یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


چه بپوشیم و چگونه بپوشیم


چه بپوشیم و چگونه بپوشیم
● مقدمه :
لباس پوشیدن ناشی از شئون انسان است و پدیده ای است که تقریبا به اندازه ی طول تاریخ بشر سابقه و به قدر پهنه ی جغرافیای امروزین زمین ، گسترش دارد . این پدیده با خصوصیات مختلف ، فردی و اجتماعی انسان در ارتباط است . و می توان آن را از دیدگاه های مختلفی از قبیل روانشناسی ، اخلاق ، اقتصاد ، جامعه شناسی ، مذهب ، قانون ، تاریخ و جغرافیا مورد مطالعه قرار دارد .
و برای یافتن پاسخی به این گونه پرسش ها به جستجو بر آمد که : چرا انسان لباس به تن می کند ؟ چه رابطه ای میان نوع لباس انسان و خصوصیات روانی او وجود دارد؟ چه ارتباطی میان وضع مالی و طبقه اقتصادی یک انسان با نوع لباس او برقرار است ؟ گروه های مختلف اجتماعی یک جامعه چه لباس هایی میپوشند؟ مذاهب مختلف در باره ی لباس چه گفته اند ؟ در قوانین مدنی چه قانون هایی درباره پوشش مردم وضع شده است ؟ تحولات لباس اقوام مختلف در طول تاریخ چگونه بوده است و تحت تاثیر چه عواملی صورت گرفته است ؟ در نقاط مختلف کره ی زمین و در اوضاع و احوال اقلیمی گوناگون چه تفاوت هایی میان لباس مردم دیده می شود ؟
پیداست که پاسخ به هر یک از این پرسش ها و دیگر پرسش های متعدد مشابه ان محتاج بحث های مفصل و فرصت های طولانی است .
از مجموع تحقیقاتی که به عمل آمده مسلم شده که لباس دست کم پاسخ گوی سه نیاز آدمی است . یکی این که او را از سرما و گرما و برف و باران حفظ می کند . دیگر این که در جهت حفظ عفت و شان به او کمک می کند . بلاخره به او آراستگی و زیبایی و وقار می بخشد . لباس آدمی را می توان از یک لحاظ به مسکن او تشبیه کرد . درست است که انسان در ابتدا برای محفوظ ماندن از سرما و گرما و نیز حمله و هجوم حیوانات ، به ساختن خانه می پردازد ، اما علاوه بر این منظور ، خانه مامن و ماوایی برای او است ، تا خود ، اموال و احوال اقتصادی اش را در چهاردیواری آن سامان بخشد و گذشته از این هاخانه ی هر کس فضایی است که او می تواند ذوق و سلیقه ی خود را در حد امکانات خویش در آن اعمال کند و قریضه ی زیبایی پسندیده اش را ارضا نماید و لباس را نیز می توان به تعبیری خانه و درست تر بگوییم خانه ی اول هر کس دانست .لباس خانه اختصاصی تر انسان است ، چون هر فرد نخست در لباس خود سکونت دارد و بعد در خانه اش و از این قرار است که می توان گفت همه ی ما به جهت لباسی که بر تن داریم ، خانه به دوشیم . منشا اصلی پیدایش لباس چنان که گفتیم ، نیاز به محفوظ ماندن ، عفیف مانده و زیبا بودن است ، اما اشتباه است اگر تصور کنیم که می توانیم این همه اختلاف و تنوع را که در اباس افراد در جوامع مختلف و در دوران های مختلف دیده می شود ، تنها با در نظر گرفتن این سه اصل توجیه کنیم . اگر به گروه های گوناگون اجتماعی نظر افکنیم می بینیم که لباس زنان ، مردان وکودکان با یکدیگر متفاوت است . پوشش روستاییان با شهرنشینان فرق دارد .
در شهر نیز زنان خانه دار لباسی متفاوت با لباس زنان کارمند به تن می کنند و اصناف و صاحبان حرفه های گوناگون به تناسب کار خویش لباس خاص دارند .
طبقات مختلف اجتماع نیز بسته به وضع اقتصادی و در آمد خود لباس های گوناگون می پوشند . و شرایط اقلیمی هر منطقه نیز بر نوع لباس مردم ان تاثیر می گذارد .معمولا مذاهب نیز در مورد نوع لباس دستوراتی دارند چنان که در اسلام نیز درباره ی پوشش تن قواعد و دستوراتی وجود دارد و اصطلاح حجاب در جامعه ی امروز ما گویای همین نوع پوشش اسلامی است . در این نوشته در عین این که به ما تاثیر عوامل مختلف در شکل و اندازه و نوع لباس توجه داریم ، در پی بررسی این تاثیرات نیستیم . و حتی قصد داریم که از دیدگاه شریعت اسلامی نیز درباره ی کیفیت و حدود لباس بحثی کنیم ،آنچه اختصاصا مورد نظر است رابطه ی حدود و مذهب است و تاکید می کنیم که تکیه ی ما بررابطه ی بلاس و فرهنگ به معنی غفلت یا بی اعتقادی نسبت به رابطه ی لباس یا عوامل متعدد دیگر نیست و اگر در این بحث در کنار رابطه ی لباس و فرهنگ از سایر تاثیرات سخن نمی گوییم صرفا به این علت است که رابطه ی فرهنگ و لباس را در طول رابطه ی لباس با سایر عوامل اجتماعی، اقلیمی ، اقتصادی ، و تاریخی می دانیم ، نه در عرض آن .
به عبارت دیگر ما تاثیر فرهنگ را بر لباس مهمتر و کلی تر از آ ن می داینم که از آن در ردیف سایر تاثیر ها گفتگو می کنیم و معتقدیم همه ی تغییراتی که در لباس از ناحیه ی عواملی غیر از فرهنگ ایجاد می شود ، تابع رابطه لباس و فرهنگ و محاط در چهارچوب محدودیت های فرهنگی است .
● رابطه لباس و فرهنگ :
معنی لباس را همه می دانیم پس نیازی به تعریف آن نیست . اما فرهنگ را لازم است تعریف کنیم ، یعنی لازم است مقصود خود را از فرهنگ بیان کنیم . فرهنگ در نظر ما و به تعریف ما عبارت است از کلی ترین بینش و نگرشی که یک جامه نسبت به جهان دارد . این بینش و نگرش همان معنای است که آن جامعه برای هستی و انسان قایل است . و به اندازه ی کلی است که همه ی ارزشها و روشهای فرد و اجتماع را در بر می گیرد .
در این نوشته که گاه برای توضیح بیشتر جهان بینی را به معنی و مترادف ان به کار گرفته ایم ، ما معتقدیم که جهان بینی هر قوم در شکل و کیفیت بسیاری از جنبه های محسوس و ملموس زندگی آن قوم تاثیر قوی دارد . جهانی که مردم می سازند و در آن زندگی می کنند تا اندازه ی زیادی تحت تاثیر جهان بینی آنها است . جوامع مختلف بسته به این که نسبت به هستی چه بینشی داشته و چه معنایی برای زندگی قایل باشند و چه ارزش هایی را بر جهان حاکم بدانند سبک و اسلوب خاصی در ساختن شهر ، خانه ،پوشیدن لباس و نظایر آن خواهند داشت . به عبارت دیگر فرهنگ یک قوم در وجوه مختلف زندگی انان از قبیل صنعت ، اقتصاد ، مدیریت ، شهرسازی ، معماری ، هنر تجلی می کند . و به منزله ی روحی است که در کالبد تمدن آن قوم جریان دارد و هر یک از این جنبه ها آیینه ای است که چون در آن نیک بنگریم ، می توانیم چهره ی ان روح حاکم و آن فرهنگ کلی جامعه را در ان مشاهده کنیم . رابطه ی لباس و فرهنگ به اندازه ای قوی است که وقتی یک خارجی و غریبه وارد محیطی می شود نخستین علامتی که او را می شناساند همان لباس اوست . گویی انسان ها با لباس خود با یکدیگر صحبت می کنند و هرکس به زبان لباس خویش خود را معرفی می نماید که من کیستم .از کجا آمدم ؟ و به چه دنیا و فرهنگی تعلق دارم . سخن بر سر این مطلب است که اختلاف بین تن پوش و مردم جوامع گذشته از خصوصیات جغرافیایی ، اقلیمی ،عوامل اجتماعی ، اقتصادی ، حرفه ای و سننی ناشی از فرهنگ و جهان بینی آن جامعه نیز هست . انسان بسته به این که برای جهان چه معنایی قایل باشد خود را چگونه موجودی بشناسد ؟ چه سرنوشتی برای خود تصور کند ؟ و سعادت خود را در چه بداند لباس پوشیدنش تفاوت می کند .
چکیده ی مقصودما از بحثی که در پیش داریم این است که اگر در جامعه ای مثل جوامع امروز غربی ، مذهب در خصوص نوع لباس ساکت باشد و مصالح اجتماعی نیز قانونی برای اندازه و شکل لباس مردم وضع نکرده باشد، باز چنان نیست که قاعده و ملاکی بر کیفیت پوشش مردم حاکم نباشد و هیچ دلیلی برای این که معلوم شود چرا این مردم بدین گونه لباس می پوشند و نه به گونه ای دیگر وجود نداشته باشد و نوع لباس و تغییرات آن امری تصادفی و صرفا تابع سلیقه ی افراد مختلف باشد . اما اصولا در جهان هیچ پدیده ای را اعم از مادی و اجتماعی و معنوی بدون علت و محصول شانس و تصادف نمی دانیم و به همین دلیل معتقدیم که اگر در جوامع غربی مذهب و قانون تعیین کننده نوع پوشش نیست نباید تصور کرد که مردم در انتخاب لباس آزادند و لباس انان از هیچ معیار و ملاکی تبعیت نمی کند و هیچ بینشی بر آن حاکم نیست . لباس انسان ، نخست تابع فرهنگ جامعه او است و سپس تابع سلیقه ی خود او . جامعه ی غربی امروز با لباسی که بر تن دارد با ما سخن می گوید اگر به این سخن گوش فرا دهیم فلسفه و فرهنگ غرب را خواهیم شنید .
● اثبات رابطه ی فرهنگ و لباس :
این مدعا را باید ثابت کرد . مدعا کدام است ؟ یک بار دیگر تکرار می کینم . در هر جامعه نوع و کیفیت لباس زنان و مردان علاوه بر آن که تابع شرایط اقتصادی و اجتماعی ، اقلیمی ان جامعه است ، قویا تابع جهان بینی و ارزشهای حاکم بر فرهنگ آن جامعه و حتی مبین و آیینه ی ان جهان بینی است .
درمقام اثبات این سخن نگاهی به دنیای پیرامون خویش می افکنیم و دو بخش از جهان را در نظر می گیریم ، یکی دنیای مادی غرب که با علم ، تکنولوژی و استعمارگری مشخص می شود و دیگر بخشی که وارث فرهنگ ها و تمدن های کهنی است که مورد هجوم فرهنگ غرب واقع شده و متاسفانه خود را در برابر این فرهنگ باخته است . و می رود تا همهی میراث معنوی خود را زیر چکمه ی این تمدن قربانی کند . کشور های اسلامی ، هند ، بخش هایی از افریقا ، اسیای جنوب شرقی و بومیان امریکا از این قبیل هستند . اکنون به لباسهای ان دسته از مردم این سرزمین ها که به کلی تحت تاثیر غرب قرار نگرفته اند ، نگاهی می اندازیم . از ایران اغاز می کنیم که به ما نزدیک تر است و به ان نزدیک تریم ، لباس روستاییان ایران را در نظر می اوریم ، لباس طوایف و عشایر گوناگون ، لباس کردها ، بلوچ ها ، بختیاریها ، قشقاییها، لباس زنان دور مانده از هجوم فرهنگ غرب ، لباس روحانیها .....یک بار همه ی این لباسها را به سرعت از نظر می گذرانیم . ایا علی رغم تفاوت در شکل و رنگ و سبک و اندازه و جد اشتراکی میان همه ی این لباسهای غیر غربی مردم ایرا ن وجود دارد ؟
همچنین نگاهی به لباس مردم همسایه ی کشور خویش می اندازیم ، لباس عرب ها را در نظر بگیرید لباس بومی مردان و زنان هند ، پاکستان و افغانستان ، لباس زنان قبایل یمن و مراکش و لباس بومی مردم افریقا را چه میبینیم ؟ ایا میان این لباسهای گوناگون وجه اشتراکی هست ؟ ایا شباهتی میان این لباس ها و انواع لباس های مردم وطن ما وجود دارد؟
پاسخ این سوال مثبت است همراه این نوشته ها تصاویری از لباسهای سنتی و ملی اقوامی که هنوز به طور مستقیم و کامل تحت تاثیر فرهنگ غرب قرار نگرفته اند عرضه کرده ایم ، یک نگاه به همه ی این تصاویر به ما می فهماند که وجه اشتراک این ها این است که همه ی انها بلند گشاد ، غیر چسبان و عموما با سر بند کلاه و دستار همراه است . البته میان این لباسها تفاوتها ی بسیاری وجود دارند اما علی رغم این تفاوتها که تابع اوضاع و احوال منطقه ای ، اجتماعی و اقتصادی است این وجه مشترک که گفته شد به نحوه بارزی در ان محسوس است . این سیر جغرافیایی را می توان با یک تفحص تاریخی تکمیل کرد . اگر سری به موزه های لباس در کشور های اروپایی بزنیم خوهیم دید که لباس ها ی اقوام اروپایی در قرون وسطی و حتی تا مدتها بعد از ان چه مردانه و چه زنانه عموما از این لحاظ شبیه لباس امروزی اقوام هنوز غربی نشده ی سایر ممالک دنیا است یعنی گشاد و بلند است .
● لباس بلند تمدن های شرقی
اگر به تحقیقات مربوط به پوشاک مردم ایران قبل از اسلام نیز مرا جعه کنیم خواهیم دید که این قاعده در انجا نیز حکم فرما است ، مجسمه ها و نقش های برجسته و تصاویری که از دوره های مختلف ایران قبل از اسلام بر جا مانده است ، همه نشان می دهد که هم پوشاک مردان وهم پوشاک زنان بلند گشاد است .چنان که در دو تصویر لباس زنان عهد هخامنشی و اشکانی نیز می بینیم زنان عموما چادر به سر دارند و پیراهن های بلندی که تا مچ پای انان را می پوشاند به تن کرده اند .
حال اگر به کشور های اروپایی و امریکایی و شهر های غرب زده نظر افکنیم چه خوهیم دید ؟
البته باز هم لباس ها مختلف و متنوع است و مخصوصا به سرعت و در اغاز هر فصل از سال ، تغییر و تحول می یابد اما در اینجا نیز یک وجه اشتراک در کار است و ان اینکه لباس امروز غربی چه مردانه و چه زنانه تنگ کوتاه و چسبیده به بدن است و از این لحاظ درست نقطه ی مقابل لباس های بومی و سنتی اقوام است که هنوز تحت نفوذ و سلطه ی کامل فرهنگ غرب قرار نگرفته اند .
علت چیست ؟ چرا انسان غیر غربی عموما با لباس گشاد وبلند در جامعه ظاهر می شود و انسان غربی با لباس تنگ و کوتاه ؟ در بسیاری از موارد هنگامی که می پرسیم چرا شرقیان چنان بوده اند و غربیان چنین اند مخاطبان ما با یک مهر رسمی استاندارد شده دهان ما را می بندند و فورا می گویند علت این تفاوت ان است که شرق در قدیم علم وصنعت پیشرفته ای نداشته و غرب امروز دارد. اگر بپرسیم چرا معماری شرق ، زندگی شهری و روستایی شرق ، پزشکی شرق و فن ابیاری و ابرسانی شرق چنان بوده و چرا در غرب چنین هست پاسخ می شنویم که تکنولوژی و علم جدید منشا این تفاوت است و این موهبتی است که غرب امروز واجد ان است و شرق دیروز فاقد ان . این پاسخ در بسیاری از موارد قانع کننده و یا حداقل ساکت کننده است . اما اگر به پرسیم چرا مردم دنیا در قدیم معمولا لباسهایشان را گشاد وبلند می دوختند و اروپاییان و امریکاییان امروز لباسهای تنگ و کوتاه می دوزند . ایا باز هم کسی می تواند بگوید که این تفاوت ناشی از عقب ماندگی ،صنعتی و علمی شرقیان و پیشرفت غربیان امروز است ؟ ایا چون تنگ دوختن لباس احتیاج به علم جدید و تکنولوژی پیشرفته ی غربی دارد . اقوام غیر غربی در گذشته و حال لباس هایشان را گشاد می دوخته اند ؟ اگر اندکی دقت کنیم خواهیم دید که مساله ی لباس یکی از مواردی است که به هیچ وجه نمی توان آن را با همان مهر کلیشه شده ی پیشرفت علمی و صنعتی غرب و عقب ماندگی شرق حل کرد . دوختن لباس های تنگ برای مردم هزار سال پیش کاری چنان دشوار و پیچیده نبود که نتوانند از عهده ی آن برآیند و امروز هم دشوار نیست . درست است که در صد و پنجاه سال اخیر چرخ خیاطی اختراع شده اما چرخ در صنعت خیاطی تحول چندانی ایجاد نکرد . و فقط به دوختن لباس سرعت بخشید . اگر لباس های هزا سال پیش را با لباسهای امروز مقایسه کنیم ، از لحلظ فن خیاطی تغییر مهمی میان آنها نمی بینیم . شاید بتوان گفت یکی از فنونی که در زمان قدیم سیر تکاملی خود را طی کرده است همین فن خیاطی بوده است . و علم و تکنولوژی جدید بر خیاطی تاثیری نداشته است . و چنان نیست که خیاطی های امروزه بتوانند لباس هایی بدوزند که خیاط های قدیم نمی توانسته اند علاوه بر این مردم قدیم هر اندازه هم که مطابق معیارهای غربی ، عقب مانده فرض شود . این اندازه می فهمیده اند که اگر شلوار گشاد ندوزند و دامن پیراهن را کوتاه تر کنند صرفه جویی کرده اند . و این خود به نفع انهاست . پس دیگر نمی توان گفت این تفاوت در شکل لباس ناشی از پیشرفت و عقب ماندگی است . و نمی توان گفت که شرقیان اگر می توانستند انها هم مثل مردم امروز غرب لباس می دوختند . نه ، شرق می توانسته و می تواند لباس تنگ و کوتاه بدوزد اما ندوخته و با آن که ظاهرا از لحاظ اقتصادی هم به نفع او نبوده . لباس بلند و گشاد و سربند و دستار را انتخاب و اختیار کرده است و مهمتر از آن این است که غرب امروز هم با آن که می تواند لباس شرقی بدوزد و بپوشد چنین چیزی را نخواسته و لباس تنگ و چسبیده به تن را انتخاب کرده است .
حال که معلوم شد تفاوت شکل لباس تمدن های شرقی و غربی ناشی از جهل و عقب ماندگی نبوده و نیست باید منشا این تفاوت را در جای دیگری جستجو کرد . علت چیست ؟ اگر اوضاع و احوال اجتماعی ، اقتصادی و جغرافیایی مناطقی را که مردم در قدیم و همچنین در حال حاضر لبایسهای گشاد و بلند بر تن داشته و دارند با اوضاع تمدن غربی مقایسه کنیم خواهیم دید که هیچ یک از این عوامل نمی تواند منشا این تفاوت باشد . نمی توان گفت انسان قدیم کار نمی کرده و کار ، انسان جدید غربی را به انتخاب چنین لباسی وادار کرده است . نمی توان گفت هوا در قدیم سرد بوده و امروز گرم شده است. نمی توان گفت در قدیم پارچه ارزان و فراوان بوده و کوتاهی لباس های امروزی در اثر کمبود پارچه و نظایر آن است ، این ها به شوخی بیشتر شبیه است . باید گفت این جهان بینی و نظام ارزشهای شرقی است که اقتضای چنان لباسی را دارد . ولباس امروز غرب متناسب با جهانبینی و فرهنگ امروز غرب است .
● رابطه ی لباس غربی با فرهنگ غربی
اینک هنگام آن است که بپرسیم لباس تنگ و کوتاه غرب امروز چه رابطه ای با جهان بینی و فرهنگ غرب دارد ؟ لباس پوشیده از شانی از شئون انسان است .و در هر تمدن رابطه ی مستقیمی با معنای انسان و تعریف انسان در آن تمدن دارد . انسان در تمدن جدید غرب چیست ؟ در پاسخ می گوییم در تمدنی که اساسا مادی است انسان چه می تواند باشد ؟ بیش از چهار قرن است که در اروپا خدا از صحنه ی زندگی غائب شده و در کلیسا ازلت گزیده است . معنویت به حاشیه زندگی خزیده و استخوان بندی مادی شده است . چهار قرن اخیر غرب ، تاریخ نفی ارزشهای معنوی و متعالی است . و تمدن غرب جلوه ی یک زندگی است که در آن دیگر معنویت و توفیق اصالت ندارد . و انسان دیگر موجودی نیست که حامل روح الهی باشد . و بتواند خلیفه خدا در زمین شود . چرا که خلافت خدای گوشه نشینی که خود مدت هاست در تمدن غرب مقام و منصبش را از دست داده است دیگر منزلت و اعتباری محسوب نمی شود . در این تمدن ، انسان هیچ فرقی بنیادی و وجودی با حیوان ندارد . البته هر حیوان ویژگی مخصوص به خود را دارد ، شیر درنده است و طاووس زیباست ، فیل پرقدرت است ، انسان هم باهوش است . چه می توان کرد . میان فرزندان طبیعت ، تصادفا این یکی که نامش انسان است با هوش تر از دیگران از آب در آمده است و با هوش خود به علم و تکنولوژی دست یافته است و بر طبیعت مسلط گشته است . از اغاز و انجام کار او هیچ فرقی با سایر حیوانات ندارد . او هم چند سالی در طبیعت زندگی می کند و می میرد و دگیر هیچ .
اری این اندیشه حاکم بر فرهنگ جدید غربی است . فرهنگی که در ان حقیقت را فقط از زبان دانشمندان علوم تجربی باید شنید . البته در کنار این اندیشه حاکم ، همواره جریانهای ضعیفی از اندیشه های معنوی وچود داشته و نویسندگانی بوده اند که جز این می اندیشیدند . اما غرب اکنون در شب ظلمانی بی خدایی به سر می برد . و این متفکران پراکنده ستارگان دور و کم نوری هستند که با همه التهاب و اضطراب خویش این شب تاریک را به روز روشن بدل نمی کند . اینان نیستند که غرب را ساخته اند و می سازند . اختیار غرب به دست نظامی است که ماده را اصل می داند و هر ارزشی فراتر از ماده را غیر عملی میشمارد و آن را توهم و تخیل و روبنا محسوب می کند . در چنین فرهنگی که هیچ فردایی پس از مرگی در انتظار انسان نیست و هیچ بهشتی او را به خوب دعوت نمیکندانسان چه می توان کرد ؟ همه ی فرصتی که او برای بودن دارد همین فاصله ی کوتاه تولد تا مرگ است و او که جز در این فرصت مجال دیگری برای بودن و ماندن ندارد ناچار است قبل از این که سوت پایان مسابقه به صدا در آید و مرگ در رسد بیشترین امتیاز را برای خود کسب کند و می تواند از هر انچه در طبیعت لذت بخش و لذت آور است بهره گیری نماید . ارزش و اعتبار همه چیز در این تمدن با این ملاک سنجیده می شود که هر چه قدر که می تواند به انسانی که اساسا حیوان مادی است لذت ببخشد و یکی از چیزهایی که می تواند به او لذت ببخشد تن انسان است .
این تحول که همزمان با رونسانس در فرهنگ غربی روی داد و او را از ارزش های خدایی و معنوی جدا کرد در بسیاری از شئو ن اسلامی مغرب زمین انعکاس پیدا کرد . به دنبال رونسانس سبک تازه ای در ادبیات و هنر اروپا به وجود آمد . در آن انسان اصل و محور و مبنای همه چیز بود اما نه آن انسانی که در خود حقیقتی آسمانی دارد ، بلکه انسانی زمینی انسانی اصولا مادی و دنیوی . این انسان گرایی که مخصوصا در این دوره در قالب ادبیات و هنر جلوه گر شده و از آن به عنوان یک سبک خاص به اومانیسم تعبیر می شود . بیش از هر چیز در نقاشی و مجسمه سازی آشکار است . در فرهنگی که در آن انسان پوچ است و از معنویت خالی است و رمز و رازی در وجود او نهفته نیست و هر چه هست همان تن و جدست و چشم و لباس چه شکلی می تواند داشته باشد پیداست که لباس وسیله ای برای پوشش تن نیست ، بلکه برای آرایش آن است .
در چنین حال و هوایی که شخصیت زن به نمایش جسم اوست لباس او باید تنگ باشد تا همچون لعاب نازکی روی جسم او کشیده شود و خصوصیات جسمانی او را محو نسازد ، و باید کوتاه باشد تا هر چه بیشتر تن او را نپوشاند !!! لباس نه خانه تن که پوست دوم اوست . لباس به تن می کند تا با کمک ان بعضی از اندام خود را قالب و بعضی دیگر را قاب بگیرد ، آنچه مدل لباس را تعیین می کند روان شناسی جنسی است . و در حقیقت مبتکران مدهای تازه همواره در کار تنظیم نسبت میان برهنگی و پوشیدگی هستند تا بتوانند حداکثر جلوه و جاذبه را در این جنس وحداکثر اشتیاق را در جنس دیگر ایجاد کنند . این تنها لباس زنان نیست که تابع رابطه جسم و چشم است که لباس مردان نیز هست تصادفی نیست که کت و شلوار مردان غربی که همه ی ما مردان امروز می پوشیم این اندازه های چسبیده به تن و به اصطلاح قالب تن است .این هم غربی و دقیقا ناشی از مفهوم مساله جنسیت در غرب است . اسن میل به نمایاندن تن است . که حتی لباس مردان را این اندازه تنگ می سازد و به تن می چسباند .
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان


همچنین مشاهده کنید