پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


گفت و گو با جرارد باتلر بازیگر فیلم ۳۰۰ و پی نوشت: دوستت دارم


گفت و گو با جرارد باتلر بازیگر فیلم ۳۰۰ و پی نوشت: دوستت دارم
تا قبل از نمایش فیلم ۳۰۰ نام او برای ایرانی ها شناخته شده نبود. اروپایی ها و امریکایی نیز آشنایی زیادی با جرارد جیمز باتلر نداشتند. بازیگر اسکاتلندی با ۱۸۸ سانتیمتر قد و ملقب به گری که در دانشگاه گلاسکو حقوق خوانده بود تا وکیل شود. اما علاقه اش به هنر باعث شد تا از دوران دانشجویی در یک گروه موسیقی راک به عنوان نوازنده حضور یابد.
آشنایی اش با استیون برکوف بازیگر در یک کافی شاپ لندنی راه او را برای بازیگری هموار کرد. برکوف نقشی کوچک در نمایش کوریولانوس به او داد و باتلر تصمیم گرفت تا دانشکده حقوق را با وجود نمرات بالا رها کرده و بازیگری پیشه کند. در سال ۱۹۹۶ نقش اصلی اقتباس صحنه ای قطاربازی را به چنگ آورد. سال بعد با ایفای نقشی در فیلم خانم براون وارد سینما شد.
هنگام فیلمبرداری در اسکاتلند، زمانی که جرارد و مادرش به پیک نیک در کنار روخانه ای رفته بودند، با شنیدن صدای جوانی که در حال غرق شدن بود، خود را به روخانه افکنده و جان وی را نجات داد. او برای این کار نشان ویژه شجاعت از انجمن سطلنتی انسانیت دریافت کرد، اما هنگام اخذ این نشان گفت کاری را انجام داده که هر انسانی در چنین موقعیتی می کرد.
کارنامه سینمایی او با ایفی نقشی کوچک در فیلمی از مجموعه جیمز باند به نام همیشه فردایی هست[۱۹۹۷] ادامه یافت و در سال ۱۹۹۸ از طرف راسل مالکاهی برای بازی در فیلم داستان مومیایی برگزیده شد. در سال ۲۰۰۰ اولین نقش بزرگ خود را در فیلم آتیلا به چنگ آورد. او در این فیلم نقش اصلی را بر عهده داشت و با اولین مشوق و راهنمای خود-استیون برکوف-همبازی بود. البته تهیه کننده ها در ابتدای کار با حضور وی در پروژه چندان موافق نبودند و دلیل آن لهجه غلیظ اسکاتلندی جرارد بود. اما وی پذیرفت تا لهجه اش را از میان ببرد و به خوبی نیز از پس این کار برآمد.
همزمان با فیلمبرداری آتیلا، از سوی وس کریون برای برداشت تازه وی از داستان دراکولا انتخاب شد. وقتی دراکولا ۲۰۰۰ به نمایش در آمد، جرارد از سوی طرفدارانش صاحب سایتی اینترنتی و کم کم صاحب جایگاهی در سینمای هالیوود شد.
بازی در نقش کریدی در فیلم Reign of Fire در سال ۲۰۰۲ و سپس بازی در نقش تری شریدان در لارا کرافت: گهواره زندگی در سال بعد و در کنار آنجلینا جولی راه او برای رسیدن به شهرتی بین المللی هموار ساخت. بسیاری از سینما دوستان غیر اروپایی و غیر آمریکایی با این فیلم او را کشف کردند. نقشی بزرگ در فیلم Timeline بر اساس داستانی از مایکل کرایتون و سپس بازی در برگردان سینمایی یک از آثار اندرو لوید وبر به نام شبح اپرا قدرت وی در ایفای نقش های متفاوت را به معرض نمایش گذاشت. نمایش موزیکال شبح اپرا با موفقیت و استقبال عظیمی مواجه شد، اما سه فیلم بعدی وی فرانکی عزیز، بازی زندگی آنها و بئوولف و گرندیل نتوانست چیزی بر کارنامه وی بیفزاید.
شاه نقش اصلی کارنامه او در سال گذشته نصیبش شد: شاه لئونیداس اسپارتی در فیلم ۳۰۰ که جدا از سود تجاری و شهرت قابل ملاحضه ای که برای عواملش در آن سوی آب ها رقم زد، نام و سیمای باتلر را به ایرانیان اغلب مخالف و اندک موافق آن فیلم شناساند. بازی در کنار پیرس برازنان در فیلم خرد شده و سپس پی نوشت: دوستت دارم در ژانرهای متفاوت دیگر عرصه تازه ای برای نشان دادن قدرت بازیگری باتلر فراهم کرد. باتلر که در پی نوشت: دوستت دارم با هیلاری سانک همبازی شده، جز سکانس افتتاحیه کمیک آن غیر از فلاش بک ها یا نماهای ذهنی سوانک در فیلم حضور ندارد. چیزی که کمتر بازیگری با شهرت باتلر تن به قبول چنین مخاطره ای می دهد. پای حرف های او درباره ۳۰۰ و پی نوشت: دوستت دارم می نشینیم.
▪ در تمام طول فیلم پی نوشت: دوستت دارم فقط از طریق فلاش بک ها یا نماهای ذهنی هیلاری سوانک حضور دارید که مرگ شما را نپذیرفته و حضورتان را در کنار خود حس می کند.
ـ با این وجود شانس این را دارم که در سکانس اول فیلم زنده باشم...
▪ آیا در آنجا چیزهای ناگفتنی هم دیدی؟
ـ در ذهن او؟ البته، بیشتر از هر چیزی استعدادی وافر را مشاهد کردم!
▪ با دوتا جایزه اسکارش سر صحنه آمده بود؟
ـ بله، خیلی عصبی کننده است(می خندد). ولی راستش نه، او هرگز چنین کاری نمی کند. بسیار با وقار است. در عوض همیشه سگ هایش را با خودش می آورد، و بعضی وقت ها هم پرنده اش میچ را... هیلاری فردی عادی مثل من و شما، و در عین حال بازیگری فوق العاده است.
▪ بازی در نقش کسی که گری نام دارد باید کمی عجیب باشد، نه؟ چون به هر حال در زندگی واقعی لقب شما هم همین است...
ـ راستش سر صحنه خیلی کمک کرد که بقیه بازیگرها اسمم را در طول فیلمبرداری اشتباه نکنند! نکات مشترک زیادی با این شخصیت دارم. یک آدم معمولی با اصلیت ایرلندی. اکثر لباس ها و لوازمی که سر صحنه استفاده کردم، مال خودم بودند.
▪ شما هم مثل او، یک ستاره موسیقی راک بودید...
ـ من هیچ وقت به شکل حرفه ای کار موسیقی را دنبال نکرده ام. ولی چند سال قبل در یک گروه نوازندگی می کردم. موقعی که مشغول گذراندن دوره ای برای وکیل شدن بودم.
▪ روزها وکیل و شب ها ستاره موسیقی راک.... تقریباً می شود گفت مثل شخصیت یک فیلم...
ـ باور کنید چندتا فیلم می شود از زندگی من ساخت! اما عین واقعیت است، روزها به عنوان دستیار در یک دفتر حقوقی کار می کردم که یکی از وکیل هایش نوازنده گیتار بود و آوازهایی که می خواندم را می نوشت. یک رفیق دیگر هم که وکیل بود به ما ملحق شد و گروهی تشکیل دادیم. گروهی متشکل از حقوق دان هایی که آرزو داشتند ستاره موسیقی راک بشوند!
▪ اسم گروه چی بود؟
ـ Speed(می خندد).
▪ به خاطر بهره وری بیشتر از ماه ها تمرین های بدنی که برای فیلم ۳۰۰ متحمل شدید، در قراردادهای تان قید می کنید که در یک صحنه حتماً با بالا تنه برهنه ظاهر بشوید؟
ـ نه، فکر می کنم باید بر عکس آن را تقاضا بکنم. این موضوع مشکلات زیادی برایم درست کرده، من توی سالن ورزش متولد نشده ام. متوجه حرف هایم هستید که... اما اگر لازم باشد برای یک فیلمی مثل ۳۰۰ این تمرین ها را انجام بدهم، این کار تا حدی که استخوان هایم درد بگیرد، انجام می دهم. پیش از شروع فیلمبرداری، نیروی فوق انسانی را برای این کار صرف کردم که هنوز نمی دانم چه چیزی باعث شد تا مثل یک آدم شیفته تا این حد در این کار پیش بروم. حرکات با شمشیر را تا حد از حال افتادن تکرار می کردم. قبل از هر برداشت ۵۰ تا ۶۰ شنا می رفتم... مثل یک آدم دیوانه...
▪ قبل از هر برداشت؟
ـ بله، می خواستم واقعاً مثل یک اسپارتی باشم، نه بازیگری که نقش یک اسپارتی را بازی می کند. الان وقتی یک سالن ورزشی می بینم، حالم به هم می خورد.
▪ بعد از موفقیت فیلم ۳۰۰ چند تماس دریافت کردید؟
ـ حدود ۴۰۰ پیامک و ۸۵۰ تماس تلفنی. به جای لذت بردن از موفقیت فیلم در تمام طول آخر هفته اضطراب داشتم. چون نمی رسیدم به همه آنها جواب بدهم! فکر می کنم تمام آدم هایی که در طول زندگی ام با آنها برخورد داشتم، آن روز گوشی را برداشته بودند تا زنگ بزنند. من قبلاً هیچ وقت و شاید بعدها هم هرگز، چنین تجربه ای نداشتم.
▪ از آن زمان کارتان در هالیوود رونق گرفت. طرح هایی چون بازسازی نیویورک ۱۹۹۷ روی اسم شما می چرخد. در چنین شرایطی حفظ خونسردی دشوار است؟
ـ باید نگاه تان را به آنچه که در جلوی شماست متمرکز و از گوش سپردن به آنچه در اطراف تان می گذرد، اجتناب کنید. از همه حرف ها گذشته، فیلمی که بر اساس نام شما شکل می گیرد، چیزی کمتر یا بیشتر از یک نقش جدید برای بازی کردن نیست.
تنها شما بیشتر بر عوامل تسلط دارید و می توانید کارنامه تان را آن طور که دوست دارید شکل دهید. برای مین بود که فیلمبرداری نیویورک ۱۹۹۷ را ترک کردم. فیلم آن طور که دوست داشتم پیش نمی رفت و ترجیح دادم از آن صرف نظر کنم. این شانس این را دارم تا طرح هایی را که صد در صد به آنها اطمینان دارم، رد کنم.
▪ بعد از ۳۰۰ بهترین فیلمنامه ها را دریافت می کنید؟
ـ بله! البته قبل از ۳۰۰ نیز همه چیز خو بود، اما مثل فوتبل است. من الان در یک دسته بالاتر بازی می کن.. به جای دریافت یک فیلمنامه خوب روزی چهار تا شش فیلمنامه به دستم می رسد. و نه گفتنم به بعضی پیشنهادها اهمیت خاصی پیدا کرده است. چون نمی رسم در همه آن فیلم ها بازی کنم.
▪ اغلب نقش جنجگویان حماسی را بازی کرده اید. ایفای نقش یک آدم عادی چه احساسی دارد؟
ـ فوق العاده است! چون من هم یک آدم عادی هستم. شباهت های زیادی بین من و گری وجود دارد. او بامزه است و دوست دارد مسخره بازی دربیاورد و هیچ چیز را جدی نگیرد. و خوش قلب است. من بیشتر شبیه گری هستم تا شخصیت های نمادین یا تاریخی که نقش شان را بازی کرده ام، مثل شبح اپرا. با آنها تشابهات روحی و روانی دارم، اما این ها زمینه اصلی من نیستند. خوشبختانه کارنامه ام این اجازه را به من داده تا از از ژانری به ژانر مخالف بروم.
از بازی در یک کمدی موزیکال تا یک درام تاریخی یا فیلمی حادثه ای حماسی که کمتر کسی توانست مرا ببیند، خودم، بامزه بودن و یا سعی در بامزه بودنم را بیشتر دوست دارم(می خندد). خیلی دوست دارم کمدی های عاشقانه یا سیاه بازی کنم. عاشق انجام دادمن کارهای متفاوت هستم که خودم و دیگران را غافلگیر کند. همیشه این احساس را دارم که هنوز کارهایی را که قادر به انجام شان هستم، انجام نداده ام. ولی امیدوارم با کارهایی که این اواخر کرده ام و مشغول انجام شان هستم، توانسته باشم به چیزی که می خواستم برسم. امکانات موجود در کارهای جدید بسیار زیاد است. دوره خوبی برای من است، یک دوره بسیار پر بار...
▪ نقش هایتان را چطور انتخاب می کنید؟
ـ همیشه اول به فیلمنامه و نقش نگاه می کنم. بعد این که با چه کسانی همبازی خواهم شد و چه کسی آن را کارگردانی خواهد کرد. اگر شبیه چیزی است که قبلاً انجام داده ام، بهتر است استراحتی به خودم بدهم و... سپس چیزهای دیگری مثل ژانر را در نظر می گیرم: "تو برهنه هستی، سیبری است، زمستان است" فیلمنامه ای که این طور شروع بشود، مورد علاقه من نخواهد بود، چون علاقه ای ندارم وسط زمستان لخت توی سیبری باشم(می خندد). ولی بعضی وقت ها به این چیزها موقعی فکر می کنم که دیگر خیلی دیر شده است. سر صحنه فیلمبرداری جزیره نیمز در استرالیا، بیش از نصف فیلم را توی آب بودیم. زمستان بود و من باید در اب های پر از کوسه شنا می کردم و با بادهای سرد روبرو می شدم. فکر می کردم که خواهم مرد(می خندد).
▪ امشب کجا شام می خوردی؟
ـ سر نمایش ویژه پی نوشت: دوستت دارم و احتمالاً کمی بعد در جهنم(می خندد).
منبع پرومیر و سینه لایو
منبع : سایت بی نقاب


همچنین مشاهده کنید