سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


پچپچه ها در غیبت تاریخ هنر


پچپچه ها در غیبت تاریخ هنر
راستش همچنان بر سر عقایدم درباره هانیبال الخاص ایستاده ام. پافشاری نمی کنم اما معتقدم الخاص را باید در ظرف مکان و زمان خودش نگاه کرد. نقاشی نیست که آثارش تغییر کنند و با زمان جلو آیند. اگر بخواهم بیشتر توضیح دهم ناچارم این گونه پیش بروم که هرگاه به کارهای بهمن محصص، منوچهر یکتایی و سهراب سپهری نگاه می کنم گویی رنگ ها خیس هستند و نقاش تا همین چند لحظه پیش مشغول به کار بوده و چند لحظه پیش از مقابل بومش رفته است.
مقایسه یی وجود ندارد میان نقاشی های نقاشانی که با سلایق و ذائقه های گوناگون، کار و زندگی کردند بلکه می خواهم به این نکته اشاره کنم که بعضی از آثار می توانند با تاریخ حرکت کنند و بعضی دیگر در کتابخانه تاریخ جای بگیرند. آثار محصص، یکتایی و سپهری نه تنها قابل مقایسه با یکدیگر نیستند بلکه هیچ ربطی از اجرا گرفته تا ذهنیت نقاشانشان با یکدیگر ندارند.
به نظرم آثار الخاص کهنه هستند، از ابتدا کهنه هستند نه اینکه الان بعد از گذشت ۵۰ سال این گونه به چشم بیایند. کهنه بودن با کهن گویی متفاوت است. آثار الخاص متعلق به گروه کوچکی است. آثارش هرگز شگفت زده ام نکرد اما سوال بر انگیز بود. نمادگرایی و رنگ های درخشانش دیگر کمی برایم کسالت بار شده است و این اتفاق برای نقاش ایرانی مساله عجیبی نیست. تا به حال به این قضیه دقت کرده اید که چه تعداد نقاش می شناسید که دریچه جدیدی را در مقابل دیدگان تان گشوده اند و شما جهان را بعد از آن به گونه یی دیگر دیده اید؟
چند نقاش وطنی را می توانید بشمارید که جهان را آن گونه که می خواستند تفسیر کرده اند؟ نقاش ایرانی، نقاش ایرانی است؛ محافظه کار، یکسونگر، متعصب و البته روشنفکر. هانیبال الخاص برای من قابل احترام است. کارکرده و این مهم ترین و قابل احترام ترین ویژگی یک نقاش است برای من. تا همین چند وقت پیش فکر می کردم که طراحی به بعد و قبل از الخاص تقسیم می شود ولی الان در این مورد هم شک دارم. وقتی تاریخ هنر وجود نداشته باشد باید به سراغ پچپچه ها رفت و با هزار جان کندن کمی مطلع شد از تاریخی که در هزارتوهای چیزی به اسم «افکار عمومی» گم شده است. حالا که نگاه می کنم بیشتر با یک بازی مواجه می شوم تا یک جریان. تاریخ نقاشی ایران یک بازی است که البته توسط خیلی ها جدی گرفته شد و چقدر مسرورم از اینکه بعضی از آدم ها بازی را جدی می گیرند چرا که اگر آنها هم باری به هر جهت بودند امروز نقاشی چیزی در حد پوسترهای پشت اتوبوس های بین شهری بود.
هانیبال الخاص از این جهت برایم مهم است که سنت نقالی را زنده نگه داشت. پرده هایش به نقالی احتیاج دارد با چوبی زیربغل که دستانش را برهم بکوبد و جماعتی را میخکوب کند برای لحظاتی، گاه طولانی گاه کوتاه. یک بار در مطلبی دیگر، هانیبال را از الخاص جدا کردم و امروز هم همین کار را می کنم. هانیبال یک نقاش است با تمام ظرفیت متعلق به خودش. گفتم که کهنه است و گاهی تکراری. تکرار خسته کننده یی . اما راوی است و جذاب. نشانه های آثارش حداقل برای من قابل شناسایی و ردگیری نیستند. به عقیده من برخلاف ظاهرشان که لبریز هستند از صورت ها و حیوانات و رنگ ها و خط ها، اما صدایی از آنها به گوش نمی رسد. آرامند. در یک سطحند. بعد از مدتی روابط شان لو می رود و خسته ام می کنند. هرگز نتوانستم بعد از مدتی فکر کردن به کارهای هانیبال، یک اثرش را برای خودم تجسم کنم و برای کناردستی ام توضیح بدهم. به نظرم هانیبال همچنان هانیبال باقی مانده است، گویی اصراری هم نداشته که تغییر کند. شاید انتخاب کرده است که رهرویی باشد که آهسته و پیوسته رود نه آنکه گه تند و گهی خسته رود. اما راستش به کجا می خواهد برود را نمی دانم یا دست کم من مخاطب را به کجا می خواهد بکشاند. هر وقت صحبت از هانیبال می شود، طرف دیگر طراحی است. هانیبال به طراحی جان تازه یی بخشید. (البته باز به این نکته اشاره می کنم که دیگر طراحی را به بعد و قبل از او تقسیم نمی کنم) هانیبال تکه یی از نقاشی معاصر ایران است و البته تکه یی مهم.
راستش هانیبال نقاش را دوست دارم اما بیشتر الخاص استاد را می خواهم ببینم. زمانی که آل احمد شروع کرده بود به نوشتن درباره نقاشی و نگاه ها متوجه نقاشی شده بود، گویی در سفری که به امریکا داشته، الخاص را می بیند و از رئیس دانشگاه تهران می خواهد که الخاص را به ایران دعوت کند. نقاشی دهه ۴۰ دارد راه خودش را می رود و امروز که نگاه می کنم می بینم که چه خوب راهش را می پیموده است. الخاص در دانشکده بذر طراحی را می پاشد یا شاید بهتر باشد بگویم زمینه و بستر را برای طراحی کردن فراهم می کند. هنرجویانی که با شوق فراوان آماده فراگرفتن بودند خود عامل مهمی است که بستر را برای الخاص فراهم کرده تا معلمی کند.
پافشاری الخاص بر طراحی از اندام آدمی باعث شد نقاشانی پدید آیند که بعدها ادامه دهنده راهش باشند و البته سریع در تقابل با هنر رسمی زمان خودشان قرار گرفتند. نگاه به انسان در آثار شاگردان الخاص با مفاهیمی همچون برابرسازی، عدالت خواهی، ایستادگی در مقابل ظلم و جامعه یی بدون فاصله طبقاتی گره خورده بود.
الخاص معتقد است به نوچه پروری متهم شده است شاید این اتهام وارد باشد. کسی چه می داند. در فضای پرتب و تاب دهه ۵۰ باید منتظر حضور نقاشانی با روحیه الخاص می بودیم. لااقل امروز طبیعی جلوه می کند. شاید چون فقط یک الخاص است آنقدر برجسته به نظر می رسد.
الخاص همچون آل احمد توانست کاریزمایی برای خودش دست و پا کند که تا چند سال پیش نیز ادامه داشت. البته معلمی، آن هم در عالم هنر، خود به خود این ماجرا را در درونش دارد. کنتراست شخصیتی الخاص همانند رنگ های تند و درخشان نقاشی هایش هستند. به گمانم تفکرات الخاص و انقلاب در یک جا تلاقی می کنند و آن هم تحمیل امر ادبی است بر نقاشی. الخاص نتوانست در کوران انقلاب میان فرم و مضمون توازنی به وجود آورد و محتوای نقاشی را بر این اساس شکل دهد. توجه بیش از حد به مضامین باعث شد اکثر آثاری که توسط شاگردانش به وجود آمدند امروز خام دستانه به نظر برسند.
الخاص نسلی را پرورش داد که در همگی، انسان جزء لاینفک نقاشی هایشان شد و از طرف دیگر همین شاگردان بعد از انقلاب به بازسازی دستگاه فکری شان پرداختند ولی شالوده اصلی کارشان از الخاص نشأت می گیرد و همین مساله باعث شد که آنها به راحتی در رودخانه پرتلاطم مدگرایی غرق نشوند.
تا آنجا که می دانم اکثر شاگردانش دفترچه یی داشتند که همیشه همراه شان بود، گویی دستاورد رفتن به کلاس های الخاص و رفت و آمد کردن با وی، همین دفترچه ها بود؛ دفترچه هایی که از اتود اولیه کارها تا شماره تلفن در آن دیده می شد.
هانیبال در تاریخ نقاشی ایران نامی ماندگار خواهد بود اما دوران الخاصیسم در نقاشی معاصر ایران به پایان رسیده است. دیگر نمی توان انتظار داشت که یک نفر بر سکویی بایستد و پرچمی را به دست بگیرد و با دست نقطه یی نامعلوم را نشان دیگران دهد. به نظرم نقاشان جوان امروز به دنبال هویت فردی شان می گردند. بعد از الخاص و البته بعد از انقلاب نقاشانی که سعی کردند همان رویه را دنبال کنند، از سکویی در وسط میدانی بالا بروند، شاگرد پرورش دهند، مسیر انتخاب کنند و پرچم بدوزند تا حدودی موفق بودند ولی امروز این تفکر دیگر جوابگو نیست. نقاش- معلمانی که سعی کردند با رفتارشان جایگاهی برای خودشان کسب کنند امروز نه معلمی شان کاری برایشان می کند و نه نقاشی کشیدن شان. همچنان معتقدم دوران شاگردپروری گذشته است. دوران الخاصیسم نیز گذشته است. دوران اینکه تا کمر جلوی استادت خم شوی نیز گذشته است. احترام چیز دیگری است. نقاشی امروز ایران احتیاجی به دیکته نوشتن و رونویسی از روی دست استادان ندارد؛ استادانی که خود در پیچ و خم کارهای خودشان دست و پا می زنند. خوشحالم که دوران الخاصیسم به پایان رسیده است. نقاشی به فردیت وابسته است؛ فردیتی که دارد آرام آرام در آتلیه ها شکل می گیرد.
محمدرضا شاهرخی نژاد
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید