پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

فاجعه جهنمی عراق


فاجعه جهنمی عراق
پنج سال از آغاز جنگ عراق گذشته ولی ما هنوز چیزی نیاموخته ایم. با گذشت هر سال، گامهایمان لرزان تر، سنگهای زیر پایمان ترک دار تر و ماسه های زیر پایمان سست تر می شود. پنج سال از فاجعه عراق می گذرد و من یاد چرچیل می افتم که در آخر کار اوضاع فلسطین را “فاجعه جهنمی” نامید.
ما قبلا هم از این تمثیل ها آورده ایم اما نسیم دجله همه آنها را با خود برده است. عراق مرداب خون شده ولی واقعا چقدر پشیمانیم؟ اگر کسی پرسید، می گویم : خب، در این باره تحقیقات عمومی برگزار خواهیم کرد - اما فعلا نه! آن هم فقط اگر تنها گناهمان بی کفایتی بود. امروزه ما در این بحث بی‌ثمر افتاده ایم که اشتباه کار کجا بود؟ چرا وقتی در مورد سلاحهای کشتار جمعی، رابطه صدام و اسامه بن لادن و یازده سپتامبر به مردم دروغ گفتند، مردم در اعتراض قیام و شورش نکردند؟ چطور گذاشتیم اینگونه شود؟ و چرا برای عواقب جنگ برنامه ریز نکردیم؟
می گویند انگلیسی ها سعی کردند کاری کنند که آمریکائی ها به حرف گوش کنند. دفتر نخست وزیری انگلیس که چنین می‌گوید. مدعی هستند پیش از آنکه قطعا و کاملا مطمئن شویم که ورود به این جنگ غیر قانونی کار صحیحی است، واقعا سعی کردیم کاری کنیم که آمریکائی ها به حرف گوش کنند. حالا در مورد عراق در محافل سیاسی مختلف اقوال و الحان مختلفی وجود دارد و اینکه برنامه زیری برای بعد از جنگ کاری است که قبلا هم در تاریخ صورت گرفته، — اما موضوع این نیست.
آمریکائی ها که در سال ۲۰۰۳ حمله به عراق را آغاز کردند، در حالی که موشکهای کروز در میان توفانهای شن به سوی صدها شهر و شهرستان عراق به پرواز در آمده بود، من از صدای انفجارهای مهیب خوابم نمی‌برد و در اتاق کثیفی در هتل فلسطین بغداد نشسته و در واقع در میان کتابهائی که برای پر کردن آن ساعات تاریک و خطرناک خریده بودم می لولیدم. کتاب جنگ و صلح تولستوی به یادم می انداخت که چگونه می توان با حساسیت و ظرافت و بیزاری جنگ را توصیف کرد.
یک پوشه هم از بریده روزنامه ها داشتم. یکی از آنها مطلب تندی از نوشته های پت بیوکنن، سیاستمدار آمریکایی بود که یک ماه قبل از آن اینگونه نوشته بود: اداره بغداد به سبک اداره توکیو توسط ژنرال مک آرتور بعد از جنگ جهانی دوم پاکس آمریکانای ما را به اوج خود خواهد رساند. اما آنگاه ارتفاع موج فرو کش خواهد کرد، علتش هم مجاهدت مردم مسلمان برای اخراج قدرتهای امپریالیستی با اعمال تروریستی و جنگ چریکی است.
او افزوده بود:”آنها انگلیسی ها را از فلسطین و عدن، فرانسوی ها را از الجزائر، روسها را از افغانستان، آمریکائی ها را از سومالی و بیروت و اسرائیلی ها را از لبنان بیرون راندند. ما قدم در جاده امپریالیسم گذاشته ایم و از اولین تپه که بالا برویم، آنهائی را که پیش از ما در این راه گام برداشتند را خواهیم دید. تنها درسی که از تاریخ می گیریم این است که ما از تاریخ درس نمی گیریم.”
دیدید کوتوله هائی که هیچ آگاهی و یا دست کم هیچ علاقه ای به تاریخ نداشتند، چطور ما را وارد این دوزخ کردند؟ هیچکدام از آنها قیام عراقی ها علیه اشغالگران انگلیسی در سال ۱۹۲۰ میلادی را نخوانده بودند. و یا سرکوب گستاخانه و بی رحمانه سال بعد آنها توسط چرچیل را.
در صفحه رادارهای تاریخی ما، حتی کراسوس هم ظاهر نشد، همان ثروتمندترین ژنرال ارتش روم که خواست بعد از فتح مقدونیه - مثل جورج بوش اعلام کند: ماموریت با موفقیت انجام شد. - و امپراتوری به راه بیندازد. پارتها، که اعقاب همین شورشیان عراقی بودند در نطقه ای در بیابانهای حوالی رود فرات - نیروهای خارجی را نابود کردند، سر کراسوس را بریدند، پر از طلا کردند و به روم فرستادند. اگر زمان حال بود، آنها از سر بریدن کراسوس فیلم هم می گرفتند.
حالا این کوتوله ها که پنج سال قبل ما را به جنگ بردند، نشان داده اند که به یمن غرور تاریخی شان هیچ درسی نگرفته اند. آنتونی بلر (نخست وزیر سابق انگلیس- ) این وکیل شهرستانی-باید به خاطر دروغگوئی دادگاهی شود.
می دانید چرا وقتی شورشیان عراقی حمله به نیروهای اشغالگر در غرب عراق را آغاز کردند، بوش و بلر چیزی به ما نگفتند؟ آخر آنها سرشان به این گرم بود که به ما بگویند اوضاع در حال بهبودی است و اینکه شورشیان عراقی “به بن بست رسیدگان” هستند.
در روز ۱۷ ژوئن ۱۹۴۰ چرچیل به مردم انگلیس گفت:”اخبار رسیده از فرانسه خیلی بد است و من برای مردم دلیر فرانسه که به این بدبختی وحشتناک افتاده اند، غمگینم.” چرا بوش و بلر به ما نگفتند که اخبار رسیده از عراق بسیار بد است و آنها برای مردم عراق غمگین هستند؟
چون اینها کسانی بودند که آنقدر تهور، بی پروائی و زهره داشتند که تلاش کردند خود را قهرمان نشان دهند که می توانند وقایع جنگ دوم جهانی را تکرار کنند. در این میان بی بی سی با عمل به وظیفه محوله خود آنها را نیروهای “متحدین” خواند و تلاش کرد رژیم صدام را هم مانند رایش سوم نشان بدهد.
البته زمانی که من مدرسه می رفتم رهبران ما از جمله آتلی، چرچیل، ایدن، مک میلان از انگلیس و یا ترومن، آیزنهاور وکندی از ایالات متحده در باره جنگ واقعی تجربه واقعی داشتند.
امروزه حتی یک نفر از رهبران غربی تجربه دست اول جنگی ندارد. وقتی اشغال آمریکائی - انگلیسی عراق آغاز شد، برجسته ترین مخالف اروپایی جنگ ژاک شیراک بود که خودش در نبرد الجزایر جنگیده بود.
اما حال او رفته است. کالین پاول هم رفته است که خودش از نظامی های ویتنام دیده بود اما رامسفلد و سازمان سیا او را هم گمراه کردند و به جنگ کشاندند. با این حال یکی از وحشتناکترین طنزهای زمان ما این است که خونخوارترین دولتمردان آمریکا - بوش و چنی، رامسفلد و ولفویتس-حتی صدای شلیک یک گلوله را هم تا کنون نشنیده اند و یا اینکه وقتی می توانسته اند برای دفاع از کشورشان در جنگی شرکت کنند این کار را نکرده اند. تعجبی ندارد که انتخاب عناوین هالیوودی برای عملیات نظامی مانند “هول و هراس” “Shock and Awe” مورد پسند کاخ سفید است. فیلمهای سینمائی تنها تجربه این افراد در باره مناقشات انسانی است. این در مورد بلر و بران نیز صدق می کند.
به خاطر از دست رفتن سنگاپور، چرچیل مجبور شد در مقابل نمایندگان مجلس عوام رسما بازخواست پس داده و توضیح دهد. اما تا زمانی که جنگ عراق پایان نیافته هیچ مسئولی در مورد آن کشور توضیحی به کسی نخواهد داد. تعداد کل تلفاتی که انگلیس در جنگ دوم جهانی داد ۲۶۵ هزار کشته (برخی مورخان این رقم را ۳۰۰ هزار نفر اعلام کرده اند) و ۲۷۷ هزار مجروح بود. اما تعداد غیرنظامیان عراقی که از زمان اشغال کشورشان توسط ما جان خود را از دست داده اند بیشتر از این تعداد بوده است. کمترین تخمین ها از تعداد واقعی کشتگان عراقی هفت برابر تلفات حمله متحدین به شهر درزدن آلمان و دو برابر حمله اتمی آمریکا به هیروشیما است.
با این حال همه این حرفها به نوعی طفره رفتن از واقعیت وحشتناک نوشته بیوکنن است. و آن اینکه ما ارتشهای خود را به سرزمین اسلام گسیل داشته ایم. ما این کار را با تشویق اسرائیل انجام داده ایم اربابان ما اکنون اطلاعات دروغش در باره عراق را فراموش کرده اند اما برای صدها هزار عراقی ای که کشته شده اند اشک تمساح می ریزند.
حیثیت نظامی عظیم آمریکا بطور غیر قابل جبرانی لطمه دیده است. من محاسبه کرده ام که اکنون تعداد نیروهای غربی در جهان اسلام ۲۲ برابر حضور صلیبیون در قرون ۱۱ و ۱۲ میلادی است. اگر این محاسبه درست باشد باید از خودمان بپرسیم: ما داریم چه می کنیم؟ آیا به خاطر نفت به آن مناطق لشکر کشی کرده ایم؟ به خاطر دمکراسی؟ به خاطر اسرائیل؟ از ترس سلاحهای کشتار جمعی؟ یا از ترس اسلام؟
ما با ساده لوحی افغانستان را با عراق مرتبط می دانیم. می گوئیم اگر عراق واشنگتن را از مسیر اصلی منحرف نکرده بود طالبان نمی توانستند دوباره خود را ساماندهی کنند.
اما القاعده و بن لادن مجهول المکان از مسیر اصلی خود منحرف نشدند. به همین خاطر بود که دامنه عملیات خود را به عراق گسترش دادند و از تجربیات خود در افغانستان در زمینه حمله به غرب در عراق استفاده کردند. یکی از آن تجربیات استفاده از بمب گذاران انتحاری بود که تا قبل از ماجرای افغانستان سابقه نداشت.
اکنون من گمانه زنی ترس آوری می کنم و آن اینکه: همانطور که عراق را از دست داده ایم افغانستان را هم از دست داده ایم و با همان قطعیت پاکستان را نیز از دست خواهیم داد. چیزی که ما را به ورطه نابودی سوق می دهد حضور ما، قدرت ما، استکبار ما، نیاموختن ما از تاریخ است. و تا زمانی که نیاموزیم که باید ملتهای مسلمان را به حال خود بگذاریم، فجایعی که در خاورمیانه به بار آورده ایم فقط بدتر خواهد شد.
بین اسلام و “ترور” هیچ ارتباطی وجود ندارد. اما میان اشغال سرزمین های اسلامی توسط ما و “ترور” ارتباط وجود دارد که معادله بیش از حد پیچیده ای نیست. برای حل این معادله هم به راه انداختن تحقیقات عمومی هم لازم نیست.
رابرت فیسک از خبرنگاران روزنامه انگلیسی ایندیپندنت و مولف کتاب “دلسوزی برای کشور” است. کتاب جدید او “غلبه بر خاورمیانه” نام دارد.
رابرت فیسک
ترجمه: جمشید سلمانیان
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید