چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

گفتگوی سپید بارتبه اول کنکور سال ۱۳۲۸


گفتگوی سپید بارتبه اول کنکور سال ۱۳۲۸
● رویای بازگشت
ایرانی بودن وجه تمایزی برای مردم ما ایجاد کرده است که در طول زمان بیشتر خود را نشان می‌دهد. در این میان عشق و علاقه اقلیت‌های مذهبی به ملیت ایرانی خود قابل ستودن است. حال اگر این اقلیت مذهبی در آمریکا باشد و هنوز حسرت و آرزوی بازگشت و ماندن در ایران را از سر بیرون نکرده باشد، دیدنی‌تر است. در ادامه گفتگوی ما را با «دکتر روبن‌آ فتاندلیانس» بخوانید.
● از خودتان و دوران کودکی بگویید.
▪ همان‌طور که از نام بنده حدس می‌زنید، از اقلیت‌های مذهبی هستم. در سال ۱۳۱۴ در بادکوبه به دنیا آمدم و در سال ۱۳۱۶ به ایران مهاجرت کردیم. دوران ابتدایی را در دبستان کوشش در خیابان نادری آن موقع گذراندم و دبیرستان را در مدرسه البرز به اتمام رساندم.
● شما هم آن زمان کنکور داشتید؟
▪ بله، در سال ۱۳۲۸ در کنکور سراسری شرکت کردم و توانستم رتبه اول کنکور آن سال را از آن خود کنم و به دانشگاه تهران وارد شوم. پس از اتمام دوره طب عمومی، عازم آمریکا شدم. پس از یک سال دوره انترنی، سه سال دوره تخصصی طب کودکان را در بیمارستان جنرال فیلادلفیا گذراندم. در سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشتم. تا سال ۱۳۴۸ در ایران بودم و دوباره در این سال به آمریکا بازگشتم و سه سال دوره فوق تخصص عفونی اطفال را در دانشگاه کالیفرنیا در سن‌دیگو گذراندم.
● از دستاوردهای علمی و کاری‌تان بگویید.
▪ بنده تعدادی مقاله در زمینه ایمونولوژی سیاه سرفه منتشر کرده‌ام. در سال ۱۳۵۲ که به ایران برگشتم، در مرکز طبی کودکان و در بخش عفونی اطفال آن مشغول کار شدم. در این دوران نیز تعداد زیادی مقاله به زبان‌های فارسی و انگلیسی، در مرکز طبی منتشر کردم. البته بیشتر مقالات من در زمینه بیماری‌های عفونی اطفال است. پس از مرکز طبی کودکان، به بیمارستان امیرکبیر و در ادامه در بیمارستان امام‌خمینی به خدمت پرداختم. در سال ۱۳۶۵ به آمریکا برگشتم و تا امروز در آنجا اقامت دارم. طی این مدت در کلینیکی دولتی مشغول به کار هستم و دو سال است که بازنشسته شده‌ام و دیگر طبابت نمی‌کنم
● شاید کمتر کسی بداند که شما اولین مورد کاوازاکی را در ایران تشخیص داده‌اید؟
▪ بله، در سال ۱۳۵۵ اولین مورد بیماری کاوازاکی را من در مرکز طبی کودکان تشخیص دادم. کشیک شب بودم که به من تلفن شد. رزیدنت کشیک گفت که کودک چهار ساله‌ای را به نام بهرام ط، به اورژانس آورده‌اند و شرح حال را برای من تعریف کرد. من برحسب تصادف، مقاله خود آقای کاوازاکی را مطالعه کرده بودم. دیدم که انگار این آقای رزیدنت دارد برای من آن مقاله را می‌خواند. فردا که بیمار را دیدم، متوجه شدم نوع کلاسیک بیماری کاوازاکی است و این مورد را به صورت یک مقاله در مجله نظام پزشکی مرکز طبی به چاپ رساندم.: از سایر کارهای برجسته‌تان بگویید.
بیماری‌های دیگری هم بودند که من به دنبال مورد کاوازاکی برای اولین بار تشخیص دادم. پنومونی کلامیدیایی اطفال یکی از آنها بود که با همکاری دانشکده بهداشت موفق به تشخیص آن شدیم. برای اولین بار پنومونی پنوموسیستیس‌کارینی را در ایران با کوتریموکسازول درمان کردیم. پنوموکوک مقاوم به پنی‌سیلین را در کودکی که مننژیت پنوموکوکی داشت، درمان کردیم. عفونت‌های بیمارستانی ناشی از سرم‌های آلوده به کلبسیلا را نیز تشخیص دادم.
● چه شد که اطفال را انتخاب کردید؟
▪ همیشه شیفته این بودم تا طبیب کاری ‌کند که بیشترین بازدهی را داشته باشد. معتقد بودم که بازدهی اطبای اطفال از همه بیشتر است. چون اگر بیماران‌شان خوب شوند، یک عمر زندگی در پیش رویشان است و بازدهی اجتماعی این قشر از پزشکان بیشتر از سایر گروه‌های پزشکان است
● بهترین خاطره دوران طباب‌تان را بگویید؟
▪ بهترین خاطرات من، آن ۱۵ سالی است که در ایران بودم و در مرکز طبی کار می‌کردم. همکارانی مانند آقای دکتر عقیقی داشتم. روابطی که میان افراد و همکاران در ایران وجود دارد، در هیچ جای دنیا وجود ندارد و یافت نمی‌شود
● طرح خارج از مرکزتان را کجا گذراندید؟
▪ بنده دو بار به ارومیه رفتم. دوران بسیار خوبی داشتم. در آنجا خدمت آقای دکتر خشابی و دکتر ماهروتی بودم.: فرزندان‌تان چه کار می‌کنند؟
دو فرزند دارم که الان در آمریکا هستند. هر دوی آنها فرهنگی هستند و در مدرسه به عنوان معلم مشغول کار هستند
● اهل ورزش هم هستید؟
▪ بله. هفته‌ای دو سه بار برای شنا به باشگاهی ورزشی در منطقه خودم می‌روم. پیاده‌روی هم می‌کنم.
● در زندگی‌تان آرزویی بوده که به آن دست پیدا نکرده‌ باشید؟
▪ آرزوی من آن است که برگردم و در ایران بمانم اما متاسفانه بچه‌ها و نوه‌هایم در آنجا هستند و نمی‌توانم از آنها دل بکنم. امیدوارم هر شش ماه یک بار بتوانم به ایران بیایم.
● بهترین استادتان در دوره پزشکی چه کسی بود؟
▪ ستادان بسیار خوبی داشتم. اما از این میان، آقای دکتر ناصر گیتی که فیزیولوژی تدریس می‌کردند، از استادان خوب ما بودند. مرحوم آقای دکتر وزین (استاد اطفال) که من را به رشته اطفال علاقه‌مند کردند نیز از جمله استادان بسیار خوب من در دوره پزشکی بوده‌اند.
● روز اولی را که به دانشگاه پزشکی وارد شدید، به یاد دارید؟
▪ بله. به طور دقیق به یاد دارم. اولین درس‌مان هم استئولوژی بود. استادمان حدود ۲۰ صفحه راجع به ترقوه مطلب گفت، به طوری که نزدیک بود طب را رها کنم. گفتم وقتی یک استخوان این همه مطلب دارد، بقیه‌اش چقدر خواهد شد.
● آیا در درسی تجدید شدید؟
▪ تنها درسی که تجدید شدم، فارماکولوژی بود. استاد بسیار متحجری داشت و من هم به هیچ وجه به فارماکولوژی علاقه نداشتم. این تنها درسی بود که در کل دوره طب در آن تجدید شدم
● اگر به گذشته برمی‌گشتید، چه می‌کردید؟
▪ با توجه به اوضاع دانشگاه تهران در آن زمان سعی می‌کردم که طب عمومی را در خارج از ایران فرا بگیرم، چرا که آن زمان برخی اساتید ما به روز بودند اما بسیاری از آنان همان جزوه‌های ۲۰ سال پیش خود را که در دانشگاه‌های غربی به آنها یاد داده بودند، ترجمه می‌کردند و به دانشجویان ارایه می‌کردند. اما الان اوضاع دانشگاه خیلی تفاوت دارد. آن موقع نیمی از استادان خوب بودند و نیمی دیگر خیر
● چه توصیه‌ای به پزشکان جوان دارید؟
▪ هر چه زودتر کار پیدا کنند، چون شنیده‌ام متاسفانه موقعیت‌های شغلی مناسب در ایران کم است. سطح معلومات دانشجویان ایرانی خیلی بالا است. بسیار مطالعه می‌کنند و به دلیل اینترنت و تکنولوژی، فاصله‌های خود را با کشورهای دیگر بسیار کم کرده‌اند. این روند را تداوم دهند و امیدوار باشند.
● الگوی شما در رشته پزشکی چه کسی بود؟
▪ مرحوم دکتر اهری بنیان‌گذار مرکز طبی الگوی من بودند. ایشان رییس مرکز طبی بودند. دکتر محسن ضیایی، دکتر زنگنه و دکتر رفیعی نیز از جمله پزشکانی بودند که الگوی من در حوزه پزشکی بودند.
منبع : هفته نامه سپید


همچنین مشاهده کنید