چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

مشارکت در نظام آموزش و پرورش


مشارکت در نظام آموزش و پرورش
همان‌گونه که جامعه‌پذیری متفاوت از تعلیم و تربیت است، مشارکت نیز متمایز از همکاری می‌باشد. با توجه به نیازمندی نهاد آموزش و پرورش به مشارکت دانش‌آموزان برای حفظ پویایی خود، بررسی موانع آن یک ضرورت است که در این مقاله به آن توجه شده است.
نظام اجتماعی و حیات سیاسی جامعۀ بشری به تعاون و مشارکت اعضای آن بستگی دارد. این امر از طریق همیاری‌های مردمی استوار می‌گردد و آموزش و پرورش به عنوان نظامی اجتماعی نیازمند مشارکت و همکاری همۀ اجزای نظام است. این نظام بدون مشارکت مؤثر مردم و کارکنان در ابعاد علمی، فرهنگی، اقتصادی و عاطفی نمی‌تواند فرایند تعلیم و تربیت را به خوبی عملی سازد.
اگرچه مشارکت در امور آموزش و پرورش از روزگاران گذشته تاکنون به صورت‌های گوناگون انجام شده و در هیچ دوره‌ای تعطیل نگشته است، در مقابل تداوم و استمرار این امر، آنچه امروز بیش از هر زمان دیگر ضرورت دارد بررسی ویژگی‌های مشارکت و آسیب‌شناسی آن است. به این سبب است که بسیاری از پژوهندگان و متخصصان موضوع مشارکت معتقدند که این اصطلاح، مفهوم تازه‌ای نیست، اما باید آن را با دیدی نو نگریست. این اصطلاح مترادف همکاری نیست، بلکه شیوه‌ای است از ادارۀ امور متناسب با نیروهای جدید و قدرتمند فعال دنیای کنونی. برای نگاه جدید ضرورت دارد نخست وضعیت موجود مشارکت ارزشیابی گردد و در پرتو دستاوردهای حاصل از این ارزشیابی، تلاش‌های لازم برای سازمان‌دهی آن انجام شود. در چنین فرایندی است که می‌توان دستاوردها را تقویت نمود و کاستی‌ها را کاهش داد یا برطرف کرد (پاترشیا و نل، ترجمه اسلامیه،۱۳۷۷).
در سال‌های اخیر، نظام آموزش و پرورش کشور ما با مشکلات متعددی روبه‌رو بوده است. حل این مشکلات و برطرف کردن کاستی‌های آن یکی از دغدغه‌ها و نگرانی‌های جدی دست‌اندرکاران آموزش و پرورش است. رشد روزافزون جمعیت دانش‌آموزی و افزایش تقاضا برای آموزش، مستلزم فراهم آوردن محیط آموزشی مناسب همراه مشارکت تمام اعضای مدرسه در امور جاری آن است. ادارۀ امور مدرسه باید مبتنی بر تصمیم‌گیری مشترک، استقلال نسبی، انعطاف‌پذیری، روش‌های غیرمتمرکز و مشارکت‌جویانه باشد تا فضای مدرسه را پویا، پرنشاط و فعال نماید و توانمندی‌ها و خلاقیت‌های مدیران و معلمان و دانش‌آموزان را شکوفا و متجلی سازد، از طرف دیگر سیاست‌های راهبردی آموزش و پرورش بر تمرکززدایی، مدرسه‌محوری و توسعۀ مشارکت همه‌جانبۀ متمرکز است که با تفویض اختیارات و مشارکت دانش‌آموزان در امور مدرسه، زمینۀ تحقق اهداف تعلیم و تربیت همگانی فراهم می‌شود (نساجی، ۱۳۸۰).
متخصصان امروز می‌خواهند به ایجاد جهانی سالم و پویا کمک کنند، نه اینکه صرفاً دانش‌آموختگان را به بازار کار بفرستند. ما واقعاً می‌خواهیم فرصت‌های یادگیری را چنان فراهم کنیم که دانش‌آموزان امروز شهروندان فرهیخته و توانمند فردا شوند، مسلماً چنین شهروندانی که خوب تربیت شده‌اند برای فرزندان خود دنیای بهتری می‌سازند. کارفرمایان روشنفکر خواستار همکارانی هستند که در زمینۀ کار، سازمان و مشکلات همه‌جانبه بارقه‌ای از شور و هیجان داشته باشند؛ یعنی اعضای فعال تمام‌وقت در محیطی کیفی باشند. تعهد نسبت به بالا بردن کیفیت در آموزش و پرورش مستلزم مشارکت‌های فعال و مستمر در جهت بهبود آنچه به کار می‌بریم، می‌باشد. همگان در آموزش و پرورش تأکید دارند که باید دانش‌آموزان افرادی موفق و شهروندانی مؤثر در جامعه شوند، درحالی‌که فعالیت‌ها باید طوری طراحی شوند که دانش‌آموزان بتوانند خویشتن را در جهت کسب موفقیت یاری نمایند (کافمن و زان، ترجمۀ سلیمی و اسحاقیان، ۱۳۷۷).
● تعریف مشارکت، اهداف و قلمرو آن
«در نیکوکاری و پرهیزگاری یکدیگر را کمک کنید نه در گناه و تجاوز» (مائده/ ۵)
مشارکت از دیرباز با زندگی انسان‌ها پیوند داشته و زمان پیدایش آن به آغاز پیدایش خانواده و زندگی مشترک بین زن و مرد بر می‌گردد، به گونه‌ای که در این ارتباط، رشد و بالندگی آن‌ها فراهم شود. به‌تدریج مشارکت در زمینه‌های دیگر، مانند کار و صنعت، راه خود را گشود و سرانجام مردمان حق آن را یافتند که در تعیین سرنوشت خود صاحب‌اختیار شوند و در طراحی آیندۀ خود مشارکت جویند. امروزه مشارکت را دانش نوین و علم رو به ظهور می‌دانند. محور توجه این علم جدید از عمل متقابل اجزا نشأت می‌گیرد. این علم به بررسی و کشف قابلیت و توانایی گستردگی اطلاعات نظام‌های مشارکتی مبادرت می‌کند، همچنین چگونگی تأثیر رفتار را در هنگامی بررسی می‌کند که نظام پیچیده‌تر از آن است که بتوان روی آن نظارت داشت (پاترشیا و نل، ترجمۀ اسلامیه، ۱۳۷۷).
پل زدن بر شکاف بین اهداف و اعمال، درگیری فرآیند مشارکت است. این درگیری نه فقط تنگنایی مدیریتی، که تنگنایی انسانی است و مشارکت پاسخی منطقی به شرایط و درگیری‌های امروزی است.
مفهوم مشارکت به معنی دست در دست هم گذاشتن برای انجام دادن کاری است و ابعاد آن می‌تواند اجتماعی، فکری، اقتصادی و حتی سیاسی باشد (عصاره، ۱۳۷۶).
مشارکت عبارت است از ایجاد نوعی همبستگی، تعلق و تلاش جمعی میان افراد جامعه به منظور نیل به نظام عادلانۀ اجتماعی (سپهری، ۱۳۷۳)
مشارکت درگیری ذهنی و عاطفی اشخاص در موقعیت‌های گروهی است که آنان را بر می‌انگیزد برای دستیابی به اهداف گروهی، همدیگر را یاری دهند و در مسئولیت کار شریک شوند. بر اساس تعریف فوق درگیر شدن، یاری دادن و مسئولیت‌پذیری سه ویژگی مهم مشارکت می‌باشد (صالحی ریحانی، ۱۳۸۰).
در تعریفی دیگر مشارکت به معنی فراهم آوردن و گسترش بستر نقد مشترک برای هدف‌های مشترک است. بر پایۀ این تعریف، هنگامی که میان گروهی از مردم فرصت بررسی و نقد هدف‌ها و مقاصد مشترک فراهم آید و اطلاعات و دانش میان آنان به آسانی مبادله گردد، امکان دستیابی به شناخت و آگاهی همگانی فراهم می‌آید و بر اثر آن، حاصل کار و تلاش گروه فزونی می‌پذیرد. در پی داد و ستد آزاد و آسان اطلاعات، امکان تبدیل اطلاعات به شناخت و معرفت افزایش می‌یابد و به دنبال آن، تراز تولید و پدید ‌آوردن، ابداع و ابتکار در میان افراد گروه فزونی پیدا می‌کند. در کنار چنین فراگردی، افراد با رغبت و ارادۀ عمدی به پذیرش تصمیم‌های گروهی تن می‌دهند و آنچه فراهم آمده است از آن خود می‌پندارند و به آن متعهد می‌گردند. در این تعریف، فزونی شناخت و آگاهی مردم به دسترسی آسان آنان به اطلاعات بستگی پیدا می‌کند و ضرورت گسترش شناخت در کارها هویدا می‌شود. بالا رفتن درجۀ شناخت و معرفت نیز سرانجام در چگونگی کار و تولید فکری و ذهنی افراد اثر می‌گذارد و تراز کمی و کیفی تولید کالا و خدمات حاصل از تلاش مردمان توانمند را افزایش می‌بخشد. بر این اساس مشارکت را می‌توان فراگرد نیرومند توزیع بیشینۀ اطلاعات و نظام نیرومندتر تبدیل جمعی اطلاعات به آگاهی و شناخت دانست. بر این اساس میدانی گسترده‌تر از آزادی و انتخاب پدید می‌آید و مردم با ارادۀ عمدی خویش به گزینش آنچه مطلوب می‌شمارند برمی‌آیند. مشارکت دامنۀ گزینه‌ها و فراگرد گزینش را گسترده می‌کنند و تعهد و پذیرش دگرگونی را آسان می‌گرداند (طوسی، ۱۳۸۰).
مشارکت واقعی زمانی است که مردم از نظر شناختی و عاطفی با یکدیگر شریک شوند و همۀ توان خود را برای یاری رساندن به افراد بسیج کنند.
▪ مشارکت بر سه ارزش بنیادی تأکید می‌ورزد:
۱) سهیم شدن مردم در قدرت و اختیار؛
۲) راه دادن مردم به نظارت بر سرنوشت خویش؛
۳) باز گشودن فرصت‌های پیشرفت بر روی مردم (طوسی، ۱۳۷۲).
در مورد هدف مشارکت، همکاری و داشتن حیات جمعی، به عنوان یک هدفی تربیتی، در اسلام مطرح است: «مؤمنان با یکدیگر برادرند، پس در میان آن‌ها سازش و توافق ایجاد کنید.» (حجرات/۱۰)
هدف مشارکت، از نظر اقتصادی افزایش بهره‌وری، از نظر روانی، به رسمیت شناختن ارزش‌های انسانی و از نظر اجتماعی، تقویت حس همکاری افراد از طریق اختیار دادن به آن‌ها در فرایند تصمیم‌گیری می‌باشد که موجب می‌شود از تعارضات موجود کاسته شود و طرفین، با داشتن حق و فرصت مساوی برای تبادل نظر و تصمیم‌گیری دربارۀ مسائل، خود را متعلق به گروه واحد بدانند.
در مشارکت تمام افراد شایستگی‌های نوینی در خودشان می‌پرورند. این شایستگی‌های محوری عبارت‌اند از: خودمدیریتی، تفکر انتقادی، مهارت‌های انسجام‌آفرین ارتباطی، قابلیت یادگیری دو جانبه و تصمیم‌گیری انعطاف‌پذیر که از شروط لازم برای مشارکت موفقیت‌آمیز محسوب می‌شود و همۀ انسان‌ها به آن نیاز دارند.
یکی دیگر از عواملی که زمینه را برای مشارکت در سازمان‌ها مهیا می‌سازد وجود بستر فرهنگی مناسب در سازمان‌هاست؛ یعنی قبل از اینکه افراد را به شرکت در فعالیت‌های سازمان ترغیب و تشویق کنیم، باید کاری کنیم که افراد نگرش و طرز تفکر مناسبی از کار گروهی و مشارکت داشته باشند؛ به طوری که بتوانند در مقابل اختلاف نظرها، انتقادها و سلیقه‌های مختلف از خود انعطاف نشان دهند. مشارکت تابع نگرش است، که عبارت‌ است از حالت عاطفی مثبت یا منفی نسبت به موضوعی (بدار، دزیل و لامارش، ترجمه گنجی، ۱۳۸۰).
نگرش منشأ کلیه رفتارهای فردی و اجتمای است و فرایند جامعه‌پذیری دربرگیرندۀ فرایندی پیوسته از شکل و تغییر دادن نگرش است. نگرش دارای سه بعد شناختی، عاطفی و رفتاری می‌باشد. مجموعه اطلاعات، آگاهی‌ها و دانش‌ها جزء شناختی نگرش را تشکیل می‌دهد، جزء عاطفی شامل احساساتی است که بر اثر مواجهه با موضوعی در شخص برانگیخته می‌شود و ارزشیابی او را از آن موضوع مشخص می‌کند، و جزء آمادگی برای عمل (رفتار) می‌باشد که شخص در مواجهه با موضوع مورد نظر به گونه معینی رفتار می‌کند (شیرکوند، ۱۳۸۱).
برای ایجاد مشارکت مؤثر باید جامع‌ترین نگرش را در کلیه ابعاد در مخاطبان ایجاد کرد؛ به‌طوری‌که مخاطب آگاهی، اطلاعات و حقایق لازم را برای شناخت زمینه‌های اجتماعی مشارکت به دست آورد، و نحوۀ طراحی و ارائۀ برنامه‌ها علاقه‌مندی لازم را برای قبول مسئولیت‌های اجتماعی در فرد به وجود آورد و در نهایت برنامه‌ها بتواند مخاطب را برای مشارکت مؤثر در صحنه‌های اجتماعی آماده کند. مسلماً برای ایجاد این آمادگی، مؤثرترین طریقه، ایجاد موقعیت‌های اجتماعی و صحنه‌های علمی است تا مشارکت را منطقی، واضح و لمس‌پذیر سازد.
در ایجاد مشارکت‌پذیری عوامل متعددی از قبیل خانواده، نظام آموزشی مدارس، نوع شخصیت افراد، محیط اجتماعی و ... دخالت دارند که مؤثرترین آن‌ها خانواده و نظام آموزشی مدارس می‌باشد.
مشارکت فرایندی است که باید از خانواده آغاز گردد، و در مدرسه بسط و گسترش داده شود و خانواده برای پرورش این مهارت اهمیت فراوانی دارد. در خانواده می‌توانیم دربارۀ نظم، چگونگی ایجاد ارزش‌ها، حل منازعه، یادگیری دربارۀ مسئولیت و حقوق به فرزندانمان آموزش‌های لازم را بدهیم، که می‌تواند آن‌ها را در مسیر مشارکتی به سوی سطوح بالاتر احترام به خود و مسئولیتی دوجانبه رهنمون سازد. مدارس باید روش‌های تدریس خود را به نحوی تنظیم کنند که مشارکت بتواند به معیار اصلی تبدیل شود. مدارس می‌توانند در پرورش شایستگی تعیین‌کنندۀ مشارکت تأثیر به مراتب بااهمیت‌تر از آنچه اکنون دارند بر جای گذارند؛ از جمله در عرصه‌های خود مدیریتی، علم به اینکه بخش‌های سیاسی و اقتصادی چگونه عمل می‌کنند، مهارت‌های ارتباطی مؤثر، مهارت در آموزش دوجانبه، تصمیم‌گیری انعطاف‌پذیر و تفکر نقادانه و بسیاری دیگر. چنین تأثیر گسترده‌ای، مستلزم تغییر در روش‌های آموزش و یادگیری و همچنین در موضوع‌های مورد تأکید است. مدارس می‌توانند به‌تدریج این دیوارهایی را فرو ریزند که رشته‌ها را مجزا می‌سازد؛ چراکه مسائل و مشکلات زندگی در دنیای امروز چند رشته‌ای هستند. اگر افراد دربارۀ مسائل، مهارت‌های محدودی را فرا گیرند، مشارکت کردن در حل مشکلات و آفریدن فردایی بهتر بسیار مشکل خواهد بود (پاترشیا و نل، ترجمه اسلامیه، ۱۳۷۷).
● ویژگی‌های مشارکت موفقیت‌آمیز
۱) همه‌جانبه است. در ابعاد فکری، عاطفی، عملی، مالی و... متناسب با توان افراد شکل می‌گیرد؛
۲) داوطلبانه است نه اجباری؛
۳) آگاهانه است نه غریزی؛
۴) براساس علاقه‌ها، نیازها و توانمندی‌های افراد و سازمان شکل می‌گیرد؛
۵) براساس اعتماد و همراهی متقابل اعضاست؛
۶) مبتنی بر اعتقاد و ارزش‌هاست؛
۷) نیازمند فعالیت هماهنگ تمام اعضا است؛
۸) دارای اهداف مشترک، دقیق و بدون ابهام است؛
۹) حق مشارکت‌کنندگان در تصمیم‌گیری‌ها محفوظ است؛
۱۰) آزادی عمل و دفاع از نظر و عملکرد هر فرد مشهود است.
● پیش‌نیازهای مشارکت
برای کامیابی مشارکت در یک سازمان ضرورت دارد که مقدماتی فراهم آید تا معنی و مفهوم مشارکت به خوبی تحلیل شود و افراد درستی و سودبخشی آن را باور کنند. بدین سبب زمینه‌سازی و بسترسازی فرهنگی برای آماده کردن همۀ کسانی که در پرتو نظام مشارکت قرار می‌گیرند بایسته است. پس از آن باید مدیران ارشد، میانی و پایه را برای حمایت و پشتیبانی از این نظام معتقد و همراه گردانید. حمایت مدیران ارشد سازمان در شمار ضرورت‌های نخستین قرار دارد. بعد از آنکه فضای سازمان برای رواج نظام مشارکت آماده و پذیرا گردید، باید به موارد زیر توجه کامل شود: پیش از آغاز رسمی نظام مشارکت، زمان کافی برای آشنایی کارکنان با این شیوۀ مدیریت فراهم آید. اجرای برنامۀ مشارکت در زمان اضطرار و موقعیت‌های فوری و فوتی هرگز جایز نیست؛ هزینه‌های مادی و معنوی نظام مشارکت نباید از سودهای مادی و معنوی آن افزون‌تر باشد؛ موضوع مشارکت، باید با کار مشارکت‌کنندگان مربوط باشد تا مشارکت‌کنندگان از خود علاقه و دلبستگی نشان دهند؛ مشارکت‌کنندگان برای برقراری ارتباط و داد و ستد اندیشه‌ها و افکار آموزش‌های لازم را ببینند؛ مشارکت نباید بیم از دست دادن شغل را در میان شرکت‌کنندگان پدید آورد؛ شرکت‌کنندگان و دست‌اندرکاران مشارکت توانایی و آگاهی کافی داشته باشند؛ نوعی یگانگی و وحدت در سراسر سازمان وجود داشته باشد تا هر واحد جداگانه نتواند تصمیم‌هایی بگیرد که استراتژی سازمان، ضرورت‌های قانونی و موانعی از این قبیل را زیر پا بگذارد.
یکی از صاحب‌نظران دانش مدیریت بر این باور است که برای کامیابی شیوۀ مدیریت مشارکت‌جو در تشکیلات سازمانی شرط‌هایی به شرح زیر باید حاضر و آماده باشد: پشتیبانی و درگیر شدن مدیریت عالی سازمان و جامعۀ کارکنان در امر مشارکت، احساس نیاز به مشارکت برای بهتر کردن اوضاع کاری، پشتیبانی کارکنان از راه استقرار نوعی از شیوه‌های مشارکت در سود یا بهرۀ کار، پیوند بلندمدت یا استخدام با امنیت شغلی، کم کردن تفاوت‌های حقوق و منزلت شغلی و تضمین حقوق فردی، پیگیری نتیجه‌های برخاسته از کوشش‌های مشارکت‌جویانه، وجود مشاوران شایسته و کاردان، برقراری نگرش منظومه‌ای، و مشارکت را کوشش بلندمدت به شمار آوردن (طوسی، ۱۳۸۰).
به نظر بسیاری از متخصصان توسعه، راه شرکت دادن مردم در امور مربوط به خودشان آن است که نخست به آنان اجازه داده شود تا اقدام به تعیین هدف‌های برنامۀ خود نمایند و آنگاه مورد حمایت قرار گیرند تا بتوانند فعالیت‌های خودیارانه را سازمان‌دهی کنند (امیرانی، ۱۳۷۳).
● نتایج مثبت مشارکت‌ها
مشارکت‌ها، چنانچه بر مبنایی صحیح پایه‌گذاری شوند، نتایج مثبت به بار خواهند آورد و مشارکت دادن مردم در امور اجتماعی و فرهنگی از این امر مستثنا نیست و این مسأله نتایج مثبتی دارد که از آن جمله موارد ذیل است: معنویت و اخلاق بر جامعه حاکمیت می‌گردد؛ بهره‌وری در کار افزایش می‌یابد؛ از تمامی منابع محلی به صورت بهینه بهره گرفته می‌شود؛ حمایت‌های ملی از مدرسه‌ها تحقق می‌یابد؛ سرخوردگی از کار و افسردگی کاهش می‌یابد؛ دگرگونی و تحول در امور اجتماعی و فرهنگی پرشتاب می‌گردد؛ ایستادگی‌ها و مقاومت‌ها کاهش پیدا می‌کند؛ اعتماد مردم به یکدیگر زیاد می‌شود؛ مردم‌سالاری و بالندگی انسان‌ها تحقق می‌یابد؛ انسان‌ها مفعول جهان دیگران نمی‌شوند، بلکه فاعل جهان خود می‌گردند؛ انسان‌ها در تعیین سرنوشت خود شرکت می‌کنند؛ شنیدن صدای دیگران برای انسان‌ها آسان می‌شود؛ حاشیه‌نشینی که نوعی استعمارزدگی است، از میان می‌رود؛ انسان‌ها توان و نیروی بیشتری می‌یابند و ترس و وحشت ناشی از تنهایی رخت بر می‌بندد؛ فرهنگ سکوت در هم می‌شکند و آگاهی‌ها افزایش پیدا می‌کند؛ خلاقیّت‌ها شکوفا می‌شود و توسعۀ همه‌جانبه تحقق می‌یابد؛ تولید، توزیع و مصرف نظام‌مند می‌شود؛ عدالت اجتماعی ایجاد می‌گردد (متین، ۱۳۷۷).
● پیامدهای افزایش و کاهش مشارکت در زمینه‌های مثبت و منفی کار
پیامدهای افزایش مشارکت عبارت‌اند از بالا رفتن کیفیت کار و برتر شمردن کیفیت زندگی کاری، آسان شدن دگرگونی و تازه‌گردانی، افزایش روحیه و وفاداری سازمانی، پدید آمدن احساس مالکیت‌ها و هویت یگانه، بالا رفتن درجۀ بردباری و شکیبایی در برابر دیگران، گسترده شدن فرصت بیان آزاد احساس و عواطف و اندیشه‌های درونی، فزونی گرفتن پیوندهای صلح‌آمیز میان بالادستان و زیردستان و میان همکاران، افزایش میزان انگیزش و علاقه‌مندی به کار.
پیامدهای کاهش مشارکت عبارت‌اند از: کاهش تعارض، دشمنی و رقابت کوبنده و ناسالم، کاهش میزان سرپرستی و نظارت، پایین آمدن ضرورت تنبیه و کیفر، کاهش ضایعات و به هدر دادن مواد اولیه، کم شدن ترک خدمت، غیبت و تأخیر در کار، کاهش فشار عصبی و تنش در کار، کاهش ناخشنودی مشتریان، پیشگیری از دوباره‌کاری‌ها (طوسی، ۱۳۸۰).● موانع مشارکت در آموزش و پرورش
موانع و کاستی‌ها مشارکت در آموزش و پرورش را می‌توان به دو گروه بیرونی و درونی تقسیم کرد.
الف) موانع درونی:
۱) کاستی‌های ناشی از عوامل انسانی:
مدیران: پژوهش‌هایی که پژوهشگران انجام داده‌اند نشان می‌دهد که ضعف مدیران از عوامل مهم کاستی‌ها و موانع مشارکت است و مدیرانی که می‌توانند کارکرد بسیار ارزشمندی در جلب مشارکت مردم داشته باشند، به علت‌های گوناگون در این زمینه فعال نبوده‌اند (صالحی مرزیجرانی، ۱۳۸۲).
موانعی که از جانب مدیران برای مشارکت ایجاد می‌شود عبارت‌اند از: کاستی‌های ناشی از ارتباط برقرار نکردن: بسیاری از مدیران توانایی استفاده از امکانات موجود و برقراری ارتباط با اولیای دانش‌آموزان، نهادهای خیریه و سازمان‌های مؤثر در مشارکت را ندارند. رفتار نامناسب آن‌ها با اعضای انجمن ناشی از مهارت نداشتن در برقراری ارتباط است؛ کاستی‌های ناشی از ناآگاهی مدیران: اکثر مدیران آموزش لازم برای مدیریت ثمربخش و جلب مشارکت مردم را ندیده‌اند، از مفهوم مشارکت و ابعاد مختلف آن آگاهی کافی ندارند و برداشت آن‌ها از مفهوم مشارکت در سطوح مختلف آموزش و پرورش با یکدیگر متفاوت و ناهمگون است.
کاستی‌های ناشی از تصمیم و عملکرد مدیران سطوح بالا: نگرش مدیران سطح بالا نسبت به مفهوم و چگونگی مشارکت هماهنگ نیست و نظر منسجم در این زمینه وجود ندارد. مدیریت‌ها در زمینه‌های زیر دچار کاستی است: آگاهی، نگرش، شخصیت و مهارت مدیران، متمرکز بودن مدیریت، نحوۀ گزینش، ارزشیابی، آموزش و مدیریت مدیران، نمود تثبیت، گرفتار بودن در امور جزئی و غفلت از امور حساس و پیچیدۀ آموزشی، ناآگاهی از اقدامات مشارکت‌جویانه و ناهماهنگی در برداشت مدیران سطوح بالا، میانی و پایین از مشارکت.
۲) کاستی‌های ناشی از فعال نبودن معلمان در امر مشارکت:
معلمان جایگاه مهمی در امر مشارکت دارند و بدون کمک و همکاری آن‌ها امور مشارکتی میسر نیست. اما به دلایل گوناگون از جمله ناآگاهی از مفهوم و اهمیت مشارکت، نداشتن انگیزۀ کافی به علت مشکلات مالی، اهمیت ندادن به تخصص، فقدان شایسته‌سالاری، افزایش جمعیت دانش‌آموزان کلاس و ...، این گروه تمایلی به مشارکت ندارند. از طرف دیگر کارکردهای آموزش و پرورش به گونه‌ای است که در معلمان علاقه‌ای برای مشارکت ایجاد نمی‌کند و معلمان احساس می‌کنند که به جز تدریس دروس تعیین‌شده، وظیفۀ دیگری ندارند. با توجه به اینکه مشارکت در امر آموزش و پرورش، در درجۀ نخست، به انگیزه و آگاهی و دانش لازم نیاز دارد، انتظار همکاری معلمان کم‌انگیزه در تشویق دیگران چندان منطقی به‌نظر نمی‌رسد (قاسمی پویا، ۱۳۸۰).
۳) کاستی‌های ناشی از فعال نبودن دانش‌آموزان در امر مشارکت:
دانش‌آموزان به دلایل متعدد، از جمله نبود زمینه برای فعالیت مورد علاقۀ آن‌ها، نبود امکانات، یاد نگرفتن شیوۀ ارتباط مؤثر، همکاری نکردن مدیران و معلمان و...، در امر مشارکت فعال نیستند. باید اولاً راهکارهای متعدد مشارکت به دانش‌آموزان آموزش داده شود؛ ثانیاً قوانین لازم وضع گردد و کادر مدرسه به‌ویژه مدیران به آن متعهد شوند؛ ثالثاً فعالیت‌های متنوعی در مدرسه تدارک دیده شود.
۴) کاستی‌های ناشی از برنامه‌ریزی:
در زمینۀ مشارکت و نهادینه کردن آن، برنامه‌ریزی دقیقی انجام نگرفته است. تصمیم‌ها بیشتر، مقطعی و مبتنی بر نیازها و فشارهای کوتاه‌مدت بوده است. باید دید کدام یک از شکل‌های فعلی مشارکت در جامعه قابلیت، توان و پایگاه گسترده‌ای دارد؟ و چگونه و طی چه برنامه‌ای در جهت تقویت و گسترش آن باید حرکت کرد؟ به‌علاوه باید در این برنامه سهم دولت و مردم، و وظایف هر یک مشخص و دقیق تعیین و تعریف شود (قاسمی پویا، ۱۳۸۰).
۵) کاستی‌های ناشی از اشکال مشارکت:
گوناگونی مدارس از نظر آموزشی، اجتماعی و فرهنگی، توزیع ناعادلانه امکانات آموزشی، تأثیرات روانی منفی در طبقات پایین جامعه و کم‌ارزش تلقی شدن مدارس دولتی و... را می‌توان در این چارچوب بیان نمود. به عنوان مثال بعضی‌ها به صورت نظری و از بعد سیاسی و ایدئولوژیک و گروهی با توجه به فلسفۀ آموزش و پرورش و عدالت و برابری به آن توجه نموده‌اند. عده‌ای بر عدالت اجتماعی، ارزش‌های فرهنگی و اعتقاد تأکید کرده و آن را با ابعاد سیاسی نیز درآمیخته‌اند. تعدادی دیگر به چگونگی عملکرد آن نظر داشته و موانع گسترش این مدارس را مطرح کرده‌اند.
۶) کاستی‌های ناشی از ساختار آموزش و پرورش:
ساختار آموزش و پرورش به گونه‌ای نیست که بتواند مشارکت را در سطح وسیع جلب کند. تحقق مشارکت نیازمند ساختار و تشکیلات ویژۀ آموزش و پرورش و کارکردهای خاص آن است. یکی از موانع ساختاری، متمرکز بودن تشکیلات و ساختار آموزش و پرورش است. تمرکز در ساختارها و عملکردها، تمرکز در نهادها و سازمان‌های گوناگون آموزشی، مثل تصمیم‌گیری فقط در سطوح بالا و نداشتن اختیار تصمیم‌گیری در سطوح میانی و پایین از جمله کاستی‌های ساختار آموزش است که مشارکت را با موانعی مواجه می‌سازد.
دیگر موانع ساختاری، ناتوانی تشکیلات اداری است. تشکیلات اداری ما به گونه‌ای نیست که مشارکت‌کنندگان بالقوه بتوانند به راحتی و بدون درگیر شدن در پیچ‌وخم اداری، به یاری آموزش و پرورش بشتابند. بوروکراسی وسیع و ناآگاهی گروهی از اداره‌کنندگان نهادها و سازمان‌های آموزشی و اداری از مفهوم مشارکت، و نگرش آنان نسبت به مردم، مانع تحقق یافتن امر مشارکت در آموزش و پرورش است.
از دیگر موانع می‌توان، کاستی‌های ناشی از آیین‌نامه ها و مقرّرات را نام برد.
ب‌) موانع بیرونی:
آموزش و پرورش نظامی است که علاوه بر عوامل درونی، عوامل بیرونی متعددی در عملکرد آن تأثیر می‌گذارد. تعدادی از عوامل مؤثر بیرونی که مانع مشارکت مردم در آموزش و پرورش می‌شوند عبارت‌اند از:
۱) کاستی‌های ناشی از عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی:
برای جلب مشارکت در آموزش و پرورش، ضرورت دارد زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی مشارکت فراهم گردد. بعید است مردمی که در مسائل اجتماعی و سیاسی شرکت فعال ندارند، در امور آموزش و پرورش مشارکت فعال داشته باشند. همکاری با آموزش و پرورش نوعی مشارکت در امور فرهنگی است؛ همچنان‌که میزان سرمایه‌گذاری و فعالیت‌های مردم در دیگر عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی کم است، برای فعالیت و مشارکت در آموزش و پرورش نیز آن‌ها چندان شوقی نشان نمی‌دهند. برای ایجاد انگیزه و رغبت، ضرورت دارد از نظر اجتماعی و فرهنگی و سیاسی تحولاتی در مردم و کل جامعه روی دهد.
از میان کاستی‌ها و موانع اجتماعی ــ فرهنگی می‌توان به کاستی در زمینۀ فکری ــ فرهنگی مشارکت اشاره کرد. افراد در زمینۀ ضرورت مشارکت آگاهی کافی ندارند، و اقدام‌های مؤثری نیز برای توجیه آنان در این زمینه انجام نشده است. در میان گروه‌های اجتماعی، برداشت درستی از مشارکت وجود ندارد. عده‌ای آن را صرفاً در کمک‌های مادی می‌دانند، بعضی دیگر آن را امری مشورتی قلمداد می‌کنند و حق تصمیم‌گیری را کلاً متعلق به سیاست‌گذاران و دست‌اندرکاران می‌دانند، و گروهی دیگر بر این باورند که در تمام عرصه‌ها، باید گروه‌های اجتماعی مشارکتی فعال، هم در تصمیم‌گیری و هم در اجرا، داشته باشند. مفهوم مشارکت بسیار گسترده است و هنوز برداشت مقبول اکثریت و تعریف کامل و محقق‌شدۀ آن در جامعه چندان گسترش نیافته است نگرش‌ها به این موضوع بیشتر شخصی و سلیقه‌ای است.
مشارکت و ضرورت آن در افراد و گروه‌های اجتماعی، دست‌اندرکاران و سیاست‌گذاران درونی نشده است. موضوع مشارکت باید نهادینه شود و در این صورت است که انواع فعالیت‌های مشارکتی به صورت خودجوش و قانونمند در جامعه رشد می‌یابد.
بسیاری از افراد هنوز به وظایف خطیر و حساس آموزش و پرورش در جهان امروز پی نبرده‌اند و جایگاه مشارکت مردم را در پیشبرد مسائل آموزشی چندان جدی نمی‌گیرند. حتی عده‌ای از دست‌اندرکاران رده‌های بالا آگاهی کافی از این ضرورت‌ها ندارند.
کم‌علاقگی به شرکت در امور اجتماعی و فرهنگی، درگیر شدن با زندگی روزمره و تلاش برای تأمین معاش، ترجیح دادن منافع فردی بر منافع گروهی، تأکید بر توفیق‌های مادی، کمبود تجربۀ زندگی جمعی و مشارکتی، دیکته شدن مسائل از بالا، کمبود اعتماد متقابل، از جمله موانع فرهنگی و اجتماعی در این زمینه است (قاسمی پویا، ۱۳۸۰).
۲) موانع و کاستی‌های ناشی از برنامه‌ریزی دولت:
ارج نهادن به ارزش‌های اجتماعی ــ فرهنگی و فراهم نمودن زمینه‌های اقتصادی مناسب برای مشارکت، بی‌تردید از جمله وظایف دولت است، که تاکنون کاستی‌ها و ضعف‌هایی در آن وجود داشته است. موضوع مشارکت را نمی‌توان فقط بر عهدۀ آداب و رسوم مشارکت‌جویانۀ خودجوش مردم گذاشت، بلکه دولت‌ها وظیفه دارند این زمینه‌ها را تقویت کند و بسترهای لازم را با برنامه‌ریزی و اقدام قانونمند و نظام‌دار سازمان دهند.
دیدگاه روشن و هماهنگی در مورد مشارکت و مفهوم آن در میان سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان وجود ندارد. به طور نمونه در مورد موضوع مدارس غیرانتفاعی، شوراهای آموزش و پرورش و نحوۀ ادارۀ آن‌ها هنوز هم بحث ادامه دارد. ناهماهنگی در دیدگاه‌ها و نگرش مسئولان رده بالا نسبت به مشارکت مردم و سهم آن‌ها در ادارۀ جامعه و استفاده از نیروهای مردمی در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، تاکنون پیامدهای ناگواری داشته است و در عمل، به اقدام متفاوت و گاه متناقض منجر شده و هزینه‌های بسیاری بر جامعه و کشور تحمیل کرده است (قاسمی پویا، ۱۳۸۰).
عامل دیگر، اعتماد به دولت و مشارکت است. اعتماد رکن اساسی مشارکت است. برای جلب مشارکت مردم به آموزش و پرورش ضرورت دارد که اعتماد مردم نسبت به دستگاه‌های دولتی، از جمله آموزش و پرورش، بیشتر شود. و این اعتماد به صورت درونی و پایدار در مردم به وجود آید. عده‌ای از نظریه‌پردازان ریشۀ اعتماد یا بی‌اعتمادی مردم را نسبت به دولت، در تاریخ فرهنگ سیاسی کشور دیده و نتیجه گرفته‌اند که تداوم فرهنگ عشیره‌ای در نظام‌های سیاسی ایران باعث شده است تلقیّات جمعی از منافع و اهداف ملی به تأخیر افتد. در نتیجه فرهنگ حذف شده و بی‌اعتمادی به مردم و ناتوانی در ایجاد ارتباط‌های استدلالی رواج یافته است و فردمحوری جانشین عقل جمعی شده است (سریع‌القلم، نقل از قاسمی پویا، ۱۳۷۶).
● بحث و نظر
ازآنجاکه تحلیل و نقد تمام موارد مطرح‌شده به عنوان موانع و کاستی‌ها در این مقاله نمی‌گنجد، یکی از موانع اصلی درونی مشارکت در تعلیم و تربیت، که عبارت از «کاستی‌های ناشی از ساختار آموزش و پرورش است»، در ادامه بررسی شده است.
به‌رغم سابقۀ دیرینۀ مشارکت در آموزش و پرورش، هنوز کیفیت و کمیّت این کار بسیار مهم و ضروری چندان رضایت‌بخش نیست. ایجاد مشارکت در هر سازمانی در حقیقت مهندسی کردن امور است که از برنامه‌ریزی دقیق، محاسبۀ عوامل، نیازها، منابع تا افزایش دانش و مهارت و عملکرد اعضای سازمان را در بر می‌گیرد. در مقابل ساختار مشارکتی، ساختار استبدادی قرار دارد که در آن مدیریت امور فقط بر عهدۀ مدیران است. مدیر تصمیم می‌گیرد، به مجریان ابلاغ می‌شود. در چنین ساختار متمرکز و غیرمنعطف، نظارت بر سیستم و افراد، بیشتر از خارج اعمال می‌شود تا از درون کارکنان و خرد جمعی (پاترشیا و نل، ترجمه اسلامیه، ۱۳۸۰)، در صورتی که در سازمان مشارکتی همه، در عین کارمند بودن، مدیر هستند و برعکس. در سازمان مشارکتی، دانش‌ها، مهارت‌ها و بینش‌های مربوط به یک کار مطرح است نه منبع و ارائه‌کنندگان آن. در ساختار چند مشارکتی همواره از ناشناخته‌ها ترس و وحشت وجود دارد، دربارۀ هر پدیدۀ نو شک و تردید هست و برای کاوش و تغییر، علاقه و اقدامی وجود دارد. متأسفانه ما در آموزش و پرورش به ظاهر شکل‌های مختلفی از مشارکت را طرح کرده‌ایم و در پی واگذاری مسئولیت‌ها به اجزای سازمانی هستیم، اما در عمل، در این امر ناموفق بوده‌ایم. انجمن اولیا و مربیان، شورای دبیران، شوراهای داخلی مناطق و نواحی آموزش و پرورش، مجامع خیریه و ... از این قبیل اقدامات می‌باشند که با وجود این شوراها هنوز تصمیم‌گیری‌های مطرح شده در آن‌ها، به دلیل قانونی نبودن، تعارض و تزاحم با بخشنامه‌ها و آیین‌نامه‌های ابلاغی از سطوح مدیریتی بالا، سلیقه‌ای بودن تصمیم‌گیری‌های مدیران، وجود فساد اداری، ضعف مدیریت (تصدی مدیریت ادارات و مدارس توسط افراد کم‌توان و به دور از آگاهی و بینش قوی ولو دلسوز) نتوانسته است عملی و اجرایی گردد.
شاهدی بر مطالب بیان‌شده اظهار نارضایتی ۵۹ درصد از جوانان از آموزش‌های مدارس است. ۶۱ درصد جوانان مراکز استان کشور از وضعیت ساختمان‌ها، فضای مدارس، محدودیت امکانات و تجهیزات مدارسی که در آن‌ها درس خوانده‌اند رضایت نداشته‌اند. ۴۵ درصد از روابط اولیای مدرسه با خود ناراضی بوده‌ و روابط بین خود و معلمان و فضای حاکم بر کلاس‌های درس مدرسه را همراه سخت‌گیری، فشار و نادیده گرفتن دانش‌آموزان و نظرهای آنان تلقی کرده‌اند. بالاتر از موارد فوق، نارضایتی ۷۷ درصدی جوانان از تحقق نیافتن هدف اصلی نظام آموزش و پرورش، یعنی یادگیری معنادار و هدفمند برای زندگی و حل مسائل آن است (مشکینی، ۱۳۸۵). ۸۰ درصد دانش‌آموزان جوان و نوجوان می‌گویند: «برنامه‌های آموزشی و درسی مدارس پاسخگوی نیازهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیست و باید اصلاحات اساسی در آن صورت گیرد.»
● اما راه حل چیست؟
برای تحقق مشارکت مردم در امور اجتماعی، به‌ویژه آموزش و پرورش، لازم است در درجۀ نخست، ساختار مناسب با اندیشه‌های مشارکتی به‌وجود آید. تمرکززدایی از جمله ساختارهایی است که باید با بررسی کارشناسانه و جدی اجرا گردد. امروزه، به دلایل گوناگون از جمله بالا رفتن آگاهی‌های مردم، گسترش اطلاع‌رسانی و تکنولوژی، و کثرت‌گرایی در اندیشه و حیات اجتماعی، دیگر ادارۀ امور به صورت سنّتی و متمرکز امکان‌پذیر نیست.
ساختارهای مشارکتی برخلاف نظام‌های عشیره‌ای و فئودالی مستلزم نظام قانونمند و مدنی است؛ به این معنی که قوانین و آیین‌نامه‌ها باید بتواند به‌روشنی سهم دولت و مردم، و چگونگی روابط آنان را مشخص نماید و زمینۀ اجرایی شدن آن‌ها را فراهم آورد. باید کارکنان تصویر روشنی از موضوعات تصمیم‌گیری داشته باشند، و برای آن‌ها مشخص باشد که آیا موضوع مشارکت به تصمیم‌گیری‌های تاکتیکی محدود می‌شود یا امکان مشارکت در تصمیمات استراتژیک نیز فراهم است؟ آیا درجات مشارکت در تمامی سطوح یکسان است.
بحث احترام به اندیشه‌های فردی و جمعی و سامان‌دهی امور براساس گفتمان متقابل لازمۀ مدیریت موفق در ساختار مشارکتی است. روابط انسانی به صورت افقی و عمودی باید وجود داشته باشد. امروز در نهاد آموزشی فقط مدیر و معاون آموزشی گردانندۀ امور نیستند، بلکه سایر عوامل ارکان آموزشی در ادارۀ کلاس و مدرسه تأثیرگذارند و بی‌توجهی به این عوامل آموزش و پرورش را از اثربخشی و توسعه‌دهندگی باز می‌دارد.
حس مالکیت و نه حس مسئولیت نسبت به بسیاری از امور مدرسه و دیگران را در تصمیم‌گیری‌ها کم حق دانستن از جمله آفت‌ها و آسیب‌های نظام تعلیم و تربیت فعلی است. همین اندیشه‌های محدود و بسته به صورت ناخودآگاه بر معلمان و دانش‌آموزان اثر می‌گذارد و به خانواده‌ها رسوخ پیدا می‌کند. در نتیجه دور باطلی از تأثیر مدیریت و نظام آموزشی کم‌تحول بر افکار خانواده‌ها و نظام مدرسه حاکم می‌شود که مملو از افکار خودمحورانه و خودمدارانه و به دور از خرد و نیاز جمعی است.
● راهکارهای افزایش مشارکت دانش‌آموزان در امور مدرسه
راهکارها (method)ی متعددی برای افزایش مشارکت دانش‌آموزان در امور مدرسه وجود دارد، از قبیل ایجاد:
۱) گروه کاری مهارت‌های زندگی؛
۲) گروه کاری فرهنگ و حفظ میراث فرهنگی؛
۳) گروه کاری حل مشکلات خانوادگی؛
۴) گروه کاری مسائل هویتی در نوجوانی؛
۵) گروه کاری حیطۀ پرورشی و مشاوره‌ای فرد (شامل ابعاد: جسمی، روانی، اخلاقی، عاطفی، ارتباطی و خانوادگی)؛
۶) گروه کاری مهارت شغل‌یابی و...، که در هر گروه با روش‌های خاصی از جمله روش حل مسأله، بارش فکری می‌توان مشارکت دانش‌آموزان را فعال کرد.
برای تحقق مشارکت‌جویی دانش‌آموزان در امور مدارس، لازم است اولاً قوانین مؤثر و کارآمد اتخاذ شود. هرچه ادارۀ محیط‌های آموزشی به شیوه‌های دموکراتیک و جمع‌گرایانه نزدیک‌تر، و امکانات کیفی و کمی بیشتر شود، نقش‌های دانش‌آموزی افزایش یابد، اردو و مسابقات برگزار شود، میزان مشارکت آن‌ها افزایش می‌یابد (فخرایی، ۱۳۸۱)؛ ثانیاً راهکارهایی برای مشارکت دانش‌آموزان در امور مدرسه فراهم شود. آموزش بهداشت به دانش‌آموزان میزان مشارکت آن‌ها را افزایش می‌دهد (بنی‌طبا بیدگلی، ۱۳۷۲)؛ ثالثاً فرایندهای ساده‌ای برای امور گوناگون طراحی، و با همکاری خود دانش‌آموزان اجرا شود تا دانش‌آموزان بیشتر جذب فعالیت‌ها شوند. عدۀ معدودی از دانش‌آموزان مشارکت‌کنندۀ حرفه‌ای هستند و بیشتر آن‌ها مشارکت ندارند (مقنی‌زاده، ۱۳۷۵).
دکتر اکرم حسین‌زاده
منابع و مآخذ
۱ــ پاترشیا، مک لگان (۱۳۸۸). عصر مشارکت، ترجمۀ مصطفی اسلامیه، تهران، دفتر پژوهش‌های فرهنگی.
۲ــ امیرانی، محمدهادی (۱۳۷۳). «بررسی زمینه‌های مشارکت روستائیان و ارتباط آن با ترویج کشاورزی»، جهاد، ش ۲۱۴ و ۲۱۵
۳ــ انصاری، حمید (۱۳۷۱). مبانی تعاون، تهران، دانشگاه پیام نور.
۴ــ صالحی، سید حسین (۱۳۸۰). «بررسی رابطة رضایت شغلی و مشارکت‌جویی»، فرهنگ مشارکت، ش ۲۹
۵ــ طوسی، محمدعلی (۱۳۸۰). بررسی موانع مشارکت در نظام اداری ایران، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی.
۶ــ کافمن، راجر (۱۳۷۷). مدیریت کیفیت افزوده و بهبود روزافزون نظام آموزشی، تهران، گویا.
۷ــ قاسمی پویا، اقبال (۱۳۸۰). مشارکت‌های مردمی در آموزش و پرورش، تهران، پژوهشکده تعلیم و تربیت.
۸ــ قاسمی پویا، اقبال (۱۳۷۸). «چرا مدرسه‌محوری»، رشد معلم، ش ۱۶
۹ــ مقنی‌زاده، محمدحسن (۱۳۷۶). «دانش‌آموزان، خانه، مدرسه و مشارکت»، پیوند، ش ۲۱۶
۱۰ــ متین، نعمت‌الله (۱۳۷۸). «مبانی مشارکت و ضرورت‌های آن» جهاد، ش ۲۱۶
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید