چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

خاتمیت؛ نفی مسلک باب و بهاء


خاتمیت؛ نفی مسلک باب و بهاء
از آنجا که خواستن هر چیز، لزوماً به معنای توجه به جمیع لوازم آن و وجود آن‌ها نیست، لذا در مطالعه بروز گرایشات انحرافی نیز باید توجه کرد که تا چه اندازه داعیان این گرایش‌ها، توجیهات نظری خود را سامان داده‌اند. وقتی انحراف و بدعت نسبت به دین اتفاق می‌افتد، موضوع بسیار پیچیده‌تر می‌گردد و کذب مدعای مدعیان آشکارتر و ضعف ایشان عیان‌تر می‌شود. پذیرش اصل خاتمیت از سوی حسینعلی بهاء، از یک‌سو، و نفی آن از سوی عباس افندی و دیگران، از سوی دیگر، همراه با انشقاق و شکاف درونی و طرح دو شریعت، یکی به نام "بیان" و دیگری به نام "اقدس"، گویاترین دلیل بر انحرافی بودن مسلک باب و بهاء می‌باشد که در این مقاله شرح داده شده است.
"خاتمیت"، یکی از اصول اساسی و مشترک بین همه مذاهب و فرق اسلامی (شیعه، سنی و...) است. بر مبنای این اصل، حضرت محمد بن عبدالله، پیامبر گرامی اسلام، آخرین پیامبر و فرستاده الهی در روی زمین است؛ یعنی، آخرین فردی است که از سوی خداوند، به عنوان "نبی" و "رسول"، به سوی بشر فرستاده شده و دین و شریعت وی (اسلام) آخرین آیین آسمانی است. آیات قرآن کریم و احادیث پیشوایان معصوم، با تعابیر گوناگون، کراراً به این اصل (خاتمیت پیامبر و دین او) تصریح و تأکید کرده‏اند، چندان‌که احادیثی چنین، شهرت زایدالوصفی دارند: حلال محمد حلالٌ الی یوم القیامه و حرام محمدٍ حرامٌ الی یوم القیامه.[۱] و (حدیث متواتر منزلت): یا علی انت منّی بمنزله هارون من موسی الا انّه لانبیّ بعدی.[۲]
خداوند در سوره احزاب، آیه ۴۰ فرموده است: "ما کان محمدٌ ابا احدٍ من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شی‏ءٍ علیماً."
"خاتم" از ریشه "ختم" به معنای "پایان" است و طبق تصریح لغت‌شناسان مشهور عرب،[۳] در زبان عربی به دو صورت خاتِم (به کسر تاء) و خاتَم (به فتح تاء) به کار می‏رود. خاتِم (به کسر تاء) به معنی ختم‌کننده و پایان‌بخشنده است و خاتَم (به فتح تاء) به معنی آخر و آخرین و نیز مُهری است که پس از تنظیم و نگارش نامه‏ها و اسناد، در پای آن می‏زنند و حکم "پایان بخشیدن" به آن‌ها را دارد.[۴] به قول لغویان: "مایُختَم به" یعنی‏ وسیله ختم و پایان یافتن چیزی است (و در نتیجه، بستن طومار آن، که "پُلُمب" کردن خانه‏ها و مُهر کردن سر ظروف مایعات، از همین باب و به همین معناست، و قرآن کریم با استعمال تعابیری چون "ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم" (بقره/۷) و مشابه آن[۵] و نیز با به‌کارگیری واژه "مختوم" و "خِتام"،[۶] همین معنا را اراده کرده است. چنان‌که‏ "مختومه" شدن پرونده نیز، در اصطلاح قضات، به معنای پایان‌یافته قلمداد گشتن و بسته شدن آن است). اگر به نگین انگشتر نیز، "خاتم" گفته می‏شود، به اعتبار استفاده از آن در مهر و مختومه کردن اسناد و نامه‏هاست. به قول استاد مطهری: "کلمه "خاتم" به حسب ساختمان لغوی خود در زبان عربی به معنی چیزی است که به وسیله آن به چیزی پایان دهند. مُهری که پس از بسته شدن نامه بر روی آن می‏زدند به همین جهت، "خاتم" نامیده می‏شود، و چون معمولاً بر روی نگین انگشتری، نام یا شعار مخصوص خود را نقش می‏کردند و همان را بر روی نامه‏ها می‏زدند، انگشتری را "خاتم" می‏نامیدند."[۷]
استعمال تعابیری چون "ختم قرآن" (که به معنای خواندن کلّ قرآن و تمام کردن آن است)، اطلاق "مجلس ختم" به مجلس یادبود اموات (که به اعتبار قرائت یک دوره کامل از قرآن توسط جمع حضّار مجلس ترحیم برای شخص متوفّی است) و نیز استعمال تعبیر "خاتم اوصیاء" در حقّ آخرین امام معصوم از تبار اهل بیت علیهم‌السلام، همه و همه، هماهنگ با همان مفهومی است که از ختم و خاتم بیان شد.
آنچه را گفتیم، علاوه بر کارکرد قرآنی لفظ، مفسران مسلمان و همچنین فرهنگ‏نویسان صاحب‌نام تاریخ اسلام، نیز بدان تصریح کرده‌اند. برای نمونه، ابوالبقاء عکبری، دانشمند مشهور، در ذیل آیه "ولکن خاتم النبیین" نوشته است: "۱ــ خاتَم (به فتح تاء)، یا فعل ماضی از باب مفاعله است؛ یعنی محمد(ص) پیامبران الهی را ختم کرد، ۲ــ یا مصدر است که بنابر این، "خاتم النبیین" به معنای ختم‌کننده پیامبران خواهد بود؛ زیرا مصدر، در این قبیل موارد، به معنای اسم فاعل است، ۳ــ یا آن طور که دیگر دانشمندان گفته‏اند، خاتم (به فتح تاء) اسم است به معنای آخر آخرین، ۴ــ یا آن گونه که بعضی دیگر گفته‏اند، به معنای اسم مفعول است، یعنی "مختومٌ به النبیون": پیامبران الهی، به پیامبر اسلام، مهر و ختم شده‏اند."
به نوشته عکبری: "چهار احتمال فوق، در صورتی است که "خاتم" به فتح "تاء" قرائت شود، و اگر به کسر "تاء" نیز قرائت شود، چنان‌که شش نفر از "قُرّای سبعه" این طور قرائت کرده‏اند، این کلمه به معنای "آخر و آخرین" است. خلاصه، بنابر هر یک از این پنج احتمال، معنای آیه، این است که حضرت محمد(ص) آخرین پیامبر الهی است و پس از او پیامبر دیگری نخواهد آمد."[۸]
بر پایه آنچه گفته شد، واژه "خاتم‌النبیین" در آیه ۴۰ سوره احزاب، به هر گونه که تلفظ شود (چه خاتِم به کسر تاء و چه خاتَم به فتح تاء) به این معناست که حضرت محمد، آخرین پیامبر می‌باشد و طومار نبوّت با آمدن او ختم شده است. بر همین اساس، "خاتم‌الانبیا" یکی از القاب پیامبر اسلام(ص) بوده و بدین معناست که آن حضرت، آخرین پیامبر الهی بوده و پیامبری با او ختم شده است. ضمناً دلیل "خاتمیت" و جاودانگی دین اسلام، فقط آیه فوق نیست و این معنا، علاوه بر آیه ۴۰ سوره احزاب و نیز دو حدیث "حلال محمدٍ حلالٌ الی یوم‌القیمه" و حدیث "منزلت"، که قبلاً از آن‌ها یاد شد، در آیات و روایات متعدد دیگر تبیین و تأکید شده است که نمونه‏وار در زیر به بعضی از آن‌ها اشاره شده است:
۱) خداوند در قرآن کریم به پیامبر دستور داده است که بگوید: "و اوحی الیَّ هذا القرآن لاُنذِرَکم به و من بَلَغ؛[۹] این قرآن به من (پیامبر) وحی شده است تا شما و کسانی را که این قرآن به آن‌ها می‏رسد انذار کنم." "مَن بلغ" مطلق است و شامل تمام کسانی که در طی تاریخ، قرآن و تعالیم نبوی (ص) به دستشان می‌رسد، می‌شود.
۲) پیامبر اکرم(ص) در ضمن خطبه‏ای فرموده است: "انا خاتم النبیّین و المرسلین و الحجه علی جمیع المخلوقین اهل السموات و الارضین؛[۱۰] من خاتم انبیا و رسولان و حجت بر همه آفریدگان از اهل آسمان‌ها و زمین‌ها هستم."
۳) مولای متقیان علی(ع)، در نهج‌البلاغه، هنگام وصف پیامبر اکرم کراراً بر ختم نبوت و رسالت، و پایان یافتن وحی به وجود آن حضرت تأکید کرده است. در خطبه اول نهج‌البلاغه با اشاره به سیر پیاپی ارسال پیامبران و انزال کتب آسمانی فرموده است: "الی ان بعث الله محمداً رسول الله صلی الله علیه و آله لانجاز عِدَتِه و تمام نبوّته (تا آنکه خداوند، رسول خود محمد(ص) را برای محقق ساختن وعده خود و اتمام کار نبوت برانگیخت)."[۱۱] در خطبه ۷۲: "اللهم... اجعل شرایف صلواتک... علی محمد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق[۱۲] (بار خدایا... بهترین‏ درودهایت... را بر محمد، بنده و رسولت، فرست که خاتم پیامبران پیشین است و گشاینده درهای بسته)." در خطبه ۸۷: "ایها الناس خذوها عن خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم: انّه یموت... (ای مردم این حدیث را از خاتم پیامبران فراگیرید که می‏گوید...)".[۱۳] در خطبه ۱۳۳: "ارسله علی حین فترهٍٍ من الرّسل... فقفّی‏ به الرسل و ختم به الوحی[۱۴] (خداوند پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که پیامبران نبودند... پس او را در پی پیامبران فرستاد و ارسال وحی را با او پایان داد)" و نیز در خطبه ۱۷۳: "امین وحیه و خاتم رسله (پیامبر امانتدار وحی الهی و خاتم رسولان او بود)."
۴) از امام باقر و صادق(ع) نقل شده است که فرموده‌اند: "لقد ختم الله بکتابکم الکتب و ختم بنبیّکم الانبیاء (خداوند به وسیله کتاب شما "قرآن"، کتاب‌های آسمانی و به وسیله پیامبرتان محمد (ص)، سلسله انبیا را خاتمه داد)".[۱۵]
۵) امام صادق(ع) فرموده است: "ان الله ختم بنبیّکم النبیّین فلا نبیّ بعده ابداً؛[۱۶] یعنی، خداوند به وسیله پیامبر شما (مسلمانان) پیامبری را ختم فرمود، بنابراین‏ دیگر تا ابد، پیامبری پس از او نخواهد آمد."[۱۷]
۶) ادعیه و زیارت‌نامه‏های اسلامی نیز (که گنجینه معارف است) سرشار از اشاره به خاتمیت است. در این دعاها کراراً از پیامبر اکرم(ص) به عنوان "خاتم النبیین"،[۱۸] "الخاتم لانبیائه"،[۱۹] "خاتم المرسلین"[۲۰] و "خاتم النبیّین و المرسلین"[۲۱] یاد شده و خاطر نشان گردیده که او نخستین پیامبری است که خداوند از وی (در روز الست) پیمان گرفت و آخرین پیامبری است که مبعوث به رسالت گردید: اول النبیین میثاقاً و آخرهم مبعثاً.[۲۲]
چنان‌که می‏بینیم، در روایات فوق، پیامبر اکرم(ص) صراحتاً و کراراً مظهر "ختم نبوت"، "ختم رسالت"، "ختم ماسَبَق"، و "ختم وحی" اعلام شده است.[۲۳] بر پایه این‏ رهنمودهای مکرر، و نیز در تناسب با ریشه لغوی "ختم" است که درک عامه مسلمانان در سراسر تاریخ اسلام از واژه "خاتم النبیین" در آیه شریفه ۴۰ سوره احزاب، این بوده و هست که آن حضرت آخرین پیامبری است که خداوند به سوی بشر فرستاده است.[۲۴]
جالب است که معنای فوق از واژه "خاتم النبیین" (در آیه ۴۰ احزاب) و اصل "خاتمیت" پیامبر اسلام را، علاوه بر اینکه باور عمومی مسلمانان بر آن استوار شده، کراراً مورد اعتراف و استعمال مؤسس فرقه بهائیت (میرزا حسینعلی بهاء) نیز قرار گرفته است و با توجه به این امر، منطقاً راه بر هر گونه سفسطه و توجیه ناروای بهائیان از آیه ۴۰ سوره احزاب و موضوع خاتمیت، مسدود می‏باشد.
حسینعلی بهاء در عبارات زیر که در کتاب‌ها و الواح گوناگون وی آمده، علاوه بر اطلاق عناوینی چون "خاتم رسل"،[۲۵] "خاتم انبیا"[۲۶] و "خاتم‌النبیین"[۲۷] بر شخص‏ پیامبر اسلام، "خاتمیت" آن حضرت را نیز صریحاً و دقیقاً به معنی "انتها" و "پایان یافتن" سلسله نبوت و رسالت توسط آن حضرت گرفته است:
▪ الصلوه و السلام علی سیّد العالم و مربّی الامم الّذی به انتهت الرساله و النبوه و علی آله و اصحابه دائماً ابداً سرمدا.[۲۸] یعنی، سلام و درود دائمی، ابدی و همیشگی بر سرور جهان و مربّی امّت‌ها، کسی که به او نبوت و رسالت پایان پذیرفت، و بر خاندان و یاران وی باد.
▪ کما انتم تقرئون فی الکتاب بأن الله لمّا ختم النبوه بحبیبه بشّر العباد بلقائه و کان ذلک حتمٌ محتوم؛[۲۹] همان‌طورکه شما در قرآن می‏خوانید، خدای بزرگ زمانی‏ که نبوت را به وسیله حبیبش پایان بخشید، بندگان را به لقای خود بشارت داد، و این امری حتمی و قطعی است.
▪ اعلم بأنّ هذه الجنّه فی یوم الله اعظم من کل الجنان و الطف من حقایق الرضوان لانّ الله تبارک و تعالی‏ بعد الذی ختم مقام النبوه فی شأن حبیبه و صفیّه و خیرته من خلقه کما نزل فی ملکوت العزه ولکنّه رسول‌الله خاتم‌النبیین.... :[۳۰] بدان که این بهشت‏ در روز (متعلق به) خداوند از هر بهشتی بزرگ‌تر و از حقایق رضوان لطیف‌تر است، چون خداوند تبارک و تعالی‏ پس از آنکه مقام نبوت را در شأن حبیب‏اش و برگزیده از خلقش ختم کرد، همچنان که در ملکوت عزّت نازل کرد، ولکن او رسول خدا و خاتم پیامبران است... .
▪ لانّ الله تبارک و تعالی بعد الّذی ختم مقام النّبوه فی شأن حبیبه و صَفیّه و خِیَرَتِه مِن خلقه کما نزّل فی ملکوت العزّه: ولکنّه رسول الله و خاتم النبیین وعد أبصار بلقائه یوم القیمه...:[۳۱] زیرا که خدای تعالی بعد از آنکه مقام نبوت را در شأن حبیب و برگزیده و بهترین فرد از بندگانش پایان بخشیده، همان طور که در ملکوت عزّت (قرآن) نازل شده است، ولکن محمد رسول خدا و خاتم نبیین است، دیدگان (عباد) را به لقایش وعده داده است... .
علاوه بر اعترافات صریح و توجیه‌ناپذیر فوق، عبدالحمید اشراق خاوری، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی، نیز جای‌جای (برای به‌اصطلاح اثبات اینکه مقام حسینعلی بهاء از مقام نبوت و رسالت بالاتر است!) به موضوع "خاتمیت پیامبر اسلام" به معنای "آخرین پیامبر بودن آن حضرت" اعتراف کرده است: "در قرآن، سورة الاحزاب، محمد رسول‌الله را خاتم‌النبیین فرموده، جمال مبارک [حسینعلی بهاء] جلّ جلاله در ضمن جمله مزبور می‏فرماید که: مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه بالاتر است؛ زیرا نبوت به ظهور محمد رسول‌الله ختم گردیده و این دلیل است که ظهور موعود عظیم [یعنی بهاء]، ظهور الله است و دوره نبوت منتهی گردید؛ زیرا که رسول‌الله خاتم‌النبیین بوده."[۳۲]
این مبلغ بهائی همچنین نوشته است: "خداوند... در قرآن مجید حضرت رسول را خاتم النبیین نامیده و سلسله نبوت را به وجود مبارکش ختم کرده و در سورة الاحزاب نازل شده "ما کان محمد أبا أحدٍ من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین،" و از این مطلب در کمال وضوح، عظمت مقام مظهر مقدس الهی و موعود ملل و ادیان [بخوانید: بهاء] ظاهر می‏شود. به این معنی که، مقام آن حضرت [بهاء] رسالت و نبوت نبوده و نیست، بلکه ظهور الله و مظهر مقدس نفس غیب‌الغیوب است که در قرآن مژده ظهورش به همین اسم نازل شده: هل ینظرون الا ان یأتیهم الله فی ظُلَلٍ من الغمام."[۳۳]
جالب است که با وجود تمام این تصریحات و تأکیدات که مقام حسینعلی بهاء "رسالت و نبوت نبوده و این منصب با ظهور پیامبر اسلام پایان یافته است"، عباس افندی با کلمات صریح حسینعلی (ذکر شده در بالا) در افتاده و باب و بهاء را پیامبرانی در ردیف سایر انبیا شمرده است! عبارت عباس افندی چنین است: "آن مظاهر نبوّت کلّیه که بالاستقلال اشراق نموده‏اند مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت مسیح و حضرت محمد و حضرت اعلی [باب‏] و حضرت جمال مبارک [بهاء]"!...[۳۴]
نکته درخور توجه دیگر آن است که حسینعلی بهاء، چنان‌که فوقاً دیدیم، پیامبر اسلام را خاتم "رُسُل"[۳۵] و "انبیا"[۳۶] خوانده و هر دو امر "رسالت و نبوت" را به وی‏ منتهی (و پایان یافته) شمرده است.[۳۷] بنابراین، با توجه به نصوص یادشده از حسینعلی‏ بهاء، جایی برای توجیهات بی‏پایه و مغلطه‏آمیزی چون این مطلب که در آیه ۴۰ سوره احزاب، "نبوتِ" پیامبران به وجود پیامبر اسلام ختم شده نه "رسالت" آنان، و آن حضرت "خاتم‌النبیین" است نه "خاتم رسولان"![۳۸] باقی نمی‏ماند.
با توجه به آنچه گذشت، بهائیان باید به این سؤال اساسی پاسخ گویند که اولاً تناقض آشکار میان کلام بهاء و جانشین وی عباس افندی را چگونه باید حل کرد و ثانیاً حسینعلی بهاء (و پیش از او: علی‌محمد باب) چگونه و با چه مجوّزی، پس از گذشت دوازده قرن و اندی از بعثت پیامبر خاتم اسلام و تأسیس دین جاوید او، احکام و مقررات این دین نهایی و ابدی را منسوخ شمرده‏اند و به‌اصطلاح، کتاب آسمانی جدید و شریعت تازه‏ای را (به نام "بیان" و "اقدس" / "بابیت" و "بهائیت") به جای قرآن و اسلام قرار داده‌‏اند؟! آن هم، بدین گونه که، هنوز چند سال از تأسیس شریعت جدید به دست علی‌محمد باب نگذشته و به اصطلاح مرکّب قلم "بیان" خشک نشده بود که احکام و مقرّرات وی را بهاء رسماً نسخ کرد، و کتاب آسمانی! جدیدی با عنوان "اقدس" جای آن را گرفت!
نویسنده: عزالدین رضانژاد محقق و استاد حوزه و دانشگاه.
[۱]ــ الاصول من الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، چاپ آخوندی، تهران، ۷۱۷/۲، روایت امام صادق علیه السلام که با اشاره به بعثت نوبنوی پیامبران اولوالعزم همراه با کتاب آسمانی جدید، می‏فرماید: "...حتی جاء محمد صلی الله علیه و آله فجاء بالقرآن و بشریعته و منهاجه فحلاله حلالٌ الی یوم القیامة و حرامه حرامٌ الی یوم القیامة..."
[۲]ــ منقول در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیر (کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی، ترجمه موسوی کلانتری دامغانی، تصحیح حسین استاد ولی، انتشارات حر، قم، ۱۳۷۶، ص ۶۰۲) و نیز دعای ندبه (همان: ص ۸۸۲). حدیث منزلت با تعابیری چون: "الاترضی‏ ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی‏ الا انّه لانبیّ بعدی" به کرّات در کتب معتبر شیعه و سنی آمده است. ر.ک، صحیح بخاری، ۵۸/۳؛ صحیح مسلم، ۳۲۳/۲، مسند احمد بن حنبل، ۱۷۴/۱؛ سنن ترمذی، ۳۰۱/۲؛ سنن ابوداود، ۲۹/۱؛ سیره ابن هشام، ۱۶۲/۴؛ امالی شیخ صدوق، ص ۲۸ و ۴۷ و ۸۱؛ بحار الانوار مجلسی، ۲۸۹-۲۵۴/۳۷ برای مآخذ و مصادر حدیث "منزلت" از کتب اهل سنت، و بحث درباره آن ر.ک، الغدیر، علامه امینی، ۲۰۱-۱۹۹/۳. بحرانی در غایة المرام نیز حدیث مزبور را با صد روایت از طریق اهل سنت و ۷۰ روایت از طریق شیعه نقل کرده است.
[۳]ــ ر.ک، معجم مقاییس اللغة، ابن فارس، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، چاپ ۲: شرکت مکتبه و مطبعه مصطفی البابی الحلبی، مصر، ۱۳۹۰ ق، ۲۴۵/۲؛ القاموس المحیط، مجدالدین محمد فیروزآبادی، دارالجیل، ۱۰۴-۱۰۳/۴؛ مختار الصحاح، جوهری، ص ۱۳۰؛ لسان العرب، ابن منظور، تعلیقات علی شیری، داراحیاء التراث‏العربی، بیروت ۱۴۰۸ق، ۲۵/۴؛ مختار الصّحاح، محمد بن ابی بکر بن عبدالقادر رازی، دارالکتاب العربی، بیروت ۱۹۶۷ و...
[۴]ــ ابوجعفر احمد بن علی مُقری بیهقی (لغت شناس، نحوی و مفسر برجسته قرن ششم) در "تاج المصادر" (تصحیح و تحشیه دکتر هادی عالم زاده، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران ۱۳۶۶، ۱۴۸/۱) می‏نویسد: الختم: مُهر کردن و قرآن تمام کردن و ختم الله له بالخیر"
[۵]ــ ختم علی قلوبکم (انعام/ ۴۶)؛ ختم علی سمعه و قلبه (جاثیه/۲۳)؛ الیوم نختم علی افواههم (یس/۶۵)؛ یختم علی قلبک (شوری/۲۴).
[۶]ــ رحیق مختوم (مطففین/۲۵)؛ ختامه مسک (مطففین/۲۶).
[۷]ــ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، جلد سوم از بخش اصول عقاید، انتشارات صدرا، ۱۳۷۰، فصل "ختم نبوت"، ص۱۵۵
[۸]ــ رک: التبیان فی اعراب القرآن، ۱۰۰/۲؛ خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، جعفر سبحانی، ترجمه رضا استادی، صص۲۰ــ۱۹
[۹]ــ انعام/۱۹. برای نصوص دیگر قرآنی مربوط به اصل خاتمیت رک: مفاهیم‌القرآن، ۱۳۹ــ۱۳۰/۳
[۱۰]ــ مستدرک الوسائل، محدث نوری، ۲۴۷/۳
[۱۱]ــ نهج‌البلاغه، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی، چاپ ۳، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۷۱، ص۶
[۱۲]ــ همان، ص ۵۴. مشابه عبارت فوق (الخاتم لما سبق)، در زیارت مطلقه امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نجف (منقول توسط شیخ مفید و شهید و سید بن طاووس و دیگران) نیز وارد شده است: "السلام علی رسول الله... الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهیمن علی ذلک کله (کلیات مفاتیح الجنان، ص ۵۶۱) و نیز در جای دیگر از همان زیارت: السلام من الله علی محمد رسول الله... الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهیمن علی ذلک کله" (همان: ص ۵۶۳).
[۱۳]ــ همان، ص۷۰
[۱۴]ــ همان، ص۱۳۱
[۱۵]ــ الاصول من الکافی، چاپ آخوندی، تهران، ۱۷۷/۱
[۱۶]ــ همان، ۲۶۹/۱
[۱۷]ــ برای احادیث مربوط به خاتمیت، رک: مفاهیم القرآن، ۱۶۷ــ۱۴۱/۳
[۱۸]ــ ر.ک، دعای ابوحمزه ثمالی (کلیات مفاتیح الجنان، همان، ص ۳۱۷)، دعای روز اول ماه رمضان، با سند صحیح منقول از امام کاظم علیه السلام (همان: ص ۳۶۵)، و دعای امام حسین علیه السلام در روز عرفه (همان: صص ۴۳۶-۴۳۵)، زیارت حضرت رسول صلی الله علیه و آله در مسجد نبوی در مدینه (همان: ص ۵۱۷) و زیارت آن حضرت از راه دور درروز ۱۷ ربیع الاول (همان: ص ۵۲۴)، زیارت ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (ص) در مدینه (همان: ص ۵۴۲)، زیارت فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین در مدینه (همان: ص ۵۴۳) و نیز زیارت مطلقه امیرالمؤمنین علیه السلام (همان: ص ۵۹۱) و زیارت آن حضرت در روز غدیر (همان: ص ۵۹۶ و ۶۱۴)، زیارت مطلقه امام حسین علیه السلام (همان: ص ۷۰۳).
[۱۹]ــ زیارت پیامبر اکرم(ص) از راه دور در ۱۷ ربیع‌الاول (همان، ص۵۲۵)
[۲۰]ــ زیارت ابراهیم فرزند پیامبر اکرم(ص) در مدینه (همان، ص۵۴۱)
[۲۱]ــ در پایان دعایِ وارده در شب نیمه شعبان که به منزله زیارت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، منقول توسط شیخ طوسی و سید بن طاووس، آمده است: "و الحمد لله رب العالمین و صَلَواتُه علی سیدنا محمد خاتم النبیژین و المرسین...." رک: حاج شیخ عباس قمی، کلیات مفاتیح‌الجنان، ترجمه موسوی کلانتری دامغانی، تصحیح حسین استاد ولی، قم، حر، ۱۳۷۶، ص ۲۷۴
[۲۲]ــ زیارت پیامبر اکرم(ص) از راه دور در ۱۷ ربیع‌الاول (همان، ص۵۲۷): اللهم اجعل جوامع صلواتک و نوامی برکاتک... علی محمد عبدک و رسولک... اول النبیّین میثاقاً و آخرهم مبعثا".
[۲۳]ــ طالبین تحقیق بیشتر در این زمینه می‌توانند به آثار گرانسنگی همچون "خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل"، تألیف آیت‌الله جعفر سبحانی، و "ختم نبوت" نوشته استاد مرتضی مطهری (مندرج در: جلد سوم از مجموعه آثار استاد شهید مطهری) مراجعه نمایند.
[۲۴]ــ لذا وقتی که مثلاً فقیه، رجالی و لغت شناس بزرگ قرن ۱۱ هجری، فخرالدین طریحی، در فرهنگ نامه مشهورش: "مجمع البحرین" به مدخل "ختم" می‏رسد بی‏هیچ تردید و درنگی، آیه شریفه "ولکن... خاتم النبیین" را این گونه معنا می‏کند: "ای آخرهم لیس بعده نبیّ". یعنی (محمد "ص") آخرینِ پیمبران است و پیمبری پس از او نیست (مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، چاپ ۲: مکتبه مرتضویه، تهران ۱۳۹۵ق، ۵۳/۶). همین برخورد را دقیقاً در کلام لغت شناس بزرگ قرن ۴ هجری، ابن فارس، می‏بینیم که در ذیل واژه "ختم" می‏نویسد: "و النبی صلی الله علیه و [آله و] سلم خاتم الانبیاء لانّه آخرهم" (معجم مقائیس اللغة، همان، ص ۲۴۵).
[۲۵]ــ اشراقات (الواح مبارکه حضرت بهاء الله جل ذکره الاعلی، شامل اشراقات و چند لوح دیگر)، ص ۲۴۶: "یَومی از ایام در ارض طاء [= طهران‏] که مقرّ سلطنت ایران است مشی می‏نمودم، بغتتاً [ناگهان‏] از کلّ جهات، حنین مرتفع [ناله بلند شد]؛ بعد از توجه، ناله منابری که در مُدُن و دیار آن اقلیم است اصغاء شد و به این کلمات ذاکر - الهی، الهی، خاتم رُسُل و سیّد کل، رسول الله روح ماسویه فداه، ما را از برای ذکر و ثنای تو ترتیب داده... و حال معشر جهلا بر ما به سبّ و لعن حضرت مقصود مشغولند. الهی، الهی، ما را نجات بخش".
[۲۶]ــ اشراقات، ص۲۵۲: "در خاتم انبیا تفکر نما، بر آن حضرت وارد شد آنچه که افئده مقرّبین... را گداخت."
[۲۷]ــ سوره الملوک، چاپ تهران، ص۱۱؛ آثار قلم اعلی، مؤسسه مطبوعات امری، تهران، ۱۳۱ بدیع، ۱۲/۵ در وصف قرآن می‌گوید: "کتاب قدس حفیظ الذی نزّل علی محمد رسول‌الله و خاتم‌النبیین و جعله حجهً باقیهً من عنده و هدیً و ذکری للعالمین.
[۲۸]ــ اشراقات، همان، ص۲۹۳. نیز برای عبارتی به همین مضمون رک: کتاب بدیع، ص۲۹۳
[۲۹]ــ مائده آسمانی، به اهتمام عبدالحمید اشراق خاوری، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۲۶۰/۴
[۳۰]ــ جواهرالاسرار، میرزاحسینعلی بهاء، ص۴۸
[۳۱]ــ آثار قلم اعلی، ۴۹/۳
[۳۲]ــ رحیق مختوم، ۷۸/۱
[۳۳]ــ قاموس توقیع منیع، ۱۴۴/۱. در قاموس ایقان (/۳۰۴ــ۳۰۳)... نیز تصریح می‌کند که جمال مبارک، در آیات مقدسه به صراحت ذکر کرده‌اند که نبوت و رسالت به حضرت محمد(ص) انتها یافت.
[۳۴]ــ مفاوضات، عبدالبهاء، ص ۱۲۴. در مورد آشنایی با استدلالهای بهائیان برای اثبات عدم خاتمیت حضرت رسول ر.ک، فرائد، نوشته میرزا ابوالفضل گلپایگانی، چاپ نفقه حاج عبدالکریم تهرانی، طبع بمطبعة هندیة بشارع المهدی، بالازبکیة"، و رد کتاب مذکور تحت عنوان "بهائی چه می‏گوید"، تألیف جواد تهرانی، دارالکتب الاسلامیة، تهران ۱۳۴۶
[۳۵]ــ اشراقات (الواح مبارکه حضرت بهاء الله جل ذکره الاعلی، شامل اشراقات و چند لوح دیگر)، ص ۲۴۶: "یَومی از ایام در ارض طاء [= طهران‏] که مقرّ سلطنت ایران است مشی می‏نمودم، بغتتاً [ناگهان‏] از کلّ جهات، حنین مرتفع [ناله بلند شد]؛ بعد از توجه، ناله منابری که در مُدُن و دیار آن اقلیم است اصغاء شد و به این کلمات ذاکر - الهی، الهی، خاتم رُسُل و سیّد کل، رسول الله روح ماسویه فداه، ما را از برای ذکر و ثنای تو ترتیب داده... و حال معشر جهلا بر ما به سبّ و لعن حضرت مقصود مشغولند. الهی، الهی، ما را نجات بخش".
[۳۶]ــ اشراقات، ص۲۵۲
[۳۷]ــ اشراقات، همان، ص۲۹۳. نیز برای عبارتی به همین مضمون رک: کتاب بدیع، ص۲۹۳
[۳۸]ــ به عنوان نمونه‌ای ازاین‌گونه مغالطات در منابع بهائی رک: اسرار الآثار، فاضل مازندرانی، ۱۶۳/۳ به بعد؛ خاتمیت، روحی روشنی، فصل اول و نیز ص۳۳ و ...
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید