چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

کدام معلم می تواند الگو باشد؟


کدام معلم می تواند الگو باشد؟
دانش آموزان به شکلی پیوسته و مداوم، نسبت به نگرش ها، ارزش ها و شخصیت های معلمان خود واکنش نشان می دهند. تقلید از معلم، یکی از روش های معمول در یادگیری به شمار می رود و از این لحاظ، معلم می تواند الگوی پرقدرتی برای دانش آموز به حساب آید. یکی از جنبه های مهم یادگیری از طریق تقلید، آن است که رفتار می تواند به سادگی از طریق مشاهده کسب شود و برای این کار، لازم نیست که دانش آموز راساً به انجام دادن و تمرین و یا ارائه آن رفتار بپردازد. دانش آموزان به طور ثابت در حال جذب و کسب اظهارات، حالت ها و نگرش های معلمان خود از نقطه نظر روش های کلاسی هستند و این امر بدون آنکه معلم، رجوع خاصی به این گونه رفتارها داشته باشد انجام می گیرد. در مواردی که معلم با طعنه و کنایه و یا استهزا به اشتباهات دانش آموزان پاسخ می دهد احتمال اینکه دانش آموزان نیز چنین واکنش هایی نسبت به همدیگر نشان دهند افزایش خواهد یافت. باید توجه داشت که هر نوع رفتاری در هر زمانی می تواند به شکل یک الگو عمل کند. از این رو دانش آموزان، رفتارهای مثبت و منفی، هر دو را از معلمان خود خواهند آموخت.
هرگاه دانش آموزان متوجه شوند که آنچه معلم به هنگام وعظ و خطابه در کلاس بیان می دارد، با آنچه وی عملاً از خود بروز می دهد متفاوت است، یعنی هماهنگی بین عقیده و عمل او وجود نداشته باشد، آنان به چنین موعظه هایی توجه نخواهند کرد و در پی عمل کردن به آنها برنخواهند آمد. این تفاوت و ناهماهنگی، ممکن است بین انتظارات معلم از دانش آموزان و امکاناتی که عملاً به آنان داده می شود نیز مشاهده شود. اگر معلم به دانش آموزان گوشزد کند که مجاز نیستند قبل از آنکه زنگ تفریح زده شود کلاس را ترک کنند، اما در عمل نتواند این قانون را جامه عمل بپوشاند اعتماد دانش آموزان نسبت به قدرت رهبری معلم به تدریج کاهش می یابد.
رفتار دانش آموزان، همچنین تحت تاثیر اعمال معلم در موارد زیر است: معلم به اهمیت مطالعه و خواندن کتاب تاکید فراوان می گذارد، اما خود او حتی یک کتاب هم نمی خواند.
معلم، رعایت اصول اخلاقی را محترم و مهم می شمارد، ولی دائماً بر سر مسائل جزئی با خشم و فریاد با دانش آموزان روبه رو می شود. معلم تاکید می کند که احترام به عقاید و نظریات دیگران و به ویژه دانش آموزان همواره مورد نظر اوست، ولی مکرراً عقاید دانش آموزان را که به نظر خودش نادرست و احمقانه است به مسخره می گیرد. در تمام این موارد، دانش آموزان به جای توجه به آنچه معلم به شکل نظری بیان می دارد، به رفتارها و واکنش هایی که عملاً از خود نشان می دهد گرایش پیدا می کنند. معلمان قاهر و زورگو با رفتارهای خصمانه اثرات زیان بخشی بر روی رفتار دانش آموزان دارند، در حالی که معلمان مهربان با رفتارهای غیرتهاجمی می توانند به سازگاری اجتماعی دانش آموزان خود کمک کنند. بعضی از نشانه های رفتارهای خصمانه عبارتند از اعمال قدرت، خجالت زده کردن و پافشاری در مطیع بودن دانش آموزان. برای رفتارهای ملایم و منطقی نیز می توان از تایید نظرات دانش آموزان، تشویق دانش آموزان به شرکت در بحث های کلاسی، اظهار علاقه نسبت به فعالیت های دانش آموزان و همدردی و درک دانش آموزان نام برد. دانش آموزان در کلاس هایی که توسط معلم مهربان و منطقی اداره می شود رفتارهای سازگارتر و ملایم تری از خود نشان می دهند و عکس این قضیه نیز صادق است. به این ترتیب نباید فراموش کرد که معلم می تواند تاثیر فوق العاده ای بر محیط کلاس و در نتیجه بر رفتار دانش آموزان داشته باشد. بین معلم و شاگرد نباید تاثیر دانش آموزان بر رفتار معلم را نادیده انگاشت، زیرا که این تاثیر و تأثر الزاماً در یک فرآیند دو طرفه انجام می گیرد. در اغلب موارد، الگوی رفتاری و واکنش های (مثبت و منفی) معلم در کلاس رابطه و هماهنگی قابل توجهی با نوع رفتارها و واکنش های دانش آموزان در کلاس دارد. به طور کلی تدریس در کلاس به شکل یک رابطه دو جانبه رخ می دهد که در آن، دانش آموزان و معلمان، یک واحد در هم تنیده تشکیل می دهند. مثلاً هنگامی که دانش آموزان در کلاس بدرفتاری می کنند بر نگرش معلم نسبت به آنان تاثیر گذاشته و این نیز به نوبه خود بر نگرش دانش آموزان نسبت به معلمشان اثر خواهد گذاشت. این تاثیر و تأثرها نقش اساسی در بالا و پایین بردن سطح یادگیری دارد.
● ویژگی های معلمان خوب و بد
از دیدگاه انسان گرایانه می توان گفت معلمان کارآمد کسانی هستند که به مفهوم دقیقه کلمه، «انسان» هستند. آنان با برخورداری از زیباترین احساسات انسانی با روشی منصفانه، آزادمنشانه و فارغ از گرایش های دیکتاتورمابانه با دانش آموزان رفتار می کنند و قادرند به راحتی و به شکل طبیعی با آنان روابط دوستانه و انسانی برقرار کنند. معلمان نالایق و ناموفق نیز به نظر می رسد که از احساسات انسانی بی بهره اند و همواره در پی جاه طلبی، اعمال قدرت و استفاده از شیوه های دیکتاتوری در کلاس هستند و کمتر به نیازهای دانش آموزان خود می اندیشند. گروهی چنین می پندارند که اگر کسی طلبه خوبی باشد معلم خوبی نیز هست و چنین استدلال می کنند که هرگاه معلمی به موضوع تدریس خود تسلط داشته باشد می تواند به خوبی آن را تدریس کند، اگر چه این امر تا حدودی صحت دارد، ولی میزان دانش و تسلط معلم بر موضوع درس به تنهایی نمی تواند فضای خالی موجود بین تدریس و فراگیری را پر سازد.بهترین مثال این ادعا در مقاطع عالی تحصیلی مشاهده می شود. استادانی که بیشترین دانش را در یک موضوع خاص دارند الزاماً از لحاظ تدریس بهترین استادان نیستند. در مورد این گروه معلمین بارها شنیده شده است که «موضوع درس را به خوبی می داند ولی قادر به برقراری ارتباط نیست، گوش دادن به حرف هایش سردرد می آورد یا موضوع درس را به شکل خام ارائه می دهد.» این عبارات نمایانگر آن است که مشکلات مربوط به روابط بین معلم و دانش آموزان صرفاً ناشی از میزان دانش معلم نیست. این امر به آن معنا نیست که اهمیت تسلط معلم بر موضوع تدریس، نادیده انگاشته شود، بلکه خود نیز به عنوان آموزگار بر آن تأکید کافی داریم. اما نگاهی به میانگین نمرات، ضریب هوشی و میزان آمادگی کارآموزان معلمی به هنگام طی دوره تربیت معلم، این حقیقت را آشکار می سازد که بین عوامل مذکور و میزان موفقیت و کارآمدی این افراد در زمان تدریس عملی در کلاس ها همبستگی مختصری وجود دارد.
متغیرهای دیگری نظیر گرمی سخن و مهربانی و احساس مسئولیت در برابر نیازها و علائق دانش آموزان و رغبت به تدریس، رابطه معنی دارتری با موفقیت معلم و میزان آموخته های دانش آموزان دارد. به طور کلی هرچه بیشتر به جنبه های عاطفی و انسانی در کلاس توجه گردد بیشتر می توان به کارآمدی و اثر بخشی تدریس معلم امیدوار بود. معلمین، هنگامی که نسبت به موجودیت خود احساس امنیت کنند بهتر می توانند به نیازهای دیگران توجه نشان دهند. افرادی که نسبت به خود احساس نامطلوب و ناخوشایندی دارند قادر نیستند زمان و نیروی لازم برای یاری دیگران اختصاص دهند و این بدان علت است که نوعی احساس محرومیت و حرمان در آنان وجود دارد. هرگاه احساسات نامساعدی به هر دلیل در درون معلم در غلیان باشد ممکن است برای حفاظت خود و ایجاد نوعی امنیت درونی، رفتارهای ناخوشایند و خشونت آمیز از خود نشان دهد و با وضع قوانین و مقررات خشک و خشن در رابطه با شاگردان خود به روش دیکتاتوری متوسل گردد. معلمان باید با یافتن پاسخ سؤالات زیر، در مقام خودشناسی و اصلاح الگوی رفتاری و شخصیتی خود برآیند:
آیا احساس می کنید که مردم شما را دوست دارند یا مطرود و منفور آنها هستید؟
آیا خود را فردی شایسته احترام می پندارید یا فکر می کنید نظریات شما در مورد شأن و مقامتان بی ارزش است؟
آیا خود را اساساً فردی وابسته به دیگران می دانید یا فکر می کنید از اتکای به نفس و استقلال و ثبات کافی برخوردار هستید؟ آیا در مورد توانایی خود در برخورد با حوادث شک دارید؟
آیا خود را به عنوان عضوی از جامعه دیگران می بینید یا احساس می کنید به شکل یک انسان یک بعدی از جامعه به دور افکنده شده اید؟
اینها سؤالاتی اساسی هستند که هر فردی می تواند از خود بپرسد و پاسخ برای آنها بیابد. کیفیت پاسخ هایی که به این سؤالات داده می شود می تواند تأثیر بسزایی در موفقیت یا شکست معلم از لحاظ تدریس و برقراری ارتباط مؤثر با دانش آموزان داشته باشد. مسأله تدریس همواره مستلزم روابط متقابل با مردم است و برداشت هایی که معلم از مردم دارد می تواند انگیزه اصلی برای نوع رفتار معلم نسبت به مردم و به ویژه نسبت به دانش آموزان باشد. این حقیقت با نگاهی به نوع انتظاراتی که تاکنون از معلم می رفته است روشن تر می گردد
معلمی که اعتقاد دارد دانش آموزان از توانایی فراگیری برخوردارند، رفتار مطلوب تری از خود بروز خواهد داد تا معلمی که دانش آموزان را فاقد قدرت یادگیری می پندارد. به نظر می رسد که معلمین خوب و موفق را می توان با توجه به اعتقادات زیر نسبت به مردم از معلمین غیرکارآمد و ناموفق متمایز ساخت:
۱) معلم خوب، معتقد است که سایرین خود قادر هستند مشکلات و مسائل خویش را بررسی کنند و راه حل موفقیت آمیزی برای آنها بیابند.
۲) دیگران را به منزله دوستان خود می پندارد و اعتقاد دارد که آنان همواره در راه تکامل خود گام برمی دارند.
۳) دیگران در نظر او موجوداتی با ارزش و متعادلی هستند و هرگز کسی را عاطل و بی ثمر نمی انگارد.
۴) مردم و رفتار آنان را از دیدگاه رشد و توسعه درونی، نه محصولی از وقایع بیرونی برای شکل بخشیدن به موجودیت انسان، می نگرد و معتقد است که مردم از خلاقیت و پویایی کافی برخوردارند و این فکر که دیگران فاقد نیروی سازنده هستند هرگز در او راه پیدا نمی کند.
۵) می پذیرد که مردم ارزش این را دارند که مورد اعتماد و اطمینان قرار گیرند و به شیوه ای منطقی و قانونی با آنان رفتار گردد.
۶) معتقد است که مردم با برخورداری از تعالی بالقوه به سوی رسیدن به کمال در حرکت اند و آنان هرگز به منزله موانعی بر سر راه دیگران و تهدید آنان قلمداد نمی شوند.
● معلم واقعی کیست؟
بسیاری از معلمین تازه کار غالباً مقدار زیادی از وقت خود را به طراحی و تمرکز بر روی دروس و موضوعات صرف می کنند و فراموش می کنند که تدریس خوب صرفاً به شیوه ها و کارافزارهای یادگیری خلاصه نمی شود. گروه زیادی از معلمین به هنگام تدریس، به جای آنکه شخصیت و رفتاری واقعی و طبیعی برای برقراری ارتباط با دانش آموزان از خود نشان دهند به ایفای نقش و بروز رفتارهای مصنوعی می پردازند. این گروه فکر می کنند که ایفای نقش می تواند آنان را در جلوگیری از بروز مسائل و مشکلات مربوط به نظم و انضباط محیط کلاس یاری دهد. رفتارهای سرد، خشن و دور از انسانیت بعضی از معلمان در محیط کلاس با فلسفه آموزش و نقش و رسالتی که به عهده آنان گذارده شده مغایرت دارد. اینگونه رفتارها گاهی به این علت از آنان سر می زند که فکر می کنند در صورتی که رفتاری مهربانانه و روابطی دوستانه با دانش آموزان داشته باشند ممکن است آنان را افرادی سهل اندیش، بی کفایت و سست نظر قلمداد کنند. متأسفانه به دفعات زیاد مشاهده شده که معلمین تازه کار را با رهنمودهای غیرمنطقی و به دور از احساسات انسانی نظیر «از همان آغاز با سرسختی صدای دانش آموزان را خفه کنید» و یا قدرت و ریاست خود را به دانش آموزان نشان دهید و «به آنان اجازه ندهید در هیچ موردی اعتراض کنند. مواجه ساخته و بسیاری از اینگونه معلمین نیز چنین رهنمودهایی را در تدریس خود به کار گرفته اند. این نگرانی وجود دارد که معلم ضمن اینکه به ایفای نقش می پردازد ممکن است آن را کاری راحت یا حداقل موفقیت آمیز بیابد و به تدریج در این قالب فرو برود. کم کم رفتارش بر محور اعتقادات سنتی سازمان می گیرد؛ به طوری که دیگر قادر نیست خود را از چنین قالبی رها سازد. در اینجا به بعضی از این اعتقادات سنتی تدریس که نسل به نسل به معلمین انتقال یافته است اشاره می کنیم:
۱) من، سکوت و میانه روی را پیشه می کنم
براساس این اعتقاد، معلم، موجودی است بی ثمر و فاقد تحرک که هر موقعیت و رویدادی را با سردی و سکوت می نگرد. او در هر شرایطی خلق و خوی بی طرفانه از خود نشان می دهد و در واکنش های او اثری از شادی، غم، تواضع یا تکبر مشاهده نمی شود. در کلیه بحث ها نقشی خنثی بازی می کند و عقاید و اندیشه های شخصی خویش را ابزار نمی دارد.
۲) من به همه کودکان، عشق می ورزم
بر این اساس، معلمان باید همه کودکان را به یک میزان دوست داشته باشند. عصبانیت، نفرت و طرد، جایی در قلمرو احساسات معلم ندارد! معلمینی که این احساسات طبیعی را تجربه می کنند گاهی دچار احساس گناه می شوند، زیرا به غلط به آنان گفته شده که معلم خوب باید فاقد این گونه احساسات باشد؛ یعنی عصبانی نشود، نسبت به هیچ کس نفرت نداشته باشد و هیچ کس را طرد نکند. باید توجه داشته باشیم که وقتی می گوییم معلم باید همه کودکان را دوست داشته باشد، از لحاظ اینکه کودکان، همه انسان هستند و حق دارند که دوست داشته شوند، حرف درستی است اما به آن معنا نیست که معلم ملزم باشد بر سایر احساسات طبیعی خود سرپوش بگذارد. خشم، عصبانیت، نفرت، طرد و امثال آن نیز می تواند از سوی معلم و البته به عنوان بخشی از ابزارهای تعلیمی و پرورشی در مقابل رفتارها و کنش های مختلف کودکان، بجا و سنجیده به کار گرفته شود. در چنین حالتی، خشم، نفرت و طرد، عین دوست داشتن و در امتداد آن خواهد بود.
۳) من با همه کودکان، رفتاری یکسان دارم
این باور، بیانگر آن است که معلمان باید همه کودکان را با یک دید نگاه کنند و احساس و رفتار یکسانی نسبت به آنان داشته باشند. این دیدگاه را باید از دو لحاظ بررسی کرد؛ آنجا که توجه ما به تفاوت های اقتصادی، طبقاتی و اجتماعی معطوف است، اتخاذ روش و برخورد یکسان و به دور از تبعیض با دانش آموزان، نه تنها صحیح است بلکه از جنبه اخلاقی و انسانی، ضروری و الزامی هم هست. اینجاست که معلم باید مراقب رفتارهای خود باشد اما آنجا که تفاوت های فردی در زمینه ساختارهای ذهنی و خصوصیات روانی _ بدنی رخ می نمایاند، روش و برخورد یکسان از سوی معلم، عین ستم و بی عدالتی است.
۴) کودکان به من نیاز دارند
این باور، اساساً از این قضاوت نادرست نشأت می گیرد که کودکان برای حرف زدن، فکرکردن و عمل کردن، به حمایت و کمک معلم وابسته اند و مستقلاً قادر نیستند به کاری بپردازند و مسئولیت یادگیری خود را در کلاس به عهده بگیرند. بدیهی است که چنین عقیده ای، با روند طبیعی رشد و هدف اصلی تعلیم و تربیت مغایرت دارد. معلم باید در فرآیند یادگیری، عمدتاً نقش راهنما و تسهیل کننده را داشته باشد و زمینه های لازم برای تحرک و فعالیت و خودجوشی دانش آموزان در جریان کلاس را فراهم سازد. رعایت این اصل از سوی معلم، نقش شایسته ای در ساختار رفتاری دانش آموزان دارد و تقویت اتکای به نفس و اعتماد به خود را در آنان باعث خواهد شد.
۵) من پاسخ همه سؤالات را می دانم
این عقیده، چنان احساس نامطلوبی در بعضی از معلمان به وجود می آورد که آنان را از پذیرش اشتباه باز می دارد.
بر این اساس، معلمین به سختی می توانند عبارت «نمی دانم، ولی سعی می کنم پاسخ آن را بیابم» را بر زبان جاری سازند. اگر معلم، واقعی و خودش باشد، دانش آموزان قادر خواهند بود با او- آن چنان که هست- ارتباط برقرار کنند؛ یعنی با کسی که به عنوان یک موجود انسانی، دارای احساسات و عقایدی است و صرفاً به شکل عاملی که دستورات و فرامین دیگران را عمل می کند، نیست. دانش آموزان به این ترتیب پی خواهند برد که معلم، «خویشتن خویش» است و ممکن است مرتکب اشتباهاتی بشود. گذشته از آن هرگاه که اشتباهی از او سرمی زند این شهامت را دارد که به راحتی آن را بپذیرد. هرچه باشد، به هر حال او انسان است و ممکن است خطاهایی از او سر بزند. ولی متأسفانه فقط عده معدودی از معلمان، این واقعیت را به ذهن دانش آموزان خود منتقل می سازند که معلم نمی تواند موجودی ماورای انسان، بی عیب و به دور از خطا و اشتباه و منبع همه علوم باشد. دانش آموزان با معلمینی که اشتباهات خود را می پذیرند و نقش برج عاج نشین و عالم به کل علوم را بازی نمی کنند بهتر و راحت تر می توانند رابطه برقرار کنند.
معلم، خود می تواند از دیدگاه دانش آموزان، یک طلبه و در جست وجوی علم و دانش بیشتر باشد و این استنباط، زمانی در ذهن دانش آموزان به وجود می آید که معلم، این اندیشه نادرست که همه نظریات و عقاید او مطلقاً درست است را به خود راه ندهد. البته اینها فقط معدودی از باورهایی است که بعضی از معلمین، خود را پایبند آنها می کنند. شما خود می توانید باورهای مشابه دیگری را در این زمینه به خاطر آورید. برخی از این باورها لذت بردن از کار تدریس را برای بسیاری از افراد، زائل کرده است و همچنین معلمین را از شریک شدن در غم و شادی دانش آموزان خود باز می دارد. این باورها در مواردی مانعی هستند بر سر راه معلمین، برای آنکه در مورد احساسات خود صداقت داشته باشند، استقلال و اتکای به خود را تشویق کنند یا روابط منطقی و معقول با دانش آموزان خود برقرار سازند.
دوام و بقای این گونه باورهای بازدارنده و دیگر عقاید مشابه درباره معلمین، باعث می شود که دانش آموزان، معلمین را موجودات متفاوتی قلمداد کنند و به سختی بپذیرند که آنان نیز ممکن است همانند خودشان دارای نقاط قوت و ضعف باشند.
کلام آخر اینکه معلمین، الگوی رفتاری پرقدرتی برای دانش آموزان هستند و از این رو باید مراقب حرکات، گفتار، کردار و حتی پندار خود باشند
منبع : سایت آموزش فیزیک


همچنین مشاهده کنید