. برزیل دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، نمونه بارز این مدعاست. مشاهده سرعت فزاینده رشد جمعیت در کشورهایی چون برزیل و گسترش سریع حلبی آبادهای پیرامونی شهرهای جهان سوم، ناظر را از بررسی آمار و ارقام مربوط به پیشرفت اقتصادی این مناطق غافل می کند. اما، دربرخورد با مساله جمعیت، نخستین سوالی که مطرح می شود این نیست که آیا آهنگ رشد جمعیت در جهان سوم نگران کننده هست یا نیست، بلکه سوال اصلی این است که آیا عقب ماندگی و حرمان جهان سوم را تا چه حد می توان به رشد جمعیت این منطقه از جهان نسبت داد؟ دلایلی که اکنون برای رشد حلبی آبادها و محلات فقیرنشین حومه شهرهای بزرگ عنوان می شود، چندان قانع کننده نیست و نمی تواند گسترش حلبی آبادهای حومه کلکته، بمبئی، کراچی، اسلام آباد، مکزیک، ریودوژانیر و برخی دیگر از شهرهای بزرگ جهان سوم را توجیه کند. مثلا این سوال که چرا وضع حلبی آبادهای جاکارتا، بسیار سریع تر از محلات فقیرنشین حومه آنکارا یا استانبول به وخامت می گراید، بی پاسخ مانده است (درحالی که نرخ رشد جمعیت در اندونزی ۸/۱ و در ترکیه ۸/۲ درصد است). به همین ترتیب به علت سقوط سریع تر شرایط زندگی در محله هارلم (Harlem) نسبت به محلات فقیرنشین سنگاپور، پوشیده مانده است (درحالی که نرخ رشد جمعیت در آمریکا و در سنگاپور ۸/۱ درصد است). بنابراین، مشاهده می شود که عوامل علی فراوانی در افزایش یا کاهش نرخ فقر در یک کشور دخیل اند و نمی توان آن را فقط به یک عامل (نرخ رشد جمعیت) نسبت داد.
البته نمی توان نقش رشد جمعیت را در گسترش فقر نادیده گرفت اما این عامل را باید فقط در چارچوب فرآیندهای سیاسی و اقتصادی و تاثیر متقابل متغیرهای متعدد، مورد ارزیابی قرارداد.
پی نوشت:
ترجمه:ف.م.هاشمی
آمارتیاسن Amartiasen: اقتصاددان هندی و برنده جایزه نوبل اقتصاد- م
منبع: Asian Affairs
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید