سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا

چمران، شریعتی و درد مشترک


چمران، شریعتی و درد مشترک
«معمولاً دردها و غمهایی وجود دارد که کشنده و نابود کننده است؛ روح را کثیف و چرکین می‌کند، قلب را به شدت می‌فشرد، تنفس را برآدمی محال می‌کنند، دنیا را تیره وتار می‌نماید، شمع حیات را در وجود آدمی خاموش می‌کنند، روشنایی‌ها به تاریکی و زیبایی‌ها را به زشتی مبدل می‌کنند. ... و من این نوع درد و غم را درد و غم کثیف می‌نامم.در عوض دردها و غم‌های دیگری نیز وجود دارد که مفرح روح و جلا دهنده ی قلب است، انسان را به آسمانها صعود می‌دهد و روح را از زندان وابستگی‌های زمینی آزاد می‌کند. این غم ودرد همچون آتشی مقدس شمع وجود آدمی را روشن می‌نماید. جسم را می‌سوزاند و عصاره حیات را به صورت اشک تقدیم محبوب می‌کند. و نتیجه این سوزش، نور است و روشنی ومن این نوع درد و غم را به زیبا و پاک، وصف می‌کنم من آن راهی را و مکتبی را مقدس می‌شمارم که غمها و دردهای کثیف آدمی را به زیبا و پاک مبدل کند و آن شخص را تقدیس می‌کنم که روحش واحساسش و افکارش، قلب آدمی را صفا و جلا دهد وغمها و دردهایش را زیبا و متعالی کند.روح را از قفس جسم آزاد کند وبه آسمانها صعود دهد. بر این حساب دکتر علی شریعتی بینهایت قابل تقدیس است، آدمی را منقلب می‌کند. روح را از قید زمان و مکان آزاد کرده وبه ازلیت و ابدیت متصل می‌نماید ودر آسمانها به سیر و سیاحت می‌پردازد... همه علاقه‌های پست مادی و وابستگی‌های زمینی را پست و بی مقدار می‌کند و همه غمها و دردهای شخصی و زمینی و مادی را ازبین می‌برد...» (۱)
این کلمات شگرف و معانی بلند و دور از دسترس، فروتراویده از قلم یک فیزیکدان برجسته ایرانی و استاد فیزیک دانشگاههای امریکاست.
این کلمات شگرف با معانی آسمانی اش، تراوشات ذهن و قلم سربازی رستگار از خیل سرفرازانی که جان ودل خود را بر پاسبانی از وطن و عقیده و ایمان خویش، به محبوب بی همتای خویش هدیه کردند.
این کلمات عزیز سوگنامه چمران بر سوگ دوست ِدرست پیمان خویش، علی شریعتی است.همو که «درد» را با همه معنای عظیم و لطیفش بر قندیل قنوت خویش می‌بندد و اینگونه در آسمان راز و نیاز به جلوه اش می‌نشاند:
«خدایا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان، اضطرابهای بزرگ، غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن، لذتها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز رابرجانم ریز»(۲)
این دو بزرگ، از کدام دردها و غمهای مقدس می‌گویند که کام خویش را عطشناک جرعه نوشی ازنیام آن دردها و اندوه‌ها می‌دانند. دست نیاز به سمت پروردگار بی نیاز، به تمنای هر چه تمام تر بلند می‌کنند و از تاک طربناک دعا و نیاز و راز، خوشه می‌چینند.
این دو عزیز از کدام درد‌های عظیم و حیرتهای ارجمند می‌گویند؟
گویی ترکیب این کلمات با جنس سخنهای سرگردان در روزمرگی ما جناس نمی‌شود. از یک سنخ نیستند. و موسیقی فروباریده در دامان این واژه ها، نه آن ترانه ایست که در گوشهای صخره سان ما زمزمه می‌شود.
و قفس سینه‌های عادت کرده به روزهای پی در پی «نان» و روز مرْگی‌های مداوم « نام » چه بیگانه است با این دشت پر از گلهای «درد» و سبزه زار سرشار از سبدهای« داغ».
اگر چه تمام قامت این واژه‌های سترگ را باید در دشتِ پر از لاله و ریحان عرفان جست، تاجایی که کاملترینشان، دردمند ترین ایشان است . و این سلسله می‌خرامد تا برِ خیمه دردمند ترین قبیله درد و داغ، علی(ع)، یگانه نجوا گر آسمانی ترین کلمات در گوشنای زمینی ترین سمبل خاک، آن چاه گرامی
چمران در همان نامه می‌گوید:« من اعتقاد دارم درجه شخصیت انسانها به اندازه غم و درد آنهاست و می دانم که خدای بزرگ بر بندگان مخلص و دلباخته خودرحمت می‌کند و دریایی از درد و کوهی از غم به آنها ارزانی می‌دارد.»
هرچند بهترین میزان سنجش جنس این دردها و غمها، وادی بی انتهای معرفت است .اما در لابلای این کلمات نقش شده در صفحات خاک، به نظر می‌آید صورت دیگری هم، این درد دارد. صورتی ازمعانی ملموس‌تر.
درد اجتماع، دردمردم، درد ستمی که ازجولانِ استعمار و استثمار، به شلاق پر نفَسِ زر و زور و تزویر، بر گرده انسانهای مظلوم فرود آمده بود. این شلاق از فرود آمدن باز نمی‌ایستاد و این شانه‌های ستم کشیده از فریاد کشیدن چاره نداشت.
درد ایشان فریاد درد آلود مردمانی است که ارّابه سهمگین سلطنت سلطه و ستم از روی دوش‌های زخم خورده شان می‌گذرد . ــ‌ و قرنها بود که می‌گذشت ــ . و کسانی چون چمران و شریعتی به التیام این همه درد و اندوه می‌نشینند. و برای درمان کهنه زخمهای جامعه خویش به مداوا می‌ایستند .درد مشترک این دو بزرگ، درد بشریت مظلوم و ستم کشیده است.
درد مردمانی بی پناه که نان سفره هاشان را به غارت می‌بردند تا نام ننگینی از خویش به جای گذارند . بی آنکه بدانند یا بفهمند که نام از نانِ سفره ای بی رنگ و تهی اندوختن، به خواری انباشتن و به ذلت پراکندن است.
درد توده‌های انسانیی که قرنهای متمادی، سنگهای سنگین قبور فراعنه را از فرسنگها به دوش کشیده و در زیرتحمل بار گران بی عدالتی و تبعیض و ستم سلاطین ستمْ سفره، جان خود را ازدست می‌داده و به دنبال روزگار نجات و رهایی از چنگال چنگ زنندگان بر جان و مال و حیات خویش بودند.
و همچنین فریاد بلند چمران و شریعتی، فریاد پنهانی ۱۴۰۰ سال رنجمویه‌های فروخفته تشیع است در روزگاری که همهمه استثمار و هیمنه سیاه استعمار، سایه بر سطح زمین و سر مستضعف پراکنده و هیچ حلقومی چون اینان، یارای فریاد کشیدنش را نداشت.
قرنها سلطه سلاطین در سرزمینی که به نور دانش و دین آراسته بود، شانه‌های این کهنْ وطن را خسته تر از همیشه کرده بود و مردمان وادی ایمان و عقیده، در پی فریاد راسانانی که تاراج وطن را و ایمان را و سترگی تاریخ این دیار را با زبانی رسا و شیوا و کوبنده فریاد کنند.
از سوی دیگر، غم خفتگانی چند(۳)، خواب را درچشمان بیدارشان می‌شکند و آرامش و سکوت را از زندگیشان می‌گیرد و نفسهاشان سرشار از گرمای دمادم« بازگشت به خویشتن »می شود تا جماعت مخاطب خویش را به تکانه و تکاپویی آگاهانه وادارند. و چقدر به اندوه جامعه خویش نزدیک شده و مأنوس می‌شوند .دست نوازش و طبابت بر آلام کهنه هموطنان خویش می‌کشند و فریاد می‌زنند
«خدایا! تو را شکر می‏کنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم، و به ارزش کیمیایی درد پی ببرم، و «ناخالصی»های وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواسته‏های نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم، و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس کنم.»(۴)
و چقدر مسؤلانه، لایه‌های گوناگون جامعه خویش را در می‌کاود و متعهدانه به بیداریشان می‌خواند و اندوه عمیق خویش را در آیینه بلند آسمان ورانداز می‌کند.وبا خدای خویش وخدای مردمان خویش، اینچنین فریاد می‌زندکه:
خدایا!
به‌ عوام‌ ما علم‌ و به‌ مومنان‌ ما روشنایی‌ و به‌ روشنفکران‌ ما ایمان‌ و به‌ متعصبین‌ ما فهم‌ و به‌ فهمیدگان‌ ما تعصب‌ و به‌ زنان‌ ما شعور و به‌ مردان‌ ما شرف‌ و به‌ پیروان‌ ما آگاهی‌ و به‌ جوانان‌ ما اصالت ‌و به‌ اساتید ما عقیده‌ و به‌ دانشجویان‌ ما نیز عقیده‌ به‌ نویسندگان‌ ما تعهد و به‌ هنرمندان‌ ما درد و به‌ شاعران‌ ما شعور و به‌ محققان‌ ما هدف‌ و به‌ نومیدان‌ ما امید و به‌ ضعیفان‌ ما نیرو و به‌ محافظه‌کاران‌ ما گستاخی‌ و به‌ نشستگان‌ ما قیام‌ و به‌ راکدان‌ ما تکان‌ و به‌ مردگان‌ ما حیات‌ و به‌ کوران‌ ما نگاه‌ و به‌ خاموشان‌ ما فریاد و به‌ مسلمانان‌ ما قرآن‌ و به‌ شیعیان‌ ما علی‌ و به‌ فرقه‌های‌ ما وحدت‌ و به‌ حسودان‌ ما شفا و به‌ خودبینان‌ ما انصاف و به‌ فحّاشان‌ ما ادب‌ و به‌ مجاهدان‌ ما صبر و به‌ مردم‌ ما خودآگاهی‌ و به‌ همه‌ ملت‌ ما همت‌ تصمیم‌ و استعداد فداکاری‌ و شایستگی‌ نجات‌ و عزت‌ ببخش (۵)
و نیز گویاترین حقیقت زمانه را و حقیقی ترین نیاز مردمان روزگارش را چه شیرین و ملتمسانه از پروردگار رحمن می‌طلبد که:
خدایا!
می دانم که اسلام پیامبر تو با «نه» آغاز شد و تشیع دوست تو نیز به «نه» آغاز شد. مرا، ای فرستنده محمد(ص)و ای دوستدار علی(ع) به «اسلام آری» و به «تشیع آری» کافر گردان!(۶)
وحید خلیلی اردلی
پی‌‌نوشت‌ها:
۱- قسمتی از نامه مشهور چمران که در سوگ شریعتی نوشته شد.
۲-شریعتی، دکترعلی ـ نیایش ـ چاپ چهارم ۱۳۷۰ـ انتشارات الهام ـ ص.۹۹
۳-اشاره به شعر «غم این خفته چند، خواب در چشم ترم می‌شکند» از نیما یوشیج
۴-بخشی از سوگنامه شهید چمران
۵-شریعتی، دکترعلی ـ نیایش ـ چاپ چهارم ۱۳۷۰ـ انتشارات الهام ـ ص.۱۱۷
۶-همان.ص۱۰۸
سایت جامع دفاع مقدس، ساجد دات آر
منبع : سایت الف


همچنین مشاهده کنید