پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

زنان و افسردگی


زنان و افسردگی
در آخرین مطالعه درباره زنان تفاوت های جنسی، زیست شناختی، روانشناختی و عوامل اجتماعی، درمان و روش های پیشگیری مورد بررسی قرار گرفته است.
بر اساس منابع موثق در باب سبب شناسی و درمان افسردگی سالیانه بیش از ۱۹ میلیون آمریکایی از افسردگی رنج می برند، و زنان احتمالا دو برابر مردان عارضه افسرگی را تجربه می کنند. در طول زندگی یک زن ممکن است افسردگی در هر سنی با وقوع رویدادهای خاصی رخ دهد، که آن رویدادها عبارت اند از: بلوغ، بارداری، یائسگی، ضربه روحی و چگونگی روابطی که مستلزم افزایش خطر هستند. بنابراین افسردگی می تواند در بین زنان از هر گروه تحصیلی، اقتصادی، نژادی و قومی رخ دهد، و نتایج آن می تواند منجر به افزایش خطر خودکشی، عوارض ناشی از اختلالات پزشکی و خطر کم توجهی نسبت به مراقبت از خود و فروکاهش پیروی از رژیم های درمانی شود. این یافته ها در گزارش جدید انجمن سامیت در باب زنان و افسردگی که از سوی موسسه روانشناختی آمریکا منتشر شده بود مورد تایید قرار گرفته است و منعکس کننده بازبینی پژوهش ها از سوی ۳۵ دانشمند بین المللی از رشته های مختلف بود که مقاله هایی را برای انجمن تهیه کرده اند.
دانشمندان با بررسی مجدد آخرین پژوهش ها در رابطه با افسردگی، توضیحاتی را در باب عوامل احتمالی افسردگی ارایه می دهند، آنها جهت گیری های جدید پژوهشی را پیشنهاد می دهند و به تعریف این امر دست می زنند که چگونه یافته های پژوهشی اخیر می توانند در جهت تدابیر سلامتی و تمرینات مراقبت از سلامتی به کار رود. بر طبق تحقیقات ذکر شده در گزارش، افسرگی شدید می تواند به عملکرد اجتماعی و جسمی فرد صدمه ای حتی شدیدتر از آسیب هایی مثل افزایش فشارخون، دیابت یا آرتروز وارد کند و می تواند منجر به ناتوانی و از دست دادن درآمد شود. به علاوه، سازمان جهانی سلامتی در «نگرانی جهانی در باب بیماری ها» به این نتیجه رسیده است که افسردگی در مقایسه با دیگر بیماری ها به عنوان بزرگترین بیماری ناراحت کننده برای زنان شناخته شده است.
برخی یافته ها که عوامل احتمالی افسردگی را مورد آزمایش قرار داده اند عبارت اند از:
▪ عوامل ژنتیکی:
بر اساس داده های خوشه های افسردگی شدید در خانواده ها، دارا بودن یک نسبت درجه اول با افسردگی یا فرد افسرده (پدر یا مادر یا خویشاوندان سببی) عامل خطرزایی برای افسردگی است. هرچند نتایج مطالعات انجام شده بر روی خانواده ها و دوقلوها در نشان دادن دقیق سهم ژنتیک در افسردگی قطعی نبوده است.
مدارک گردآوری شده حاکی از آن است که یک خطر ژنتیکی وجود دارد و این خطر ممکن است برای زنان و مردان متفاوت باشد. در مورد زنان دانستن تاثیر متقابل عوامل ژنتیکی، هورمونی و تجربی در بالا بردن خطر افسردگی می تواند آموزنده باشد.
▪ هورمون های جنسی:
ارتباط بین افزایش میزان افسردگی و بلوغ، مود و سیکل قاعدگی، به علاوه، مود و حاملگی به نقش هورمون های جنسی در افسردگی اشاره دارد. به خصوص تغییرات در هورمون های جنسی، اختلالات در محور غدد هیپوفیزی هیپوتالاموسی (HPG) و تاثیرات مربوط به نرومدولاتورها (برای مثال، سروتونین) ممکن است همگی کلید فهم سازوکارهای مربوط به شروع افسردگی باشند. برای مثال، حاملگی و وضع حمل تغییرات برجسته ای در سطح ترشح استروژن و پروژسترون ایجاد می کند. به علاوه، تغییراتی را نیز در محور (HPG) تولید می کند که ممکن است زمینه ایجاد افسردگی پس از زایمان باشد.
▪ استرس زندگی و ضربه روحی:
مطالعات کنترل-موردی و اجتماع محور نشان داده اندکه بیش از ۸۰ درصد موارد افسردگی شدید به وسیله رویدادی آسیب زا در زندگی رخ داده اند. حوادث آسیب زا مانند تجاوزات جنسی در دوران کودکی، تجاوزات جنسی بزرگسالان، خشونت مردان، و بیماری های جسمی، همگی می توانند منجر به افسردگی شوند.
پژوهش های اولیه اظهار داشته اند که ضربه های روحی زودهنگام نسبت به ضربه هایی که بعدا رخ می دهند، آسیب های گسترده تری را بر خطر افسردگی دارند.
همچنین، تحقیقات نشان داده اند که در مواجهه با رویدادهای استرس زا، احتمال تجربه افسردگی در زنان نسبت به مردان بیشتر است.
▪ ارتباط میان فردی و سبک های شناختی:
یک سبک شناختی که در زنان بیشتر از مردان رایج است و خطر افسردگی را افزایش می دهد، تمرکزی تکراری و منفعلانه بر روی علایم اضطراب زا و نتایج احتمالی آن است. تحقیقات اخیر نشان داده اند که روابط برای خودپنداره زنان (تصویر آنان از خودشان) بیش از مردان حایز اهمیت است و نیز این که زنان در پاسخ به رویدادهای نامناسبی که در زندگی دیگران اتفاق می افتد، تجربه فشار روحی و استرس بیشتری را از خود بروز می دهند، و نیازهای خود را نسبت به دیگران در درجه دوم قرار می دهند.
این جهت گیری های بین فردی، تفاوت های روانشناختی عمده بین زن و مرد را نمایان می سازد که ممکن است به توضیح اختلاف در آسیب پذیری در برابر افسردگی کمک کند.
درمان های متداول برای افسردگی در زنان هم شامل روان درمانی و هم ضدافسردگی است. هم روش های روان درمانی و هم ضد افسردگی به طور یکسانی برای درمانی افسردگی های خفیف تا متوسط موثراند.
به ویژه، در مورد روان درمانی، آزمون های کلینیکی کنترل شده، شواهدی را در مورد تاثیر مداخله گرهای رفتاری شناختی و بین فردی نشان می دهد. شواهد دیگر نشان داده اند که درمان های رفتاری-ساختاری خانوادگی و زناشویی در درمان افسردگی موثراند.
همچنین شواهدی مبنی بر این امر وجود دارد که روان درمانی در جلوگیری از عود یا بازگشت مجدد افسردگی عمیق در بیمارانی موثر بوده اند که درمان با ضدافسردگی موفق بوده اند. درمان رفتارشناختی نشان داده است که بدون درنظر گرفتن این که آیا فرد قبلا معالجه شده یا خیر، در جلوگیری از حمله های بعدی یا بازگشت مجدد علایم افسردگی تاثیر بادوامی داشته است.
تقریبا ۳۰ تا ۳۵ درصد از افرادی که ضد افسردگی دریافت می کنند، به این شکل از درمان پاسخ نمی دهند.
دیگران در جستجوی روش های درمان جایگزین بودند.
روش های درمان جایگزینی شامل مدیتیشن، ریلکسیشن، ورزش و طب سوزنی، و روش های گیاه درمانی مثل گیاه شفابخش می شود.
با وجود شهرت این دو روش درمان بسیاری از آنها آزمون نشده اند یا به قدر کافی مورد آزمایش قرار نگرفته اند. این موضوع این امر را ضرورت می بخشد که تحقیقاتی سودمند، تاثیر و ایمن بودن این عوامل را به ویژه در خصوص زنان در گروه های سنی مختلف آزمون کند.
شرکت کنندگان در این گزارش توصیه کردند که تلاش های بیشتری در جهت گسترش، ارزیابی و تحقق مداخلات انجام گیرد تا با اجتناب از موارد قبلی از رخ دادن افسردگی شدید در زنانی که در خطراند جلوگیری شود. این گزارش نسبت به دوران تشدید خطر افسردگی هشدار داده است. روش های پیشگیری در زنان هنگام مادر شدن، به عنوان یک نیاز ضروری درنظر گرفته می شوند. این روش ها برای زنانی که افسردگی های قبلی را تجربه کردند به ویژه کسانی که سابقه افسردگی پس از زایمانی داشتند، امری ضروری به نظر می رسد.
گسترش خدمات برای زنان افسرده باید اهمیت دسترسی آسان به مراقبت و نیز به مددکاران مراقبت های اولیه را مورد توجه قرار دهد، مددکارانی که می توانند علایم را شناخته و درمان های ضد افسردگی مناسب را به زنان افسرده عرضه کنند و آنها را به مددکاران سلامت روانی ارجاع دهند.
درآخر بر طبق این گزارش مراکز آموزش عمومی یکی از منابع با ارزش برای بهبود شناخت و درک بیماری های رایج هستند.
شرکت کنندگان راهبردهای مختلفی را برای آموزش عمومی درمورد افسردگی در زنان توصیه کرده اند که می توانند تعداد زنانی که در نهایت بهبود می یابند را افزایش دهد.
سازمان های حرفه ای، رسانه ها، مراکز استانی، بنیادهای خیریه، صنایع خصوصی و اتحادیه های کارگری و سازمان های مراقبت از سلامتی می توانند نقش به سزایی را آموزش عمومی در باب افسردگی ایفا کنند.
مترجم: بتول حاجی صادقیان (بیتا)
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید