پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


نورِ رو به خاموشی در شب‌های وحشی


نورِ رو به خاموشی در شب‌های وحشی
جویس کارول اوتس را اگر با کلیشه نویسندگان در تصور عوام یعنی آدمی تندمزاج، خشک، الکلی و عصبانی، مقایسه کنی، اصلا نویسنده‌منش نیست. اوتس بیش از ۵۰ داستان نوشته و منتقدی خستگی‌ناپذیر است. مولف مقالات، نمایشنامه‌ها و مجموعه خاطرات بسیار است و تحت دو اسم مستعار، تریلر‌های روان‌شناسی هم می‌نویسد. اوتس نه تنها شباهتی به این کلیشه‌ها ندارد، بلکه از آنها بیزار هم هست. وی اصطلاح «پاتوگرافی» فروید را رندانه علیه بیوگرافی نویسنده‌هایی به کار می‌گیرد که کاری جز عیاشی‌های بی‌فایده نمی‌کنند. اما همین کم‌کاری و تنبلی روشنفکری موضوع مجموعه داستان تازه‌اش؛ «شب‌های وحشی» هم هست که عنوانش را از شعر امیلی دیکینسون وام گرفته است. این چند داستان‌ به تصویر تخیلی و خلاقانه روزها (یا شب‌ها)ی آخر زندگی دیکینسون و چهار نویسنده دیگر، یعنی ادگار آلن پو، مارک توآین، هنری جیمز و ارنست همینگوی می‌پردازند. کتاب متمایزی است، پاتوگرافی خلاقیت و کهولت و رابطه پیچیده و اضطرب‌‌آورِ این دو است. همینگوی‌ِ اوتس در روز مرگش می‌گوید «صبح‌هایی که آدم کار کردنش نمیاد صبح‌های طولانی‌ای می‌شن.» در داستان «پدربزرگ کلمنس و کوسه‌ماهی، ۱۹۰۶» به مارک توآین ۷۰ ساله‌ای برمی‌خوریم که از اینکه مدام به فراخور بی‌شمار «خانم‌های خوش‌لباس» نقش عوض کند، خسته شده است. توآین بی‌حوصله می‌ترسد هیچ‌وقت نتواند شاهکار ادبی ننوشته‌اش را تمام کند، در عوض خودش را با تملق‌گویی دخترمدرسه‌ای‌ها دلمشغول می‌کند که دختر ناکامش «سوزی» را به یادش می‌آورند. آنها را با خود به کلوپ آکواریوم می‌برد که خودش تنها بزرگسال در آنجاست و دخترها را کوسه‌ماهی‌های خود می‌خواند، به آنها سنجاق‌های لعابی میناکار هدیه می‌دهد و محترمانه به هتل پلازا می‌برد، برایشان بلیط «دریاچه قو» می‌خرد و نامه‌های بی‌‌شمار شهوتی رد و بدل می‌کنند. در عوض دخترها نشاط روزهای نوشتنش را به او برمی‌گردانند، یا حداقل خودش این‌طور فکر می‌کند. او فریاد می‌زند «هیچ‌کس نمی‌فهمه یه نویسنده، یه نویسنده محبوب پرفروش چطور باید کار کنه.» اما وقتی پدربزرگ کلمنس می‌فهمد که آخرین کوسه‌ماهی دست‌آموزش دختر بالغ و رسیده ۱۶ ساله‌ای است، دیگر جواب نامه‌های روزافزون سوزناکش را نمی‌دهد. دختر دچار کم اشتهایی است و به خودش گرسنگی می‌دهد تا کوچک‌تر به نظر برسد و استخوان‌های مچ دستش از شدت سوء تغذیه هر روز بیشتر شبیه گنجشککی می‌شوند. اما اشتباه نکنید، «شب‌های وحشی» مجموعه‌ داستان‌های اخلاقی درباره حوائج بشری هم هست. هنری جیمزِ ساخته و پرداخته اوتس در داستان «استاد در بیمارستان سنت بارتُلمی. ۱۹۱۶-۱۹۱۴» هم میان جوان‌ها و زخمی‌ها دنبال منبع الهام خودش می‌گردد، البته به شیوه‌ای سالم‌تر از توآین. اوتس جیمز را به بدجنسی تمام این طور توصیف می‌کند «جنتلمن گوشتالوی ۷۱ساله‌ای که خودش را با احتیاطی وسواسی حمل می‌کند»، «مثل هامپتی دامپتی که نگران است یکهو چیزی ازش در برود»، جیمز داوطلبی غیرنظامی در لندن است که از سربازان معلولی که تازه از جبهه جنگ برگشته‌اند پرستاری می‌کند. جیمز می‌کوشد با توزیع شکلات و میوه و مجلدهای نازکی از اشعار تنیسون و براونینگ (هرچیزی غیر از اشعار ویتمن!) میان رزمندگان آسیب‌دیده بخش ۶ که او را کسی جز آقای سالخورده داوطلب خدمت نمی‌بینند از عذاب وجدان معافیت از شرکت در جنگ‌‌های داخلی آمریکا به بهانه جراحت پشتش رها شود. اما حضور این مردان زخمی و خونی اهل نیوکاسل و لیورپول و مارگیت که پسرک‌هایی بیش نیستند استاد را جانی تازه می‌بخشد، تحریک می‌کند و سرانجام سکوی پرواز او به بهشتی از احساسات نفسانی و الفت اخلاقی می‌شود. اوتس با ترسیم اینگونه اقامت جیمز در بیمارستان و توجه سرسخت و کم‌وبیش شهوت‌بار او به تیمار زخم‌های سرگشاده‌ و اجساد در حال فساد در واقع او را به جرم حضورش خارج از گود و در حاشیه امن هنر تروتمیزش سرزنش می‌کند: «در تمام نوشته‌های استاد حتی یک لگن مریض هم دیده نمی‌شود.» اما حالا جیمز برافروخته و مشتاقانه زمین بیمارستان را جارو می‌زند و انگار اوتس تلویحا می‌گوید که سبک «متصنع و خوش‌آراسته‌» او هم نیاز به رفت و روب دارد. جیمز اظهاراتی («تنها هنر پایدار است و هرچیز دیگر تصادفی و بی‌اهمیت») در دفتر خاطراتش می‌نویسد که گویی به او الهام شده‌اند و گویی می‌خواهد «شرح‌حال‌نویسان سال‌های پس از خود» را گمراه کند؛ اوتس با این کار می‌کوشد نشان دهد که مواد اصلی و واقعی هنر، یا به گفته دیکینسون «صمغ و قهوه ذهن» هنرمند، از دست دقیق‌ترین محققان هم می‌گریزد. همینگوی در داستان «پاپا در کچام، ۱۹۶۱» در حالی که مشغول پر کردن تفنگ ساچمه‌ای تازه‌اش است، می‌گوید: «حقیقی‌ترین زندگی را همیشه باید پنهان داشت.» در اینجا اوتس تجسمی از آخرین افکار پارانویای پاپا همینگوی ارائه می‌کند؛ افکار عجیبی که فقط یک نویسنده دیگر ممکن است به آنها دست پیدا کند و در داستان سوررئال «پو پس از مرگ، یا فانوس دریایی» اوتس داستانی ناتمام از پو را که به شکل خاطرات روزانه ساختگی نوشته شده‌اند دستمایه کارش قرار می‌دهد و آنها را به مجموعه خاطرات تب‌دار این شاعر تبدیل می‌کند؛ خاطراتی که درست از روز مرگ او آغاز می‌شوند. در «شب‌های وحشی» هنر شاید پایدار باشد، اما مرگ نزدیک است و انسان‌ها به شکل زننده‌ای معماگونه‌اند. این مسئله بیش از همه در تخیلی‌ترین و جنون آمیزترین داستان این مجموعه یعنی «دیکینسون رپلی‌لوکس» خود را نشان می‌دهد. اوتس با تمسک به فراست طعنه‌آمیز، امیلی دیکینسون را در نقش مانکنی ماشینی بازمی‌آفریند، یکی از همان بازنمایی‌های گرافیکی ورزشکاران و هنرمندان مشهور که هر آمریکایی می‌تواند در آینده‌ای نزدیک جهت لذت شخصی و استفاده خانگی بخرد و به خانه ببرد. اما وقتی زوج کله‌شق و اجاق‌کورِ کـریم مدل دیکینسون را که اندازه‌اش کوچک‌تر شده با ۲۰ درصد تخفیف می‌خرند و به خانه می‌برند درست مانند بقیه شرح‌حال‌نویسان و منتقدان و طرفداران دیکینسون از شناخت این پرنده کوچک عاجز می‌شوند. دیکیسنون رازآلود، خاموش و زیرک است؛ معمایی است که هیچ‌ چیز از آن نمی‌فهمند. دیکینسون به رمز و کنایه سخن می‌گوید، به سوالات خانم کریم جواب‌های غیرصریح می‌دهد و مخصوصا آقای کریم را به کل نادیده می‌گیرد و او یک شب در اوج جنون شهوانی سرکوب‌شده‌اش به او تجاوز می‌کند؛ عملی استعاری که گویی سرانجام همه مفسران و محققان تقلیلگر با او کرده‌اند. *برندا واینپل نویسنده کتاب «زندگی هاوثرن» است. کتاب تازه‌اش «التهاب سفید: دوستی امیلی دیکینسون و تامس ونوورث هیگینسون» در آگوست منتشر می‌شود.
برندا واینپل
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید