شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


درک بارانی سیب


درک بارانی سیب
● یک
«و جهان دریا شده بود
غرقه آب های جهان
و جهان بالا شده بود
غرقه شعله های جهان
و جهان رؤیا شده بود
گرم و سرد
پاک و دلپذیر
پیوندی مبارک
و ناگهان
بانویی در من
غرقه دلپذیر آب و آتش
و جهان زیبا شده بود.»
رقیه کاویانی شاعری از سال های دور است که به کلمه نظر داشته و به استحکام کلام و غزلی نیز می سروده اما الفت اش با شعر سپید بیشتر بوده. آثارش در نشریات تخصصی ادبی یا نشریاتی با مخاطبان عام به چاپ می رسید و مخاطبانی داشت شعرش که آثارش را پی می گرفتند با این همه رسیدن به «زبانی مستقل» اغلب دور می نمود و این اواخر، دیگر دیر! نیمچه استقلالی دیده می شد. البته نه در آن حد که در کنار برخی نام آوران شعر زنان - همچون طاهره صفارزاده - نامش مطرح باشد با این حال، حضورش مدام بود در مجموعه ای فرضی که همیشه در ذهن منتقدان به «بااستعدادها»، «نوآوران بالقوه»، «آمادگان پرش از سکوی زبان به دیگر سو» اختصاص داشت. در دهه ۷۰ اندک اندک آن اتفاق که سال ها مخاطبان جدی شعر یا منتقدان را به انتظار گذاشته بود در شعر وی شکل گرفت نه البته به دلیل کشف یا رویکرد فردی که تحت تأثیر یک نحله ادبی به نام «شعر هفتاد» که بسیاری از شاعران صاحب نام و صاحب سبک را نیز با خود همراه کرد که سهل تر بگویند و نرم تر و به عینیت برسند و ذهنیت را وابگذارند که در «تخیل خواننده» شکل بگیرد. [نه در اجبار شاعر که جبر خود را به متن تحمیل می کند.] «شعر هفتاد» البته خود بعدها به چند جناح متخاصم! تجزیه شد و شاعران سهل گو و ممتنع اندیش آن، هرچه بیشتر به «فرامتن ادبیات کهن» و دستاوردهای هزار ساله متصل شدند تا ادامه ای منطقی بر شعر گذشته ایران باشند و «غامض گویان»، مخاطبان را پراکندند و مدعی نوآوری شدند و در خود پژمردند. بخشی از «شعر هفتاد» که توانست نسل های پیشین را به پذیرش خود مجاب کند همان بخش سهل گو و ممتنع اندیش بود که به «روایت» اهمیت می داد و به صمیمیت در روایت و استفاده از تلمیحات و موسیقی کلامی و همه آن دستاوردهای هزارساله، البته در شکل امروزیی اش.
شعر کاویانی در این رهگذر، از نو متولد شد و این بار، زبانش منعطف تر شد و قابل بازشناسی نه البته در مصراع ها [که در شعر هفتاد چندان شاهد مثالی به دست نمی دهد] که در محور عمودی و در پاراگراف ها و تدوین جهان نگری شعری و نتیجه گیری ها والخ.
«و...
سفری که چنین آغاز شد
کفش و کلاه بلورینی
از هفت خوان بی رستمی
و یکی که شکل آب
قدم
به قدم
همسفر نازکانه ای
از آب و آتش گذشتم
شعرهای ناتمام را سرودم
که سرود سرزمین ام را
کامل کنم
و دیگر
کسی مرا ندید.»
کاویانی در این شعرها، گرچه اغلب با فاصله ای بیشتر از دیگران، از «کاربرد زبان روزمره» و رسیدن به ذات «زبان گفتار»، به کشف جهان می رود، در این کشف، بیشتر از دیگران از پیوندهای «زبان» و «ادبیات» استفاده می برد تا «ادبیت» متن را نه «نمایان» که «تماشایی» کند کاری که دیگر شاعران سهل گوی «شعر هفتاد» یا به آن میل نمی کنند یا در به ثمررساندن آن ناکام می مانند. صبغه زبانی کاویانی البته به او بسیار کمک می کند در این مورد.
او که روزگاری، تمام اعتبار شعری اش نه در «شهود»های شگفت که در «زبان آوری» در شعر سپید، خلاصه می شد اکنون از این بلیه سابق به مثابه «رحمت» استفاده می برد و گویی که سیلاب سال های گذشته، اکنون، دیگر گندم ها را به زیر آب نمی برد بلکه آسیا ب ها را در مسیر خود می چرخاند!
«چقدر دلم می خواهد
جوری حرف می زدم
که این سیب هم باور کند
که این عنکبوت خانه زاد هم
نترسد از من
که این گل هم
رازش را بی دلیل بگوید
که شعور اشیا
شعر و ترانه ام را
ادراک کند
که مرغ عشقی
بلبلی
کلاغی حتی
خدای من
چقدر دلم می خواهد
جور دیگری حرف بزنم.»
توجه او به «اشیا» البته نه اندک است نه بسیار و همیشه به شکل تزئینی!
اگر در شعر «ایرج ضیایی» - که از متقدمان شعر هفتاد است - اشیا به ماهیت خود بازمی گردند و فاصله شیء و کلمه ای که بر آن دلالت می کند به «حداقل ممکن» می رسد و ما اغلب به جای کلمه، شیء را در شعر او می بینیم، در شعر کاویانی، ما نه تقریباً که تحقیقاً با خود «کلمه» سر و کار داریم نه حضور عینی و حی و حاضر آن در تصویری یا توصیفی که ارائه می شود و این، اندکی غیرمنتظره است چون قاعده بر این است که حس آمیزی و «زنده گرایی» کلمات در شعر زنانه بیشتر باشد اما در شعر کاویانی، حس مورد نظر در «مرز فرهنگنامه ای کلمه» می ماند و به دلالت عینی آن نزدیک نمی شود. شاید به همین دلیل است که اغلب، غیرجاندارها یا حتی «غیرآدمیان» در شعرش، در شکل «جمع» خود نیز از «فعلی مفرد» بهره می برند. کاویانی از دستور زبان تخطی نمی کند اما از دستور شعر چرا!
اشیا در شعر او فاقد آن تشخص ویژه در سال های نخستین قرن بیست و یکم اند که خوانندگان جوینده «متافیزیک» و بیزار از قواعد تعقل گرایانه رسانه ای در جست وجوی آنند. شعر او هنوز بوی «تعقل» نثر می دهد و این سخن به آن معنا نیست که شعرش در «نثرگرایی» موسیقایی غرق می شود بلکه به آن معناست که از پایگاه ذهنی یک شاعر به سوی پایگاه ذهنی یک نویسنده میل می کند و این حرکت تدریجی می تواند همه چیز را - از جمله فضاسازی شعری را، عمق تصویر شعری را، حال و هوای شعری را - تحت تأثیر خود قرار دهد.
● دو
«ساده تر بگویم
آن قدر ساده
که این عمه جان ساده دلم
دیگر نگوید: «الله اکبر
به حق چیزهای نشنیده!»
و علامت تعجب بشود
آن قدر ساده
مثل این لواشک آلو
که این دخترک بازیگوش...
کلمات به این قشنگی را
پیچ و تاب بدهم
لابه لای سنگ و صخره
واژه بکارم
که چه چیز را ثابت کنم
من از خودم که بیشتر نیستم
تو اگر پیچیده ای
پیچیده تر بگو!
چون فقط همین را بلدم
که ساده تر گوش کنم
که پیچیده تر...
بی های و هو»
شعرکاویانی شعر پیشرویی نیست یعنی نمی تواند حرکت آفرین باشد و دیگران را به پیروی از خود مجاب کند با این همه «در راه مانده» نیز نیست جذاب است اما شهره نیست. حس برانگیز است اما با خودآگاه ما رودرروست نه با ناخودآگاهی که پیش از شکل گیری مفاهیم نهایی، ناگهان می پذیرد که شعری را دوست دارد شاید بی هیچ دلیل قابل ارائه ای!
شعر کاویانی شعری ست قابل قبول با معیارهای معاصرش اما نه منحصر به فرد و یکه، چنان که از میان هزاران شعر بازشناسی اش. اگر شناسنامه ای دارد با ذکر اسم کوچک و اسم فامیل و پسوند و نام پدر و شماره شناسنامه والخ، قابل شناسایی ست نه آن که بگویند به فرض «ناصرخسرو» و لازم نیاید که ذکر نام پدر رود یا سال تولد یا...
جهان بینی در شعر وی، بر نشانه ها چندان دلالت نمی کند و همین طور بالعکس، نشانه ها با جهان بینی، نسبتی خویشاوندی ندارند. نشانه ها، اختصاصی شعر وی نیستند و همین طور کاربرد کلمات در محور «همنشینی» که تشکیل دهنده مصراع ها هستند.
اگر شعر کاویانی را بازمی شناسیم به دلیل «افق دید»ی است که ویژه اوست و تا شعر پایان نگیرد یا پاراگراف بسته نشود قابل ردگیری نیست. این البته نقص است در کار او، اما نقصی ست که شعر بسیاری در این سال ها از آن در رنج بوده است. او مستعد عروج به ساحت های «قابل قبول» تری ست اگر با «زبان» منعطف تر برخورد کند و پایگاه ذهنی خود را از پایگاه ذهنی یک نویسنده به پایگاه ذهنی یک شاعر تغییر مکان دهد و همچنین بر وجه «کوششی شعر» خود بیفزاید. به یقین، یک نقشه خوب، «سلطانیه» را شکل داده است اما آنچه آن را در میان دیگر بناهای همعصرش، یکتا کرده تأمل بر جزئیات بوده و «فرصتی»، که کاشی کاران و گچبران به هنر بدل کرده اند و کوششی که در زمان و دقت، ضرب شده است. کاویانی باید به این «تبدیل» بیشتر بیندیشد.
یزدان سلحشور
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید