جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


روایتی دیدنی از خونخوار تاریخ


روایتی دیدنی از خونخوار تاریخ
می‌گویند چنگیزخان، جان وین را کشت. البته این اتفاق با فیلمی به نام «فاتح» (۱۹۵۶) رخ داد.
شهرت این فیلم به‌عنوان اثری ضعیف چنان زبانزد خاص و عام شد که هوارد هیوز، تهیه‌کننده فیلم، تمام نسخه‌های آن را نابود کرد. «دوک» (جان وین) در این فیلم با بازی ضعیف خود که با گریمی بد چشم‌هایش تنگ شده بودند، جنگ‌سالار مغول را به صورتی فردی ترسو به تصویر کشید. سوزان هیوارد نیز در نقش یک شاهزاده تاتار به اندازه شخصیت وین غیرقابل باور بود. فیلم در صحرای یوتا فیلمبرداری می‌شد و بادی که از محل انجام یک آزمایش هسته‌ای می‌وزید باعث بدنام‌ترشدن فیلم شد؛‌ گفته می‌شود نیمی از عوامل فیلم که بعدها بر اثر سرطان درگذشتند، به‌خاطر تشعشعات رادیواکتیو به این بیماری مبتلا شده بودند. جان وین نیز در نهایت به این افراد پیوست.
مطابق گفته تواریخ رسمی، چنگیز مسبب مرگ خیلی‌هاست. از چنگیز نقل است که «هیچ شادی‌ای بالاتر از مغلوب ساختن دشمنان، تعقیب و به دام انداختن‌شان،‌ غارت اموال‌شان و دیدن سیلاب اشک عزیزان‌شان
چنگیز از سال ۱۲۰۶ تا زمان مرگش در ۱۲۲۷ به‌همراه لشکر عظیمش تخریبی عظیم و دیوانه‌وار به راه انداخت که از استپ‌های آسیای مرکزی تا اروپا ادامه داشت و در این راه میلیون‌ها انسان جان خود را از دست دادند.
به گفته سرگئی بودروف، ‌کارگردان روس: «چنگیزخان یکی از بدنام‌ترین افراد در روسیه است. ما در کتاب‌های درسی‌مان تنها درباره بدی او و مغول‌ها می‌خوانیم. طبق توصیف این کتاب‌ها، مغول‌ها افرادی وحشی، بی‌رحم، بدوی و نیمه‌هیولا هستند.» زمانی که کوبلای‌خان، نوه چنگیز، سکان حکومتی را که پدربزرگش پایه‌گذاری کرده بود در دست گرفت، لهستان و مجارستان نیز تنها در یک قدمی تخریب به‌دست مغولان قرار داشتند. تاثیرات این حرکت برق‌آسا تا امروز هم ادامه یافته است. این روزها خیزش مجدد آسیا، غربی‌ها را به وحشت انداخته اما ظاهرا این وحشت ریشه‌ای عمیق‌تر دارد و تنها مربوط به رشد اقتصادی قاره کهن نمی‌شود.
این داستان بی‌شک برای هر فیلمسازی نیز می‌تواند دستمایه‌ای مناسب باشد. به‌زودی فیلم حماسی «مغول» ساخته سرگئی بودروف، به‌عنوان نخستین بخش از سه‌گانه او درباره چنگیزخان به نمایش درخواهد آمد. این فیلم که تولید مشترک روسیه و قزاقستان است و پارسال یکی از ۵ نامزد بخش اسکار خارجی بود، در چمنزارهای دورافتاده قزاقستان و مغولستان فیلمبرداری شده است. در این تولید کاملا آسیایی، بازیگرانی از سراسر آسیا برای نقش‌های اصلی و لشکری از سیاهی‌لشکر از آسیای مرکزی حضور دارند و دیالوگ‌ها تماما به زبان مغولی است.
پیش از این افراد دیگری نیز در سینما به سراغ چنگیز رفته بودند. عمر شریف در سال ۱۹۶۵ جنگجوی بی‌پروا و پوستین‌پوش را به تصویر کشید، چینی‌ها در سال ۱۹۹۸ فیلمی زندگینامه‌ای درباره چنگیزخان ساختند و چند فیلم دیگر نیز وجود دارند اما انتظار می‌رود «مغول» معتبرترین روایت از زندگی چنگیزخان باشد. بودروف در این‌باره می‌گوید: «در جریان تحقیقاتم داستانی جالب درباره کودکی چنگیز کشف کردم. او هیولا به دنیا نیامده بود. گاهی بد نیست برخلاف تفکر رایج حرکت کنیم.» در دورانی که در کشور بودروف بار دیگر مردی قدرتمند زمام امور را در دست گرفته، زنده کردن یاد حاکمی ستمگر که هیتلر آشکارا او را ستایش می‌کرد، کمی سوال‌برانگیز است.
بودروف به این نکته اشاره می‌کند که «چنگیز در روسیه و غرب فردی بدنام و نماد وحشیگری است اما در آسیای مرکزی یک قهرمان است.»از آنجا که محصول نهایی بودروف فیلمی باشکوه مانند «مغول» است، به سختی می‌توان در نظر او تردیدی به خود راه داد. این اثر مجلل و پربازیگر (با بودجه‌ای ۱۰ میلیون یورویی که با معیارهای هالیوودی به یک شوخی شبیه است) را به‌راحتی می‌توان رقیب «ارباب حلقه‌ها»‌، «قهرمان» یا «ببر خیزان، اژدهای پنهان» دانست، البته با این تفاوت که «مغول» بر مبنای واقعیت ساخته شده است.
این فیلم به شکلی وسیع در اروپا و آمریکا اکران می‌شود که این مساله برای فیلمی با یک زبان غریب و با زیرنویس بی‌سابقه است. «مغول» حاوی صحنه‌های چشمگیر از نبردهای مختلف است که حاصل کار سوارکاران و بدلکاران قزاق و قرقیز بوده است. با وجود این باز هم توجه اصلی فیلم به وجه انسانی داستان بوده است. در فیلم ابتدا با «تموچین» ۹ ساله آشنا می‌شویم. تموچین پس از قتل پدرش به تدریج از یک چوپان ساده به انتقامجویی قبیله‌ای تبدیل می‌شود (با بازی بازیگر ژاپنی تادانوبو آسانو)‌ و در این راه همسرش «بروت» (کولان چولون، بازیگر مغول در اولین تجربه کاری‌اش) و برادر خونی‌اش «جاموکا» (بازیگر چینی هونگلی سان) مشوق او هستند.
آیا این فیلم در حکم نوعی تجدیدنظرطلبی است؟ «واقعا امیدوارم چنین باشد.» این حرف جان مان،‌ مورخ بریتانیایی و کسی است که کتاب «چنگیزخان:‌ زندگی، مرگ و رستاخیز» او مرجع اصلی بودروف بود. «مسلما در این تجدیدنظر هیچ‌کس قصد ندارد مرگ انسان‌ها و نحوه گسترش امپراتوری مغول را نادیده بگیرد اما می‌توان به منشأاین جریان پی برد.» فیلم با تغییر نام تموچین به چنگیزخان (فاتح بزرگ) که در پی پیروزی او بر قوم «تانگوت» و قتل‌عام آنان اتفاق افتاد، به پایان می‌رسد. اگر به این نکته توجه کنیم که چنگیزخان در زندگی‌ خود هیچ مرد بزرگی نداشت که الگوی خود قرار دهد، می‌توان با اغماض بیشتری درباره اعمالش قضاوت کرد.
ظاهرا در تمام این سال‌ها شخصیت چنگیز به درستی درک نشده است. مان دلیل این امر را منابع نوشتاری موجود می‌داند که همگی توسط مورخان کشورهای مغلوب نوشته شده‌اند «و قربانیان تنها یک وجه قضیه را می‌بینند.» از آنجا که مغول‌ها صحرانشینانی بی‌سواد بودند، تاریخ خود را آنچنان که باید و شاید نتوانستند به‌صورت مکتوب درآورند. تنها در اواخر قرن نوزدهم بود که کتابی چینی به نام «تاریخ پنهان مغولان» کشف شد و غربی‌ها خیلی دیر، یعنی پس از ترجمه کامل آن در سال‌های ۱۹۸۰، با آن آشنا شدند. در این کتاب که می‌توان آن را با «ایلیاد» یا حماسه‌های اسکاندیناوی مقایسه کرد، تصویری از چنگیز به نمایش درمی‌آید که بسیار شاعرانه‌تر و رمانتیک‌تر از تمام منابع پیشین است.
مان تاکید می‌کند که چنگیز در شروع کار «تنها کمی برتر از یک رهبر قبیله در جنگ‌های محلی» بود اما طی بیست سال صاحب قلمرویی شد که به زبان امروزی مغولستان و تمام جمهوری‌های آسیای مرکزی، همچنین بخش‌هایی از پاکستان، ایران، افغانستان، هند، چین و کره شمالی را دربرمی‌گرفت و بزرگ‌ترین امپراتوری به هم پیوسته تاریخ را به وجود آورد. مان تاکید می‌کند:‌ «این موضوع نیاز به بررسی بیشتری دارد.» علاوه بر این چنگیز با بنیان گذاشتن سلسله «یوان»، کشور متحد چین را به وجود آورد که بزرگ‌ترین میراث او است.
شکی نیست که قدرت چنگیز ناشی از نبوغ نظامی او بود اما اگر بگوییم او تنها با اتکا به این خصیصه توانست ملتی از سواران جنگجو به وجود آورد، تنها نیمی از قضیه را دیده‌ایم. مطالعات جدید نشان می‌دهد چنگیز فردی شایسته‌سالار بوده است.
او به وفاداری احترام می‌گذاشته، در مقابل مذاهب مختلف بردباری داشته‌،‌ به زنان قدرتمند احترام می‌گذاشته و قانونی نیز مدون کرده است. اگر تفکرات تنگ‌نظرانه درباره چنگیز را کنار بگذاریم، می‌توان او را نمونه اولیه ناپلئون دانست. مان قیاس بهتری ارائه می‌کند: «درست مانند اینکه جرونیمو می‌توانست قبایل سرخپوست را متحد کند، آمریکای شمالی را فتح کند و بعد امپراتوری‌اش را تا آنجا گسترش می‌داد که روسیه و اروپا نیز تحت لوای او درمی‌آمدند. همان‌قدر که تصور حضور جرونیمو در کاخ سفید غیرمنتظره است، تصور حضور چنگیز در دیگر نقاط جهان نیز عجیب بود.»
«صحرانشین» (۲۰۰۵)، آخرین فیلم بودروف نیز در قزاقستان تولید شد. وقتی از بودروف می‌پرسیم آیا «مغول» را در واکنش به «بورات» ساشا بارن کوهن ساخته است، به خنده می‌افتد. «قبلا نویسنده کمدی بودم و علاقه زیادی هم به شوخی دارم. با وجود این احساس دوستان قزاقم را که از این فیلم ناراحت شده‌اند به‌خوبی درک می‌کنم. فکر می‌کنم غرب درباره فرهنگ مردم آسیای مرکزی تصورات غلط دارد.»
در آن سوی پرده آهنین نیز اطلاعات زیادی درباره چنگیز وجود نداشت. در دوران حکومت شوروی،‌ در جمهوری‌های آسیای مرکزی و حتی در مغولستان که تحت نظارت شوروی بود، هیچ صحبتی از چنگیز نبود. شاید به همین دلیل است که در این جمهوری‌های تازه استقلال‌یافته ناگهان تب چنگیز فراگیر شده است. مردم این مناطق چنگیز را به چشم میهن‌پرستی به سبک «دلاور» مل گیبسن می‌بینند؛ فردی که علیه اربابان سابق آنان مبارزه کرده است.
(دیگر نمونه چنین گرایشی اعاده حیثیت از تیمورلنگ در قزاقستان است که یک‌باره این فرمانروای بی‌رحم را به پدری خیرخواه و مهربان تبدیل کرده است.) شاید بزرگ‌ترین تغییر نگرش نسبت به چنگیز در سال‌های اخیر در چین اتفاق افتاده باشد. طی دوره انقلاب فرهنگی، چنگیز کاملا از کتاب‌های چینی محو شد اما از آنجا که مغولستان کشوری است که تقریبا در داخل چین قرار گرفته است، راه‌حلی عملی نیز برای مشکل چنگیز پیدا شد: چنگیز چینی است. به قولمان: «همگی عضو یک خانواده شاد هستند.»
وقتی بودروف درخواست چند سیاهی‌لشکر جدید برای فیلمش کرد، هزاران نفر به محل فیلمبرداری هجوم آوردند و همگی چارپایان محبوب‌شان را به همراه داشتند.
بسیاری دیگر از مردم ساکن در طول جاده ابریشم، با حضور گسترده خود برای تماشای فیلم، علاقه خود را به آن نشان داده‌اند. بودروف با خوشحالی می‌گوید: «فیلم در قزاقستان با استقبال خوبی روبه‌رو شد. در سیبری هم همین‌طور. «مغول» امسال در چین اکران خواهد شد. فروش فیلم در روسیه از آنچه فکر می‌کردم بیشتر بود. این فیلم باعث تحریک کنجکاوی مردم نسبت به چنگیزخان شده است.»در عین حال هنوز این سوال باقی است که به راستی مغول‌ها، بجز قتل و غارت، چه کار دیگری برای مردم جهان کردند؟‌ ظاهرا جنجال‌های مربوط به برگزاری المپیک سال‌جاری ریشه در کارهای مغول‌ها دارد، چراکه آنان برای نخستین بار تبت را به چین ملحق کردند. به گفته مان: «کنایه‌آمیز است که چین هویت جغرافیایی خود را مدیون مغول‌ها و به عبارت بهتر مردی جوان است که در قرن سیزدهم در کوهستان‌های مغولستان به دنیا آمد.»
در مورد زندگی چنگیز هنوز نکات مبهم وجود دارد،‌ به‌ویژه درباره مرگ او در ۶۵ سالگی یا حول و حوش این سن. (پیدا کردن محل دفن چنگیز هنوز هم یکی از معماهای بزرگ باستان‌شناسان است.) برخی می‌گویند او به‌خاطر بیماری و در آرامش درگذشت، برخی دیگر پایانی خشن‌تر برای او متصورند و می‌گویند عروس جدید چنگیز در شب زفاف با یک قیچی به زندگی او خاتمه داد. با وجود این چنگیز تا پیش از مرگش، در زمینه زاد و ولد نیز موجودی شگفت‌انگیز بوده است. نتایج شگفت‌آور تحقیقی در سال ۲۰۰۳ نشان داد که ۱۶ میلیون مرد در آسیای مرکزی، به عبارت دیگر یک نفر از هر ۲۰۰ ساکن کره زمین، کروموزوم Y چنگیز را در بدن خود دارند. بدین ترتیب چنگیز را می‌توان پدر واقعی یک ملت دانست.
بودروف می‌گوید: «خیلی جالب است اگر بتوان چنگیز را دوباره زنده کرد تا شخصیت‌ها را بهتر درک کرد و به ابهام‌ها پاسخ داد.» به اعتقاد مان: «بزرگ‌ترین دستاورد چنگیز، تسخیر روح تاریخ است.» هنوز باید دو فیلم دیگر ساخته شود، تا مرگ چنگیز به نمایش درآید.
از سوی دیگر بزرگ‌ترین چالش چنگیز با فیلم بعدی است که طی آن چنگیز سرزمین‌های مسلمانان را فتح می‌کند. بودروف می‌گوید: «دوست دارم از قسمت دوم صرف‌نظر کنم و اول قسمت سوم را بسازم. در حال حاضر مشغول نوشتن فیلمنامه قسمت سوم هستم.»
با تمام این اوصاف آیا بزرگداشت چنین فرد بی‌رحم و خونخواری عمل درستی است؟ بودروف هشدار می‌دهد که نباید ارزش‌های اخلاقی امروز را به مردم ۸۰۰ سال پیش تحمیل کرد. «به اعتقاد من وحشی‌ترین قرن تاریخ، قرن بیستم بود. دو جنگ جهانی، اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها، گولاگ‌های استالین، تانک، موشک،‌ بمب اتمی... چطور می‌توان این چیزها را با مردی که سوار بر اسب و با شمشیر می‌جنگید مقایسه کرد؟»
جف داوسن
منبع: ساندی تایمز، ۲۸ مه
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید