پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


بررسی جامعه شناختی پدیده طلاق


بررسی جامعه شناختی پدیده طلاق
این مقاله از منظر جامعه شناختی، پدیده طلاق را مورد بررسی قرار داده است. طلاق یک پدیده چند وجهی است; زیرا از یک جهت، پدیده حقوقی است و از جهت دیگر، یک پدیده روان شناختی و حتی یک پدیده اقتصادی و از زاویه دیگر پدیده ای اجتماعی. از آن جا که علل و زمینه های گوناگون و نیز بستر یک نظام اجتماعی در شکل گیری طلاق مؤثر می باشد، به عنوان یک پدیده اجتماعی (Social Phnomenan) در نظر گرفته است. برخی از عوامل و زمینه های اجتماعی که در ایجاد طلاق مؤثر است، در سطح کلان و بعضی در سطح متوسط و تعدادی نیز در سطح خرد عمل می کنند، همچنین بعضی از علل، از آن چنان قوّتی برخوردارند که می توانند به عنوان علّت العلل طلاق عمل کنند، در حالی که بعضی در حد زمینه ساز و بسترسازی ایجاد این پدیده مؤثرند. از سوی دیگر، بعضی از این علل ممکن است به تنهایی کارساز بوده و برخی دیگر، نیاز به علتی غیر از علل اجتماعی داشته باشند تا بتوانند به عنوان عامل طلاق عمل کنند.
● مقدمه
از آن زمان که انسان در این جهان جای گرفت، همواره در قالب «خانواده» زندگی می کرده است. به اعتقاد ما، بر اساس آموزه های دینی، اولین انسان ها از بهشت موعود به کره خاکی هبوط کردند. حضرت آدم(علیه السلام) و حوا اولین کسانی بودند که یک «خانواده هسته ای» (Uncleaw Family) را با فرزندانشان تشکیل دادند. به تدریج، این خانواده هسته ای گسترده شد و روی کره زمین پخش گردید. تاکنون هرجا انسانی زندگی می کرده به صورت جمعی بوده است، نه فردی.
مردم شناسان می گویند: انسان های اولیه در ابتدا، به صورت گله های انسانی زندگی می کردند که به دنبال شکار از جایی به جایی سیر می کردند.
به هر روی، اولین چیزی که جامعه را قوام می بخشد و به آن صفت اجتماعی می دهد، وجود دو عنصر متفاوت به نام «زن» و «مرد» است که طبق غریزه ای که خداوند در آن ها به ودیعت نهاده کشش و جاذبه ای درونی نسبت به یکدیگر دارند و همین جاذبه است که شیرازه خانواده را تشکیل می دهد. در دین مقدس اسلام، بر نهاد خانواده تأکید فراوان شده و از مسأله عزوبت نهی شده است. پیامبر عظیم الشأن(صلی الله علیه وآله) در حدیث معروف خود از ازدواج به عنوان «سنت» خود یاد می کند. به همین دلیل، چون همواره سنّت ازدواج مورد تأیید و تأکید اسلام قرار گرفته، به عنوان یک امر مقدس درآمده است.
● ازدواج; نوعی قرارداد اجتماعی
ازدواج به عنوان یک هنجار اجتماعی، براساس توافق طرفین، بر مبنای یک سلسله اصول شکل یافته و دوام می یابد و هرقدر طرفین به آن اصول ـ مدوّن یا غیر مدوّن ـ پایبندتر باشند قوام بقای خانواده بیش تر است.
ژان ژاک روسو، که اساس نظام اجتماعی را بر مبنای قرارداد، استوار می داند، از خانواده به عنوان قدیمی ترین نوع جامعه و تنها جامعه طبیعی یاد می کند.( )
بنیان وشالوده خانواده را تفاهم، درک متقابل، فداکاری، گذشت از حقوق یکدیگر، و صبر در برابر مشکلات می سازد. اگر یکی از زوجین یا هر دو به دلایل گوناگون نتوانستند با یکدیگر سازش کنند، در این جاست که خانواده از هم گسیخته می شود. هر قدر خانواده از بنیان مستحکم تری برخوردار باشد و طرفین از جهات بیش تری با یکدیگر توافق کنند، احتمال بقای این خانواده بیش تر است.( )
● «طلاق» و تعریف آن
«طلاق» در لغت، به معنای رها کردن و آزاد کردن( ) و در اصطلاح، به معنای «ازالة قیدالنکاح بصیغة مخصوصة» است; یعنی گسستن پیوند ازدواج با لفظی مخصوص.
بنابراین، می توان گفت: «طلاق نوعی گسست و جدایی و اخلال در بنیان های اساسی خانواده است که منجر به جدایی همیشگی ـ هم راه لوازم آن ـ می شود.» البته ممکن است هر نوع اخلال و گسستی منجر به جدایی (= طلاق) نشود، گرچه در این حالت نیز خانواده کارکرد خود را از دست می دهد و آسیب های اساسی به آن وارد می شود، ولی این بخش از مسائل آسیب شناختی خانواده مورد توجه این مقاله نیست، بلکه آن نوع گسستی که منجر به «جدایی» بشود مورد بررسی است.
● طلاق; پدیده ای اجتماعی
مسأله «طلاق» در حیات انسانی دارای جنبه های گوناگونی است: از یک جهت، پدیده ای حقوقی است که در علم حقوق ـ به خصوص در بخش قانون مدنی ـ بررسی می شود و از جهت دیگر، پدیده ای اقتصادی است; به این معنا که هم می تواند «خانواده» را به عنوان یک واحد اقتصادی بر پای دارد و هم به این معنا که یک عامل اقتصادی مانند «مقدار درآمد خانواده» و به طور کلی، «فقر» موجب از هم گسیختگی خانواده می شود.
از سوی دیگر، طلاق یک پدیده روان شناختی است; چرا که بر تعادل روانی فرزندان و بستگان خانواده به شدت تأثیر می گذارد. هم چنین یک پدیده جمعیتی است; چون بر ترکیب جمعیتی و ساختار آن اثر می گذارد.( ) از سوی دیگر، طلاق یک پدیده اجتماعی نیز هست; به این معنا که علل و زمینه های اجتماعی موجود و به طور کلی، ساختار جامعه می تواند سبب از هم گسیختگی خانواده شود.
در این مقاله، این پدیده از منظر اجتماعی و جامعه شناختی مورد بررسی قرار می گیرد.
با یک نگاه جامعه شناختی عواملی که به لحاظ اجتماعی در وقوع این پدیده مؤثر است و زمینه های بروز یا احتمال وقوع این پدیده را مهیا می کند، بررسی می شود:
● عوامل اجتماعی طلاق
پیش از بررسی عوامل اجتماعی طلاق بجاست انواع عواملی که در این زمینه مؤثر است، به لحاظ نوعی و شکلی مورد کاوش قرار گیرد: در یک دسته بندی کلی، این عوامل را می توان به کلان، خرد و میانه تقسیم کرد. منظور از «عوامل کلان» آن دسته عواملی است که در کل جامعه وجود دارد. اگر ارزش های غالب اجتماعی یک جامعه لذت جویی های آنی، سودگرایی و نگاه ابزاری به همه چیز باشد، به طور طبیعی، خانواده به عنوان نهاد اجتماعی، که منعکس کننده ارزش های آن است، از این فرایند متأثر می باشد. در چنین وضعیت اجتماعی، بنیاد خانواده بسیار متزلزل است.
با وجود یک عامل ـ هر چند مهم نباشد ـ خانواده از هم گسیخته می شود و ممکن است همان عامل علت اصلی طلاق شود و حال آن که از نگاه دقیق جامعه شناختی، علت را باید در جای دیگری ـ زمینه ها و شرایط اجتماعی ـ جستوجو کرد.
منظور از «عوامل خُرد» عواملی است که بیش تر با فرد یا گروه های کوچک سر و کار دارد; مثل گروه های مرجع. (در ادامه، از این عامل بحث به میان خواهد آمد.)
«عوامل میانه» ما بین عوامل خرد و کلان، دسته ای از عوامل حد وسط هستند که کارسازند; مانند تعلّقات گروهی و حزبی یا خرده فرهنگ ها و شخص یا گروهی خاص.
نکته قابل تذکر آن که این تقسیم بندی با یک نگاه کل نگرانه قابل قبول است، وگرنه یک خط کشی دقیق وتعیین حدود مشخص بین آن ها کار مشکلی است.
ممکن است در بعضی موارد، خانواده هنجارهای اساسی جامعه را رعایت نکند، اما این مسأله صرفاً موجب انفصال خانواده نشود، بلکه به صورت یک عامل پنهان و آتش زیرخاکستر باقی بماند; چنانچه خانواده با مشکل جدّی روبرو شد آن عامل بروز کند و خانواده را از هم بپاشد. علت آن که بعضی از خانواده ها پس از سالیان دراز زندگی مشترک از هم پاشیده می شود، همین است. از این موضوع در اصطلاح به «کمون عوامل» یاد می شود.
در مقابل، ممکن است عامل یا عواملی جدایی برانگیز در خانواده زمینه داشته باشد، اما به سبب وجود عامل قدرتمند دیگری زیر هاله ای از ابهام باقی بماند و عمل نکند; مثلاً، هر دو همسر متعلق به دو نژاد و دو مذهب خاصی باشند. در این صورت زمینه جدایی فراهم است، اما به دلایل یک اعتقاد مشترک این دو به هم پیوند خورده باشند. در این وضعیت، تا این «عامل غالب» پابرجاست، خانواده نیز قوام دارد.
● علل و زمینه های جامعه شناختی طلاق
۱) خانواده
جامعه شناسان «خانواده» را این گونه تعریف می کنند: «خانواده گروهی است اجتماعی و متشکل از افرادی که دارای روابط سببی (زن و شوهر) و احیاناً نسبی (با وجود فرزندان) و گاه فرزندپذیری با یکدیگرند.»( )
در این که نوع خانواده و خویشان در هم بستگی ازدواج و ادامه آن نقش مهمی دارد، جای تردید نیست. جامعه شناسان تقسیم بندی های گوناگونی برای خانواده ذکر کرده اند. در این جا، تنها آنچه به این بحث مربوط می شود ذکر می گردد.
الف) خانواده گسترده: خانواده ای است که در آن، چند نسل با یکدیگر زندگی می کنند.( )
ب) خانواده هسته ای: خانواده ای است کوچک، متشکل از زن و شوهر و احتمالاً فرزند یا فرزندان.
ویژگی های اصلی خانواده هسته ای بدین شرح است.
▪ محدودیت ابعاد خانواده از نظر اسلاف; این خانواده معمولاً جدا از والدین یا اقوام زوجین زندگی می کنند.
▪ محدودیت خانواده از نظر تعداد فرزندان; چنین خانواده ای حسب معمول، با تعداد اندکی از کودکان تشکیل می گردد.
▪ افقی بودن هرم قدرت; در خانواده هسته ای به طور معمول، تصمیمات اساسی خانه از طریق گفتوگو و تبادل نظر اتخاذ می شود. به تعبیر دیگر، در آن «دموکراسی» کوچکی برقرار است.
▪ نومکانی; خانواده هسته ای بر حسب معمول، در محلی جدا از والدین یا اقوام زوجین زندگی می کنند و همین موضوع در افقی بودن هرم قدرت مؤثر است.
در کنار این ها، عوامل دیگری هم چون استقلال اقتصادی زن در وضع معاشرتی این نوع خانواده، که در نتیجه خود را در تصمیم گیری ها شریک می داند، مؤثر است.
هر چند خانواده هسته ای با جامعه جدید صنعتی سازگار است و بالاترین امکان تحرک جغرافیایی را فراهم می آورد، اما جداشدن از پیران و تنها گذاردن آنان در این نظام، پایان غم انگیزی برای حیات انسانی رقم می زند.( )
مهم ترین نوع خانواده به لحاظ شکلی و فراوانی در جامعه، دو نوع اخیر است.
به نظر می رسد استحکام و پای داری و احتمال بقای خانواده گسترده بیش تر از خانواده هسته ای است; چرا که در خانواده گسترده، هرم قدرت به صورت عمودی است; یعنی تصمیمات عمدتاً از بالاترین شخص خانواده اتخاذ می شود و آن شخص پیرترین و داناترین شخص خانواده ـ پدر یا پدر بزرگ ـ است. در چنین خانواده ای، اگر بین فرزندان اختلافی پدید آید، معمولاً با پادرمیانی ریش سفیدان حل می شود و از فروپاشی خانواده جلوگیری به عمل می آید. در نتیجه، اتحاد و هم بستگی در این نوع خانواده بیش تر است.
اما خانواده هسته ای، که عمدتاً از یک زن و مرد تشکیل می شود، بیش تر حالت شکننده دارد. جدایی از بزرگ ترها، ایجاد فاصله فیزیکی و مکانی و جدایی محل کار از خانه، همه در تضعیف روحیه وفاق و یک دستی مؤثر است. در چنین خانواده ای، با وجود کوچک ترین مسأله ای، احتمال و زمینه از هم گسیختگی وجود دارد. البته خانواده گسترده بیش تر و هم چنین خانواده هسته ای بعضاً از دو مسأله رنج می برد:
اول. دخالت های بی مورد اطرافیان که گاهی خانواده را تا سرحد فروپاشی پیش می برد.( )
دوم. ازدواج های اجباری که در بعضی فرهنگ ها به صورت سنّت درآمده است.
البته در خانواده گسترده این موضوع بیش تر مشهود است و این سنّت، نماد عامیانه ای نیز پیدا کرده است; مثلاً، گفته می شود: «عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمان ها بسته شده است.» چنین قراردادهایی چندان دوام نمی آورد; زیرا طرفین خود را با مسائلی مواجه می بینند که خوشایندشان نیست.( )
نکته قابل ذکر در مورد خانواده هسته ای در مقایسه با خانواده گسترده این است که از یک جهت شانس بقا و دوام دارد و آن این که فرایند انتخاب همسر آزادانه انجام می گیرد. به همین دلیل احتمال بقای آن بیش تر است. در اصطلاح، به این نوع انتخاب همسر «شیوه همسر گزینی آزاد» می گویند که به نظر پارسونز و دیگر جامعه شناسان، انتخاب آزاد همسر بر اساس عشق، یکی از ویژگی های خانواده هسته ای است. زیرا زوج جوان در انتخاب همسر آزادند و از قید و بندهای خانواده رها شده اند. بنابراین، سعی می کنند همسری انتخاب کند که مطابق میل خودشان باشد تا در آینده، کانون خانواده از هم نپاشد.( )
اما این که واقعاً ازدواجی که بر مبنای صرفاً عشق صورت گرفته چه قدر پایدار است، باید واقعیت های بیرونی اجتماعی را دید. چرا که عشق یکی از مقوّمات خانواده است، نه تمام آن.
۲) گروه مرجع و همالان
«گروه مرجع» گروهی است که الگوی ارزیابی و داوری رفتار شخص به شمار می آید.( ) یکی از عواملی که جامعه شناسان بر تأثیر آن در جهت ساخت شخصیت تأکید می کنند، تأثیر و نفوذ گروه های اجتماعی است. یکی از آن گروه ها، گروهی است که انسان در آن عضویت دارد (گروه همالان) و یا هنگام مقایسه و داوری ارزشی، رفتار و نقش خود را با آن می سنجد (مرجع). با توجه به این مقدمه، باید دید گروه مرجع و همالان چه تأثیری می تواند در پای داری و یا زوال خانواده داشته باشد.
واضح است که شخصیت انسان ابتدا در خانواده شکل می گیرد; چون اولین برخورد هرکس با پدر و مادر خود ـ که عضو گروه خانواده اند ـ می باشد. در خانواده، ارزش ها درونی شده، نهادینه می شود و فرد به خوبی جامعه پذیر می گردد و از همین طریق است که فرایند اجتماعی شدن صورت می گیرد. و بر همین اساس، جوان مبانی ارزشی خود را پی ریزی کرده، ازدواج می کند. حالا اگر پس از مدتی به هر دلیلی، گروه مرجع او عوض شود، به شکلی که نتواند به وسیله خانواده ارزش های موردنظر خود را تحصیل کند، طبیعی است که قادر به ادامه زندگی نیست. اصولاً خانواده بر محور عاطفه و ارزش های مشترک می چرخد و هرقدر طرفین نسبت به ارزش های مشترک پایبندتر باشند، خانواده از استحکام بیش تری برخوردار است. به عنوان مثال، کسی که در روستا طبق همان ارزش های خاص گروه مرجع خود ازدواج کرده است، با مهاجرت به شهر، احتمالاً گروه مرجعش نیز تغییر می کند و همین قوام خانواده را تهدید می نماید.
۳) تغییر ارزش ها، نگرش ها و هنجارها
انسان هماره در زندگی شخصی و اجتماعی خود، از ارزش ها و هنجارهای ثابتی پیروی نمی کند، بلکه این امر نیز مانند بسیاری امور دیگر در معرض تغییر و تحول است. گذشت زمان و یا حتی تغییر مکان و شرایط خاص اجتماعی دیگر از جمله عوامل تغییر ارزش ها و نگرش ها است. در ابتدای زندگی، چیزهایی برای ما ارزش به شمار می رود که شاید بعدها جاذبه خود را از دست بدهد.
عمده ترین عامل تغییر ارزش ها و نگرش ها «ارتباطات» است. نقش وسایل ارتباطی در تغییر نگرش ها و ارزش ها و تزریق هنجارها بسیار مؤثر است.
به عنوان مثال، کسی که ابتدا تحصیلات عالی برایش ارزشمند نبوده و بر همین اساس، به ازدواج در سطح ابتدایی راضی شده است، حال اگر در فرایند تغییر ارزش ها، تحصیلات عالی و مدرک برایش ارزش محسوب شود، قادر به ادامه زندگی نیست. زیاد مشاهده شده است که یکی از زوجین با کسب مدرک بالاتر، تقاضای طلاق کرده است، به ادعای این که دیگر این زوج (یا زوجه) کفو او نیست.
اگر هنجارهای زوجین باهم تفاوت داشته باشد، مثلاً زوج فردی باشد اهل جود و بخشش و در مقابل، دیگری ممسک و بخیل، در این حالت، احتمال کشمکش و گسستگی خانواده زیادتر است تا موقعی که هنجارها باهم تطابق دارند.
به نظر بعضی از جامعه شناسان، از جمله عمیق ترین علل طلاق، پیدایش بحران در ارزش ها و هنجارها است. هنگامی که انسان ها صرفاً به تمتّع می اندیشند و فقط مصالح خویش را در نظر می آورند، در چنین جامعه ای پدیده ازدواج نیز مستثنا نخواهد بود و شمار طلاق در آن افزون خواهد شد.( )
۴) تأثیر جامعه به عنوان «کل»
جامعه شناسان در یک نگاه کلی، جامعه را به انواع گوناگونی تقسیم می کنند: شهری، روستایی، صنعتی، سنّتی و کشاورزی. تقسیم بندی فردیناند تونیس (Tonnies)، جامعه شناس آلمانی، در این زمینه معروف است. وی جامعه را به «گماینشافت» (Gemeinschaft) و «گزلشافت» (gesellechaft) تقسیم می کند; چیزی در حدود معنای شهری و روستایی.( )
معیار فهم این نوع تقسیم بندی و مرزکشی بین جوامع، در نوع روابط اجتماعی حاکم بر آن جامعه است. هر قدر روابط اجتماعی حاکم بر جامعه مستحکم تر و قوی تر باشد، بنیاد نهادهای اجتماعی ـ مثل خانواده ـ محکم تر است.
طلاق در جامعه شهری و روستایی: آمار بسیاری از کشورها از جمله کشورمان ایران نشان می دهد که طلاق در میان شهرنشینان بیش تر از روستاییان است. میزان طلاق، به ویژه در نواحی صنعتی و کارگری به دلیل گسیخته شدن پیوندها و سنّت ها وحشتناک است. به عکس، ائتلاف میان زن و شوهر در جوامع روستایی پاک دل به ندرت منجر به طلاق می شود.( )
علت این مسأله را باید در خصوصیات جوامع شهری جستوجوی کرد. یکی از خصوصیات جوامع شهری تغییرات سریع اجتماعی و فرهنگی این جوامع است.( )
شهرنشینان بر خلاف روستاییان، به سنّت ها پایبند نیستند، توجه زیادی به مُد و رسوم زودگذر، زندگی شهری را متزلزل کرده است. درزندگی شهری،هنجارهاو شکل ها به سرعت تغییر می کند.
در چنین جامعه ای، تغییرات در سازمان ها و نهادهای اجتماعی به سرعت صورت می گیرد. خانواده در محیط شهری در معرض تغییر و زوال بیش تری قرار دارد تا جامعه روستایی.
این واقعیت که میزان طلاق در جوامع نوین امروزی بسیار بالاتر از دوران پیشین است، بیش تر از جامعه و ارزش های متغیر آن سرچشمه می گیرد (عامل جامعه شناختی) تا از گسیختگی و تباهی خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی. زندگی شهری و تحرّک جغرافیایی آن، از طریق کاستن انواع کارکردهایی که خانواده در گذشته عهده دار بود، مهم ترین تأثیر را بر نهاد خانواده گذاشته است. بریدن پیوند زناشویی در یک محیط صنعتی شهری بسیار آسان تر از یک جامعه کشاورزی است.( )
سستی روابط اجتماعی در جامعه صنعتی: بسیاری را عقیده بر این است که جامعه جدید صنعتی از نظر ساختاری طلاق زاست و در چنین جامعه ای، تحرک جغرافیایی به اوج خود می رسد، ثبات روابط رو به کاستی می گذارد و ارتباطات انسانی آسیب پذیر می شود. بنابراین، صنعت جدید ـ فی نفسه ـ سستی خانواده را موجب می شود.( )
۵) قشربندی اجتماعی و طلاق
قشربندی اجتماعی و طبقه اجتماعی از جمله مفاهیم اساسی جامعه شناسی است. در این جا، سؤال اساسی این است که آیا بین طبقه اجتماعی و طلاق رابطه ای وجود دارد یا نه؟
جامعه شناسان «طبقه اجتماعی» را به «گروهی از افراد جامعه که از نظر منزلت اجتماعی در یک پایگاه قرار دارند تعریف می کنند.»( )
یکی از ابعاد مربوط به طبقه اجتماعی، «خرده فرهنگی» است که حاکم بر فضای طبقه اجتماعی می باشد. شرایط در زمینه های فرهنگی یک طبقه اجتماعی بر شخصیت و تعادل شخصیتی فرد مسلماً تأثیرگذار است. حال اگر دو نفر از دو طبقه اجتماعی با دو خرده فرهنگ خاص باهم ازدواج کنند، احتمال بقای این خانواده بسیار کم است.
به عنوان نمونه، مشاهده شده است که زن شاعر با مرد تاجر ازدواج کرده و در نهایت، زندگی آن ها منجر به جدایی از هم گشته است. «هرچه طبقه اجتماعی خانواده پایین تر باشد، احتمال طلاق بیش تر است. میزان طلاق در اقشار اجتماعی پایین، رو به افزایش است. در امریکا، بیش ترین میزان طلاق در بین طبقات کم درآمد، غیرماهر و بی بهره از آموزش صورت می پذیرد و هر قدر به طبقات بالاتر نزدیک می شویم، به همان نسبت به میزان ثبات خانواده افزوده تر می شود.»( )
۶) تفاوت های قومی و نژادی
عامل دیگری که به لحاظ اهمیت، می توان آن را مستقلاً ذکر کرد، تفاوت هایی است که از ناحیه نژاد، قوم و زبان ناشی می شود. اصولاً ازدواج در یک شرایط مساعد و خوشایند به نظر طرفین و مقبول آن ها انجام می گیرد.
اما به هر دلیلی، ازدواجی که بر مبنای تفاوت هایی مثل تفاوت های قومی، زبانی، محلی و نژادی شکل گیرد، چنین ازدواجی بر پایه محکم بنا نشده است; همانند ساختمان بلندی که بر شالوده ای از شن ساخته شده باشد.
در احوال یکی از ادبای عرب، که اصالتاً ایرانی بوده است، نقل می کنند که با دختر یکی از اعراب اصیل ازدواج کرد، در حالی که خانواده دختر بسیار تعصّب داشتند که دخترشان را به غیرعرب زاده ندهند. شوهر به رسم ایرانیان، به جای این که بگوید چراغ را خاموش کن می گوید: «چراغ را بکش» (اُقتُل السراج)، یک باره زن صدای شیون بلند می کند که داماد ایرانی است و از او جدا می شود!
هرگونه تفاوت و تضاد فرهنگی و اعتقادی برای کانون خانواده مضر به نظر می رسد. معمولاً تضادها منجر به کشمکش می شود و بدین لحاظ، شالوده خانواده درمعرض خطر قرارمی گیرد.( )۷) ناهنجاری های اجتماعی و طلاق
هر جامعه ای دارای نظم اجتماعی و هنجارهایی است که بر تمامی افراد آن جامعه اشراف دارد و در واقع، دستورالعملی است که نحوه رفتار افراد جامعه را تعیین می کند. در جامعه، همه مردم یک نوع ارزش و اهداف خاصی را طی مراحل گوناگون فرایند جامعه پذیری فرا می گیرند، می پذیرند و بر اساس آن ها عمل می کنند.( ) در مقابل حالت معمولی و بهنجار افراد، حالت بهنجار و مرضی قرار دارد. کلمه «آنومی» (Anomie)به وسیله امیل دورکیم وارد قلمرو مباحث جامعه شناختی شد. این کلمه به معنای حالت مبهمی است بین فرد و جامعه که در آن، هنجارها یا از بین رفته اند یا ضعیف شده اند و یا باهم در تضادند.( )
در چنین وضعیتی است که بی سر و سامانی و بی نظمی جامعه را فرا می گیرد و فرد نابهنجار هم خود را تباه می کند و هم دیگران را.( )
در بین همه نابهنجاری های اجتماعی، در این جا، فقط به سه مورد (اعتیاد، الکل، قمار) اشاره می شود و تأثیر آن ها بر پدیده طلاق یاداوری می گردد.
در این که اعتیاد و الکل و قمار از نابهنجاری های جامعه محسوب می شود، شکی نیست. طبق قانون و عرف (که از منابع حقوقند) و نیز طبق اصول مذهبی، این پدیده ها جرم محسوب می شود و همه در جای خود، از عوامل قطعی طلاق به حساب می آید.
«اعتیاد یکی از خطرناک ترین راه های ارضای تمایلات نفسانی و شیطانی و حالت تنوع طلبی انسان است. اولین ضربه های اعتیاد بر پیکر خانواده وارد می شود. سوغات اعتیاد برای خانواده چیزی جز پریشانی و نگرانی نیست. مهم ترین تأثیر اعتیاد بر خانواده از بین رفتن کنترل، نظم و انضباط و به وجود آمدن هرج و مرج و بی بندباری است که خود زمینه ساز و فرصتی است برای فساد. اعتیاد بر خانواده به صورت گوناگون و به طور مستقیم و غیرمستقیم تأثیر می گذارد.»( )
در مجموع، می توان گفت: مواد مخدر وسیله مؤثری در زوال و نابودی خانواده است.( )
آفت دیگر خانواده پدیده الکلیسم است. الکل پیوند زناشویی را سست و اغلب آن را نابود می سازد. خوی تند و خشونت باده پرست، قلب همسرش را می شکند و او را از خود منزجر می سازد. زن در خانه شوهر خود تأمین جانی ندارد. در مناطق شهری که آمار استفاده از الکل بالاست، آمار طلاق نیز بالاست. در مقابل، یکی از علل پایین بودن میزان طلاق در روستاهای کشور خودمان را بی گمان می توان در اثر مصون ماندن روستاییان از شرّ شراب و آفت الکل دانست و برعکس، امکان دارد که کثرت طلاق در شهرهای بزرگ متناسب با حجم نوشابه های الکلی استعمال شده باشد.( )
پدیده دیگری که به دلیل نابهنجار بودن و جرم قانونی آن، موجب از هم گسیختگی خانه و خانواده می شود، «قمار» است.( ) این پدیده مانند مواد مخدر از چند زاویه خانواده را به اضمحلال و نابودی می کشاند: یکی از جهت اخلاقی و روانی و مهم تر از همه از بعد اقتصادی. کسی که مال باخته است، چگونه می تواند خود را اولاً از لحاظ روانی آرام نماید و ثانیاً خانه خود را اداره کند; بنابراین، ادامه زندگی برای زن در این وضعیت بحرانی بسیار مشکل است.
۸) وسایل ارتباط جمعی و طلاق
جامعه شناسان یکی از عوامل اجتماعی شدن و جامعه پذیری را رسانه های همگانی می دانند.( ) تحت تأثیر این رسانه هاست که عقاید و افکار عمومی شکل می گیرد و مخاطب اصلی و طرف داران فراوان آن ها جوانان هستند. به طور کلی، «امروزه جامعه ای که کاملاً از تأثیر رسانه های همگانی برکنار مانده باشد، حتی در میان فرهنگ های سنّتی، بسیار محدود است.»( )
بنابراین، کم تر پدیده اجتماعی و جنبه های زندگی انسانی را می توان یافت که تحت تأثیر مثبت یا منفی وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها قرار نگرفته باشد. در این بین، پدیده طلاق نیز مستثنا نیست.
«بدآموزی های وسایل ارتباط جمعی یکی از علل از هم پاشیدگی خانواده های جوان است که تحت تأثیر فیلم های مخرّب ویدیویی و تلویزیونی قرار دارند.»( )
عملکرد منفی این وسایل عبارت است از ازدیاد عطش نوخواهی و تجدّدطلبی به شکلی که از همین ناحیه، ضربه های فراوانی برخانواده وارد می آید. در کنار این مسأله، فشارهای روحی و هیجاناتی که از تماشای این فیلم ها ناشی می شود، عقده های ناشی از دیدن این فیلم ها را برخانه و خانواده تحمیل خواهد کرد.
و سرانجام این که یکی از علل نابسامانی خانواده رسانه های همگانی است و تحت تأثیر عمیق رسانه هاست که ارزش ها تغییر می کند و تغییر ارزش های یکی از زمینه های اجتماعی طلاق است. کارکرد منفی رسانه های همگانی در متزلزل کردن بنیاد خانواده امری است غیرقابل انکار.
۹) سن زوجین و طلاق
«اگر مرد و زن کم سن و سال باشند، ناسازگاری های آن ها پس از اطفای شهوتشان بیش تر است، به خصوص برای زن هایی که زیر سن بلوغ ازدواج کرده اند. این نوع ازدواج هنوز هم در جامعه ما متداول است، به ویژه در روستاهای ایران.»( )
برای بررسی بهتر مسأله و این که آیا واقعاً سن زوجین و پایین بودن آن تأثیری در پدیده طلاق دارد یا نه، باید ابتدا مسأله «ازدواج زود هنگام» بررسی شود.
«آیا ازدواج هایی که در سنین پایین صورت می گیرد بیش تر به طلاق منجر می شود یا به عکس؟ در پاسخ به این سؤال، ریچارد اودری در اثر معروفش، زمینه اجتماعی ازدواج (۱۹۷۱)، می نویسد: آنان که زودتر ازدواج می کنند زودتر به طلاق متوسل می شوند. شاید این بدان علّت است که آنان که دیر ازدواج می کنند از ازدواج انتظار یا توقع زیادی ندارند و به همان علت نیز تمایل به تسریع در گسست آن ندارند.( )
با این مقدمه، در مورد سن ازدواج باید گفت: یکی از ملاک ها و معیارهای انتخاب همسر سن طرف اوست. بیش تر مردان مایلند با زنان جوان تر از خود ازدواج کنند.( ) همین عامل احتمال دوام خانواده را تهدید می کند. اصولاً دخترانی که با عدم آمادگی روحی ـ روانی تن به ازدواج می دهند بیش تر در معرض جدایی هستند.
دانشمندان در پذیرش این که تفاوت زیاد میان زن و شوهر بیش تر موارد بر سلامت خانواده تأثیر منفی می گذارد جملگی هم داستان هستند.( )
بنابراین، می توان گفت: «فاصله وسیع سنّی یا شکاف سنّی به استقراری و پایداری کانون خانوادگی کمکی نخواهد کرد. بنابراین، شکاف سنّی احتمال دارد به عنوان یک عامل مؤثر در گسست خانواده نقش داشته باشد.»( )
خلاصه آن که، باید پذیرفت «سن» به عنوان یک ویژگی خاص جسمانی از چند جهت خانواده، ساخت و ثبات آن را تحت تأثیر قرار می دهد. یکی از آن جهات، این است که «شکاف سنّی بر طلاق تأثیرگذار است، تأثیر نسبی که با عوامل جاذبه جهان سنّتی تا حدودی خنثی می شد و لیک در شرایط موجود، در جوامع جدید تأثیر بیش تری می یابد.( )
۱۰) تحصیلات
یکی از شروط ازدواج موفق، در نظر داشتن مسأله «کفویت» است; یعنی هم سانی و برابری با یکدیگر از جهات گوناگون. اگر زوجین از جهات متعدد با هم دیگر برابر باشند، احتمال بقای زندگی بیش تر است. یکی از وجوه برابری، مسأله تحصیلات و هم سانی نسبی تحصیلی است. این مسأله از چند جهت قابل بررسی است:
الف) هر مقطع تحصیلی شأن اجتماعی خاصی پدید می آورد و به طور طبیعی، انسان ها در گزینش همسر، آن را معیاری مهم می شمارند و می کوشند تا سطح تحصیلی زوجین باهم برابر باشد.
ب) هر مقطع تحصیلی فضای فکری و بینشی، حتی جهان بینی خاصی پدید می آورد. به ناچار، هم سانی تحصیلی زوجین بر تشابه، سلیقه، ذوق و اندیشه آنان مؤثر است.
ج) در صورت عدم توازن شأن تحصیلی، زوج برتر (از لحاظ تحصیلی) امتیازات دیگری از طرف مقابل در راه جبران آن طلب می کند.
د) در همه شرایط و به صورت قاعده ای در همه جای جهان، میزان تحمل مردان در قبال عدم هم سانی تحصیلی بیش از زنان است; در حالی که ازدواج یک مرد دکتر با دختری دیپلمه یا کم تر از دیدگاه وجدان جمعی غیرمعقول به نظر نمی رسد، عکس آن دقیقاً نابهنجار تلقی می شود.
ه) مردان با پذیرش سطح تحصیلی کم تر همسر خود، مزایای دیگری (مثل جوانی) یا امکانات مادی را می طلبند.
و) در یک جامعه فاقد تحرک اجتماعی، تحصیلات ابزار ارتقای اجتماعی به حساب می آید.
بنابراین، در چنین جامعه ای، هم سانی تحصیلی به معنای هم سانی شأن اجتماعی و حتی طبقه اجتماعی است. نتیجه آن که بی شبهه، ازدواج انسان هایی با دو سطح متمایز آموزشی و به تبع آن، دو فرهنگ و جهان بینی متفاوت، باید آسیب پذیرتر باشد و در صورت اضافه شدن عناصر دیگر، ممکن است موجبات گرایش به طلاق فراهم آید.( )
۱۱) محکومیت های دراز مدت
بعضی از ناهنجاری های اجتماعی وقتی تبدیل به جرم شود موجب محکومیت درازمدت مجرم می گردد، به شکلی که ادامه زندگی برای یکی از طرفین مشکل می شود و این مسأله در قانون نیز پیش بینی شده است. در مفاد عقدنامه های کنونی آمده است: «مرد در صورت محکوم شدن به ۵ سال حبس به بالا، اختیار طلاق را به زن واگذار می کند.»
بنابراین، قانونگذار به عنوان نماینده افکار جامعه این مسأله را پیش بینی کرده است تا در صورت لزوم، دست زن در طلاق گرفتن باز باشد.
علت این که این مورد مستقلاً ذکر شده، در حالی که به نظر می رسد تحت عنوان «ناهنجاری های اجتماعی» بگنجد، این است که لزوماً ناهنجاری اجتماعی به لحاظ قانونی «جرم» محسوب نمی شود. بنابراین، ناهنجاری اجتماعی عنوانی عام است که با جرم از این نظر که ممکن است به محکومیت و محرومیت منجر شود، فرق دارد.
۱۲) استقلال مالی زن
یکی از مسائلی که می تواند به عنوان زمینه طلاق عمل کند «استقلال مالی زن» است. وقتی زن می بیند که به لحاظ مالی به شوهرش وابسته نیست و خود می تواند از راه کسب و کار، خود را تأمین کند و از سوی دیگر، با گرفتن مهریه خود تا حدی از این راه مشکل خود را حل نماید، هم چنین می بیند یا بچه دار نشده است (خواسته یا ناخواسته) و یا تعداد کمی بچه دارد، در این وضعیت، چندان رغبتی به زندگی ندارد و با کم ترین بی توجهی و بروز مشکل از سوی شوهر به سوی دادگاه روانه می شود; یعنی وقتی تعهد اخلاقی به زندگی نداشته باشد، کوچک ترین عامل و زمینه ای می تواند در مواقع بحرانی، مانند یک جرقه عمل کند و خانواده را از هم بپاشد.
۱۳) وجود یا فقدان فرزند
یکی از کارکردهای مهم خانواده تولید مثل مشروع است. تنظیم روابط جنسی و زاد و ولد از وظایف مهم خانواده است.( )
معمولاً کانون خانواده با وجود فرزندان، گرم نگه داشته می شود. بسیاری از خانواده ها، به خصوص از ناحیه زنان، به دلیل وجود فرزند، علاقه ای به جدایی ندارند و اگر وجود فرزندان در خانه نباشد، قادر به ادامه زندگی نیستند. «بی فرزندی و کم فرزندی موجب ناپایداری خانواده می شود. چنانچه درون خانواده ستیز و مشاجره وجود داشته باشد، اگر پدر و مادر از هم جدا شوند، بچه ها راحت ترند، اما بسیاری از خانواده ها به خاطر بچه هایشان به زندگی ناگوار خود ادامه می دهند. بنابراین، وجود فرزندان یکی از عوامل جلوگیری از طلاق است.( )
در فرهنگ عامیانه ما کسی را که دارای فرزند نیست در اصطلاح «اجاق کور» می نامند. دوام و بقای زندگی خانوادگی چنین شخصی در معرض خطر است. بنابراین، خانواده ای که با وجود فرزند گرم نشده است، از دو نوع خانواده دیگر بیش تر در معرض گسست قرار دارد.( )
۱۴) تعدد زوجات
تعدد زوجات دارای کارکردهای مثبتی است که در هم بستگی بیش تر جامعه مؤثر است، اما در عین حال، ممکن است به دلیل عدم بهره برداری مناسب، مشکلاتی را برای جامعه فراهم کند: «تعدد زوجات در کشور ما، متأسفانه در همه موارد، برپایه اصول اخلاقی در مسیر اهداف اسلامی نبوده است و در اغلب موارد، بنابر تنوع طلبی و جبران ضعف جنسی و هوس رانی مرد صورت گرفته است و کانون وحدت و صفای خانوادگی را به صحنه جدال و نفاق بین زن و شوهر تبدیل کرده است و در نهایت، منجر به طلاق شده است.( ) بنابراین، اگر از مسأله تعدد زوجات با حفظ شرایط آن خوب بهره برداری شود، می تواند دارای کارکردهای مثبت باشد. این که قرآن کریم رعایت عدالت را شرط اساسی تعدد زوجات می داند، بیانگر آن است که تعدد زوجات بدون شرط و مطلق نیست که اگر آن شروط اخلاقی و اجتماعی لحاظ نگردد، دارای ضد کارکرد شده، موجب از هم پاشیدگی خانواده می گردد.
۱۵) ویژگی های شخصیتی زوجین
بعضی از گروه های شخصیتی ـ به طور کلی ـ ذاتاً ناسازگارند و به هیچ روی، نمی توانند خود را با محیط اجتماعی و خانوادگی تطابق دهند; به لحاظ فکری و ذهنی به حد بلوغ لازم نرسیده اند، هرچند سن و سالی داشته باشد; توانایی درک مقابل خود را ندارند و ذاتاً از اخلاق خوشی برخوردار نیستند; نمی توانند در محیط خانواده جوّ سالمی برقرار کنند. جوّ عاطفی به نحوه ارتباط و طرز برخورد افراد یک خانواده باهم، نظیر افراد خانواده نسبت به هم دیگر و احساسات و علایق آن ها به یکدیگر بستگی دارد.( )
بنابراین، گروه های شخصیتی که به لحاظ عاطفی و روانی مشکل دارند، زودجوش نیستند و نمی توانند با دیگران کنار بیایند و فقط منافع خود را می بینند و در ایجاد ارتباط با طرف مقابل مشکل دارند. «افرادی که بسیار مغرور هستند و فقط سعی در ارضای تمایلات خود دارند; فقط مصالح خود را در نظر می گیرند، این ها خانه را به سوی هرج و مرج می کشانند. در چنین شرایطی است که ادامه زندگی مشکل و پایه های خانواده لرزان می شود.( )
● خلاصه و نتیجه
به طور خلاصه، می توان گفت: اصولاً تفاوت یک تحقیق علمی با کار غیرعلمی در این است که به لایه های زیرین اجتماعی یک پدیده نگاه کند و زوایای پنهان آن را آشکار سازد.
مطلب دیگر آن که در بررسی یک پدیده، زاویه دید و نگرش مشاهده گر و محقق مهم است. هر محققی از زاویه دید خود به پدیده ها می نگرد. بر این اساس، عوامل و زمینه های اجتماعی که در مورد طلاق ذکر شد، ممکن است از دید یک حقوقدانان چندان مهم و کارساز نباشد، اما از زاویه نگرش یک جامعه شناس علت العلل پدیده طلاق باشد. آنچه در این جا به عنوان «طلاق» ذکر شد، مجموعاً ۱۵ عامل بود که می توان بعضی از آن ها را به عنوان یک عامل مستقل و تأثیرگذار در بروز این پدیده در نظر گرفت و بعضی دیگر را صرفاً به عنوان زمینه ساز اما این که کدام یک در چه مواردی چه نقشی ایفا می کند، باید هر مورد خاص طلاق را به عنوان یک موضوع خاص جزئی مورد مطالعه قرار داد، آن گاه قضاوت کرد. علاوه بر این، در هر موردی ممکن است چند عامل جامعه شناختی و غیر جامعه شناختی باهم تعامل داشته باشند. عوامل جامعه شناختی بعضی از آن ها نیز ممکن است در حد زمینه سازی عمل کند و عامل دیگری ـ غیراجتماعی ـ به عنوان عامل غالب باشد و بعضی دیگر در حد یک عامل مستقل، هر موردی باید جداگانه بررسی شود.
عوامل شمرده شده در حد احصاست، نه استقصا. ممکن است عوامل دیگری باشد که از دید ما پنهان است.
مطلب آخر این که یکی از منابع حقوق «عرف» است. اهمیت عرف و جامعه ـ که اساس بحث های جامعه شناختی است ـ در وضع قوانین بسیار مهم است، انجام یک تحقیق اجتماعی پیش از وضع قوانین حقوقی ضروری می نماید، اما متأسفانه در کشور ما، عمدتاً تصمیم های قانونی، عرفی و بدون در نظر گرفتن تبعات و لوازم اجتماعی آن است.
۱۳ـ بروس کوئن، پیشین، ص ۲۳۹
۱ـ ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعی، ترجمه منوچهرکیا
۱۸ـ بروس کوئن، پیشین، ص ۱۹۵
۱۱ـ بروس کوئن، جامعه شناختی، ترجمه منوچهر صبوری، فرهنگ معاصر تهران، ۱۳۷۰، ص ۱۰۹
۱۰ـ ر. ک. به: شهلا اعزازی، جامعه شناختی خانواده، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۷۶، ص ۹۶
۱۲ـ ر.ک.به:باقرساروخانی،مقدمه ای برجامعه شناسی خانواده،پیشین، ص ۸۰
۱۹ـ باقر ساروخانی، پیشین، ص ۶۱
۱۵ـ محمدحسین فرجاد، بررسی مسائل اجتماعی ایران، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷، ص ۱۶۱
۱۴ـ مهدی کی نیا، پیشین، ص ۷
۱۶ـ بروس کوئن، پیشین، ص ۱۳۳
۱۷ـ باقر ساروخانی، پیشین، ص ۵۲
۲۸ و ۲۹ـ آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، ۱۳۷۳، ص ۸۷ / ۸۸
۲ـ ر. ک. به: باقر ساروخانی، طلاق (پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن)، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۶، ص ۴
۲۵ الی ۲۷ـ مهدی کی نیا، پیشین، ص ۱۴۳ / ص ۵۱ / ص ۳۳۹
۲۰ـ ر. ک. به: مهدی کی نیا، پیشین، ص ۳۵۴
۲۱الی۲۴ـ ر.ک.به:محمدحسین فرجاد، پیشین ص ۱۲ / ص ۱۲ / ص ۱۱ / ۶۱
۳ـ زهرا گواهی، بررسی حقوق زنان در مسأله طلاق، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۳، ص ۸۴
۳۷ـ همو، طلاق، پیشین، ص ۶۴
۳۸ـ بروس کوئن، پیشین، ص ۶۰
۳۱ و ۳۲ـ محمدحسین فرجاد، پیشین، ص ۶۰ / ۷۴
۳۰ـ ر. ک. به: مهدی کی نیا، پیشین، ص ۳۵۵
۳۹ـ محمدحسین فرجاد، پیشین، ص ۶۰
۳۳ الی ۳۶ـ باقر ساروخانی، مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده، پیشین، ص ۵۲ / ۵۳ / ۵۳ / ۸۲ ـ ۸۱
۴۱ـ مهدی کی نیا، پیشین، ص ۳۲
۴۳ـ ر. ک. به: محمدحسین فرجاد، پیشین، ص ۶۰
۴۲ـ محمدحسین فرجاد، پیشین، ص ۶۰
۴۰ـ باقر ساروخانی، طلاق، پیشین، ص ۶۸
۴ـ ر. ک. به: باقر ساروخانی، پیشین، ص ۲۵
۵ الی ۷ـ باقر ساروخانی، مقدمه ای بر جامعه شناختی خانواده، سروش، ۱۳۷۰، ص ۱۴۴، ۱۳۷، ۱۴۲
۸ و ۹ـ ر. ک. به: مهدی کی نیا، عوامل اجتماعی مؤثر بر طلاق، مطبوعات دینی، ۱۳۷۳، ص ۱۷ و ۲۵
منبع : طوبی


همچنین مشاهده کنید