پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


ادبیات، حاصل نگاه غیرمتعارف است


ادبیات، حاصل نگاه غیرمتعارف است
میترا الیاتی از زمره نویسندگانی است که، به‌واقع، ره صد ساله را یک شبه پیموده‌اند
این نویسنده پنجاه و اندی ساله در سال ۱۳۸۰ اولین کتابش را، که مجموعه‌داستانی با نام «مادموازل کتی» بود، منتشر کرد. این کتاب در جایزه هوشنگ گلشیری به‌عنوان بهترین مجموعه داستان سال ۸۰ انتخاب شد و بسیاری از مخاطبان با داستان‌های آن ارتباط برقرار کردند و آنها را پسندیدند. رسیدن مادموازل کتی به چاپ چهارم، که در این سال‌ها واقعاً اتفاق ویژه‌ای به حساب می‌آید، گواه روشنی است بر این مدعا. در روزهای اخیر نشر چشمه دومین مجموعه‌داستان میترا الیاتی را به بازار فرستاده است. عنوان این مجموعه «کافه پری دریایی» است و هشت داستان را شامل می‌شود که عموماً در حال و هوای داستان‌های مادموازل کتی، و البته یدک‌کش تجربه نویسنده و پخته‌ترشدن او، هستند. به بهانه چاپ کافه پری دریایی سراغ میترا الیاتی رفتیم و با او درباره داستان‌هایش، و به‌طور ویژه کافه پری دریایی، صحبت کردیم. متن زیر چکیده‌ای از یک گفت‌وگوی درازآهنگ است که با وسواس خاص خانم الیاتی پیراسته شده است.
▪ خانم الیاتی! اولین مجموعه‌داستان شما در سال ۱۳۸۰ منتشر شد. یعنی زمانی که وارد دهه پنجم زندگیتان شده بودید. چرا اینقدر دیر وارد عرصه ادبی شدید؟
ـ به نظر من هیچ‌وقت برای تولید کار ادبی دیر نیست. نویسنده‌هایی هستند که در سنین بالا و حتی ۶۰ و ۶۵ سالگی کارشان را شروع کرده‌اند و اتفاقاً تجربه‌های زیادی که پشت سر گذاشته‌اند کمکشان کرده که آثار بسیار موفقی خلق کنند؛ نمونه‌اش ژوزه ساراماگو ـ که قطعاً منظورم فقط مثال است و اصلاً قیاس با خودم نیست ـ فقط می‌خواهم بگویم که حتی دهه پنجم زندگی برای آغاز کار نوشتن چندان دیر نیست. من زمانی شروع به نوشتن کردم که کشف کردم می‌توانم بنویسم.
▪ ▪ اصولا‍ً از چه سالی شروع به نوشتن کردید؟
ـ ـ من از دوره نوجوانی شعر می‌گفتم اما هیچ‌وقت کارم را جدی نگرفتم. البته در همان‌سال‌ها – دهه ۵۰ – در چند مجله ادبی، با نام مستعار «میترا هومن»، کار شعر کردم اما همان‌طور که گفتم خیلی جدی نبوده. در نتیجه آرام‌آرام شعر مرا کنار گذاشت یا من شعر گفتن را و روزی رسید که دیدم شعر گفتنم نمی‌آید! پس از آن و بعد از یک دوره‌‌ زمانی طولانی شروع کردم به نوشتن داستان کوتاه.
▪ کارگاه رفتید؟
ـ یک دوره یک‌ساله، سال‌های ۷۴-۷۵، در کارگاه داستان جمال میرصادقی شرکت کردم. تجربه بعدی‌ام در خانه ادبیات داستانی بود که جواد جزینی مسوول‌ و یکی از مدرسانش بود. کلاس‌های مختلفی آنجا برگزار می‌شد: مثل بررسی داستان‌های کوتاه جهان، ادبیات معاصر، ادبیات پس از مشروطه و نقد ادبی. ما همه اینها را پاس کردیم و دوره‌اش را گذراندیم. آخرها، زمانی که زنده‌یاد گلشیری هنوز در قید حیات بود، گاهی می‌رفتم دفتر مجله «کارنامه» و – حضوری – داستانی از خودم برایش می‌خواندم. آن چند داستانم که خیلی مورد تشویق گلشیری قرار گرفت در «کارنامه» چاپ شد. همزمان در مجله «آدینه» و چند مجله ‌ادبی دیگر هم داستان منتشر کردم و در واقع فعالیت جدی‌ام از همان روزها آغاز شد. حدود سال‌های ۷۷ و ۷۸.
▪ داستان‌هایی که فرمودید آقای گلشیری پسندیدند و در کارنامه منتشر کردند، در مجموعه‌تان هم چاپ شد؟
ـ بله، «می‌مانیم توی تاریکی» و «پناهنده» دو داستانی‌اند که قبلاً با نظر آقای گلشیری در «کارنامه» منتشر شده بودند و بعدها در «مادموازل کتی» تجدید چاپ شدند. داستان «ماه‌منیر» هم پیش‌تر در «آدینه» کار شده بود.
▪ هفت سال پس از چاپ «مادموازل کتی» و در هفته‌های اخیر دومین مجموعه‌تان «کافه پری دریایی» منتشر شد. اصولاً کم‌کار هستید یا تاخیر زیاد در انتشار کتاب‌‌هایتان دلیل دیگری دارد؟
ـ من معمولا خیلی خودم را ملزم به نوشتن نمی‌بینم، مگر اینکه حرفی برای گفتن داشته باشم یا به تعبیر دیگر، دلم هوای نوشتن داشته باشد که در آن صورت پشت کامپیوتر می‌نشینم و می‌نویسم. گاهی هم از کارهایی که قبلاً نوشته‌ام و در پوشه گذاشته‌ام و داستان‌هایی که اتودی از آنها زده‌ام می‌آورم و روی آنها کار می‌کنم. در نتیجه نوشتنم کند است و کارهایم دیر‌به‌دیر آماده چاپ می‌شوند. البته یک مقدار وسواسی هم هستم و تا کار راضی‌ام نکند، آن را به دست چاپ نمی‌سپرم.
▪ زبان داستان‌های شما ساده است اما ساده نه به معنای سست. یعنی زبانی است غیر از زبان داستان‌هایی که در این سال‌ها مد شدند و بازی‌های زبانی خیلی زیادی داشتند. نگاه شما به مساله زبان در داستان‌هایتان چیست؟
ـ بدیهی‌است برای ساختن داستان، ابزاری بجز استفاده از«کلمه» نداریم. زبان ‌داستان نیز تولید همین محصول – کلمه – است. پس نباید مفت و مجانی خرجشان کرد. تلاش من این است از کلمات جوری در داستان‌هایم استفاده کنم که منظورم را برسانند.
▪ و یک دلیل کم‌کاریتان هم احتمالاً همین وسواستان است.
ـ مطمئنا یکی از دلایلش این است. معمولاً مرحله اول داستان که تمام می‌شود، زیاده‌گویی دارد، گفت‌وگوها در نیامده‌اند، کلمه درست سر جایش ننشسته یا در یک معنی غلط به کار رفته... در بازنویسی‌ها و وررفتن‌ها با متن است که کار پیراسته می‌شود. در نتیجه کارم به درازا می‌کشد و گاه می‌بینم که هفته‌ها و ماه‌هاست دارم روی یک داستان کار می‌کنم.
▪ مرحوم هوشنگ گلشیری هم بسیار به زبان اهمیت می‌داد و داستان‌نویسانی که با گلشیری کار کرده‌اند همه‌شان زبان‌های استوار و پخته‌ای دارند. شما در برخورد با مساله زبان، خودتان را متأثر از نگاه گلشیری می‌دانید یا نه؟
ـ زمانی از خوانندگان پر و پاقرص کار‌های گلشیری بودم. علاوه بر اینکه داستان‌هایش را دوست داشتم، نثرش هم به دلم می‌نشست. برای مثال، به‌هم‌ریختن ارکان جمله‌، پس و پیش کردن فعل و قید و نظایر آن، در بعضی از داستان‌های مجموعه اولم، تحت تأثیر نثر خاص گلشیری است.
استادی داشتم که می‌گفت: «زبان فارسی قاعده‌مند نیست و امکان می‌دهد در داستان جمله را به هم بریزیم. چرا که به‌هم‌ریختگی جمله در داستان – اگر به‌عمد باشد – انواع احساسات را القا می‌کند، به جمله حالت می‌دهد، به فعل شخصیت می‌دهد...»
در زبان گلشیری، چون همه چیز داستان درست چیده شده، نشانه‌ها و معناها هم قاعدتا به دایره تأویل می‌رسند. تصور می‌کنم سبک نوشتاری گلشیری بر این اساس است.
▪ حالا کمی از بحث زبان و فرم فاصله بگیریم و به محتوا بپردازیم. به نظر می‌رسد در داستان‌هایتان بیشتر راوی درد و رنج انسان‌ها هستید تا لحظات خوش و زیبای زندگی. این نوع نگاه هم در داستان‌های مجموعه «مادموازل کتی» از جمله «می‌مانیم توی تاریکی» و «پناهنده» و هم در داستان‌های «کافه پری دریایی» نظیر «رفاقت»، «نرد» و «آسمان خیس» به چشم می‌خورد. آیا شما هم از نویسندگانی هستید که معتقدند ادبیات کاشف رنج انسان‌هاست یا نوع نگاه غیرخوش‌بینانه داستان‌هایتان علت دیگری دارد؟
ـ ادبیات حاصل نگاه غیرمتعارف است، چون اگر همه‌چیز به‌هنجار باشد، ادبیاتی اتفاق نمی‌افتد. به‌نظر من، ادبیات نمایشگاه ناهنجاری‌هاست. نویسنده غیرمتعارف‌نویس هم – به‌تعبیری – نقاش پرتره‌‌های کج و کوله است. ادبیات بازنمایی واقعیت است: درد و رنجی که می‌کشیم،‌ تیپاهایی که زندگی به ما می‌زند، تحقیری که می‌شویم، انواع ناکامی‌ها و خیانت‌دیدن‌ها و از دست دادن‌ها،... از ملزومات این جهان خاکی است که بازنمایی‌اش می‌شود ادبیات. کافی‌است صبح به صبح روزنامه را باز کنیم. کافی است سراغ صفحه حوادث برویم یا به دور و برمان با دقت نگاه کنیم.
‌چه می‌بینیم؟ آدم‌هایی را می‌بینیم که در پیاده‌رو به‌هم تنه می‌زنند، با خودشان حرف می‌زنند، سر هیچ و پوچ به جان هم می‌افتند... می‌پرسید که چرا داستان‌هایم تلخ‌اند؟ چون واقعیت تلخ است. من ‌که قرار نیست قند و شکر به آن اضافه کنم. کار ما کشف و ثبت چرایی‌های این جهان ناسازگار است.
▪ بعضی از منتقدانتان شما را به کلیشه‌گرایی در موضوعات داستان‌هایتان متهم می‌کنند. در این مورد صحبتی دارید؟
ـ کمتر اتفاق افتاده منتقدی مرا به کلیشه‌گرایی متهم کند. حالا اگر منتقدی مرا به کلیشه‌گرایی متهم می‌کند، حتماً دلایل خاص خودش را دارد که باید این دلایل را هم خودش توضیح بدهد اما شخصاً معتقدم نقد اصولی و علمی – البته اگر بخواهد از طرف نویسنده هم جدی و مهم تلقی شود – محل تجویزها و احکام و دستورالعمل‌های صرفاً سلیقه‌ای و ایدئولوژیک نیست و باید هر اتهامی – علاوه بر اظهار نظر شخصی منتقد – دلایل متقن خودش را هم داشته باشد.
▪ در غالب داستان‌هایتان با درونمایه‌های خاص و به نوعی می‌توان گفت روشن مواجه هستیم. مثلاً داستان‌ «پناهنده» که بسیار زیبا مشکلات مهاجرت و پناهند‌گی و آوارگی را ترسیم کرده یا داستان «زیر باران» از مجموعه «کافه پری دریایی» که به‌طور غیرمستقیم جدایی پدر و مادر و تأثیر بسیار غم‌انگیز آن بر فرزندان را نمایش می‌دهد. تا چه حد به درونمایه داستان‌ها فکر می‌کنید و آیا پیش آمده که عامدانه تصمیم بگیرید درونمایه خاصی را پرورش بدهید؟
ـ به‌عقیده من، اگرچه پناهندگی برای پناهنده یک جور گریزگاه است اما گریزگاهی نامطمئن است. برای پناهنده داستان من نیز پناهندگی، آخرین ایستگاه است. همین نگاه بود که جرقه‌ نوشتن پناهنده را در ذهنم زد. داستان‌های دیگری هم دارم، از جمله همین داستان «زیر باران» که تحت تأثیر بچه‌های طلاق و بلاتکلیفیشان پس از جدایی پدر و مادر نوشته‌ام. داستانی مثل «پناهنده» را به درونمایه‌اش فکر کرده بودم و همین‌طور بعضی از داستان‌های «کافه پری دریایی» و «مادموازل کتی» را؛ بعضی‌ها هم خودشان آمدند.
▪ کمی هم درباره خود داستان «کافه پری دریایی» صحبت کنیم. منتقدی این داستان را بخشی از تاریخ سیاسی کشورمان دانسته بود و نگاه سیاسی به آن داشت اما من گمان می‌کنم این داستان بیشتر یک داستان عاشقانه است. تمایل دارید در این‌باره صحبت کنید؟
ـ تأثیری که داستان روی خواننده می‌گذارد می‌تواند بسیار متفاوت باشد. برای خودم گرچه در «کافه پری دریایی» فقط حس عاشقانه مطرح نیست، اما قطعاً حس عاشقانه هم هست. البته من مخالف الصاق نویسنده به هر داستان خودش هستم: در غایت می‌ماند فقط متن است و خواننده، متن است و منتقد – و منظورم منتقد تکنیکی‌ است چون هر خواننده‌ای هم نگاه انتقادی خودش را دارد. هر کس هر داستان و زیر و بم قصه هر داستان را به زعم خودش می‌سنجد و تحلیل می‌کند. اگر قرار باشد نظرم به‌‌عنوان نویسنده داستان «کافه پری دریایی» برای کسی مهم باشد، می‌گویم که از نظر من این داستان، یک داستان عاشقانه‌‌ است، داستان پسر جوانی است که حاضر است در راه عشق ندیده‌اش هرکاری بکند و حتی با یک جمعیت تمام دربیفتد. البته این را هم می‌پذیرم که شرایط زمانی و مکانی رویداد امکان تأویل‌های دیگری را هم می‌دهد و داستان امکان قرائت از بُعد سیاسی- اجتماعی و تاریخی را هم دارد.
▪ در ایران رسم است که معمولاً نویسنده‌ها بعد از انتشار چند مجموعه‌داستان به‌سمت رمان می‌روند. فریبا وفی یا زویا پیرزاد یا حسین مرتضاییان آبکنار را مثال می‌زنم که بعد از انتشار دو، سه کتاب داستان کوتاه، رمان چاپ کردند و، از قضا، موفق هم بودند. کار بعدی شما هم رمان است؟
ـ راستش وقتی درست فکر می‌کنم می‌بینم آدمی نیستم که سال‌ها بنشیند با موضوعی دست و پنجه نرم کند تا رمانی خلق شود. ولی با همه این احوال، رمانی را سال‌هاست در دست گرفته‌ام و کار نوشتن اولیه آن تمام شده. مانده‌ بازنویسی یا بازنویسی‌هایش که بی‌پایان است.
حسین جاوید
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید