شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


تفرعن آمریکایی


تفرعن آمریکایی
هنرمندان غربی هر کدام به نحوی وفاداری یا عدم وفاداری خود را به کشور و سیاست های دولتشان ثابت کرده اند، خصوصا بعد از اتفاقاتی که علیه قطب های استعماری دنیا انجام یافت و ترس ناشی از تکرار آنها دولت ها را وادار کرد با سرمایه گذاری در صنعت فیلم و سینمای خود، تبلیغات به قول خودشان علیه خرابکاری های به وقوع پیوسته را آغاز کرده، شوی قدرت خود برای سرکوب خرابکارها را کلید بزنند. بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، آمریکا و کشورهای وابسته، ترس و وحشت عجیبی برای تکرار این حوادث و توطئه برای نابودی قدرتهای استثمارگر حس کردند. آمریکا همانقدر که به نفت و ثروت کشورهای عربی علاقه مند است، به دلیل حضور اسرائیل در سرزمین های اشغالی و تهدید انواع گروه های مخالف به سرنگونی استکبار جهانی، از اقدامات زیرزمینی این کشورها علیه خود بیم دارد. آنچه در زیر می آید تحلیلی است کوتاه از فیلمی تبلیغاتی علیه عربستان سعودی و دوست جلوه دادن آمریکا در صورت همکاری با سرکوبگران اف.بی.آی. با نام «قلمرو» محصول سال ۲۰۰۷، ساخته «پیتر برگ» یهودی کارگردان، بازیگر و تولیدکننده آمریکایی، متولد نیویورک.
نویسنده فیلمنامه: «میتو مایکل کارناهان»، عکاس: «مائورو فیوره»، موسیقی: «دنی الفمن» و تهیه کننده: «مایکل هان» و «اسکات استیوبر» هستند. شرکت «یونیورسال پیکچرز» پخش آن را برعهده داشته است. فیلم به مدت حدود ۱۱۱ دقیقه است.
بازیگرانی چون «جمی فاکس» در نقش «رونالد فلئوری»، «کریس کوپر» در نقش «گرنت اسکاپز»، «جنیفر گارنر» در نقش «جنت مایز» بازی می کنند. همچنین «جیسون بتمن»، «یرمی پیون»، «دنی هیستون»، «ریچارد جنکینز»، «اشرف بارهوم» و «عمر بردونی» به ترتیب به جای شخصیت های «آدام لیویت»، «دامون اشمیت»، «گیدئون یانگ»، «جیمز گریس»، «فاریس القاضی» و «شاهزاده احمدبن خالد» به ایفای نقش پرداخته اند.
پیتر برگ آمریکایی در فیلمهایی از قبیل «آتش در آسمان» (۱۹۹۳)، «چیزهای بسیار بد» (۱۹۹۸)، «قلمرو)(۲۰۰۷)، «شیرها برای گوسفندها»(۲۰۰۷) و... به ایفای نقش پرداخته است.
وی همچنین کارگردانی «چیزهای بسیار بد»، «اشعه های شب جمعه» (۲۰۰۴)، «قلمرو»(۲۰۰۷)، «هنکاک»(۲۰۰۸) که در حال فیلمبرداری است، را بر عهده داشته است. وی همچنین ساخت دو فیلم «دیون» و «تنها بازمانده» را برای سال ۲۰۰۹ در نظر دارد. پیتربرگ علاوه بر این تولیدکننده، نویسنده چندین فیلم نیز بوده است.
داستان فیلم «قلمرو» از حمله ای تروریستی و انتحاری در مجتمع مسکونی کارگران شرکت نفت آمریکایی ساکن ریاض در عربستان سعودی آغاز می شود که در آن خانواده های آمریکایی و جاسوس فرانسیس مانر کشته می شوند. مأمور اف بی آی، رونالد فلئوری، سفیر عربستان جنوبی را تهدید و وادار به بازرسی و جستجوی محلی به مدت پنج روز می کند. او به مأمور گرنت اسکایز، جنت مایز و آدام لیویت می پیوندد تا انتقام دوست آنها را بگیرد و عامل بمب گذاری را بیابد. مأموران در این بازرسی با مشکلات عدیده ای رو به رو می شوند اما کلنل فاریس القاضی آنها را حمایت و راهنمایی می کند که در محیط دشمن چگونه عمل کنند. شروع فیلم با حوادث تاریخی در مورد عربستان سعودی در ارتباط با ایالات متحده، نفت و اسامه بن لادن برای پر کردن زمینه سیاسی نشان می دهد که «قلمرو» تلاشی است برای تغییر بزرگترین داستان سیاسی روز یعنی تروریسم به داستانی جنایی که چیزی برای گفتن داشته باشد. اطلاعاتی که در ابتدای فیلم در معرض تماشای مخاطب قرار می گیرد، کلیدی است برای هدف نهایی، در حالی که بافت داستان عربستان سعودی را با وضوح نشان می دهد.
«قلمرو»، مشکلات بین فرهنگی آمریکا و عربستان را از طریق این منشور دراماتیک به نمایش می گذارد.
نیویورک تایمز در ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۷ در مقاله ای با عنوان «مأموران اف بی آی مشکل تروریسم را حل می کند» می نویسد: «هالیوود تاکنون در مورد تبدیل درگیری های گوناگون بعد از ۱۱ سپتامبر به سرگرمی به دردبخور سخت گیر بوده است. «قلمرو» این خطا را تصحیح می کند با این روش که اختلافات اخلاقی و تضادهای ایدئولوژیکی جنگ علیه ترور و نابود شدن را هدف قرار می دهد.
آقای برگ، بازیگری که مهارت کارگردانی اش با هر طرح جدیدی بیشتر می شود، خود را با کاتهای سریع و فیلمبرداری پرهیجان سازگار نشان می دهد که به سرعت زبان میانجی فیلمسازی اکشن می شود. تلاشهای برگ و میتوکارناهان منجر به تولید فیلمی حرفه ای و به طرز زمختی تأثیرگذار شده است».
نیویورک تایمز ادامه می دهد: «همانطور که «رامبو» تخیل خاتمه کار مخالفان در «ویتنام» را به تصویر کشید، «قلمرو» را می توان سناریوی رویزیونیست آرزومندی به عنوان جواب آمریکا به تروریسم بنیادگرای اسلامی از نظر آنان دانست. این فیلم، فیلمی ضدعراق است، نه به این دلیل که مخالفت با جنگ را در آنجا بیان می کند بلکه به این دلیل که هیچ اشاره ای به آن نمی کند.» نیویورک تایمز در پایان می نویسد: «بعد حمله تروریستی جنایی چند تن از مردم خوب ما، البته چهار نفر، نه چند صد هزار نفر، به آن کشور می روند که محل قدرت تروریست هاست، آدم بدها را می کشند و به خانه برمی گردند و حتی راهی برای دنباله ماجرا می گذارند.»
آنچه می توان از این مطلب نتیجه گرفت این است که خود آمریکایی ها، مردم، مطبوعات و شخصیت های صلح طلب آن حمله و جنگ به کشوری دیگر را جایز نمی دانند و آن را محکوم می کنند. آمریکا به خود اجازه می دهد به قلمرو کشور دیگری حمله کند، بخشی از آن را از آن خود کند و در صورت نارضایتی اهالی آن کشور و حمله به نیروهای آمریکایی، این عمل را تجاوز به قلمروی خود محسوب کرده، به هر نحو ممکن عاملان آن را دستگیر و مجازات نماید.
سان فرانسیسکو کرونیکال در ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۷ در مقاله ای با عنوان «شکار تروریست ها در خارج از کشور کار آسانی نبود» می نویسد: «در تماشای این فیلم درست مثل این است که در خیابان های یک شهر در خاورمیانه قدم برمی داری، با تمام آن چیزهایی که از نظر یک آمریکایی متوسط نابسامانی فرهنگی و ضعف معنی می دهد. مسائل مرموزند: تشخیص دوست و دشمن دشوار است و هیچ پنهان کاری وجود ندارد، همه می دانند که تو یک خارجی هستی.
فیلم در ایالت آریزونای آمریکا فیلمبرداری شده است و مطمئناً اشاره به ترس آمریکا از هر آنچه در خاورمیانه است، دارد و در واقع بازسازی تمام کابوس آمریکا از خاورمیانه است». نویسنده مقاله با اشاره کوتاهی به فیلم و شخصیت های آن ادامه می دهد: «افسوس که پیتربرگ بعداز پشت سرگذاشتن خود در صحنه آغازین فیلم، بسیار کوتاه در نقش یک مامور اف بی آی ظاهر می شود و در صحنه های بعدی اغراق می کند. او فیلم را با حرکت تمام مدت دوربین و حرکت سریع تر آن هنگام وقوع حادثه ای مهمتر خراب می کند.
تماشاگر با این قطع و وصل های عصبی هنگام ضبط فیلم چگونه می تواند احساس رضایت کند؟
تکنیک برگ همانقدر مصرانه و اضافی است که مثلا با موزیک متن قبل از ظهور صحنه جدید و ایجاد احساس ناشی از آن در بیننده، احساس موردنظرش را القا می کند و از تماشاگر می خواهد احساس موردنظر او را داشته باشد.»
سان فرانسیسکو کرونیکال اینگونه مقاله اش را به پایان می برد: «برگ کل صحنه های فیلم با فیلمبرداری آن به این روش خراب می کند و با ضعیف تر کردن آن، فیلمش را به پایان می رساند».
یکی از صحنه های پایانی فیلم ابراز عطوفت و مهربانی و انسان دوستی از سوی مأموران اف .بی .آی نسبت به مردمی است که مورد حمله قرار گرفته اند و مردانشان توسط خود آنها کشته یا زخمی شده اند. یکی از مأموران زن، آب نباتی به دختر بچه حاضر در صحنه می دهد تا جلوی گریه او را بگیرد و در عوض دختر بچه تیله ای را به او می دهد که در صندوق آن بمبی دست ساز جاسازی شده است و این بیانگر این نکته است که کشوری که مدعی دفاع از حقوق بشر است، خود انسان ها را به خاک و خون می کشد و روحیه انتقام جویی را در آنها تقویت می کند ولی انتظار دارد دختر بچه ای که خانواده اش جلوی دیدگانش به خاک و خون کشیده شده اند با آب نباتی آمریکایی قانع شود و دست از مبارزه برندارد و اسم این را تروریسم اسلامی می گذارد. دراین صورت به نظر شما تروریسم واقعی کیست؟ این است «تفرعن قرن ۲۱» یا بهتر بگوییم «تفرعن آمریکایی».
عاصفه زین العابدینی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید