پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


خاطرات فراموش شده


خاطرات فراموش شده
سیروس الوند، یکی از کارگردانان نام آشنا و پیشکسوت سینمای ایران است که سابقه ای دیرپا در ساخت فیلم های جذاب، خوش ساخت و جوان پسند دارد; نگاهی به سابقه فیلمسازی الوند نشان می دهد که او به خوبی نبض تماشاگر ایرانی را می شناسد و هرگاه اراده کرده و فیلمی در حال و هوای سینمای جوان پسند خود ساخته، آن فیلم با استقبال فراوان مخاطبان گوناگون مواجه شده است; دستهای آلوده، مزاحم، فریاد زیر آب، یکبار برای همیشه، گوشه ای از استعداد و... تواناییهای سیروس الوند در اثبات این مدعا هستند. این را داشته باشید تا به موقعش.
اقتباس ادبی، یکی از گرههای ناگشوده در سینمای ایران است; تجربه نشان داده که به دلایل عدیده، سینمای ایران هیچگاه نتوانسته در زمینه اقتباس ادبی به موفقیت قابل توجهی دست یابد و از همین روست که در نگاهی به آمار تولیدات سینمای ایران از ابتدا تاکنون به این نتیجه می رسیم که سهم اقتباس سینمایی از انبوه این تولیدات، بسیار ناچیز بوده است. ضمن اینکه در اکثر قریب به اتفاق فیلمهایی که براساس آثار مهم و غیر مهم ادبی ایران ساخته شدند و رنگ پرده را به خود دیدند، استقبال تماشاگران (آن هم به دلایل گوناگون) نا امیدکننده بوده است و به عبارت روشن تر، گیشه نتوانسته انتظارات تهیه کننده و کارگردان را برآورده سازد; این را نیز همین جا داشته باشید.
فیلمنامه "زن دوم" آنگونه که در شناسنامه فیلم آمده، براساس رمانی به همین نام نوشته مینو کریم زاده و توسط وی به همراه فرشته طائرپور به نگارش در آمده و داستان دلدادگی مهتاب کسری (نیکی کریمی) و بهرام فرزان (محمدرضا فروتن) است که گذر زمان و رخدادهای گوناگون نیز نمی تواند این عشق را کمرنگ سازد و ظاهرا چون فیلمنامه و فیلم تا حد زیادی به رمان "زن دوم" در نگارش و ساخت وفادار بوده اند، کلیت فیلم و داستان بر مبنای یک داستان عاشقانه و ملودرام شکل گرفته و دقیقا تمام قواعد این گونه سینمایی نیز در آن رعایت شده است; متاسفانه فرصت خواندن رمان مذکور را نداشته ام اما خاطرم می آید که از اواسط دهه شصت در مملکتمان، رمانهای عاشقانه، بازار کتاب را اشباع کردند و عجبا که با استقبال بسیار زیادی در سراسر کشور مواجه شدند و اینگونه کتاب ها به چندین و چند ده چاپ رسید و این مساله شگفت آور در حالی رخ می داد که سایر کتاب ها با عناوین و موضوعاتی غیر از عنوان ذکر شده، شاید به زحمت تیراژی معادل ۳-۲ هزار جلد را در یک مملکت شصت - هفتاد میلیونی به خود اختصاص می دادند (و البته هنوز هم در بر روی همان پاشنه می چرخد). و باز هم به خاطر دارم که یکی از پیشگامان این سبک داستان نویسی، خانم "فهیمه رحیمی" بودند که یکی دو اثرشان را خواندم و اصلا نپسندیدم و لذت نبردم.
تماشای فیلم "زن دوم" و به تبع آن رو دررویی با داستان فیلم، از ابتدا مرا به یاد همان دوران و همان کتاب ها و همان افراد انداخت و به یادم آورد که در آن داستانها چه اشک هایی که ریخته نمی شد و چه دل هایی که نمی سوخت و چه عشاقی که به معشوق نمی رسیدند و چه و چه و چه و عجبا که پس از نزدیک به دو دهه باز هم چنین داستان هایی همچنان مجال بروز و ظهور می یابند و تبدیل به فیلم سینمایی می شوند.
وفاداری بیش از حد به فیلمنامه و روند حوادث، آنقدر کند است که پس از دو سوم از گذشت داستان، مخاطب، دیگر رغبتی برای ادامه و پیگیری آن ندارد; گرههای گوناگونی که در فیلمنامه، با دلیل و بی دلیل گنجانده شده و پی در پی نیز گشوده می شوند. (بازگشت کتایون، همسر سابق بهرام، بارداری مهتاب، ظهور مجدد امیر در شیراز، جانباز بودن امیر و چندین مورد دیگر، بخشی از این گرهها هستند) نه تنها نمی توانند به ایجاد روند حرکتی مناسب در فیلمنامه ختم شوند بلکه تنها و تنها، آن را به ملودرامهای معروف تصنعی اشک و آه نزدیک می سازند که این تمهید نیز کارگر نمی افتد و مخاطب سینما در سال های پایانی دهه هشتاد شمسی استقبال شایسته ای ازآن به عمل نمی آورد. اگر چه شاید ذائقه مخاطب ما همچنان در استقبال از کتاب ها و رمان های این چنینی هیچ تغییری نکرده اما به هر حال مدیوم سینما، بسیار متفاوت تر از حوزه ادبیات است و باعث نمی شود که اقبال مخاطب به یک کتاب عاشقانه پر سوز و گداز، سبب استقبال از نسخه سینمایی آن نیز بشود. به همه اینها اضافه کنید همان مشکل و گره تاریخی را که در ابتدای این مقال در خصوص اقتباس ادبی در سینمای ایران خدمتتان عرض کردم تا دریابید که واقعیت چه فاصله دور و درازی با آرمانها و ایده آلهای این چنینی دارد.
به لحاظ ساختاری نیز موضوع قابل توجهی در فیلم به چشم نمی خورد. موسیقی ناصر چشم آذر که ظاهرا قرار است به اشک و آه و ملودرام فیلم بیفزاید به قدری غلیظ خود را به فیلم تحمیل کرده که در برخی صحنه ها تماشاگر تصور می کند با فیلمی موسیقایی رودر رو است ! حجم زیاد موسیقی در طول فیلم به گونه ای که در هر فرصتی که پیش آمده از موسیقی استفاده شده، نتیجه ای معکوس داده و به جای اینکه در جهت تسهیل ارتباط تماشاگر با کلیت اثر عمل کند، تبدیل به سوهان روحی برای اعصاب تماشاچی نگونبخت شده است. از دیگر سو ضرباهنگ کند فیلم که بخشی از آن احتمالا ناشی از مقید بودن کارگردان به تمام فیلمنامه و در واقع وفاداری کامل سیروس الوند به رمان زن دوم است، سبب شده تا این ریتم کند و کشدار در طول فیلم جاری و ساری شود و علاوه بر اینکه زمان فیلم را به ۱۲۰ دقیقه برساند، کاری با تماشاگر انجام دهد که از اواسط فیلم مدام در جای خود اینطرف و آن طرف شود.
بازیها نیز کاملا معمولی است و محمدرضا فروتن به همراه نیکی کریمی که ایفاگر نقش های اصلی هستند تا امیر آقایی و آنا نعمتی و سحر ذکریا، هیچ ویژگی و نوآوری خاصی در بازی هایشان ندارند و همانی بودند که در فیلم ها و سریال های قبلی هم دیده بودیم. نه ذره ای کمتر و نه اندکی بیشتر.
می ماند در این میان بحث کارگردانی که در عجبم کارگردانی همچون سیروس الوند با تمام خصایصی که از او در ابتدای این مقال ذکر کردم، توانسته و حاضر شده که فیلمی اینچنین بسازد. آیا میزان نبض تماشاگر امروز از دستان سیروس الوند خارج شده یا اینکه کهولت سن و یا روز و حال زار و نزار سینمای امروز ایران که دیگر حال و حوصله ای برای کسی باقی نگذاشته مسبب ساخت چنین فیلم ضعیفی شده است؟ مگر چند کارگردان مانند سیروس الوند در سینمای ما باقی مانده که این قدرت را دارند که فیلم هایی بسازند تا بعد از سه- چهار دهه همچنان طراوت خود را حفظ کنند؟ فریادزیر آب را که یادتان نرفته؟
امیدواریم در فیلم بعدی الوند، شاهد دلمشغولیهای همیشگی او باشیم و امید وار به اینکه او اینبار استثنا و بر سر بی حوصلگی، نبض تماشاگر را ول کرده و او را به امان خدا رها ساخته و فیلم بعدیش همچنان رد پای جذابیت و طراوت آثار مختص سیروس الوند را با خود به همراه خواهد داشت.
نویسنده : لاله محمودی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید