پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


قلمرو زدایی سرمایه داری


قلمرو زدایی سرمایه داری
کتاب «فلسفه اروپایی در عصرنو» مجموعه ای است از مقالات پژوهشگران معاصر جنی تایشمن، گراهام وایت، گیل هووی و سدی پلنت درباره فلاسفه بزرگ جهان در ۲۰۰ سال اخیر همچون هگل، مارکس، هایدگر، هانا آرنت و یورگن هابرماس و تاثیرات عمده این اندیشه ها بر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی کشورهای جهان.
با هم نگاهی داریم به مقاله پربار «۱۹۶۸ و بعد» از «سدی پلنت» درباره نیاز سیری ناپذیر سرمایه داری به ایجاد تکثیر روزافزون کالاها و نوآوری ایده ها که تحولات اجتماعی را خودبه خود دامن می زند.
پلنت براین باور است که در «۱۹۶۸» این سال پراغتشاش و سنگربندی های خیابانی و آشوب سیاسی یک رخدادی فلسفی و محصول مناظرات بین فیلسوفانی چون فوکو، لیوتار و دولوز بوده است. این وقایع شامل اعتصاب عمومی سه هفته ای حدود ۱۰ میلیون کارگر و تظاهرات انبوه و اشغال دانشگاه ها و کارخانه ها و نبرد با نیروی انتظامی و تهدید حکومت به مداخله نظامی و از هم پاشیدن قریب الوقوع دولت بود.
اما ماجرا به راستی چه بود و مردم بی تاب واقعاً چه چیزی می خواستند؟
پلنت می گوید که خواسته های افراد به ندرت در چارچوب هایی قرار داشت که بتوان به آسانی فهمید. آنها نه خواستار بالا بردن دستمزدها بودند و نه تغییر در شرایط کار، به طور خاص هیچ چیزی نمی خواستند و به طور عام همه چیز می خواستند یعنی تغییر کامل در شیوه های زندگی شان.
«کار هرگز» جمله ای از رمبو بردیواریا «من امیالم را واقعیت می پندارم چون به واقعیت امیالم معتقدم» بر دیواری دیگر و شعاری مشهور از سوی دانشجویان «زیرقلوه سنگ ها ساحل قرار دارد» از نظر پلنت طنینی فلسفی داشت که به این امکان تاکید داشت: نیازهای حقیقی و امیال و توان های خلاق مردم باید شکوفا شوند.
به اعتقاد پلنت همچنین اندیشمندانی چون دولوز و گواتری جهانی از بازی مداوم میان نظم و براندازی ارائه می کنند که در آن هر صورت از سازمان به ناگزیر تابع گسست عناصر تشکیل دهنده خودش است.
دولوز و گواتری همچنین اثبات کردند این روندی است شتاب یافته از توسعه جامعه سرمایه داری زیرا درحالی که قلمروهای تازه مشخص هستند و امیال را شبکه های عظیم تولید و مصرف رمزگذاری کرده است، نیاز سیری ناپذیر سرمایه داری به ایجاد تکثیر روزافزون کالاها و ابداعات از هرنوع، تمایلات بی سابقه ای به زدودن قلمروسازی ها را به نمایش می گذارد.
صورت های قدیم تر نظم سیاسی، قاعده گذاری اخلاقی و هر چیزی که به سوی نظارت و منع سفت و سخت متمایل است، کنار گذاشته می شود، نه به وسیله سیر بزرگ برداشت مارکسیستی از تاریخی منتهی به انقلاب اجتماعی بلکه به وسیله همین مقتضیات خود سرمایه داری .
از نظر دولوز و گواتری ریشه گرایی سیاسی متکی به توسعه صورت های تازه نظریه و نظم و رمزگذاری نیست، بلکه متکی بر شتاب تمایلات خود سرمایه داری به بی نظمی و زدودن قلمروسازی هاست. آنها با تاکتیک های کوچ نشین - کسی که از یکی شدن و استقرار و طفره روی های همه کوشش ها در مقوله سازی و نظارت اجتناب می کند - برای انضباط سخت حزب انقلابی مخالف بودند. از دیدگاه آنها نبرد در سطح مولکولی و محلی و خرد سیاسی بر کوشش های فراگیر در طرح ریختن هر لحظه یا مواجهه جزئی بر حسب یک طرح سیاسی بزرگ مرجع است، از آن قبیل که در نظریه انقلابی پیش فرض قرار می گیرد.
اگر سرمایه داری از قبل سبب ساز انحلال خودش است، پس آیا طلب های انقلابی سنتی صرفاً این تمایلات را مهار و مجبور به انحلال و بی ثباتی نمی کنند؟ چیزی که مه ۶۸ نمونه آن ذکر شده است و البته آیا بستری که در آن نبردها میان و درون نظم ها باشد با نبرد میان نظم براندازی یکی است و باید از نیروی سیاسی چشم گیر میان نظم و براندازی چشم پوشی کرد؟
به طور نمونه این طنین فلسفی را می توان در تجلی اعتراض بر دیوار نوشته دریافت چرا که خصومت با نافذ امری در بی اعتمادی به نظریه و هرم گفتار فلسفی و احترام تازه برای بی واسطگی واقعه و امکان صورت های بی واسطه و بیان توسعه یافت و مشوق نوشتن اعتراض بر دیوار شد. پرسش از اینکه قدرت چگونه و کجا اعمال می شود و با معارضه هایی با هر حیطه زندگی مطرح شد؛ مقاومت فعالان جنبش با مقوله بندی و صورت های مرسوم سازمان به پرسش هایی در باب همه انواع نظم و ساختار انجامید و تاکید آنها بر لذت و امیال بازتاب علاقه به روانکاوی بود که به تاثیرگذاری عمیق فلسفی ادامه می داد.
وقایع ماه مه تاثیر عمیقی در فلسفه اروپایی به ویژه فرانسوی گذاشت و اهمیت فرد انسانی را به منزله
سنگ بنای جهان اجتماعی سست کرده و با شتاب بخشیدن به «بحران فاعل» فلسفه را به مسیرهای افراطی و پرجاذبه ساختارگرایی و پساساختارگرایی سوق داد.
بنابر روایت «سدی پلنت» این امر مستلزم بازاندیشی در اندیشه های مارکس و فروید شد که این بازاندیشی در اندیشه های لویی آلتوسر، میشل فوکو و ژان فرانسوا لیوتار بازنمایی شده است.
اندیشمندی چون لیوتار بافراست در این راستا دریافت که فعالان جنبش در تلاش برای یافتن روابط «دیگری» به جای روابط اجتماعی سرمایه داری به پیروزی دست نیافتند چرا که نمی دانستند عناصر این آینده تازه از کجا می آید. آیا آنها پیش فرض های در ذهن جا افتاده و آلوده به جهان قدیم یا شریک در آن بودند؟ فعالان جنبش تا چه اندازه اصلاح طلب ریشه ای و مخالف با وضع موجود می نمودند، در حالی که در عین حال جزئی از آن چیزی بودند که با آن مبارزه می کردند؟
آیا ممکن بود جست وجوی تناقض ها و مواضع نفی کنندگی خود بیشتر جزئی از مساله باشد تا درمان آن؟ این افکار بود که در عمل به نقد تفکر دیالکتیکی یاری رساند و به کوشش واقعی برای یافتن صورتی بدیل و بهتر و اصیل تر از سازمان اجتماعی یاری رساند؛ کوششی که در گام نخست از لزوم توجه به صداهای دیگر و حضور آنها در جامعه می گوید چرا که با همین صداهاست که رخدادهای اصیل سیاسی در بستری بهتر متولد می شوند. مانند فلسفه کوچ نشین دولوز وگواتری که در وقایع دهه ۱۹۷۰ ایتالیا جایی یافت و تشدید کردن کوشش های کنار گذارنده نظم و نظارت را ادامه دادند و البته تروریست های فعال در بریگاد خشمگین دهه ۱۹۷۰ و مسافران جنبش جشنواره آزاد دهه ۱۹۸۰ و مهمانی روندگان سرمست پمپ بنزین کنار شاهراه ۱۹۹۰ در انکاری که بر مقوله سازی و یکی شدن داشتند، همه طغیان های نیروی کوچ نشین و توانا به نمایش و استهزای قلمروها و قوانین تمایلی یکسره به سلطه آمریت طلبی بودند که خود مبنای وقایع ۱۹۶۸ بود.
به این ترتیب گفتمان فلسفی در امتداد ۱۹۶۸ ادامه یافت و به طور آشکار در هر تولد نظریات پساساختارگرا و روانکاوی وزن گرایانه سال های بعد نقشی آشکار ایفا کرد.
«فلسفه اروپایی در عصر نو» را با ویراستاری «جنی تایشمن و گراهام وایت» و ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی از نشر مرکز در ۳۸۲ صفحه بخوانید.
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید