پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

« ابتکار عمل » لبنان در اختیار کیست


« ابتکار عمل » لبنان در اختیار کیست
« دیوید ولش » دستیار « کاندولیزارایس » در جریان سفر اخیر خود متعهد شده است که سیر تحولات لبنان را به سود دولت لرزان « فواد سینیوره » تغییر دهد و تثبیت کند ولی سئوال اصلی اینست که آیا « ولش » یا « رایس » یا حتی « بوش » در این زمینه تصمیم گرفته اند یا آنها هم مجری طرح دیگران هستند برای یافتن پاسخ این سئوالات جدی لازمست به ریشه های بحران کنونی لبنان گروههای موثر در تحولات لبنان و فرآیند کنونی این بحران بپردازیم تا به ماهیت این پدیده بخوبی آشنا شویم .
واقعیت اینست که ریشه های بحران کنونی لبنان به روزهای جنگ ۳۳ روزه اسرائیل علیه حزب الله لبنان برمی گردد و علت آن افشای نقش خیانت آمیز دولت فواد سینیوره در این جنگ است که در طول این دوره دولت سینیوره در خدمت ماشین جنگی اسرائیل بود و بعنوان « ستون پنجم اشغالگران » به دشمن اطلاعات می داد و محتمل ترین نقاط تجمع نیروهای حزب الله انبارهای نگهداری سلاح و موشکها و نقل و انتقال نیروهای مقاومت اسلامی را به دشمن گزارش می کرد و حتی موقعیت استقرار نیروهای ضد اشغالگری را به اسرائیل « گرا » می داد.
تلویزیون اسرائیل برای در هم شکستن روحیه مقاومت مردم لبنان بارها به پخش مراسم دیدار برخی عناصر خائن دولت سینیوره و برخی نظامیان لبنانی با مقامات صهیونیستی می پرداخت و در خلال آن به جنگ روانی سرگرم بود و ادعا میکرد که کار تمام است و اسرائیل به کمک دولت خائن سینیوره کلک حزب الله و نیروهای مقاومت اسلامی را کنده است ! و دیگر همه از شر این « تروریستها » خلاص می شودند. این در حالی است که اکثریت مردم لبنان اعم از شیعه سنی و مسیحی به دلاوریهای مقاومت اسلامی لبنان با دیده تکریم و احترام می نگرند. ارتش صهیونیستی حتی چندین بار از خبرنگاران جنگی رسانه های غربی دعوت کرد که از نزدیک شاهد پیروزی اسرائیل و نابودی آخرین سنگرهای مقاومت حزب الله لبنان در جنوب این کشور باشند ولی در لحظات تجمع خبرنگاران آنچنان فضائی بوجود آمد که خبرنگاران دعوت شده به انعکاس پیروزیها و رشادتهای حزب الله پرداختند و برتری نیروهای مقاومت اسلامی لبنان را از نزدیک شاهد بودند و آنرا به دنیا مخابره کردند . اسرائیل در آن مقطع و تا پایان جنگ ۳۳ روزه سعی داشت خود را « طرف پیروز » جنگ معرفی کند و چنین وانمود سازد نه تنها حزب الله را « خلع سلاح » می کند بلکه حتی آنرا بکلی از صحنه سیاسی لبنان برای همیشه حذف خواهد کرد. اسرائیل بارها خبر ربودن « سید حسن نصرالله » رهبر حزب الله لبنان و حتی قتل وی را اعلام کرد. ولی نصرالله ساعاتی بعد و گاهی دقایقی بعد از ادعای اسرائیل بر صفحه تلویزیون ظاهر می شد و ادامه مبارزات ضد اشغالگری را خاطرنشان می کرد.
البته ما بعدا به پیگیری این روند تحولات در لبنان و منطقه خواهیم پرداخت ولی تا اینجای قضیه « ابتکار عمل » در دست کدام طرف بوده است روشن است اسرائیل به جنایت و کشتار و بمباران و تخریب سرگرم بود ولی جنگ ۳۳ روزه به استناد گزارش کمیته تحقیقات دولتی « وینوگراد » با شکست اسرائیل و حامیانش به پایان رسید و قطعا ابتکار عمل دردست نیروهای مقاومت اسلامی لبنان و حزب الله بوده است .
از این پس اسرائیل با برکناری ژنرال « دان حالوتص » رئیس ستاد مشترک ارتش صهیونیستی و همچنین « عمیر پرتز » وزیر جنگ اسرائیل در صدد بازسازی ارتش درهم شکسته اسرائیل و ترمیم روحیه ژنرالها افسران و نظامیان جز براثر این شکست بزرگ و خفت بار برآمد. فشارهای سنگین مخالفین حزب « کادیما » برای سرنگون ساختن دولت « ایهود اولمرت » اگر چه بسیار گسترده وعظیم بوده است لکن دستهای پنهان و آشکار بمنظور جلوگیری از شکست سیاسی اسرائیل در سطح منطقه و جهان مانع آن شدند و در صدد انتقال کانون بحران از داخل اسرائیل به داخل لبنان شدند تا اسرائیل فرصتی برای بازسازی همه جانبه داشته باشد.
در واقع ماموریتی که ارتش صهیونیستی و دولت اشغالگر اسرائیل به کمک آمریکا و اروپا نتوانستند آنرا محقق سازند به دولت خائن « فواد سینیوره » محول شد تا به خلع سلاح حزب الله بپردازد. ولی سئوال اینست که وقتی دولت سینیوره عامل اجرای اهداف اشغالگران است آیا مواضع و تصمیماتش ارزشی دارد! یا آنکه بخاطر همدستی با اشغالگران بایستی مورد محاکمه و مجازات قرار بگیرد
« امیل لحود » رئیس جمهور وقت لبنان هرگونه تصمیمات و مواضع دولت سینیوره را « غیرقانونی » خواند و مصوبات آنرا رد کرد ابتدا سینیوره و دستیارانش در موضع کاملا انفعالی قرار داشتند و چاره ای جز کناره گیری ندیدند ولی آمریکا و اسرائیل با حمایت از جناح خائن سینیوره به آنها دلگرمی دادند و آنها را تحریک به ادامه روند خیانت آمیز کنونی نمودند. حال آنکه حزب الله نیروهای مقاومت اسلامی و طیف وسیعی از مردم خواستار کناره گیری سینیوره از قدرت و روی کار آمدن یک دولت مردمی در این کشور بودند. طبعا تا این مرحله نیز « ابتکار عمل » در اختیار حزب الله و نیروهای مقاومت اسلامی لبنان بوده است . حزب الله و نیروهای مقاومت از مردم دعوت کردند که مراتب حمایت خود از مقاومت اسلامی را بنمایش بگذارند و در روز ۸ مارس سال گذشته جمعیت عظیمی در حدود یک میلیون نفر به حمایت از مقاومت به خیابانها آمدند که به « نیروهای ۸ مارس » مشهور شدند . آمریکا و صهیونیست ها با تحریک سینیوره و حامیانش خواستار برپایی مراسم مشابهی توسط جناح خائن وی شدند که در روز ۱۴ مارس جمعیتی بمراتب کوچکتر و در مقیاسی بمراتب محدودتر به حمایت از آنها پرداختند که به نیروهای ۱۴ مارس موسوم شدند .
اگر چه نمایش قدرت نیروهای مقاومت اسلامی و بویژه حزب الله لبنان چه در صحنه جنگ تمام عیار علیه اشغالگران و چه در صحنه سیاسی ـ تبلیغاتی لبنان و منطقه بر همه و بویژه بر دشمنان استقلال لبنان ثابت شد ولی آمریکا و صهیونیستها اصرار داشته و دارند که با بی ثبات کردن لبنان و استمرار این وضعیت بلا تکلیفی مانع تثبیت پیروزیهای مقاومت اسلامی شوند و زمینه های آرامش و ثبات لبنان را به هر قیمت ممکن از میان ببرند.
اگر چه آمریکا و فرستادگانش چنین وانمود می کنند که گویا « ابتکار عمل » در صحنه سیاسی لبنان را در اختیار دارند ولی واقعیت اینست که بوش و دستیارانش مجریان اهداف و سیاستهای اسرائیل در لبنان هستند واز خود اراده ای ندارند که برای تحقق اهداف خود کاری صورت دهند و صرفا به تکرار مواضع تل آویو در قبال مسائل داخلی لبنان اکتفا می کنند. این در حالیست که حتی اسرائیل هم در صحنه سیاسی لبنان « منفعل » است . همین امر موجبات تزلزل سیاسی آمریکا در لبنان را فراهم کرده و باعث گردیده که دولت سینیوره و جناح خائن ۱۴ مارس هم به مواضع واشنگتن بی اعتماد شوند و با مشاهده بلاتکلیفی آمریکا در این ماجرا آنها نیز دچار تزلزل شوند و همچون مهره ای لرزان هر لحظه موضعی متفاوت داشته باشند و از ثبات رای لازم بی بهره بمانند.
تصادفی نیست که جناح ۱۴ مارس مرتبا مواضع خود را تغییر می دهد و قادر به تصمیم گیری و تصمیم سازی در چارچوب منافع ملی لبنان نیست . دولت سینیوره گاهی با مذاکره به تفاهماتی با مخالفین می رسد ولی بعدا علیه تصمیمات و توافقات مشترک وارد عمل می شود و نوعی بلاتکلیفی و بلاتصمیمی را از خود بنمایش می گذارد . سئوال جدی اینست که آیا جناح ۱۴ مارس در صدد اتلاف وقت است و به « سیاست دفع الوقت » متوسل شده و یا آنکه به علت ناتوانی در تصمیم گیری مرتبا مواضع خود را تغییر می دهد پاسخ این سئوال این است . جناح ۱۴ مارس از یکسو بخاطر خیانتهایش در جریان جنگ ۳۳ روزه طرف ناکام و شکست خورده در لبنان محسوب می شود و فاقد پایگاه سیاسی ـ اجتماعی نزد مردم لبنان است و از سوی دیگر بخاطر تزلزل سیاسی دولت بوش و دولت « ایهود اولمرت » هم دچار مشکل است و از کسانی اطاعت می کند و مجری اوامر کسانی است که خود نیز دچار « بحران مقبولیت » هستند. فراموش نکنیم که موقعیت لرزان نومحافظه کاران امریکا در پرتو جنگ عراق به شدت متزلزل شده و اعتباری برای بوش و دستیارانش باقی نگذاشته است . بعلاوه « ایهود اولمرت » هنوز هم نتوانسته عواقب ناکامیهای جنگ ۳۳ روزه را پشت سر بگذارد و موقعیت خود را تثبیت کند . دقیقا بهمین دلیل است که هم بوش و هم اولمرت از جناح ۱۴ مارس می خواهند که هیچ توافق و تفاهمی با جناح قدرتمند ۸ مارس را نهائی نکنند هیچ امتیازی ندهند و همه چیز را در حالت بلاتکلیفی باقی بگذارند . بعبارت بهتر استمرار بحران لبنان بیانگر استمرار بلاتکلیفی در مواضع آمریکا و اسرائیل است . آنها مایل نیستند شاهد تثبیت دستاوردهای پیروزی حزب الله در جنگ ۳۳ روزه در صحنه سیاسی لبنان باشند و برای بحرانی کردن لبنان به هر اقدامی متوسل می شوند .




از نکات عبرت آموز لبنان و منطقه اینست که آمریکا و اسرائیل در عین دشمنی با فلسطینی ها در برخی مواقع با بهره گیری از عناصر خائن فلسطینی از آنها به عنوان « جاده صاف کن اسرائیل » بهره گیری می کنند. حوادث مشکوکی که گروه « فتح الاسلام » بوجود آورد و درگیریهای ارتش لبنان با این گروه صرفنظر از علائم ظاهری آن فرصتی برای تضعیف ارتش لبنان و فراهم کردن زمینه های رویاروئی ارتش در یک جنگ داخلی بود . جای تعجب است که ارتش لبنان در طول دوران تجاوزات اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه حتی یک گلوله علیه اشغالگران متجاوز شلیک نکرد ولی در ماجرای « فتح الاسلام » از گلوله های توپ تانک و خمپاره انداز در مقیاس وسیعی علیه مناطق مسکونی فلسطینی ها بهره برد. در واقع دستهای پنهان و آشکار سعی داشتند جرقه دور جدیدی از جنگ داخلی در لبنان را بزنند و اگر هشیاری نیروهای مقاومت اسلامی نبود چه بسا که لبنان در آتش یک جنگ داخلی دیگر گرفتار شده بود و دستاوردهای مقاومت در جنگ ۳۳ روزه نیز یکسره بر باد می رفت .
این از ویژگیهای جناح خائن ۱۴ مارس است که برای حفظ بقایای قدرت رو به زوال خود حاضرند لبنان را هم به آتش بکشند که البته کشیدند ولی هشیاری و تدبیر و نفوذ کلام حزب الله مانع تحقق اهداف و ماموریت آنها شد.
البته ممکن است جناح ۱۴ مارس هنوز هم نقش خود را در ماجرای فتح الاسلام انکار کند; اگرچه نفی و اثبات چنان نقشی در میدان عمل چیز زیادی را تغییر نمی دهد ولی در یک نکته تردیدی نیست که مثلث شوم آمریکا اسرائیل و جناح ۱۴ مارس از بحران سازی در لبنان سود می برد و برای حفظ منافع نامشروع خود حاضر است به هر جنایتی متوسل شود. قتل « ژنرال فرانسوا الحاج » فرمانده عملیات ارتش لبنان در چارچوب همین مسئله قابل بررسی است . وی بهترین جانشین برای ژنرال « میشل سلیمان » رئیس ستاد ارتش لبنان در صورت انتخاب ژنرال سلیمان به ریاست جمهوری محسوب می شد و جایگزینی او قطعی شده بود. قتل ژنرال الحاج توسط هر فرد یا گروهی که صورت گرفته باشد در چارچوب عقیم ساختن طرح انتخاب ژنرال میشل سلیمان به ریاست جمهوری و حذف یگانه آلترناتیو مطرح برای جایگزینی رئیس ستاد ارتش لبنان اجرا شده و هدف آن بوده است که راهکارهای عملی یکی پس از دیگری به بن بست کشانده شود. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که تاکنون تمامی تلاشهای مشترک مثلث فوق برای کشاندن مسائل لبنان به شورای امنیت و « بین المللی کردن بحران لبنان » با شکست مواجه شده و نقش بازیگران این سناریو در پیشگاه ملت لبنان افشا گردیده است .
ناکامی آمریکا و اسرائیل در این قضیه یکبار دیگر زمینه ها برای انتقال مرکز ثقل تصمیم گیری درباره لبنان به خارج از مرزهای سیاسی این کشور را از میان برده و نقش وزنه های تاثیرگذار داخلی از جمله « مردم » و گروههای همسو با نیروهای مقاومت اسلامی لبنان را افزایش داده است .
بنظر می رسد که ما به پاسخ سئوال اصلی خود بسیار نزدیک شده ایم و با مروری بر تحولات یکساله اخیر لبنان به خوبی دریافتیم که « ابتکار عمل » در صحنه سیاسی لبنان همانند صحنه نظامی رویاروئی با اشغالگران صهیونیست همچنان در اختیار حزب الله و نیروهای مقاومت اسلامی و احزاب همسو با آنان است ولی مثلث شوم آمریکا و اسرائیل و جناح ۱۴ مارس با توسل به هر ترفندی سعی دارند مانع تثبیت دستاوردهای پیروزی مقاومت اسلامی لبنان در جنگ ۳۳ روزه شوند . اما هر چه بیشتر تلاش می کنند کمتر نتیجه می گیرند . این رمز اصلی دفع الوقت دشمنان ثبات و آرامش لبنان است . اکنون بهتر می توان دریافت که اظهارات « دیوید ولش » دستیار « کاندالیزا رایس » وزیر خارجه آمریکا و تعهداتش برای تغییر شرایط سیاسی لبنان بنفع جناح خائن ۱۴ مارس فقط یک « بلوف سیاسی » است که بمنظور روحیه دادن به جناح ناکام سینیوره مطرح شده است و فاقد مولفه های مورد انتظار برای تحقق چنین تعهدی است . اگر این مثلث شوم قادر به تثبیت اوضاع بنفع خائنین بود بایستی بسیار زودتر از اینها کار را یکسره می کرد و اگر هنوز هم قادر به تحقق چنین وعده ای است چرا مرتبا فقط شعار می دهد و جبهه نیرومند مخالفین را هشیارتر می کند همین وعده ها و شعارها نشان می دهد که وضعیت جبهه خیانت در لبنان به شدت متزلزل است . آنها به پایان راه رسیده اند و از آمریکا و اسرائیل هم کار زیادی در این زمینه ساخته نیست .
ریشه های بحران کنونی لبنان به روزهای جنگ ۳۳ روزه اسرائیل علیه حزب الله برمی گردد و علت آن افشای نقش خیانت آمیز دولت سینیوره در این جنگ است که در خدمت دشمن متجاوز بود و به اسرائیل « گرا » می داد و اطلاعات مورد نیاز صهیونیستها را در اختیار می گذاشت
اسرائیل و حامیانش در طول جنگ ۳۳ روزه در تبلیغات خود ارتش صهیونیستی را طرف پیروز جنگ معرفی می کردند ولی به استناد گزارش کمیته تحقیقات دولتی اسرائیل (وینوگراد) جنگ با شکست اسرائیل و حامیانش به پایان رسید و ابتکار عمل در دست مقاومت اسلامی و حزب الله بود
اسرائیل و حامیانش سعی دارند کاری را که با جنگ نتوانستند انجام دهند از طریق سیاسی ـ تبلیغاتی محقق سازند. ماموریت « سینیوره » خلع سلاح حزب الله است ولی حتی برای حفظ حاکمیت خود نیز ناتوان است
اگرچه آمریکا در صحنه سیاسی لبنان چنین وانمود می کند که گویا « ابتکار عمل » را در اختیار دارد ولی واقعیت اینست که بوش و دستیارانش مجریان اهداف و سیاستهای اسرائیل هستند. این در حالی است که حتی اسرائیل هم در لبنان « منفعل » است
مثلث شوم آمریکا اسرائیل و جناح خائن « سینیوره » اهداف واحدی را تعقیب می کنند ولی مسئله اینست که هر ۳ از موقعیت متزلزلی رنج می برند و خود نیز برای حفظ خود در موضع قدرت دچار « بحران عدم مقبولیت » هستند
ماجرای « فتح الاسلام » و قتل ژنرال « فرانسوا الحاج » فرمانده عملیات ارتش لبنان با هدف بحران سازی در لبنان صورت گرفت که با ایجاد جنگ داخلی و حذف یگانه آلترناتیو مطرح برای جایگزینی ژنرال « میشل سلیمان » زمینه های عملی برای انتخاب رئیس جمهور جدید از میان برود
آمریکا و اسرائیل با هدف بین المللی کردن بحران لبنان و کشاندن مسائل به شورای امنیت سعی داشتند مرکز ثقل تصمیم گیری لبنان را به خارج از مرزهای این کشور منتقل کنند. ناکامی آنها یکبار دیگر نقش وزنه های تاثیرگذار داخلی یعنی « مردم » و گروههای سیاسی همسو با مقاومت اسلامی را به رخ کشید
منبع : روزنامه جمهوری اسلامی


همچنین مشاهده کنید