پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

خانه‌ای به وسعت تمام آفرینش


خانه‌ای به وسعت تمام آفرینش
خانه‌ای است کوچک و ساده، ولی به وسعت تمام آفرینش! بوی معطر نم، مشام جان را نوازش می‌دهد. در، باز است؛ قرن‌هاست که درهای چوبی این خانه، به روی انسان، گشوده مانده است. قبل از آن‌که اذن ورود بخواهم، صدایی من را به داخل می‌خواند؛ وارد می‌شوم و گوشه اتاق کاه‌گلی، بر حصیر می‌نشینم. گویی قدرت تکلم برای مصاحبه را در جاذبه این فضا می‌جویم. مولا با تبسمی دل‌نشین، لب به سخن می‌گشاید:
از من بپرسید که من به راه‌های آسمان، داناترم تا طرق زمین؟۱
آشنایی با راه‌های آسمان! قطعاً همین‌طور است؛ خانه‌ای که مهبط وحی بوده، جز چنین ساکنانی را در خود نمی‌پروراند. به چشمان زلال آسمانی بانو خیره می‌شوم؛ حس فراسویی در درون ما زمزمه می‌کند که به راستی شما کیستید؟ آرام‌تر از هر نوای وحی‌آمیزی می‌فرماید:
من فاطمه هستم؛ دختر محمد صلی الله علیه و آله که آغاز و پایان سخن من بر حق است.۲
همین جمله کافی است تا در محضر آسمانی‌اش، جسارت حضور بیابم؛ می‌گویم: چقدر زندگی در این خانه، صفا دارد. این‌جا، اصلاً دل کسی نمی‌گیرد. بانو با لبخند می‌فرماید:
ولی من در شب آغاز زندگی‌ام در این خانه گریستم!
با تعجب به ایشان می‌نگرم. مولا ادامه می‌دهد:
آری، آن شب، فاطمه سلام الله علیها به یاد شب اول قبر، گریست و حتی از من خواست تا در آغازین لحظه‌های زندگی، به نماز بایستیم و خدا را عبادت کنیم.۳
می‌گویم: این عجیب نیست؛ زیرا شما بهترین و ارزشمندترین انسان‌ها هستید. بانو با نگاهی به مولا می‌فرماید:
بهترین مردم، کسی است که در برخورد با دیگران، مهربان‌تر و نرم‌تر باشد و ارزشمند‌ترین بشر، کسی است که با همسرش مهربان و بخشنده باشد.۴
می‌گویم: حال که در مورد اخلاق صحبت فرمودید، به راستی شما رفتار و اخلاق انسان‌ها را متأثر از چه می‌دانید؟ مولا می‌فرماید:
مردم هر مملکت، ساخته دو محیط و تحت تأثیر دو قدرتند؛ اول، محیط خانواده و قدرت تربیتی پدران و مادران و دوم، محیط کشور و رفتار هیئت حاکم؛ حتی شباهت مردم به حکام، از شباهت به پدران بیشتر است.۵
بانو ادامه می‌دهد:
برای همین، خدا اطاعت و پیروی از ما را سبب برقراری نظم اجتماعی در امت و رهبری ما را عامل وحدت و در امان ماندن از تفرقه‌ها، قرار داده است.۶
می‌پرسم: در این صورت، برای کودک که ارتباط محسوسی با اجتماع ندارد، تربیت، چگونه صورت می‌گیرد؟ مولا می‌فرماید:
قلب نوزاد، مثل زمین خالی از بذر و گیاه است؛ هر تخمی که در آن افشانده شود، به خوبی می‌پذیرد و در خود می‌پرورد. باید از این فرصت استفاده کرد؛ پیش از آن که دل تربیت‌پذیر او، سخت شود و مطالب گوناگون، عقلش را اشغال کند. ۷
می‌گویم: با این حساب، شما خانواده را اولین مرکز تربیتی انسان می‌دانید. مولا می‌فرماید:
آری و بهترین ارثی که پدران می‌توانند به فرزندان خویش بدهند، ادب و تربیت صحیح است. کسی که کودک دارد، باید در راه تربیت او، خود را تا سرحد کودکی تنزل دهد.۸
صدای خنده کودکانی شاداب از حیاط کوچک خانه به گوش می‌رسد. در همین لحظه، دو کودک به اتاق می‌دوند و خود را در آغوش مادر می‌اندازند. بانو آنها را نوازش می‌دهد و می‌بوسد. مولا می‌فرماید:
بوسیدن کودک، رحمت و محبت است.۹
می‌گویم: محبت در تربیت، مؤثر است؛ اما گاهی تنبیه هم نتیجه‌بخش است. مولا می‌فرماید:
پندپذیری انسان عاقل، به وسیله ادب و تربیت است. این حیوانانند که با زدن، تربیت می‌شوند.۱۰
می‌پرسم: با این حساب، شما به تشویق معتقدید؛ آیا برای آن، حدی هم قائل هستید؟ مولا می‌فرماید:
قطعاً؛ زیرا بزرگ‌ترین مراتب حماقت، زیاده‌روی در تحسین یا توبیخ است.۱۱
دو کودک در حالی که مصرّانه دست مادر را می‌کشند، می‌گویند:
هیزم‌ها را کنار هم چیدیم؛ حالا کاغذ و قلم را به ما می‌دهی؟
بانو با تبسم از جا بلند می‌شود و به همراه بچه‌ها به اتاق دیگر می‌رود. مولا می‌فرماید:
وقتی به فرزند خود وعده‌ای می‌دهید، نباید از آن تخلف کنید.۱۲
مولا با چنان لحنی این جمله را بیان می‌فرماید که مطمئن می‌شوم این نکته، اهمیت ویژه‌ای دارد. بی‌اختیار می‌گویم: ای کاش اهل زمین، به این سجایای اخلاقی توجه داشتند. مولا به نقطه دوری خیره می‌شود؛ نفس عمیقی می‌کشد و می‌فرماید:
البته سجایای اخلاقی، دلیل پاکی وراثت و فضیلت ریشه خانوادگی است.
مدت‌هاست به این موضوع می‌اندیشم که اگر تأثیر تربیت خانوادگی بر کودک، در رتبه اول است، پس چرا داستان پسر نوح در تاریخ تکرار می‌شود. نمی‌دانم سؤال را چگونه بپرسم و برای همین، زیر لب با خود می‌گویم: چگونه در خانواده‌ای سالم، فرزند ناشایسته‌ای تربیت می‌شود؟ مولا در حالی‌ که سر تکان می‌دهد، می‌فرماید:
فرزندان بد، آبرو و شرف خانواده را از بین می‌برند و مایه ننگ و رسوایی در پیشینیان خود می‌شوند.۱۳
می‌گویم: شاید ملامت، تذکری برای آنان باشد؛ نظرتان در این مورد چیست؟ مولا به علامت انکار، سر تکان داده، می‌فرماید:
زیاده‌روی در سرزنش، آتش لجاجت را شعله‌ور می‌کند.۱۴
در حالی که سخت به فکر فرو رفته‌ام، سکوت می‌کنم. لحظه‌ای بعد با خود می‌گویم: انسان‌ها چقدر متفاوتند؛ مهم‌تر این که به تعداد هر انسانی، رفتار و اخلاق وجود دارد. مولا می‌فرماید:
در این میان، لازم است از اختلاف‌ها و تفاوت‌های طبیعی بشر استفاده کرد و هر کس را مطابق استعداد درونی و ساختمان فکری‌اش، پرورش داد تا جامعه از تمام ذخایر خدادادی که در نهاد آدمیان به ودیعه گذارده شده، استفاده کند.۱۵
می‌گویم: باز هم به جامعه اشاره فرمودید؛ آیا شما تأثیر روابط اجتماعی و هم‌نشینی را تأیید می‌کنید؟ مولا می‌فرماید:
آری، قطعا همین‌طور است و بهترین هم‌نشین انسان، فضایل اخلاقی و صفات پسندیده خود اوست.۱۶
جواب مولا برایم خیلی عجیب است؛ در حالی که به زوایای این پاسخ فکر می‌کنم، با خود می‌گویم: درست است؛ فضایل اخلاقی، حتی باعث تکریم انسان می‌شود. مولا با تبسم می‌فرماید:
هر کسی که در حد خود بایستد و از اندازه تجاوز نکند، مورد تکریم مردم خواهد بود.۱۷
می‌پرسم: برای افزایش محبوبیت در جامعه، چه باید کرد؟ مولا می‌فرماید:
امور ناچیز و پست را نادیده انگارید و به این وسیله، قدر و منزلت خود را در جامعه، بزرگ و پرارزش کنید.۱۸
بانو به اتاق برمی‌گردد. توجهم به لباس ساده و وصله‌دار او جلب می‌شود. بانو متوجه نگاه شگفت‌زده ما می‌شود و بدون آن که چیزی بگویم، با تبسم می‌فرماید:
سلمان هم از سادگی لباس من حیران شده بود. پنج سال است که فرش خانه ما، پوست گوسفندی است که روزها شترمان روی آن علف می‌خورد و شب‌ها بر آن می‌خوابیم و بالش ما، چرمی است که از لیف خرما پر شده است. ۱۹
نگاه من به آسیاب دستی کنار اتاق می‌افتد و بانو به مولا نگاه می‌کند. مولا می‌فرماید:
دستان فاطمه علیها سلام بر اثر کار کردن با این آسیاب سنگی، تاول زده، زخم شده است؛ زیرا گاهی گندم آرد می‌کند و زمانی آرد را خمیر می‌سازد.۲۰
حیرت‌زده می‌گویم: بانو! شما دختر پیغمبر هستید؛ چرا خود را این قدر به زحمت می‌اندازید؟ بانو می‌فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله به من سفارش کرد که کارهای خانه را با فضه تقسیم کنم؛ یک روز او کار کند و روز دیگر نوبت من باشد و امروز هم روز کاری من است.۲۱
می‌گویم: اما اسلام کار خانه را بر زن واجب نکرده است و زن، این مسئولیت را از روی بزرگواری و محبت انجام می‌دهد. مولا می‌فرماید:
اتفاقاً کارهای خانه بین من و فاطمه سلام الله علیها تقسیم شده است.
بانو ادامه می‌دهد:
جز خدا کسی نمی‌داند که چه اندازه از این تقسیم کار خوشحالم؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است، باز داشته است.۲۲
می‌پرسم: این مشارکت، تا چه مرزی از زندگی شما ادامه دارد؟ بانو می‌فرماید:
تا حدی که با خداوند عهد کرده‌ام که روح و جانم را سپر بلای جان همسرم قرار دهم؛ چه در خیر و نیکی و چه در سختی و بلا.۲۳
می‌پرسم: بی‌تردید، همین حس، شما را تا این اندازه به خدا نزدیک کرده است. بانو می‌فرماید:
تمام آن لحظاتی که زن در خانه خود می‌ماند و به امور زندگی و تربیت فرزند می‌پردازد، نزدیک‌ترین لحظات او به خداوند است.۲۴
می‌پرسم: شما نیکوترین چیز را برای زن چه می‌دانید؟ بانو می‌فرماید:
آن‌چه برای زن نیکوست، این است که بدون ضرورت، مرد نامحرم را نبیند و نامحرمان نیز او را نبینند. ۲۵
می‌پرسم: شما در سنگر خانه، چقدر به آموزش و دانش، بها می‌دهید؟ بانو می‌فرماید:
آن قدر که خانه خود را کلاس آموزش و مدرسه تعلیم زنان قرار داده‌ام.
می‌پرسم: آیا با وجود این همه مسئولیت، چنین کاری برای شما سخت نیست؟ بانو می‌فرماید:
آیا اگر کسی را اجیر کنند که بار سنگینی را به بام ببرد و در مقابل، صد هزار دینار طلا مزد بگیرد، این کار، برای او دشوار خواهد بود؟
با تعجب به بانو نگاه می‌کنم و می‌گویم: معلوم است که نه! بانو می‌فرماید:
من در مقابل هر مسئله‌ای که پاسخ می‌دهم، بیش از فاصله زمین و عرش، گوهر و لؤلؤ، پاداش می‌گیرم؛ پس سزاوار است که بر من سنگین نیاید. ۲۶
می‌گویم: توجه شما به ابعاد مختلف زندگی، نشان از مدیریت عالی شما دارد. در زمینه آموزش مسائل بهداشتی، چه نظری دارید؟ بانو می‌فرماید:
بهداشت، جزء دستورات دینی ماست و حتی در آداب غذا خوردن هم به آن توجه شده است؛ مثلاً من به کودکانم آموزش داد‌ه‌ام که اگر پس از خوردن غذا با دست چرب بخوابد، هیچ کس جز خودش را سرزنش نکند.۲۶
می‌گویم: برای بیرون از منزل چه نظری دارید؟ بانو می‌فرماید:
بسیار ناپسند است؛ حتی من زشت می‌دانم که زنان پس از مرگ هم بر روی تابوت سرباز گذاشته شوند.۲۷
مولا می‌فرماید:
فاطمه علیها السلام حتی خود را از نابینا هم می‌پوشاند؛ چون معتقد است که اگر او زن را نمی‌بیند، زن او را می‌بیند!۲۸
رو به بانو می‌پرسم: راستی ارتباط شما با همسایگان چگونه است؟ بانو به مولا نگاه می‌کند. آن گاه با تبسم جواب می‌دهد:
همین قدر بگویم که در منطق ما، اول همسایه و بعد خانه! ۲۹
بانو رو به مولا، سکوت می‌کند و پس از لحظاتی می‌فرماید:
لذتی که از خدمت حضرت حق می‌برم، مرا از هر خواسته‌ای بازداشته است؛ حاجتی جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبای خداوند باشم.۳۰
طنین ایمان و عشقی که در صدای بانو جریان دارد، نگاه مولا را در چشمان او متوقف می‌کند. در مقابل عظمت حضور آنان، چنان احساس کوچکی می‌کنم که دلم می‌خواهد هر چه زودتر از این فضا به خلوت متفکرانه‌ای پناه برم و با تمام وجود، به حقایقی که در کلام این زوج آسمانی است، بیندیشم. شما هم با ما به چنین خلوتی پناه ببرید که این، راز سعادت خواهد بود.
محبوبه زارع
۱. نهج‌البلاغه، خطبه ۹۳.
۲. خطبه فدکیه.
۳. غایه المرام فی رجال البخاری، ص ۲۹۵.
۴. دشتی، نهج الحیاه، ص ۲۹۵.
۵. مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۷، حدیث ۱۲۹.
۶. خطبه فدکیه.
۷. ملا فتح الله کاشانی، شرح نهج البلاغه، حدیث ۴۴۲.
۸. غررالحکم، حدیث ۳۹۳.
۹. مجلسی، بحارالانوار، جلد ۲۳، حدیث ۱۱۳.
۱۰. همان، جلد ۱۷، حدیث ۴۷.
۱۱. غررالحکم، حدیث ۱۸۲.
۱۲. نوری، مستدرک الوسائل، ج ۲، حدیث ۶۲۶.
۱۳. همان، حدیث ۶۴۳.
۱۴. کلینی، اصول کافی، جلد ۶، ص ۴۷.
۱۵. ملا فتح الله کاشانی، شرح نهج‌البلاغه، ص ۳۷.
۱۶. شیخ عباس قمی، سفینه (خلق)، حدیث ۴۱۱.
۱۷. کافی، جلد ۲، حدیث ۳۱۲.
۱۸. حرانی، تحف العقول، حدیث ۲۲۴.
۱۹. بحارالانوار، جلد ۸، ص ۳۰۳.
۲۰. کنز الاعمال، ج ۱۵، ص ۵۰۷.
۲۱. دلایل الامامه، ص ۴۸.
۲۲. مستدرک الوسایل، ج ۱۳، ص ۴۸.
۲۳. کوکب الدری، ج ۱، ص ۱۹۶.
۲۴. بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۹۲.
۲۵. کشف الغمه، ج ۲، ص ۲۳.
۲۶. بحارالانوار،ج ۲، ص ۳.
۲۷. سنن ابن ماجه، ص ۲۶۵.
۲۸. کشف الغمه، ج ۲، ص ۶۲.
۲۹. الاستیعاب، ج ۲، ص ۷۵۲.
۳۰. نهج الحیاه، ص ۸۷.
۳۱. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۸۲.
۳۲. نهج الحیاه، ص ۹۹.
منبع : نشریه الکترونیکی پرسمان


همچنین مشاهده کنید