پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


روانشناسی موفقیت کارآفرینان


روانشناسی موفقیت کارآفرینان
۸۰ سال پیش، یک پسر ۱۴ ساله به نام «جان.آر.سیمپلات» از خانه فرار کرد چرا که دیگر از دوشیدن گاوها خسته شده بود. ۶۰ سال بعد، «بیل گیتس» از دانشگاه هاروارد انصرف داد تا کار خصوصی کوچکی با نام شرکت مایکروسافت به راه بیندازد.
اکنون او یکی از ثروتمندترین مردان جهان است . گیتس و سیمپلات که اکنون صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای مک دونالد است،‌ دو تن از بزرگترین و موفق‌ترین کارآفرینان دنیا هستند. اما زندگی آنها روانشناسان را به فکر واداشته است.
این دو نفر که از دو نسل مختلف هستند و در محیط‌هایی کاملاً متفاوت بزرگ شده‌اند، از چه جهاتی به هم شبیه هستند؟ و سوال مهمتر این است که چه چیز این دو نفر را از خیل عظیم افرادی که هرگز کاری را شروع نکرده‌اند،‌ متمایز می‌کند؟
بعد از چند دهه روانشناسان شروع به جمع‌آوری اطلاعاتی کردند تا بتوانند به این سوالات پاسخ دهند. شواهد نشان می‌دهد که علم روانشناسی می‌تواند پیش‌بینی کند که چه کسی در کار موفق می‌شود و چه کسی شکست می‌خورد .
با دانش روانشناسی می‌توان دریافت که کارآفرینان موفق آینده چه کسانی هستند و چه کسانی از ثروتمندان آینده خواهند بود.
«الکساندر زلازنیک» که استاد دانشکده بازرگانی‌ هاروارد است و روانشناسی تدریس می‌کند بعد از سالها مصاحبه و گفت‌وگو با کارآفرینان در سال ۱۹۸۶ به روزنامه نیویورک تایمز گفت : «برای این که از کار یک کارآفرین سر در بیاورید،‌ باید روانشناسی جرائم اطفال را مطالعه کنید؟ آنها احساس خطر نمی‌کنند و به عواقب کار نمی‌اندیشند.» «کلی شاور » ، استاد روانشناسی دانشکده «ویلیام ومری» که اکنون در این زمینه کار می‌کند،‌ می‌گوید : «گفته جالبی است اما من فکر نمی‌کنم همه قضیه این باشد.» گفته «زلانیک» یک تصویر کلیشه‌ای از یک کارآفرین ارائه می‌کند : «مرد جوانی که ریسک می‌کند و شخصیتی مستقل و هوشمند دارد.» اما «شناور» بر این عقیده است که یک تصویر کلیشه‌ای و ویژگی‌های شخصیتی مشخص و یکسان قابل قبول نیست. او می‌گوید داده‌هایی که روانشناسان در طی چند دهه گردآوری کرده‌اند بخش‌هایی از این تصویر را تأیید و قسمت‌هایی را رد می‌کند . مثلاًَ این گفته که کارآفرینان کسانی هستند که ریسک می‌کنند.
«رابرت بارون» که روانشانسی در این حوزه است اثبات کرده که کارآفرینان زمانی بیشتر موفق هستند که بتوانند مشتری خود را متقاعد کرده و از مهارت‌های اجتماعی خوبی برخوردار باشند.
به عبارت دیگر داشتن شخصیت‌های پر جاذبه بسیار به کمک آنها می‌آید. این نکته در مودر مدیر ارشد شرکت اپل کامپیوتر، استیو جابز صدق می‌کند چرا که او آنچنان قدرتی در متقاعد کردن مشتری داشت که بعضی او را به تحریف واقعیت متهم می‌کردند.
مشکل دیگری نیز وجود دارد و آن این است که بیشتر مطالعاتی که درباره کارآفرینان صورت گرفته درباره افرادی انجام شده که در کارشان موفق بوده‌اند.
آنها افرادی را انتخاب می‌کنند که کسب و کاری به راه انداخته‌اند. به جای این که آنها ابتدا سراغ کارآفرینان بدوند و از آنها سوال کنند که چطور موفق خواهند شد، به سراغ کسانی می‌روند که در کارشان پیروز و موفق شده‌اند. همچنین آنها از این کارآفرینان موفق سوال می‌کنند که ابتدای کارشان را شرح دهند. که این کار تقریباً‌ برای همه غیر ممکن است.
آیا واقعاً بنیانگذار Orade می‌تواند بگوید وقتی شروع به کار کرده در سرش چه گذشته است؟ «شاور» و همکارانش پژوهشی را در سال ۱۹۹۵ شروع کردند. آنها به طور تصادفی ۶۲۲/۶۴ خانه در آمریکا را انتخاب کردند. آنها در میان این گروه بزرگ از آن آمریکایی‌ها ۸۰۰ کارآفرین یافتند که بیش از سه ماه از شروع کارشان نگذشته بود.
آنها همچنین یک گروه کنترل ۴۰۰ نفری نیز انتخاب کردند. هر کدام از این گروه ۸۰۰ نفری به یک پرسش‌نامه ۱۵ صفحه‌ای جواب دادند.
محققان به نتایجی رسیدند که یکی از آنها این بود که کارآفرینان و افراد عادی هر دو درباره استقلال مالی و انگیزه شروع کارشان نگران هستند. نه استقلال مالی و نه استقلال شخصی انگیزه شروع کار آنها نبود.
و این نکته نیز قابل توجه بود که کارآفرینان بیشتر از افراد عادی به ریسک کردن تمایل نداشتند.
تنها تفاوت در روش ریسک کردن آنها بود. روبرو شدن با موقعیت‌های ناخوشایند غیر کارآفرینان را بیشتر از کارآفرینان نگران می‌کرد.
نکته مهم دیگر این بود که کارآفرینان به آنچه مردم درباره آنها می‌گفتند توجهی نمی‌کردند. آنها فقط از پیشرفت و موفقیت در آنچه انجام می‌دهند خوشحالند، بنابراین می‌توانند به نقاط مشترک بیل گیتس و مالک مک دونالد پی برد : آنها از تصور شکست نمی‌ترسیدند و به آنچه دیگران دباره آنها فکر می‌کنند توجهی ندارند .
منبع:creativity.ir
منبع : سیمرغ


همچنین مشاهده کنید