پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


به بهانه ۲۵مین روز اردیبهشت فردوسی و شاهنامه اش


به بهانه ۲۵مین روز اردیبهشت فردوسی و شاهنامه اش
آخرین باری که از فیوضات جناب حکیم ابوالقاسم فردوسی بهره مند شدم، هنگام خروج از نمایشگاه کتاب بود. چند صدمتری مانده به در خروجی، فرهنگسرای کتاب. جماعت این فرهنگسرای تازه متولد شده مراسم پرده خوانی شاهنامه راه انداخته بودند. «نقال» سخت مشغول روایت پرده هایی از شاهنامه بود و «بچه های دبستانی» دور تا دور او را گرفته بودند و آن قدر جذب ادا و اطوار او شده بودند که یادشان رفته بود، پدر و مادرشان پشت سرشان ایستاده اند و منتظر...
انگار که بعضی ها هنوز هم شک دارند که شاهکار ادب فارسی، شاهنامه، با وجود گذشت این همه سال (اوووووف...) می تواند مرجع و ملجایی باشد برای تغذیه محتوایی فرهنگ ایرانی- اسلامی کشورمان. کاش یک نفر پیدا می شد و برایمان بیشتر توضیح می داد که آخر، این بنده خوب خدا، هدفش از این همه رنج و زحمت ۳۰ساله چه بوده است... بله؟ چهل سرباز؟ خدا خیرتان بدهد با آن مجموعه هر چه را هم که دست و پا شکسته بلد بودیم، فراموش کردیم. لطفاً کمی به سخن من گوش فرا دهید: اصلاً قرار نیست در این صفحه خندان و خوشحال باشیم و اندک مقداری از دستاوردها و فعالیت های فرهنگی را بستاییم و برایشان هورا بکشیم .
اگر مثل این حقیر، خاطرات و بهره مندی شما دوستان هم از شاهنامه و فردوسی، علاوه بر دیدن پرده خوانی نمایشگاه! خواندن ابیاتی از این مثنوی بلند بالای فردوسی، آن هم به زور نمره و ترس از معلم است که واویلا! اما... می دانید؟ رسم ما همین است و چه قدر هم در اجرای این رسم، موفق بوده ایم: در صدور مفاخر و نخبه های مملکتمان، در جهان اولیم؛ مفاخری که علاوه بر به ارمغان آوردن سربلندی و افتخار برای کشورمان، مرجعی هستند برای ایجاد تحول و تغییر. «حکیم ابوالقاسم فردوسی» هم از این دست مفاخر است. تا الان که هنوز صادر نشده؛ در واقع هیچ یک از کشورهای همسایه و غیرهمسایه او را از آن خود نکرده اند... البته که هنوز وقت هست برای صادرات او! داشت یادم می رفت که موضوع یادداشت چیست! هنوز هم این سؤال در ذهنم هست که خداوندگار ادب فارسی در شاهنامه چه گفته است که تا این قدر برای او جایگاه و منزلت به بار آورده است. آیا صرف سرایش مقدار معتنابهی شعر در قالب مثنوی هر کسی را به فردوسی و خداوندگار تبدیل خواهد کرد؟ راستی! «شاهنامه» برای این روزهای ما هم حرفی برای گفتن دارد؟ فردوسی در این نامه قرار است چه به ما بگوید؟ نامه شاه را برای چه باید بخوانیم؟
کاش مدیران فرهنگ و آموزش ما، اندازه بال مگس که مختصات پروازش در عرصه سیمرغ نیست؛ فکری می کردند و علاجی می یافتند برای آنچه که در مدارس از ابتدایی تا پیش دانشگاهی به نام کلاس ادبیات می گذرد و اینکه چرا همه از ادبیات فراری اند. اصلاً آیا همه چیزی که ما باید از شاهنامه و فرهنگ آن بدانیم همین است که هست؟ خواندن زوری چندین بیت و حفظ کردن تاریخ تولد و وفات و...
نمی دانم وجود ۱۰۰عنوان کتاب درباره شاهنامه و فردوسی، در نمایشگاه کتاب قابل دفاع است یا نه. مایه دلگرمی است یا دلسردی و یا گرما در سرما و بالعکس! اما هر چه هست، در میان این ها، کتاب های خوب هم کم نیست. «تأثیر قرآن و احادیث بر شاهنامه» از این قبیل است... اینکه بدانیم فردوسی در سرودن شاهنامه از قرآن و احادیث تأثیراتی گرفته است، جای تحسین دارد. «فمینیسم و شاهنامه»! دو نویسنده زن این کتاب را نوشته اند. (باید هم همینطور می بود!)
اگر کسی فکر می کند اطلاعاتش در مورد فردوسی و شاهنامه آن قدرها که باید باشد نیست، استاد ندوشن به همراه غلامحسین امیرخانی، کتابی را تألیف کرده اند به نام «سرو سایه فکن.» فیه ما فیه فردوسی و شاهنامه را پیش چشمانتان می آورد. «فانتزی در شاهنامه» هم هست خدمت شما. این کتاب را سه نویسنده، با هم نوشته اند. بعله! رمان کیلویی که نیست که بعضی از این فهیمه ها سری دوزی کنن و هفته ای یکی بدن بیرون! پژوهشه! کتاب درباره خیال پردازی ها در شاهنامه و شخصیت هایش است. «جایگاه اجتماعی سیاسی زنان در شاهنامه» خداییش شاهکاری است برای خودش. «نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه فردوسی، منطق الطیر و خمسه نظامی» هم هست. کتاب دیگری هم از استاد محمدعلی ندوشن وجود داشت؛ زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه . یک کتاب جمع وجور هم هست که کل شاهنامه را در ۷۲صفحه پالتویی گردآورده است؛ با این اسم: شاهنامه وقتی کوچک بود! چه دوره و زمانه ای شده است...
الان فرض می کنیم که مسئول فرهنگی وجود ندارد. نمی شود دست روی دست گذاشت. بد نیست دور از چشمان مسئولین، بیاییم و این کتاب ها را تورقی بکنیم. بله؟ مگر بیکاریم؟ خب نه، ولی فردوسی خوانی هم عالمی دارد...
دل روشن من چو برگشت از وی
که این نامه را دست پیش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
مگر خود درنگم نباشد بسی
و دیگر که گنجم وفادار نیست
برین گونه یک چند بگذاشتم
سوی تخت شاه جهان کرد روی
ز دفتر به گفتار خویش آورم
بترسیدم از گردش روزگار
بباید سپردن به دیگر کسی
همین رنج را کس خریدار نیست
سخن را نهفته همی داشتم
حمید برقبانی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید