سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


آن رود که رفت


آن رود که رفت
▪ مجموعه داستان کوتاه : راینر ماریا ریلکه
▪ ترجمه فرخ شهریاری
▪ نشر افراز
راینر ماریا ریلکه(۱۸۷۵-۱۹۲۶) تا پایان عمر بی وطن باقی ماند. او همواره تنهایی را جستجو کرد تا از آن شعر بسراید. شاید زندگی او را بتوان در دل همان سنتی توضیح داد که با نگاهی بنیادین به حکمت ازلی ناپایداری و دگرگونی جهان، به عنوان یک منش زیستی شکل گرفته است . چه این حکمت را برخواسته از آموزه های یک فیلسوف دوران باستان بدانیم و چه دریافتی تجربی در مواجهه با زمان؛ چه آن را عرفان بنامیم چه رواقی گری . در هر حالت چیزی که این نوع زیست در پی خواهد داشت نوعی جدایی از مکان به مثابه عنصری محدودکننده و دست و پا گیر است و جستجوی بی پایان برای حضور پر رنگ در جهان، بهترین پیشنهاد برای مواجهه ای تمام عیار با محدودیت ها به شمار خواهد رفت. ریلکه را معمولاً به عنوان شاعر می شناسند اما او یک رمان و چند مجموعه داستان کوتاه و ترجمه های متعدد را نیز در کارنامه خود دارد .
چیزی که در اینجا و در ارتباط با این مجموعه داستان می تواند مورد توجه قرار گیرد شاید به این موضوع باز می گردد که یک شاعر به عنوان کسی که موضوع زیبایی شناسی را همواره به عنوان نوعی کیفیت بلاغی در نوشتارش حذف خواهد کرد، در پرداختن به عناصر توصیفی و روایی همواره به شکلی عمل خواهد کرد که پیوند میان عناصر در درون متن داستان هایش نیز تابع همان الگوی بلاغی- کیفی واقع شوند و این مسئله کار مترجم را به شدت دشوار خواهد کرد.
«شاید همیشه این طور بوده، شاید همیشه بیگانگی مفرط میان زمانه و آثار هنری بزرگ بوده است.بیگانگی که همیشه در درون آن وجود دارد. شاید نه. آثار هنری همیشه این گونه تنها بوده اند،درست مثل امروز و شاید شهرت هیچ گاه چیز دیگری جز تجسم سوءتفاهماتی نبوده است،که بر گرد نام جدیدی جمع می شوند . ..چون آنچه آثار هنری را از باقی چیزها متمایز می کند،موقعیت آنهاست زیرا آنها آثار آینده هستند، آثاری که زمان آمدنشان هنوز فرا نرسیده .۷۱ص»
او در "یاداشتی درباره ی آثار هنری" که در دل مجموعه قرار گرفته است، بیشتر از هر چیز یک وضعیت نظری آخر زمانی را ترسیم می کند تا یک داستان ؛ وضعیتی که در عبارتی چون "زمان حال تحقق نیافته " تجلی می یابد.
چیزی که در مقدمه قابل توجه مترجم، نظر را جلب می کند این نکته شاید طنز آمیز است که اگر این مقدمه به دست فروید، یا یکی از پیروان او می افتاد حتماً در جهت توضیح برخی رفتار های بروز یافته در منش نویسنده و رابطه آن با مادر، به تفصیل سخن می گفت. در هر حال باید درباره مجموعه حاوی ۱۱ داستان کوتاه که با یک مقدمه تقریباً قابل قبول از شرح حال و آثار نویسنده، مجموعه کاملی را تشکیل داده حرف زد. مفهوم رهایی یکی از محوری ترین مفاهیم مورد توجه در کار ریکله است . خواه این رهایی در قالب مرگ و مفاهیم مجاوری مثل قربانی بروز کند یا به شکل تبعید های خود خواسته و نا خواسته و هر شکل از جدایی ،کندن و فراق . چیزی که در داستان اول مجموعه " قربانی مرد" به آن بر می خوریم یک بحران در روند خواست است . زن خود را به فضایی انتحاری پرتاب می کند زیرا می داند که توجه و احساس مرد تنها در این منطقه تحریک خواهد شد « درک و احساس هرمان مرده بود ، عشق او فقط همین بود ، روز نیایش برای مردگان .
حال خوب او فقط این جور وقتها بود .آری ، سپس اگنس باید او را رها کند . او را از خود رها کند .ص۱۷». این داستان که به شدت به صورتی زیر متنی با اسطوره « مدآ » در گیر و در ارتباط است شکلی از قربانی غیرآیینی را در دوران مدرن باز آفرینی می کند و با نقشه برداری از همان الگوی اسطوره ای به تصویر هنرمندانه ای از این مساله امکان حیات می بخشد. در داستان "زن خیاط " ما در سطح روایت با داستان ساده ای مواجه می شویم . مردی به دلیل شرایط بد مالی اتاقی را در مجاورت یک زن خیاط اجاره می کند که در بدو امر نسبت به شرایط خود احساس رضایت دارد. او با یکی از دختران متمول شهر نامزد است و روزی به صورت تصادفی و کاملاً غیر ارادی به اتاق زن خیاط رانده می شود و بعد از آن به گونه ای دچار ماجراهای رسوا کننده ای می شود .
زن خیاط که در داستان به شکل کاملاً عجوزه مانندی ترسیم شده او را از مسیر زندگی و موفقیت هایش جدا می کند و با مرگ خود این روند نمادین را به یک دور تباهی پیوند می زند . شکل داستان و توصیفات موجود در آن به گونه ای ست که دقیقاً بعد از پایان قصه، خواننده را به این سئوال می رساند که چرا راوی داستان با تمام انزجاری که نسبت به آن زن در خود حس می کند، همواره نسبت به او در موضعی کاملاً مسخ شده و منفعل قرار می گیرد و از همین جاست که می شود داستان را به گونه ای دیگر در ذهن ادامه داد و این کیفیت قابل تعمیم را در تمام داستان های مجموعه جست .
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید