جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


خودم از نقاشی هایم نمی ترسم


خودم از نقاشی هایم نمی ترسم
" پدرم از ایرانی هایی بود که در آلمان تجارت می کرد و خانواده را هم با خودش به آنجا برده بود. ما اواسط ‌جنگ و در شرایط بسیار بدی از آلمان فرار کردیم و به ایران آمدیم. به ایران که رسیدیم جنگ بود و مشهد ‌بمباران مـــی‌شـــد و قـــحـــطـی بیداد می‌کرد. سربازهای روسی در شهر زیاد بودند. در آن زمان من پنج ساله بودم. ‌جنگ در ایران در سال ۱۳۲۰ اتفاق افتاد. عشقم به ایران، تحت تاثیر برخورد پدرم با ایران بود. حتی زمانی که ‌بزرگ تر شدم و در محضر پدرم از نقاشی های "دالی" صحبت می کردم، او می‌گفت: تو اول زبان فارسی را ‌درست یاد بگیر و درست فارسی حرف بزن و بعد راجع به هنر صحبت کن. تو باید هویت و فرهنگ ملی خودت ‌را بشناسی.
با شناخت کم و بیشم از فرهنگ باشکوه ایران رفته رفته عــلاقــه‌ام بــه ایــن فرهنگ و تاریخ وطنم ‌بیشتر و بیشتر شد تا جایی که بـه جــــرات در کـــتــاب "در فــاصـلــه دو نقطه....!" می نویسم: تصویر کردن تخت ‌جمشید تنها اشاره به تاریخ نیست. بازگو کردن افسانه یک عشق اسـت. عـشـق مـن بـه وطـنـم."‌ ایـنـها صحبت‌های ایران درودی است ؛ نقاشی که نام او این روزها برای بار دیگر در فضای هنری کشور شنیده ‌می شود ، چرا که نمایشگاهی با عنوان "جاودانه خلیج فارس" از ۱۸ اردیبهشت ۸۷ در موزه هنرهای ‌معاصر تهران بر پا شده که به مرور آثار "ایران درودی" هنرمند بزرگ ایران اختصاص دارد . در این ‌نمایشگاه که تا چهارم تیرماه ادامه خواهد داشت، بیش از ۱۷۰ اثر از درودی گردآوری شده است.ایران درودی ‌متولد مشهد و دانش‌آموخته رشته نقاشی از مدرسه عالی هنرهای زیبای پاریس است. درودی نخستین ‌نمایشگاه انفرادی خود را سال ۱۳۳۷ در فلوریدا برگزارکرد .به بهانه برگزاری این نمایشگاه پای صحبت های ‌او می نشینیم.‌‌ ‌
● نقاش تابلوهای بزرگ ‌
‌ ایران درودی به نقاش تابلوهای بزرگ مشهور است . وقتی هم نگاه می کنیم می بینیم که تابلوهای او در مقایسه ‌با دیگر تابلوها بزرگتر هستند،تا جایی که بزرگترین آنها در سان فرانسیسکو نگهداری می شود. او درمورد ‌انگیزه خود در خلق آثار بزرگ می گوید :"در نقاشی های خیلی بزرگ، خیلی راحت تر با مقوله نقاشی و ‌تکنیک نقاشی برخورد می کنم. قلم موهای بزرگ به کار می برم و از جزئیات در می گذرم، جزئیات در نقاشی ‌دست و پا گیر و وقت گیر هستند و حذف آنها، قدرت و صلابت بیشتری به کار می دهد. خوشبختانه هنوز می توانم ‌در ابعاد نسبتاً بزرگ کار کنم. البته نه به بزرگی سابق. در خلق نقاشی‌های بزرگ وقتی حسی به سراغم می آید ‌آنچه را مهم و اصلی است در کلیتش می بینم. مثلاً در نقاشی سان فرانسیسکو که در ابعاد ۱۵ متر مربع بود و ‌روی دیوار، آن هم به شکل عمودی نصب شده بود امکان این که بتوانم روی تمامی آن، در آن واحد احاطه داشته ‌باشم و به جزئیات بپردازم، نبود. بنابراین آنچه را حس می کردم به سرعت و بی واسطه به روی بوم منتقل می ‌کردم، اما حین نقاشی چه احساس شگفتی از پرواز داشتم. حس می کردم هم خودم و هم قلم مو پرواز می کنیم و ‌مهم در این نقاشی، القای حس پرواز، رهایی و در عین حال بی وزنی بود، نه چگونگی این پرواز."‌
● آسمان و نقاشی ‌
در بسیاری از نقاشی‌های درودی <آسمان> نقش مهمی دارد. به نظر می رسد این اشاره به نیرویی ماورایی است ‌که بر همه چیز نظارت دارد. او در این مورد معتقد است :" در نهایت، نگاه من به انسان است که قادر است جهان را ‌از عشق خود سرشار کند. گرچه انسان به ندرت در نقاشی هایم حضور عینی پیدا می کند. سعی دارم از بی نظمی‌‌ها به نظم برسم و از آشفتگی ها به تعادل و سپس این نظم بی نظمی را رنگ آمیزی کنم تا به دنیای خاص خودم ‌برسم. تعبیر شما را در تسلط آسمان سرنوشت ساز، منکر نیستم، اما اضافه می کنم انسان می باید در نهایت، ‌توانایی ها و سرشت خود را بشناسد و در مقابل مقدرات زمینی یا آسمانی، تسلیم نشود.
بهتر است بگویم اگر ما ‌نمی توانیم مسیر سرنوشتمان را تغییر دهیم، ولی حتماً می توانیم با ذخیره های درونی مان، آن را دگرگون سازیم ‌و این دقیقاً چیزی است که هنرمند انجام می دهد. یعنی متفاوت ساختن مسیر نگاه ما به ارزش ها و مفهوم زندگی. ‌همیشه از خودم پرسیده ام چرا زمین و آسمان گنجایش رویاهای بلند پرواز مرا ندارد؟‌من دنیا را از ورای چشمانم، از ورای حس هایم زندگی می کنم. وقتی تصمیم می گیرم نقاشی کنم وقتی است که ‌چیزی گلویم را می فشارد. دلهره ها شروع می شود، سنگینی فریادهای خفه شده ام را در قفسه سینه ام احساس می ‌کنم."‌ از سوی دیگر فضای حاکم بر برخی از آثار او ، سرد و وهم آلود است. گویی ترس از ناشناخته ها در آن تداعی ‌می شود.در این مورد اضافه می کند :" خودم از نقاشی هایم نمی ترسم، اما تحمل سردی برخی از کارهایم نیز ‌برایم سخت است.
برخی از تابلوهایم که متعلق به دوره های یخبندان هستند، سردی خاصی دارند که این دوره ای ‌است که ایران را ترک کرده ام، پدرم را از دست داده ام و بعد همسرم را. ایران در جنگ است. به عبارت دیگر ‌این ترس از ناشناخته ها نیست. واقعیت تلخ زندگی من است "‌خلیج گستاخ فارس‌‌ یکی از بــهــتـریـن آثـار ایـران درودی که عنوان نمایشگاه "جاودانه خلیج فارس " از آن گرفته شده ، اثر "خلیج ‌گستاخ فارس" است ، تابلویی تقریباً کوچک که حتی به یک متر هم نمی رسد ، با این حال درودی عقیده دارد ‌‌ اگر روزی فقط یک اثر از او باقی بماند ترجیح می دهد همین تابلو باشد. بی‌کرانگی این اثر، ترجمان ابعاد ‌عشق او به سرزمین اش ایران است. این اثر در کتاب "چشم شنوا" هم در دو صفحه چاپ شده، ولی رنگش ‌اصلاً شباهتی به اصل اثر ندارد.
درودی در مورد این تابلو می گوید :"همه می خواهند من نقاشی هایم را تعریف ‌کنم تا آنها نقاشی را بفهمند و از لابه لای مصاحبه ها یا سخنرانی هایم به آرمان هایم پی نمی برند و حتی سوال ‌هم بـرایـشان پیش نمی آید.... به راستی من با چه حسی "خلیج گستاخ فارس" یا "نگار جاودان" را کشیده ام، آیا ‌انگیزه یا منظورم می تواند چیز دیگری به جز آشکار کردن عشق به ایران باشد؟"‌
● تابلوی مشهور نفت‌
‌‌ ‌ تابلوی مشهور نفت از جمله مهم ترین آثار درودی است که در سال ۱۹۶۸ در مطبوعات مهم دنیا دو صفحه‌ای چاپ شد.درودی در شرح ماجراهای این تابلو می‌گوید:" در سال ۱۹۶۸ گروهی به ایران آمده بودند که لوله ‌کشی آبادان به ماهشهر را به نقاشی سفارش دهند. این گروه به سراغ چند نقاش رفتند و سری هم به آتلیه من زدند.
‌آن زمان همسرم برای راه اندازی تلویزیون بندرعباس به این شهر رفته بود. همان شب آنها با من تماس گرفتند و ‌گفتند امشب به هتل هیلتون بیایید یک میهمانی به افتخارتان برپا کرده ایم. گویا من از میان دیگر نقاشان برای کشیدن ‌تابلوی "نفت ایران" انتخاب شده بودم. آن شب وقتی قرارداد را جلویم گذاشتند، گفتند ما یک عکاس می فرستیم تا ‌مرحله به مرحله از کار شما عکس بگیرد. اگر کار شما در مهلت یک ماهه، جوابگوی ما نباشد، می باید اثر دیگری ‌بکشید.
پاسخ دادم نیازی نیست عکاس بفرستید من تعداد زیادی نقاشی با موضوع نفت نقاشی خواهم کرد و تابلویی ‌که چاپ خواهد شد تابلویی است که من انتخاب خواهم کرد. به اهمیت انتشار تابلویی با عنوان "نفت ایران" در ‌مطبوعات مهم دنیا پی برده و از رسالتی که به من واگذار می شد، آگاه بودم. در یک لحظه تصمیم گرفتم تمام ‌امتیازهای مادی این کار را زیر پا بگذارم و روی حق انتخاب اثر پافشاری کنم. به این خاطر، قرارداد دوباره ‌نویسی شد تا قرارداد قطعی شده و هیچ شرط و شروطی از طرف آنها اعمال نشود و حق انتخاب نهایی اثری که ‌در مطبوعات معتبر دنیا، یعنی "تایمز، نیوزویک، لایف، نیوز فرانت" و بسیاری دیگر در دو صفحه، همراه با ‌نوشتاری از من منتشر می شد به من واگذار کنند.‌
● یک نقاش جوان خارجی در پاریس ‌
کودکی که پنج سالگی اش را با طعم تلخ مهاجرت و جنگ گذرانده، بعدها توانست به خوبی حضور گل ها را در ‌یخبندان به تصویر بکشد. نامش را ایراندخت گذاشتند - دختر ایران - از آن رو که بازگو کردن افسانه یک عشق، ‌عشق به وطن، در خانواده اش موروثی بود. بعدتر، زمانی که "یک نقاش جوان خارجی در پاریس" نام گرفت، ‌هرگز رنگ خاکستری آسمان و رنگ صورتی غروب های این شهر به زیر پوستش راه پیدا نکرد، چرا که ریشه ‌های هویت او، بر شیفتگی و جاذبه ها، غلبه داشت. حالا، سال ها از اولین حضور آن نقاش جوان خارجی در ‌پاریس می گذرد و او طی این همه سال یک پای در پاریس داشته و یک پای در تهران، هرچند تهران برایش خاطره ‌دیگری دارد.‌
پاریس به نوعی محل اقامت او است، البته نه اقامت دائم. وی پس از اینکه تحصیلات اش را در پاریس تمام ‌کرد دراین شهر ماندنی شد . اکنون بیش از نیم قرن از نخستین باری که او به عنوان دانشجو به پاریس رفت ، ‌می گذرد. از سوی دیگر بسیاری از آثار وی در آتلیه ای در پاریس نگهداری می شود، خود درباره این شهر ‌می گوید :" در این سال ها چه به عنوان دانشجو، چه به عنوان رهــگـذر و بـالاخـره به‌عنوان مقیم، همیشه شیفتگی ‌خاصی به این شهر که پر از جاذبه های هنری و فرهنگی است، داشته ام.
در این شهر شیرین ترین و تـلـخ‌تـریـن ‌روزهـای زنـدگی‌ام را گذرانده‌ام. معماری و به خصوص نظم شهرسازی آن را دوست می دارم و همیشه چیزی از ‌زیبایی در آن کشف مــی کـنـم. سـال‌هـا در قـسـمـت‌های مختلف این شهر آتلیه داشته ام و در دوره های مختلف در آن ‌کار کرده ام. امروز هم هنوز در زیرزمین منزلمان تابلوهای زیادی وجود دارد که گاه چندتایی را به ایران می ‌آورم. عجیب اینجاست که وقتی در پاریس نقاشی مـی‌کـنم رنگ خاکستری آسمان و رنگ صورتی رنگ پریده ‌غروب های آن به نقاشی هایم رخنه می کند. اکثر دوره یخبندان ها را در پاریس کار کرده ام. گرچه پاریس با این ‌همه زیبایی هرگز مثل شهر یزد با آن بادگیرها و کوچه های مسقفش یا اصفهان با گنبدهای سینه ریزوارش به زیر ‌پوست من راه پیدا نمی کند. حتماً ریشه های هویتم، بر شیفتگی و جاذبه ها، غلبه دارد...‌‌‌"
● درودی و برپایی نمایشگاه ها ‌
‌ این برای اولین بار نیست که موزه ای از ایران درودی برای برپایی نمایشگاهی دعوت می کند ؛ چرا که چند سال ‌پیش قرار بود نمایشگاهی از او و دو زن دیگر برگزار شود که وی با آن مخالفت کرد : "من، عنوان نمایشگاه را ‌که "سه زن" بود نپذیرفتم. پرسیدم اگر نمایشگاهی از سه مرد بگذارید آیا عنوانش "سه مرد" خواهد بود؟! چیزی ‌از مرد سالاری و برتر طلبی در این عنوان حس کردم .
از قرار این عنوان که از کتاب "سه زن" مسعود بهنود، مصطلح شده بود ‌تغییری نکرد، ولی با نبودن زن سومی که من بودم تبدیل شد به "دو نقاش پیشکسوت." به هر صورت برای من ‌خیلی بهتر شد. هر چیزی می باید در زمان درست خودش پیش بیاید. گرچه هیچ چیز زندگی قطعی نیست. من ‌زندگی را با تمام حوادث تلخ و شیرین اش می پذیرم و خودم را با زندگی وفق می دهم. مهم زمانی است که می‌گذرد و هم اکنون به جای حرف زدن می توانستم نقاشی کنم و لحظات فرار زمان را با قلم مو به اختیار بگیرم و از ‌آن خودم بکنم."‌‌‌
● تجربیات جدید ‌
‌ بانوی نقاشی ایران این روزها تمام وقتش را برای نقاشی گذاشته ا ست . از رفت و آمدش کم کرده و به ‌مسائل حاشیه ای نمی پردازد تا بتواند نقاشی کند. در این باره نظر جالبی دارد :"ممکن است با این کار، ۱۰ تابلو ‌بیشتر از خود باقی بگذارم، نمی دانم، ولی تا لحظه ای که زنده هستم می خواهم غیر از نقاشی، کار دیگری نکنم، ‌دنبال هیچ چیز دیگری نیستم، حتی نتیجه کار هم دیگر برایم مهم نیست، مهم نیست که نقاشی هایم خوبند یا بد، فقط ‌خود نقاشی برایم مهم است. خوشبختانه دوره جدیدی در کارم پیدا شده که کاملاً با کارهای گذشته ام متفاوت است. ‌شاید به ایجاز رسیده باشم. شاید پرواز را تجربه می کنم. هرچه هست حس می کنم نیرویم چند برابر شده. اکثراً ‌یکسره از اول شب تا روز بعد کار می کنم، گرچه دکترها از این بابت خیلی ناراضی‌اند .
چه خوب که در ۷۰ ‌سالگی به جای تکرار خودم وارد دوره جدیدی شده ام. همیشه از اینکه خودم را تکرار کنم واهمه داشته ام. گرچه ‌برخی از آدم ها تفاوتی بین دوره رنگ های سرخ، مانند "از اینگونه رستن" و دوره سفید، یخبندان ها، مانند ‌‌"چهارسوار مرگ" نمی بینند، ولی من می دانم که نحوه نگرشم در هر لحظه در حال تغییر و تحول است. این ‌دوره جدید در واقع نتیجه گیری از سال های عمر یک نقاش است‌‌ امروز محکم تر از همیشه نقاشی می کنم و به این کارهای حقیر و ناروا می خندم. نقاشی، اجر صبوری و تحمل ‌و ایمان به کارم را به من باز می گرداند.."‌‌‌
● نگاه نقاش به زندگی ‌
‌ سخت است نگاه ویژه این نقاش را به زندگی تشریح کرد.بهتر همان که از لا به لای کلمات خودش به احساس او ‌نسبت به زندگی پی ببریم :" به زندگی، به زیستن و رستن ارج می نهم و مرگ را پایان تمام دردها و تولد دیگر ‌می دانم، اما معتقدم در سخت ترین لحظه های زندگی انسان می باید سرش را بالا نگاه دارد.
فکر می کنم گاهی ‌آسمان بر من رشک می برد که این گونه محکم و مبارز، در مقابلش ایستاده ام. کسانی که به زندگی و انسان، عشق ‌می ورزند، از خاکستر خودشان دوباره متولد می شوند، شاید من از این دست آدم ها باشم. برای رسیدن به مرحله ‌ای که اکنون رسیده ام تنها حربه ام صداقتم بوده است و در این راه هرگز از آشکار کردن ضعف ها، کوتاهی ‌نکرده‌ام.‌‌‌
منبع : روزنامه آفتاب یزد


همچنین مشاهده کنید