پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

اخلاقِ قرآنی


اخلاقِ قرآنی
● معیار و میزان
قرآن کریم، سفره گسترده فیض الهی و کلام نورانی پروردگار انسان و جهان است. این منشور آسمانی، معیار و محک درستی و نادرستی اندیشه ها، احکام و رفتار به شمار می آید و هر چه با رهنمودهای آن ناهماهنگ باشد، فاقد ارزش و اعتبار است.
از آنجا که برای شناخت درست از نادرست در هر موضوعی به «معیار» و «میزان» نیاز است، رجوع به این کتاب الهی در هر زمینه، به ویژه اخلاق و خودسازی و هنجارهای رفتاری یک ضرورت است.
این سند نبوت و معجزه جاوید حضرت رسول ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در صورتی می تواند در زندگی و اخلاق فردی و اجتماعی ما تأثیرگذار باشد که «امامت قرآن» را بپذیریم; به هدایت آن گردن بنهیم و آن را به عنوان «الگو» قبول و خود را به آن عرضه کنیم و ارزیابی اخلاق و عمل خویش را با این «میزان» انجام دهیم. آنگاه روشن می شود که چه کسی «اخلاق قرآنی» دارد و چه کسی از چنین تربیتی دور شده است.
قرآن کریم، پیامبر عزیز ما را «اسوه حسنه» معرفی می کند[۱] و او را به مدال (انّک لعلی خلق عظیم)[۲] مفتخر می سازد. آن حضرت نیز خود را مؤدب به اخلاق الهی و متخلّق به اخلاق قرآنی ساخته، می فرمود: «ادَّبنی ربّی فاحسَنَ تأدیبی»;[۳] «پروردگارم مرا تأدیب و تربیت کرده و خوب ادبم کرده است.»
از زبان یکی از همسران پیامبر نیز درباره اخلاق آن حضرت نقل شده است که: «خُلْقُ رسول اللّه القرآنُ»;[۴] «اخلاق او قرآن بود.» این نشان می دهد که تجسم و تبلوری از قرآن را در رفتار پیامبر خدا می توان مشاهده کرد. پس در راستای هدف بعثت نبوی که فرمود: «بُعِثْتُ لاَِتمم مکارم الأخلاق»;[۵] بجاست اخلاق قرآنی را هم از کلام وحی و هم از سیره نبوی بیاموزیم و خلق و خوی خویش را با این معیارهای نورانی آراسته سازیم. به چند نمونه در این نوشتار، بسنده می شود:
● امیر نفس و اسیر نفس
از برجسته ترین صفات یک انسان وارسته و اخلاقی، «تسلط بر نفس» در مقابل کششهای نفس امّاره و تمایلات و وسوسه های شیطانی است. از این خصیصه می توان به عنوان «تقوا» و «عفاف» هم نام برد.
قدرت اراده و انتخاب، معجزه می کند، به شرط آنکه از این نعمت الهی و ودیعه ربانی بهره شایسته ببریم و بذر وجود را به برگ و بار بنشانیم.
کنترل قوای درونی و غرایز از طغیان و عصیان که در فرهنگ قرآن از آن به «جهاد با نفس» تعبیر می شود، ثمره این حسن استفاده از آن قدرت است; ثمره آن هم رسیدن به بهشت الهی است.
در قرآن کریم می خوانیم:
(وَ اَمّا مَنْ خافَ مقامَ رَبِّه و نَهیَ النَّفسَ عَنِ الهوی، فإِنَّ الجَنَّة هی المأوی)[۶]
«هر کس از جایگاه پروردگارش بیمناک باشد و "نفس" را از هوی و هوس بازدارد، به یقین جایگاهش بهشت برین است.»
بیم از خدا و حاضر و ناظر دیدن او، به انسان نیروی کنترل نفس می دهد. خشم و غضب قابل کنترل است و جایگزین آن «حلم» است. شهوت و غریزه جنسی را می توان با تقوا مهار کرد و به «عفاف» رسید. حرص و طمع را هم می توان با مناعت طبع به بند کشید و بر اریکه «قناعت» تکیه زد. بخل و حسد را نیز می توان درمان کرد و از دام دنیازدگی رست. خمیر مایه همه اینها، مهار زدن بر تمنیّات سیری ناپذیر نفس حیوانی است. نفس سرکش را می توان رام ساخت و به جای «اسیر نفس» شدن، «امیر نفس» شد.
وادادگی برخی به جایی می رسد که نه تنها با تمنیّات و شهوات نفس مجاهده نمی کنند، بلکه به «نفس پرستی» دچار می شوند و نفس و خواسته هایش برای آنان بتی می شود که خود را در آستان آن قربانی می کنند.
اگر قرآن کریم، ملامت گرانه می فرماید:
(اَفرَأیتَ مَنِ اتَّخذَ اِلهَهُ هَواه؟)[۷]
«آیا دیدی آن را که هوای خویش را معبود خود قرار داد؟»
اشاره به این گونه اسیران نفس و پرستندگان هوسهایند که به جای «امارت بر نفس» دچار «اسارت نفس» شده اند.
● خودفراموشی و خدا فراموشی
به جای آنکه روح، در خدمت جسم باشد (که اغلب دچار آنند)، اگر جسم و تن مَرکب شود و روح و خرد، «سوار»، آنگاه جز در «ساحل بیداری» و «خانه پاکی» فرود نخواهد آمد.
رجوع به فطرت خدایی و زدودن گرد و غبار غفلت و نسیان از آینه جان، گل وجود را شکوفا می سازد. ولی به دنبال «خدافراموشی»، «خودفراموشی» است و در پی خودفراموشی هم، باختن زندگی و سوختن جاودانه در دوزخ عقوبت.
این معادله را قرآن کریم، چنین بیان می کند:
(نَسُوا اللّه فَاَنساهُمْ اَنْفُسَهم)[۸]
«خدا را فراموش کردند، خداوند هم آنان را از خودشان فراموشاند!»
اینکه فرموده اند: عالم محضر خداست و در محضر خدا گناه نکنید، یک حقیقت قرآنی است و هشداری است که آن «فراموشی» پدید نیاید. کدام صحنه و عمل است که از خدا پوشیده بماند؟ و چه کسی می تواند کاری کند و حرفی بزند که از خدای بصیر و سمیع، مکتوم و مخفی بماند؟ هشدار قرآن کریم چنین است:
(اَلَم یَعلم بِاَنَّ اللّهَ یَری؟)[۹]
«آیا ندانست که خدا می بیند؟»
چه چیزی جز یک شرم مقدس می تواند انسان را به این مرحله از رشد فکری و شکوفایی معنوی برساند که از خدای متعال که همه جا حاضر و ناظر اعمال اوست شرم کند و نافرمانی نکند؟
کسی که خود را و فطرت خویش را و هدف خلقت خود را از یاد برد، «بندگی خدا» را هم فراموش می کند و از چنین کسی انتظار «رشد» و فلاح و رستگاری نیست.
«خودآگاهی»، کیمیای گرانبهایی است که تضمین کننده رستگاری انسان است. «غفلت» نیز، زیربنا و ریشه عمده تباهیها و سقوطهای اخلاقی است.
قرآن کریم، هم خودش «ذکر» است و یاد، هم پیامبران را «مذکِّر» و یادآور می شمارد; هم نماز را «ذکر خدا» معرفی می کند و هم یادآور حقایقی همچون: ضعف و زبونی انسان، کوتاهی عمر، حسابرسی قیامت، فرجام بهشت یا دوزخ، نعمتهای الهی و لزوم شکر، دشمنی شیطان با انسان، تباه شدن جوهره انسان در اثر حرص و آز، سرنوشت شوم اقوام لجوج و ناسپاس گذشته و ... است.
این گونه است که مفتاح ذکر، گشاینده درهای سعادت به روی انسان می شود. قرآن کریم توصیه می کند که مبادا اموال و اولاد، شما را از «یاد خدا» غافل و سرگرم کند و در نتیجه از خاسران شوید:
(یا ایّها الَّذینَ آمَنوا لا تُلهِکُمْ اَموالُکُمْ وَ لا اَوْلادُکُمْ عَنْ ذکراللّه ...)[۱۰]
چرا که این گونه فراموشی، به فراموشی انسان از خویش و سعادت و فرجامش منتهی می شود و همین; بزرگ ترین خسارت و باخت برای اوست. قرآن، هم یادآور پیوسته و مکرر «ربوبیت خدا»ست، هم یادآور «عبودیت انسان»، تا از گلیم بندگی پای را فراتر نگذارد و به محدوده طغیان و عصیان وارد نشود.
خداوند، ستارالعیوب است، ولی غافل و جاهل نیست. در خلوت و جلوت و تنهایی و جمع، با ماست و از ضمیر و ظاهر ما آگاه است.
(وَ هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتُمْ واللّهُ بما تَعْمَلُونَ بصیر)[۱۱]
روز قیامت، چه آبروهایی که بر خاک رسوایی می ریزد! این سزای آنان است که گوهر «یاد» را گم کرده و گرفتار غفلت از «خدا» و «خود» شده باشند.
● شست و شوی روح
گاهی اشتغالات روزمره و گرفتاریهای زندگی، انسان را از رسیدن به «خود» و رشد دادن به نهال وجود غافل می سازد و روح، دچار فرسایش می شود. اگر خستگی جسم با تفریحات سالم و استراحت از بین می رود، خستگیهای روحی هم در سایه سار نیایش و دعا به آرامش می رسد.
«آب»، تشنگی جسم را فرو می نشاند و «اشک» تشنگی روح و جان را. از این رو، «نیایش» یکی از ضروری ترین نیازهای زندگی است.
قرآن بارها تأکید کرده، تا انسانها در معبد نیایش، سرِ بندگی و خضوع بسایند و با تهجد و دعا و ذکر و استغفار، بنده بودن خویش را به یاد آورند. فرمانهای «اعبدوا اللّه» که در قرآن است، برای بیدار ساختن فطرت خداجویی است.
انسان تا «بنده» نشود، «آزاد» نمی شود. در پیشگاه خداوند، هر که خاضع تر و بنده تر و خاکی تر باشد، عزیزتر و مقرب تر است.
(اِنَّ الَّذینَ عِنْدَ ربِّک لا یَستکبرونَ عَنْ عبادته ...)[۱۲]
«آنان که نزد پروردگار تواند، از پرستش او متکبرانه سرباز نمی زنند.»
اگر زبان فطرت ما تجلی و ظهور یابد، همان «عبادت» می شود. باید روزی چند بار، روح را در «چشمه بندگی» شستشو داد و نهال فطرت را آبیاری کرد. عبادت هم، اگر عارفانه و آگاهانه و با بصیرت باشد، غبار رذایل را از چهره جان می زداید و پرده غفلت را ـ اگر بر سراچه دلها آویخته باشد ـ کنار می زند. عبادت، نوعی سپاس به درگاه ولی نعمت ماست. در قرآن هم فرمان «عبادت» و «شکر» با هم آمده است: (وَ اعْبُدوهُ وَ اشکروا له ...).[۱۳]
اگر دل را از غرور و عجب و خودخواهی و خودبینی پاک کنیم، تبدیل به یک «آینه» می شود و در این آینه، نور خدا تجلی می کند. آلودگی درونی، غبار چهره جان است. آینه غبار گرفته، چهره ای تیره و غیرشفاف نشان می دهد. پس راهی جز زدودن گرد و غبار غفلت از سیمای آینه دل نیست، تا بتواند جلوه گاه نور گردد.
● رعایت حرمتها
پاسداشت حرمتها و مراعات حریمها، جلوه ای دیگر از تربیت قرآنی است. حق پدر و مادر، از مهم ترین حقوق است که «احسان به والدین» در کنار «عبادت خدا» آمده است و قرآن چنین مؤکد به رعایت حرمت پدر و مادر فرمان می دهد و از تندی و پرخاش نسبت به آنان برحذر می دارد و به سخن نیک و لحن شایسته در گفتار و برخوردی خاضعانه و متواضعانه با ایشان و گشودن بال رحمت و رأفت مهر بر سر آنان و نیز خیرخواهی و دلسوزی و دعا درباره آنان دستور می دهد.
اینها همه، در آیه (اِمّا یَبْلُغَنَّ عندکَ الکِبَرَ اَحدهُما او کلاهُما فَلا تَقُلْ لهما اُفٍّ ...)[۱۴] آمده است.
اخلاق قرآنی، در حرمت نهادن به پدر و مادر و قدرشناسی از زحمات آنان جلوه گر است. قرآن بارها در کنار دعوت به توحید و نهی از شرک، به «احسان به والدین» دستور داده و در جایی هم به وضوح و صراحت، سپاسگزاری در آستان خدا و سپاس نسبت به پدر و مادر را کنار هم مطرح کرده است:
(اَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالدیک)[۱۵]
سلوک قرآنی، تنها در پیمودن راههای پرپیچ و خم عرفانی و تهذیب نفسهای پارسایانه و تقواهای شگرف نیست. ادب و احترام نسبت به پدر و مادر هم، که امری پیش پا افتاده و خانوادگی و فامیلی است، از گردونه «اخلاق قرآنی» بیرون نیست.
در روایات، رعایت ادب و احسان نسبت به آن دو را به این دانسته اند که: آنان را به اسم صدا نکنی; به احترامشان برخیزی; از آنان جلوتر راه نروی; با آنان بلند و پرخاشگرانه سخن نگویی; نیازهایشان را برآوری; خدمتگزاری به آنان را وظیفه ای بزرگ بدانی و از آنان در سن کهولت و سالخوردگی و از کارافتادگی مراقبت کنی. آنان، گوهرهای خانگی اند و حفظ این گوهرها، فرمان قرآن است.
● صدق و راستی
«راستی» در گفتار و کردار، در نیت و عمل، در دوستی و رفاقت، در گواهی و مشارکت، در قول و قرار و عهد و پیمان، در امتحان و کار، در همسایگی و روابط و ... یک ارزش مهم اخلاقی به شمار می رود. در مقابل، دروغ و نیرنگ و شیادی، گندم نمایی و جو فروشی، وعده دادن و خلف وعده کردن، از مظاهرِ «عدم صداقت» است که بنیان جامعه را بر هم می زند.
میدان «صدق»، تنها در گفتار نیست. صداقت در ابراز محبت و صدق در عهد و صدق در ایمان هم از مصادیق راستی است. قرآن کریم دستور می دهد که با راستان باشید: (وَ کُونوا مع الصّادقین).[۱۶]
از حضرت اسماعیل با عنوانِ «صادق الوعد» یاد می کند;[۱۷] از مقام والای صدیقین ستایش می کند و روز قیامت را روزی می داند که صدق صادقان و راستی راستان به فریادشان می رسد: (هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادقینَ صدقهم).[۱۸]
از لقبهای پرافتخار و دوست داشتنی حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ نیز، «صدیقه» است.
تربیت شده اخلاق قرآنی، نه دروغ می گوید; نه ریا و تظاهر می کند; نه دیگران را فریب می دهد; نه دچار نفاق و دورویی می شود; نه برای جلب منافع مادی، کم فروشی و احتکار و تقلب می کند. ناهمخوانی ظاهر و باطن و یکی نبودنِ «بود» و «نمود»، از عدم صداقت سرچشمه می گیرد.
از قول بایزید بسطامی چنین نقل شده است:
«یا چنان نمای که هستی، یا چنان باش که می نمایی.»
امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: بد بنده ای است آنکه دو چهره و دو زبان داشته باشد; در حضور برادر دینی او را می ستاید و پشت سر، او را می خورد![۱۹]
«صداقت سیاسی» هم خود را در مسائل اجتماعی و فعالیتهای گروهی و جناح بندیها و طرفداریها و موضع گیریها نشان می دهد و دورویی از بازیگری و رندی آشکار می شود.
اساس اسلام بر «صداقت» است. سعدی چه نیکو گفته است:
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر، که اخلاص به پیشانی نیست
● حُسن خُلق
تندخویی و بداخلاقی، جهنمی سوزان برای خود فرد و دیگران است. «حسن خلق» و رفتار نیک و برخورد شایسته، جامعه و محیط و خانه و محل کار و آموزشگاه و اداره را به «بهشت» تبدیل می کند.
ماهی به آب زنده است و یک مسلمان اجتماعی به حسن سلوک و خوش خلقی و مدارا با دیگران. قرآن کریم، اخلاق کریمانه حضرت رسول ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را می ستاید و با لقبِ «اِنَّک لَعلی خُلْق عظیم» مفتخرش می سازد و عامل محبوبیت و رمز جاذبه و موفقیت او را عطوفت و مهربانی و اخلاق نرم و زیبا معرفی می کند:
(وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غلیظَ القلبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ)[۲۰]
«اگر خشن و تندخو و سخت دل بودی، مردم از دور تو پراکنده می شدند.»
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود
لطف کن لطف، که بیگانه شود حلقه به گوش
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بخش مهمی از موفقیت خویش را در تبلیغ دین و دعوت مردم، مدیون اخلاق نیک خود بود. رفتارا و دلِ سرسخت ترین دشمنان و متکبرترین جاهلان را نیز نرم و رام می کرد. آن حضرت می فرمود:
«انسان با "حسن خلق" می تواند به درجه "صائم قائم" برسد، یعنی کسی که روزها روزه و شب ها مشغول عبادت و تهجد است.»[۲۱]
خداوند در قرآن به پیامبر عزیزش دستور می دهد که با مردم با عفو و فرمان به نیکی و اعراض از جاهلان برخورد کند و از اصحاب او نیز با عنوانِ «رُحَماء بینهم» یاد می کند. مسلمان اگر «حسن خلق» نداشته باشد، به اخلاق قرآنی آراسته نیست; هر چند شب و روزش به عبادت بگذرد!
● پرهیز از بدگمانی
نحوه فکر و شناخت، در نحوه عمل و رفتار انسان مؤثر است. کسی که گمان و حدس را پایه قضاوتها و عملهای خود قرار دهد، بسیار خطا می کند و به اشتباه می افتد.
«سوء ظن»، بدگمانی ای است که ریشه معرفتی و یقینی ندارد و هر کس به مردم بدبین شد، هم ایمان خویش را می سوزاند و هم رابطه اش با دیگران اختلال می یابد. اگر کسی بتواند گمان خود را کنترل کند و از سوء ظن رها شود، زندگی را برای خود گوارا می سازد و جلوی بسیاری از خلافها و گناهان و جرایم نیز گرفته می شود.
قرآن به مؤمنان چنین دستور می دهد:
(اِجتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ)[۲۲]
«از بسیاری از گمانها بپرهیزید، به یقین برخی از گمانها گناه است.»
آنکه با عینک بدبینی به جهان و آفرینش می نگرد، خود را در معرض تباهی قرار می دهد. بدبینی به مردم نیز پیامدهای ناگوار اجتماعی دارد. بدگمانی، سرطان روح و ویروس تباه کننده روان و اندیشه است.
توصیه دینی این است که نسبت به کار دیگران، تا آنجا که می توان باید خوشبین بود و کارها را «حمل به صحت» کرد و برای افعال دیگران «محمل صحیح» یافت. اگر بدبینی در جان انسان نفوذ کند، به راحتی دروغ می گوید و تهمت و افترا می زند و غیبت می کند و به علاوه، «آرامش روان» را هم از انسان سلب می کند.
● فروتنی و خاکساری
خاکساری و تواضع، گوهری است که عارفان خودشناس و خداشناس آن را دارند و برخورد متواضعانه با همنشینان و دوستان را مایه عزت و سربلندی می دانند و آن را وسیله جذب دلها و محبتها قرار می دهند.
رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در برخورد با مردم این ویژگی را داشت، نرم و متواضع و خاکی بود.
(فَبما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ)[۲۳]
تواضع، جلوه های مختلف دارد. نحوه نگاه، نحوه سخن گفتن، نوع راه رفتن، کیفیت غذا خوردن، شیوه نشستن و برخاستن، رفتار با دیگران، لباس پوشیدن و ... همه و همه، هم می تواند متکبرانه باشد، هم متواضعانه.
قرآن کریم از ویژگیهای بندگان خاص، یکی هم تواضع را نام می برد:
(وَ عبادُ الرَّحمن الذین یَمْشُونَ عَلَی الأَرضِ هَوْناً ...)[۲۴]
«بندگان خدا در روی زمین متواضعانه راه می روند ... .»
از توصیه های لقمان حکیم به فرزندش یکی هم تواضع است:
«فرزندم! چهره خود را از روی بی اعتنایی از مردم بر نگردان، روی زمین متکبرانه راه مرو، که خداوند متعال مغروران فخر فروش را دوست نمی دارد. در راه رفتن میانه رو باش، صدایت را پایین بیاور، همانا زشت ترین صداها صدای الاغ است.»[۲۵]
انسانِ خویش گم کرده و مغرور، ضعفها و کاستیهای خود را فراموش می کند و بر دیگران کبر و فخر و بزرگی می فروشد و رفتاری از روی بی اعتنایی و تحقیر با دیگران دارد و هیچ کس را در دانش و کمال و کاردانی و خوبی و پاکی، مثل خود نمی داند. نتیجه چنین چیزی جز غرور و کبر نیست.
تواضع در گفتار و رفتار و نشست و برخاست و معاشرت و نگاه و سلام و ... جوهره تهذیب شده انسان را آشکار می سازد. از این رو انبیا و اولیای الهی، اخلاقشان تواضع و برخوردشان فروتنی بود.
● سپاس نعمت
تا انسان «نعمت» را نشناسد، به حالتِ «شکر» نمی رسد. راه شاکر شدن، شناخت نعمت و صاحب اصلی نعمت است. باید «داشته»ها را با «نداشته»ها سنجید و برخورداریها را با نداشته ها مقایسه کرد و به نعمتها آگاه شد و آنها را سپاس گفت. این، اخلاق و تربیت قرآنی و نبوی است.
در سراسر قرآن، توجه دادن به نعمتها مشهود است. یاد کردن از اولیای الهی که قدرشناس نعمتهای خدا بوده اند نیز، فراوان در آیات کلام الله به چشم می خورد.
قرآن کریم تصریح دارد که شما قدرت شمارش نعمتهای الهی را ندارید:
(وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَة اللّهِ لا تُحْصُوها)[۲۶]
ولی از سوی دیگر توصیه به یادکرد نعمتها و شکر آنها می کند:
(اُذْکُرُوا نِعْمتی الَّتی اَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ)[۲۷]
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید؟
به هر حال، شاکر بودن، اخلاق شایسته قرآنی است. یکی از کلیدهای گشایش «باب شکر» توجه به برتریها و برخورداریهاست. این نیز به مواهب مادی محدود نمی شود. تندرستی، جوانی، عقل، مسلمانی، امنیت، فراغت، حافظه، محبت اهل بیت، ولایت، ترک گناه، ذوق هنری، روحیه خدمت رسانی، گویایی زبان، محبوبیت اجتماعی، زیبایی، برخورداری از پدر و مادر خوب، داشتن معلم شایسته و دوستان پاک و ... همه از نعمتهای ارزشمند الهی اند و می بینید که اگر قصد شمارش باشد، انسان به ستوه می آید و بی شماری نعمتها زبانش را می بندد.
اما قانون الهی و سنتی که در قرآن به آن تصریح شده، این است که:
(لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ)[۲۸]
«اگر شکر و سپاس کنید، بر شما می افزایم.»
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر نعمت، از کَفَت بیرون کند
برای شکرانه نعمت هم باید از او توفیق خواست، که بی مدد او، از عهده شکر کوچک ترین نعمتش هم بر نخواهیم آمد.
نمونه های اخلاق قرآنی فراوان است. آنچه گفته آمد، تنها نمونه ای از بسیار است. باشد که به خُلق قرآنی آراسته شویم و کتاب خدا را الگوی رفتار خویش سازیم.
نویسنده: جواد محدثی
[۱]- سوره احزاب (۳۳) آیه ۲.
[۲]- سوره قلم (۶۸) آیه ۴.
[۳]- میزان الحکمه، ج ۱، ص ۷۸.
[۴]- سنن النبی، ص ۵۸.
[۵]- مکارم الاخلاق، ص ۵.
[۶]- سوره نازعات (۷۹) آیه ۴۰ و ۴۱.
[۷]- سوره جاثیه (۴۵) آیه ۲۳.
[۸]- سوره حشر (۵۹) آیه ۱۹.
[۹]- سوره علق (۹۶) آیه ۱۴.
[۱۰]- سوره منافقون (۶۳) آیه ۹.
[۱۱]- سوره حدید (۵۷) آیه ۴.
[۱۲]- سوره اعراف (۷) آیه ۲۰۶.
[۱۳]- سوره عنکبوت (۲۹) آیه ۱۷.
[۱۴]- سوره اسراء (۱۷) آیه ۲۳ و ۲۴.
[۱۵]- سوره لقمان (۳۱) آیه ۱۴.
[۱۶]- سوره توبه (۹) آیه ۱۲۰.
[۱۷]- سوره مریم (۱۹) آیه ۵۴.
[۱۸]- سوره مائده (۵) آیه ۱۱۹.
[۱۹]- بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۲۰۳.
[۲۰]- سوره آل عمران (۳) آیه ۱۵۹.
[۲۱]- میزان الحکمه، ج ۳، ص ۱۳۹.
[۲۲]- سوره حجرات (۴۹) آیه ۱۲.
[۲۳]- سوره آل عمران (۳) آیه ۱۵۹.
[۲۴]- سوره فرقان (۲۵) آیه ۶۳.
[۲۵]- سوره لقمان (۳۱) آیه ۱۸ و ۱۹.
[۲۶]- سوره ابراهیم (۱۴) آیه ۳۴.
[۲۷]- سوره بقره (۲) آیه ۴۰.
[۲۸]- سوره ابراهیم (۱۴) آیه ۷.
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید