جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


پیشینه ادبی ما به داستان کوتاه نزدیکتر است


پیشینه ادبی ما به داستان کوتاه نزدیکتر است
ادبیات داستانی امروز ایران در حال گذران دوران پیش از بلوغ است، اما هنوز مسایلی وجود دارد که ذهن اهالی این حوزه را به خود مشغول داشته است؛ نامشخص بودن مرز بین نویسندگان و منتقدان و حیطه کار هر کدام، پیوسته باعث بروز کشمکش ها و قضاوتهای احیانا نادرستی شده که آزار دهنده است و تا مدتها می تواند نقش یک نیروی بازدارنده را در روند رشد ادبیات داستانی بازی کند و چالش هایی را در پی داشته باشد.
عدم تعادلی که در رشد واقبال نسبت به رمان در مقایسه با داستان کوتاه وجود دارد و هنوز معلوم نیست به نویسنده ها برمی گردد یا به ساختارهای خاص جامعه نیز از جمله مسایلی است که باید به آن پرداخت. زیرا این روند هنوز به صورت منطقی مورد پژوهش و بررسی قرار نگرفته و ریشه یابی نشده است. از این رو پرداختن اصولی به این مباحث و پیگیری چگونگی روند رشد ادبیات داستانی امروز ایران، می تواند از جمله برنامه های مفیدی باشد که با حضور کارشناسان و چهره های صاحبنظر در هر دو حیطه نقد و نویسندگی نتایج پر باری را به دنبال خواهد داشت.
به همین منظور با «محمدرضا گودرزی» دبیر گروه داستان کانون ادبیات ایران و از فعالان هر دو حیطه نقد و داستان نویسی و خانم «فهیمه جعفری» داستان نویس و منتقد نام آشنای کشورمان ( و البته همسر آقای گودرزی) گفتگویی انجام داده ایم که از نظرتان می گذرد.
▪ جناب آقای گودرزی، به نظر می رسد ادبیات امروز ما ( اعم از داستان و شعر) دچار یک نوع سردرگمی و آشفتگی شده است. شما وضعیت را چگونه ارزیابی می کنید؟
ـ برای اینکه دقیقتر حرف بزنم، ابتدا باید بگویم که سخنان من فقط درباره داستان است، بعد از آن باید بپرسم که منظور شما از سردرگمی و آشفتگی چیست؟ این آشفتگی طبیعی است، چون یکدستی و یک شکل نوشتن چندان مطلوب نیست، اما اگر منظور، سر درگمی های نشر است، بحثی فرامتنی است و به تحلیل های مفصل تری نیاز دارد. با این تفاصیل نظر من درباره وضعیت داستان نویسی امروز در ایران این است که داستانها تا حدی مرکز گریز هستند و نویسندگان سعی دارند تفرد خود را با خلق شگردهای مختلف نشان دهند.
▪ خانم جعفری شما در این رابطه چه اعتقادی دارید؟
ـ به نظر من در هر نوع آشفتگی ای نوعی نظم وجود دارد. مثلاً مرکز گریزی که آقای گودرزی مطرح می کنند، بیان یک نوع نظم است. انگار نویسنده ها می خواهند دنباله روی نویسندگان صاحب نام نباشند. پس این آشفتگی که شما می گویید شاید فی نفسه چیز بدی نباشد و نشانه این باشد که جامعه ادبی ما به سوی تکثرگرایی و شکستن روایتهای کلان پیش می رود. البته با در نظر گرفتن این مهم که در وهله اول، اثر باید با معیارهای معمول، اثری ادبی تلقی شود.
▪ آقای گودرزی، خیلی ها معتقدند که رشد و تکاملی که در داستان کوتاه اتفاق افتاده در رمان دیده نمی شود این مساله تا چه حد درست است؟
ـ به نظر من هم داستان کوتاه ما قوام یافته تر و در خور اعتناتر از رمان ماست. یکی از دلایل این امر، پیشینه ادبی ماست که به نگارش داستان کوتاه نزدیکتر است. مثل حکایتها، ضرب المثلها، و قصه ها. از طرفی رمان تا حد زیادی به اوضاع کلی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جامعه وابسته است و عده ای معتقدند که هنر جامعه مدرن است؛ به عبارت دیگر، رمان را محصول وضعیت مدرن می دانند. با این تعریف، چون درباره نسبت جامعه ما و وضعیت مدرن بحثهایی وجود دارد، رمان در آن امری عادی و قوام یافته و همه گیر نشده و به شکلی پراکنده، این جا و آنجا گاه رمانی در خور اعتنا خلق می شود.
▪ خانم جعفری نظرتان را در این رابطه بیان کنید؟
ـ به نظر من برگزاری کلاسها، کارگاهها و نشستهای تخصصی در حیطه داستان کوتاه قابل توجه است، در حالی که برخورد تخصصی در زمینه رمان و رمان نویسی خیلی کم صورت می گیرد و چیزی به عنوان کارگاه یا کلاس رمان عملا وجود ندارد.
▪ گرایش افراطی به سبکها و قالبهای مختلف داستانی باعث بروز چالشهای جدی شده است، که از عمده ترین آنها می توان به کمرنگ شدن معنا و مفهوم در آثار خلق شده امروز اشاره کرد. آقای گودرزی این مساله را چگونه ریشه یابی می کنید؟
ـ اگر منظور استفاده از شگردهای متفاوت نوشتن است، نتایج خوبی حاصل شده است و نباید به آن به مثابه چالش برخورد کرد زیرا هر نویسنده ای دیدگاه خاص خود را دارد و طرفدار نوع خاصی از نوشتن است و این امر به خودی خود مشکل ساز نیست، اما مسأله کم رنگ شدن معنا و مفهوم، بحث دیگری است و ابتدا باید فرض شما را اثبات کرد، چون به نظر من معنا و مفهوم همواره بوده و هست، اما دامنه یا سمت و سوی این معناها متفاوت است، ولی اگر منظور کم رنگ شدن نگارش داستانهایی با معناهای اجتماعی- سیاسی است، با آن موافقم. زیرا مشکل اصلی در جامعه ادبی ما تعبیر«یا این یا آن» است. یعنی یا شکل گرایی یا محتواگرایی. در صورتی که امروزه ایجاد توازن زیبا شناختی میان این دو مهمتر است. به عبارت دیگر می توان محتواگرا بود و در داستان به مسائل اساسی و وضعیت بشر نیز توجه خاص کرد، هر چند این توجه، در بستر دغدغه های شکلی قوام بیابد. داستان نویسی آمریکای لاتین نشان می دهد که می توان در کنار توجه به معنا و مفهوم، داستانهایی خلق کرد که از نظر شکلی و استفاده درست از عناصر داستانی نیز داستانهایی در خور اعتنا باشند.
▪ خانم جعفری، این افراط در قالب و تفریط در معنا را در ادبیات داستانی چگونه ارزیابی می کنید؟
ـ این موضوع شاید احتیاج به بررسی آسیب شناسانه در حوزه جامعه شناسی داشته باشد. جوانها بیشتر از آنکه به دنبال شناخت خودشان و مفهوم زندگیشان باشند، بیشتر به ظاهرشان اهمیت می دهند و به دنبال آخرین مدها هستند. انگار در داستان هم همین اتفاق می افتد و نویسنده ها پیش از آنکه به مساله هستی شناسی و معرفت شناسی توجه داشته باشند، به قالبها یا روایتهای جدید توجه دارند و این آسیب به فقر مطالعاتی باز می گردد، مثلاً به جای خواندن نظریه های ادبی و پیروی از آن باید در کنار مطالعات ادبی به مطالعه فلسفه و جامعه شناسی هم پرداخت و با مطالعه و تفحص بیشتر، خود به خود اثر را از غنای بیشتری برخوردار کرد.
▪ آقای گودرزی، نقد ادبی تا چه حد توانسته به ادبیات داستانی ما کمک کند؟
ـ نقد ادبی ما جایگاه درست و شایسته خود را هنوز نیافته است. بسیاری هنوز معتقدند که نقد طفیلی داستان است، در صورتی که جایگاه نقد در ادبیات جهان جایگاهی بسیار والا و گاه مستقل از نگارش داستان است. نقدهای اکثر منتقدان ما بیشتر تحلیل یا مرور داستان است و بر پایه دیدگاههای نظری معین صورت نمی گیرد، لذا نمی تواند آن کمک بایسته را به داستان ما بکند. البته این حرف به معنای آن نیست که ما منتقد یا نقد ادبی نداریم. به اعتقاد من، نقد ادبی ما هم مانند داستان کوتاهمان، مدام در حال رشد است و گاه جوانان منتقدی یافت می شوند که نکات دقیق و جالبی درباره برخی آثار بیان می کنند.
▪ خانم جعفری، عده ای نقد را به صورت آکادمیک قبول ندارند. به نظر شما نقد آکادمیک چه جایگاهی می تواند در ادبیات داستانی ما داشته باشد؟
ـ به نظر من نقد آکادمیک می تواند به اعتلای ادبیات ما کمک کند، چون هر نظریه ادبی به دنبال بسط اثر ادبی است چه از لحاظ معنایی و چه فرمی. مثلاً فرمالیستها به وجه زیبا شناسی اثر و ادبیات متن می پردازند که چرا و چگونه متن، ادبی شده است، ولی همین بررسی فرمی اثر و توجه به زبان و نثر، ما را به سوی دریافت مفهوم اثر سوق می دهد. یا اگر منتقدی با رویکرد پسا ساختگرایی به سراغ متنی برود به نکاتی توجه می کند که شاید از چشم خواننده حرفه ای هم دور مانده باشد. در واقع همین نکات به اصطلاح ریز و حاشیه ای به گسترش معنا، کمک می کند تا ما به مفاهیم بیشتری از اثر برسیم.
▪ آقای گودرزی، نقش ترجمه های ادبی چطور؟ آیا به نظر شما زمان آن نرسیده است که به جریان معکوس ترجمه هم فکر کنیم ؟
ـ ترجمه های ادبی، چه منظور ترجمه داستان باشد، چه ترجمه نقد ادبی، بی شک به داستان نویسی هر کشور کمک می کند و باعث می شود خوانندگان یک کشور با تجربه های زیستی نویسندگان دیگر، شگردهای نوشتن یا آرای نقادانه نظریه پردازان کشورهای دیگر آشنا شوند. عده ای حتی معتقدند که نقش ترجمه ادبی در کمک به ادبیات داستانی ما، از فعالیتهای نقادانه منتقدان داخلی مهمتر است.
در مورد جریان معکوس ترجمه هم یکی از خواسته های همیشگی هر نویسنده ای این است که آثارش به زبانهای دیگر هم ترجمه شود، بخصوص آثار ما که برای معرفی در سطح جهانی نیاز بیشتری به ترجمه شدن دارند، زیرا دامنه استفاده از زبان فارسی در سطح جهانی چندان قابل توجه نیست.
▪ ادبیات داستانی ما با بحرانی به نام کمبود مخاطب مواجه است، این درحالی است که آثار سطحی و آبکی در این حیطه به مراتب وضعیت بهتری دارند. خانم جعفری به نظر شما سهم نویسنده ها در برطرف کردن این معضل تا چه میزان می تواند باشد؟
ـ من از منظر دیگری به این بحث نگاه می کنم. در مجموع ادبیات ما به دو قطب عامه پسند و نخبه گرا قابل تقسیم است و در میان این دو قطب، طیف های دیگری وجود ندارد، یعنی مثلاً ما داستان پلیسی، کارآگاهی، علمی، تخیلی یا شگفت نداریم. در حالی که هر کدام از این گونه ها می توانند خوانندگان خود را داشته باشند که به راحتی میان گونه های مختلف ادبی جا به جا بشوند. همین دو قطبی بودن ادبیات ما باعث شده است که خواننده ها به سوی ادبیات عامه پسند که سهل الوصول تر است بروند، چون گونه های دیگری وجود ندارد که آنها را به سوی ادبیات جدی سوق بدهد.
▪ جناب گودرزی، نظر شما چیست؟
ـ کمبود مخاطب علل بسیار وسیعی دارد که بی ربط به مسائل کلان فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیست و صرفاً عامل آن نویسندگان نیستند و آسیب شناسی آن، به تحقیق وسیعتری نیاز دارد، اما در همان سطحی که شما مطرح می کنید بله نشان دهنده مشکل است. حتماً منظور شما از آثار سطحی هم، داستانهای عامه پسند است که با توجه به روان شناسی خوانندگان غیرحرفه ای نوشته می شود؟ بدیهی است که نویسندگان ما باید به هر دو سوی مخاطبان توجه داشته باشند، یعنی اثری خلق کنند که هم خوانندگان حرفه ای و منتقدان را راضی نگه دارد و هم خوانندگان عادی و غیر حرفه ای را که کار سختی است. به نظر من دغدغه هر نویسنده باید بیان ساده پیچیدگیهای هستی باشد. بیان روشن در طرحی روشن، و این به معنای چند لایه نبودن آثار نیست، بلکه یک اثر، هم می تواند عمیق و چند لایه باشد، هم طرح روشن و ملموسی داشته باشد.
▪ اگر اجازه بدهید بواسطه مسؤولیتی که آقای گودرزی در ارتباط با کارگاههای داستان نویسی به عهده دارند ادامه گفتگو را با ایشان در مورد جایزه های ادبی و وضعیت داستان نویسان جوان در جشنواره ها ادامه دهیم و این سوال را مطرح کنیم که آیا به آثار معرفی شده و برگزیده توسط متولیان جایزه های ادبی می توان اعتماد کرد و آن را ملاک ارزیابی قرار داد؟
ـ هر جایزه ای بیانگر دیدگاهها و آرای داوران آن جایزه است و این به معنای آن است که باید صرفا در همین حد به آن توجه کرد. آثار معرفی شده از سوی نهادهای اعطا کننده جوایز هم باید از همین منظر مورد توجه قرار گیرد، اما اینکه آیا داورانِ نهادهای مختلف، لزوماً دارای دیدگاههای نظری روشن و دقیقی هستند، به نظرم این طور نیست. معمولاً داوران این جوایز یا نویسندگانی هستند که آثاری کمابیش درخور اعتنا خلق کرده اند و با همین محمل انتخاب شده اند، یا مترجمانی مشهور هستند یا روزنامه نگارانی ادبی، در صورتی که این کار بهتر است به وسیله منتقدان و کسانی که با نظریه های ادبی آشنا هستند صورت بگیرد. با این همه نمی توان ادعا کرد که این داوری ها بی پایه و اساس هستند. به هر حال هر کدام از این جایزه ها جایگاه خاص خود را دارند و پشت انتخابهایشان دلایلی وجود دارد.
▪ بومی گرایی در آثار نویسندگان ما چه جایگاهی دارد و چقدر باید مورد توجه باشد؟
ـ به اعتقاد من، هر نویسنده ای ابتدا باید خویشتن خود را ( چه فرد، چه جامعه) بیان کند و سپس به کمک این بیان خود، جهان را و مسائل کلی بشری را بیان کند. داستانی مورد توجه مخاطبان کشورهای دیگر قرار می گیرد که فرهنگ و باورها و آداب ما را بهتر و روشن تر بازتاب دهد، و این یعنی هویت ایرانی. نویسندگان آمریکای لاتین نشان دادند که با بیان خود، چگونه می توان توجه جهانیان را جلب کرد. امروزه هم یکی از علل موفقیت نویسندگان هندی، عرب، ترک و یا ژاپنی استفاده از همین نکته است. نوشتن مانند نویسندگان آمریکا یا اروپا کار مهمی نیست، حتی نشان دهنده ضعف هم هست، چون آنها صدها نویسنده بهتر از ما دارند که حال و هوای فرهنگی خود را بیان کنند.
▪ در سراسر کشور کارگاهها ، محفل ها و جشنواره های مختلف داستانی وجود دارد که به نظر روبه رشد هم می رسند. نقش آنها را در پیشبرد و رشد ادبیات داستانی چگونه ارزیابی می کنید؟
ـ نقش کارگاهها و محفل ها در گسترش و پیشبرد ادبیات داستانی انکارناپذیر است و به جز عده معدودی خودشیفته که در خلوت خود دچار وهم می شوند و خود را کامل و بزرگ تر از دیگران تصور می کنند، کسی منکر این نیست که لازم است نوشته هایش پیش از چاپ، در جاهایی ارائه و بررسی شود. در تمام کشورهای جهان هم کارگاهها و محافل ادبی فعال هستند و همین اهداف را دنبال می کنند. این کارگاهها و محفلها هر اشکالی هم که داشته باشند، سودشان از ضررشان بیشتر است. می توان در کارگاه بود و تفرد خود را هم حفظ کرد. آیا تمام نویسندگانی که روزی در کارگاههای معینی بوده اند، لزوماً مانند مدرس آن کارگاه می نویسند؟ پس هر فرد می تواند با حفظ تفرد و جنبه انتقادی خود در این مجامع حضور یابد.
در حال حاضر یکی از متولیان مهم و تاثیرگذار تشکیل کارگاههای داستان در شهر تهران مدیریت آفرینشهای ادبی سازمان فرهنگی هنری شهرداری است که همیشه پشتیبان مردمی کردن مباحث داستانی و برگزاری این کارگاهها در فرهنگسراهاست و امکاناتی فراهم آورده است که علاقه مندان به شعر و داستان بتوانند به راحتی در کارگاههای شعر و داستان حضور به هم رسانند و به صورت رایگان از آنها بهره ببرند. درباره جشنواره ها هم باید بگویم که ممکن است آنها عده ای جایزه بگیر به وجود بیاورند، اما در سطح وسیع تر، علاقه به نوشتن و ارائه کردن را شدت می بخشند و به نظر من در پیشبرد ادبیات داستانی کاملاً موثرند. حال اگر این تأثیر آن طور که باید و شاید دیده نشده است، وضعیت عمومی جامعه و وضعیت نشر عامل اصلی است.
▪ به عنوان کسی که به واسطه جشنواره ها و کارگاههای ادبی با آثار جوانان برخورد می کنید، آنها را چگونه می بینید و آیا امیدوارکننده هستند؟
ـ به اعتقاد من اکثر داستان نویسان جوان در حال رشد و تعالی هستند و اگر پشتکار خود را از دست ندهند، تردیدی نیست که به جایگاههای در خور اعتنایی هم می رسند. اما فقط نباید اگر جایزه ای را بردند به خود غره شوند و یا اگر جایزه نبردند، احساس شکست کنند. نویسندگان جوان مدام در حال تجربه هستند، زمانی که این تجربه ها را از سر گذراندند و به دیدگاههایی قوام یافته رسیدند و کمابیش جایگاه خود را در هستی تعیین کردند، قطعاً نویسندگان قابل اعتنایی می شوند. مهمترین عامل رشد آنها هم خواندن مدام و نوشتن مدام است.
▪ می دانیم که ضمن برگزاری جشنواره ها در رابطه با آثار شرکت داده شده، یکسری تجزیه و تحلیل آماری انجام می دهید، آیا به نتایج قابل توجهی رسیده اید؟
ـ نتایج تجزیه و تحلیل های آماری من به مجال مفصلی نیازمند است و فعلاً در حال تکمیل شدن است. اما به طور کلی می توان گفت که داستان نویسان شهرستانی در داستانهایشان به نسبت داستان نویسان تهرانی به مسائل اجتماعی- اقتصادی توجه بیشتری نشان می دهند و نویسندگان زن به نسبت نویسندگان مرد، مضامین عاطفی را بیشتر می پسندند.
▪ با توجه به مسایل مطرح شده، آینده ادبیات داستانی این مرز و بوم را چگونه می بینید؟
ـ این گونه پیش گوییها، نه درست است و نه شایسته و همزمان به عوامل پیچیده متعددی وابسته است، اما اگر بخواهم باری به هر جهت حرفی بزنم، باید بگویم که اگر موانع بیرونی اجازه دهند، ادبیات داستانی این مرز و بوم آینده درخشانی دارد و با افت و خیزهایی به جایگاه شایسته خود می رسد.
کرم رضا تاج مهر
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید