چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


کلیددار گنج پارسی


کلیددار گنج پارسی
آنچه کوروش کرد و دارا، و آنچه زرتشت مهین
زنده گشت از همت فردوسی سحر آفرین (ملک الشعرای بهار)
حکیم ابولقاسم حسن‌بن‌علی طوسی معروف به فردوسی حدود ۳۲۹ ه.ق در روستای باژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد.
پدرش از دهقانان طوس و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجه بود. کودکی و جوانی فردوسی در دوران سامانیان بوده است.
باید این چنین گفت که فردوسی از همان ابتدای حیات خویش به کسب مقدمات علوم و ادب همت گماشت و این گونه زمینه برای خلق مشهورترین اثر حماسی و طولانی‌ترین منظومه زبان فارسی را تحت عنوان شاهنامه فراهم کرده است.
چنان که از شاهنامه ابومنصوری برمی‌آید، آغاز شاهنامه از حدود ۴۰ سالگی فردوسی بوده است، اما در دوران جوانی نیز شعر می‌سرود و برخلاف آنچه مشهور است وی سرودن شاهنامه را به جهت علاقه خویش و طبع و ذوق شاعری و نیز شور و دلبستگی‌اش به زنده کردن مفاخر ملی آغاز نموده است. از این رو برای سرودن شاهنامه در حدود ۱۵ سال براساس شاهنامه ابومنصوری کار کرد و آن را در سال ۳۷۲ ه.ش پایان داد.
فردوسی این حکیم فرزانه ایرانی؛ شاعری جهانی و کتابش – شاهنامه- نه تنها کتاب ایرانیان، بلکه حماسه انسان جهانی است.
شاهنامه‌ی وی؛ شناسنامه و هویت ایرانی و نیز آینه تمام نمای تاریخ ماست (از آغاز تا تاختن تازیان) و چه از حیث حفظ روایات کهن ملی و چه از لحاظ تاثیر شدید آن در نگاهبانی زبان پارسی دری، بزرگترین سرمایه فرهنگ ملی ماست و بیهوده نیست که آن را «قرآن عجم» نام نهاده‌اند.
شاهنامه هست بی‌اغراق قرآن عجم
رتبه دانای طوسی رتبه پیغمبری (ملک الشعرای بهار)
شاهنامه فردوسی متضمن تاریخ داستانی ایران است. ریشه‌های روایت آن از اوستا، خصوصا از یشتها و یسنا آغاز و با روایات دینی و تاریخی دوره‌های اشکانی و ساسانی تکامل یافته، سپس به دوره اسلامی و بعد از آن از نیمه دوم قرن سوم در شاهنامه‌های منثور و رمان‌های قهرمانی تدوین شده به دوران حیات فردوسی رسید.
اگر بخواهیم این کتاب را از لحاظ ویژگی‌های بکرش در یک کلام بیان کنیم، می‌توانیم آن را کتاب «آَشا»؛ هنجارنامه هستی و نیز داد و عدل بنامیم، چرا که سراسر آن در ستایش داد و عدل است و خرد و نیکی.
از نگاه فردوسی هر آنچه از اندازه بیشتر شد «آز» است، حتی ایران دوستی و نام نیک‌خواهی تا آن اندازه نیکوست که ارزش‌های انسانی را پشت سر نگذارد که اگر این گونه شد، هنجار شکسته و در برابر «اَشا»‌ی عدالت ایستاده.
«رستم» از آن رو جهان پهلوان است که در برابر بی‌‌داد بایستد و هر کس از جاده انسانی بیرون رود و هنجار هستی را به هم بریزد دشمن اوست.
اما رستم در نگاهبانی از ایران، تا آن جا می‌رود که پسر نمی‌شناسد و آز ایران‌دوستی چشمانش را کور می‌کند و فرجامش را همه می‌دانیم؛ «یکی داستان است پر آب چشم»
شاهنامه با زبان ساده و روان و نیز متین خود به ایرانی می‌آموزد که نباید از راه «اَشا» که همان راه هنجار هستی، راه راستی و درستی است به دور بیفتد و می‌آموزد که هیچ چیز برتر از ارزش‌های انسانی نیست.
آری فردوسی به جهت آن که هیچ پادشاهی را سزاوار هدیه کردن کتابش ندید، مدتی آن را پنهان نمود و بخش‌های دیگری را به مرور زمان بدان افزود؛ «ندیدم کسی کش سزاوار بود»
اما در سال ۳۸۲ ه.ش به جهت فقری که بر وی وارد شد و نیز از دست دادن فرزند پسرش تصمیم به تقدیم کتاب به سلطان محمود غزنوی نمود.
الا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال
از این رو فردوسی شروع به تدوین جدیدی از شاهنامه نمود و اشاره‌هایی را که به حامیان و دوستان سابقش کرده بود، با وصف و مدح سلطان محمود جایگزین نمود. تدوین دوم در سال ۳۸۸ ه.ش (به حدس تقی‌زاده در سال ۳۸۹) پایان یافت که بین ۵۰ تا ۶۰ هزار بیت داشت و فردوسی آن را در ۶ یا ۷ جلد برای سلطان محمود فرستاد که گردآوری آن را چنان که نظامی عروضی عنوان می‌کند بر عهده علی دیلمی گذاشت.
به گفته فردوسی بزرگ، سلطان محمود که علاقه وافری به مدایح و اشعار ستایش‌آمیز شاعران پیش از تاریخ و داستان‌های پهلوی داشت، به شاهنامه حتی نگاهی هم نکرد و قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانچه شایسته بود تشویق نکرد. شاید از یک سو بدگویی شاعران حسود و نیز شیعه بودن شخص فردوسی و متهم شدن به بی‌دینی این بی‌اعتنایی را رقم زد، اما مهمترین اختلاف آنها، اختلاف نظر بر سر مسایل سیاسی، نژادی و دینی باشد. از سوی دیگر او بارها به ترکان تاخته بود و حال آن که محمود غزنوی ترک‌زاده بود و سپاهش ترکان بودند.
به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی‌ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشم گرفت و گفت: «شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست».
و این اما سبب آن شد تا فردوسی بخش‌های دیگری را به شاهنامه اضافه کرده و بیشتر اظهار ناامیدی‌اش از پاداشی که مورد انتظارش بود و نیز امید به بخشش برخی از اطرافیان سلطان محمود را عنوان نماید.
به سی سال بردم، به شهنامه رنج
که تا شاه بخشد مرا تاج و گنج
به جز خون دل هیچ چیزم نداد
نشد حاصل من از او غیر باد
اگر شاه را شاه بودی پدر
به سر بر نهادی مرا تاج و زر
اگر مادر شاه بانو بُدی
مرا سیم و زر تا به زانو بُدی
چو اندر تبارش بزرگی نبود
نیارست نام بزرگان شنود
برخی منابع ذکر کرده‌اند که فردوسی از این بی‌اعتنایی سلطان محمود برآشفت و ابیاتی را در هجو وی سرود و پس از آن که مدتی را از ترس مجازات در شهرهایی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود، سرانجام به زادگاه خود بازگشت و در همان جا درگذشت. تاریخ وفاتش را برخی ۴۱۱ و بعضی ۴۱۶ ه.ق نوشته‌اند.
در تاریخ آمده است سلطان محمود غزنوی سال‌ها بعد به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتارش پشیمان گردید، بنابراین درصدد دلجویی برآمد. از این رو هدایایی را فراهم و امر نمود: با شتر سلطانی به طوس برند و از او عذر خواهند. اما اقبال با این شاعر همراه نبود. نظامی عروضی گوید: «هدایای سلطانی به سلامت به شهر "طبران" رسید. وقتی شتر از دروازه "رودبار" وارد می‌شد، جنازه فردوسی از دروازه "رزان" بیرون می رفت».
دخترش که تنها بازمانده فردوسی بود هدایا را نپذیرفت و عنوان کرد بدان محتاج نیستم و با چشم‌پوشی مقتدرانه از هدایای مادی سلطانی، افتخاری بر افتخارات پدر افزود.
۲۵ اردی بهشت؛ روز بزرگداشت فردوسی شاعر فرزانه ایرانی است.
یک روز برای ارج نهادن به او و افتخاراتش کافی نیست که رنج ۳۰ ساله برد تا ما ایرانیان بدان افتخار کنیم. او شاعر جهانی است و هرچه در قبالش کنیم اندک است.
منبع : گزارش


همچنین مشاهده کنید