پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تعامل فرهنگ اسلامی و تمدن غرب


تعامل فرهنگ اسلامی و تمدن غرب
چندی پیش، ایران زمین میهمان یکی از برجسته ترین اسلام شناسان غربی معاصر یعنی «ویلیام چیتیک» بود. در مراسمی که در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، شهر کتاب و شهرداری تهران برگزار شد، ویلیام چیتیک مورد تکریم قرار گرفت. در این مراسم، ایرانیان از اهمیت مقام علمی وی اطلاع یافتند، اما چیتیک در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به موقعیت جدیدی که اسلام پژوهی در غرب پیدا کرده، اشاره و این روند را مثبت ارزیابی کرد. او معتقد بود با ادامه این روند، شاهد تحولات مثبتی در زمینه اسلام پژوهی در غرب خواهیم بود. در خصوص این نگاه ویژه به تعامل فرهنگ اسلام و غرب، یادآوری چندین نکته ضروری به نظر می رسد که در ادامه می خوانیم.
● نقش رخداد ۱۱ سپتامبر در توجه به اسلام
بی تردید، یکی از مهمترین مشخصه های وضعیتی که در چند سال اخیر نقشی مؤثر در توجه به اسلام داشته، رخداد ۱۱ سپتامبر بوده است. این رخداد باعث شد ذهن و زبانهای زیادی به علت وقوع حادثه جلب شوند. از این جهت، این پدیده را حتی با جنگ جهانی دوم مقایسه کردهاند که آن پدیده هم تحلیلها و نظر و آثار بسیاری را به وجود آورد.
برخی حتی معتقدند گستردگی و اهمیت رخداد ۱۱ سپتامبر از جنگ جهانی دوم هم بیشتر است. آنها معتقدند باید تاریخ جهان را به قبل و بعد از ۱۱ سپتامبر تقسیم کنیم. حتی اگر این نگاه تا حدی افراطی هم باشد، در اهمیت این حادثه شک و تردیدی نمی توان روا داشت. یکی از رویه های این پدیده هم این بود که به اسلام و مبانی آن توجه بیشتری شود. عده ای ناآگاه باعث این پدیده شده بودند که خود را منتسب به دین حنیف اسلام می کردند و همین غربیان را وا داشت تا به این پرسش مهم بپردازند که دیدگاه اسلام نسبت به خشونت چیست؟ تفاوت خشونت با آنچه اسلام بدان «جهاد» می گوید، از چه قرار است و اسلام چه منش و کنشی را به پیروانش و کلاً همه انسانها در رابطه با دیگران پیشنهاد می کند؟ دیدگاه منصفانه ای که متفکران غربی و اسلام شناسان فرهنگهای غیراسلامی بدان رسیدند، این بود که ما باید خط و فاصله مشخصی را میان آموزه های اسلامی و آموزه های خشونت آمیز بکشیم. اسلام دینی مروج و مبلغ صلح است که تنها تفسیرهای اشتباه عده ای، آن را خشونت آمیز معرفی می کند. این در حالی است که تقریباً در همه ادیان، تفاسیری افراطی از این قیبل موجود است. به همین دلیل، به هیچ عنوان نباید این تفسیرهای گمراه کننده را به پای دین اصلی و اصیل اسلام نوشت. با وجود همه این مواضع، یک امر انکار ناپذیر بود و آن، اینکه این پدیده، یعنی توجه به اسلام در غرب با توجه به حادثه ۱۱ سپتامبر، رواجی چشمگیر داشت.
● جهان معرفتی متکثر زمانه ما
زمانه ما از جهت معرفتی هم زمانه خاصی است. زمانی این گونه تصور می شد که علم و عقل جدید تنها مرجع موجه برای پاسخ به سه پرسش «انسان کیست؟» «جهان چیست؟» و «زندگی جمعی چگونه به دست می آید؟» است. این اعتقاد در قرن بیستم رو به ضعف نهاد و متفکران بسیاری بدین نکته پی بردند که این جفا به معارف دیگر ماست که فکر کنیم علم و عقل جدید، تنها معارف موجه موجود قلمداد می شوند. هم اکنون می دانیم که نه تنها علم جدید یک مرجع معتبر معرفتی است، بلکه از فلسفه، دین، تاریخ و عرفان هم می توان به عنوان مراجع معرفتی یاد کرد.
البته عرفان معرفتی بر تجربه شخصی مبتنی است و دین، معرفتی است که با تکیه بر رابطه انسان با امر قدسی شکل می گیرد و تاریخ، مرجعی نقلی در مقابل انسان است و فلسفه به عقل نظری عطف توجه نشان می دهد. روشهای رسیدن به حقیقت در این چند منبع معرفتی متفاوتند، اما اینکه بگوییم تنها معرفت موجه علمی است که بر اساس تجربه مشترک میان انسان شکل گرفته، گونه ای افراط گرایی و ایدئولوژی کردن عقل جدید است. اگر منظومه معرفتی و فرهنگی جهان ما، منظومه ای است که دین و تاریخ و عرفان و فلسفه را به عنوان منابع معرفتی برای رسیدن به حقیقت می پذیرد، آنگاه می توان از دین نیز به عنوان یکی از معتبرترین و تاریخی ترین روشهای رسیدن به حقیقت یاد کرد.
این فهم البته یکی دیگر از دلایل توجه به اسلام در غرب در قرن بیستم است. طبیعی است، حتی اگر بپذیریم حادثه ۱۱ سپتامبر یکی از مهمترین دلایل توجه به اسلام در چند سال اخیر است، از این تغییر منظومه معرفتی هم نمی توان به سادگی بگذریم.
● تغییر واحدهای «خود»
زمانی بود که «خود» انسانی با توجه به قبیله و نژادی که فرد در آن قرار داشت، تعریف می شد. این تعریف از «خود» در جهان جدید بسیار کم رنگ شد. شرایط خاص فرهنگی و اجتماعی مدرنیته و همچنین سوژه شناسایی که در آن مطرح می شد، تصور پیشین نسبت به خود را به کلی منتفی نمود. جهان جدید، افراد را به عنوان واحدهایی در نظر می گرفت که روابط متنوع و متفاوتی میان آنها برقرار است و اساس این روابط باید با توجه به حقوق و اخلاق تنظیم شود. حداکثر چیزی که مدرنیته در باب روابط این افراد می گفت، روابط دولت - ملتی بود که در جهان جدید سامان می یافت. یعنی افراد با توجه به ملیت خاصی که داشتند، شناخته می شدند.
فرد کسی است که جزو کشوری باشد و نه اینکه از قبیله و نژادی باشد. اما این واحد «خود» هم در جهان ما به دلایل زیاد به فرهنگها گسترش یافته است. به تعبیر دیگر، واحد «خود» در منظومه فعلی کلان تر شده است. به همین دلیل، عده ای معتقدند هرچه بشر بیشتر زندگی کرده، واحد خود بزرگتری را تجربه نموده است.
ما هم اکنون چندین فرهنگ بزرگ داریم که این فرهنگها، واحدهای جهان ما را تشکیل می دهند. اگر بخواهیم از زبان «هانتینگتون» سخن بگوییم، واحدهای فرهنگی ما فرهنگ چین، فرهنگ ژاپن، فرهنگ غرب، فرهنگ هند، فرهنگ اسلاو، فرهنگ اسلامی، فرهنگ آفریقایی و فرهنگ آمریکای جنوبی هستند.
در این میان، مهمترین تعامل میان فرهنگها را دو فرهنگ اسلامی و غربی با یکدیگر سامان می دهند. البته این تعامل باعث شده است مغرب زمین به فرهنگ اسلامی توجه بیشتری داشته باشد و سعی کند این فرهنگ ژرف، پرپیشینه و پربنیه را از جهات مختلف مورد تأمل قرار دهد. به همین دلیل، مهمترین رویه و ارتباط میان اسلام و غرب را می توان همین رویه فرهنگی دانست. گویی آینده جهان ما را تعامل فرهنگ اسلامی و فرهنگ غرب رقم می زند.
شیدا امینی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید