پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

خاورمیانه در عبور از ایدئولوژی


خاورمیانه در عبور از ایدئولوژی
این روزها بیش از هر زمان دیگری خاورمیانه در صدر اخبار و گزارش‌های خبری قرار گرفته و از شبکه‌های تلویزیونی گرفته تا روزنامه‌ها و موسسات تحقیقاتی همگی بر مناقشات و تحولات کنونی خاورمیانه متمرکز شده‌اند؛ از صلح گروه‌های معارض لبنانی تا ادامه خشونت‌ها در عراق و تنش‌های هرازگاه همسایگان خلیج فارس. البته تاریخ بزرگنمایی تحولات خاورمیانه قدمت درازی دارد که به نحوی با نوشته‌های مربوط به شکل‌گیری کشورهای نوین از دل امپراتوری عثمانی تا نقش کشف نفت در سواحل خلیج‌فارس در نخستین دهه سده بیستم تنیده است.
اما واقعیت وجودی خاورمیانه بی‌شک با دگرگونی‌های جغرافیای سیاسی خاصه در بال شرقی مدیترانه و شکل‌گیری اسرائیل آغاز شد. شاید به زبان دقیق‌تر از آن هنگام که «سر هربرت سیموئل» نخستین کمیسر عالی بریتانیا در امور فلسطین اندیشه فلسطین یهودی را مطرح کرد و به طور کامل‌تر «لرد پیل» در ۱۹۲۹ تقسیم فلسطین به دو کشور را پیشنهاد داد. از آن هنگام تاکنون بسیاری خاورمیانه را سرزمین مادری خویش پنداشته‌اند و امنیت سرزمینی خود را پیوسته با امنیت فلسطین و سرزمین‌های مجاور اسلامی آن دیده‌اند. از جنگ ۱۹۴۸ تا قیام عمومی اعراب در ۱۹۶۷ گویی که هر آسایشی را باید در سرنوشت مشترک با اسرائیل بجویند. غرض از خاورمیانه در طول این سال‌ها همواره متغیر بوده است. عده‌ای آن را در توصیف جغرافیایی پهناور از شبه قاره هند تا شمال آفریقا به کار برده‌اند و جمعی در توضیح مناقشه عربی- اسرائیلی می‌دانند و عده‌ای دیگر خلیج فارس و شبه‌جزیره عرب را بدان متصف می‌کنند. بیشتر از آنکه غربیان که مبدع خاورمیانه بوده‌اند، شرقیان به دوام آن اصرار دارند و با دم خویش تنور خاورمیانه را گرم کرده‌اند. بنیادهای مطالعات خاورمیانه، بیانیه‌های وزارت امور خارجه و حتی روزنامه الشرق الاوسط که ترجمه نعل به نعل خاورمیانه است، موید این واژه ساختگی و جغرافیای خیالی بوده‌اند. در سیاره کروی که خاور و باختر تنها به یمن قرارداد انسان‌ها برقرار شده است، در سیاره‌ای که از هر سو بدان بنگریم خاور و باخترش یکی است، اینچنین بازار خاورمیانه که بر اساس خود محوری غرب و تصور آغاز جهان از آمریکا و اروپا بنیان گرفته داغ شده است. خاورمیانه چنان تنوع و گستردگی مفهومی داشته که اکنون پیش از آغاز هر سخنی باید بگوییم که خاورمیانه چیست؟
خاورمیانه منطقه مکانی متشکلی قلمداد شده است که شامل قریب به ۱۶ الی ۲۱ کشور به مثابه منطقه‌ای جغرافیایی که اعضای آن دارای اشتراکات مرسوم در تعاریف شایع از منطقه هستند. در حالی که منطقه اصطلاحی جغرافیایی با مشخصات اساسا فیزیکی و روانی ملموس و جداکننده با دیگر مناطق هویت بخش است، خاورمیانه منطقه‌ای جغرافیایی نیست. چنانکه در بهره‌گیری از این تک واژه «منطقه» دقت بسیار باید داشت که تنها عوامل جغرافیایی و فیزیکی سبب تحقق منطقه نمی‌شود و تنها عوامل روانی و ذهنی همانند زبان و فرهنگ و نژاد مایه وجود منطقه نمی‌گردد، بلکه مجموعه‌ای از عوامل مادی و روحانی است که منطقه را عینیت می‌بخشد. منطقه جغرافیایی البته منطق سیاسی هم دارد و بدون ملاحظه بایسته‌های سیاسی نمی‌توان به درک آن رسید. اما از جانب دیگر منطقه نوعی هویت کلان سیاسی را مشعشع می‌کند که کشورهای درون آن خود را به لحاظ سیاسی و اقتصادی و گاه فرهنگی متعلق به یک مکان مشخص می‌دانند و آن مکان را از آن خود تصور می‌کنند و آن را سرفصل جدایی خود از دیگری می‌دانند و بدین ترتیب فضا را سازماندهی می‌کنند. تعلق به یک منطقه جغرافیایی چنانکه عضویت در یک واحد شهری، استانی یا کشوری به فرد یا افراد با ویژگی‌های مشترک و مشابه هویت و تشخص این جهانی عطا می‌کند، یک قوم، طایفه یا ملت را از پا درهوایی و بی‌سامانی فضایی رها می‌سازد. یک منطقه جغرافیایی همواره در قیاس با دیگر مناطق شناخته می‌شود همان‌طور که یک ملت در قیاس با ملل دیگر معنا می‌یابد و این خود نشان می‌دهد که منطقه در وهله اول شکلی از هویت و هستی جغرافیایی است. در ادبیات سیاسی فراوان با این مسئله برمی‌خوریم که جمعی از کشورها خویشتن را متعلق به منطقه‌ای می‌دانند و انتظار دارند تا دیگر کشورهای خارج از منطقه از دخالت در امورات آنها اجتناب کنند یا مجموعه‌ای از کشورها می‌کوشند در داربست منطقه‌ای به تفاهم سیاسی و اقتصادی نائل شوند و بانی همگرایی‌های منطقه‌ای باشند تا بدین واسطه بر گسل‌های هویتی میان خود فائق آیند و بر نقاط اشتراک هویتی خود با دیگران صحه بگذارند. اینچنین است که اتحادیه‌های منطقه‌ای همچون اتحادیه اروپا، سازمان‌های منطقه‌ای مانند اتحادیه آفریقا و یا اتحادیه پان آمریکن، به ترتیب گویای هویت اروپایی و آفریقایی و آمریکایی است.
در شکل‌گیری مناطق جغرافیایی برخورداربودن از مشخصات همگون‌کننده زبانی، فرهنگی و نژادی و مذهبی البته تسهیل‌کننده است اما تعیین‌کننده نیست. چه‌بسا در این صورت باید بریتانیا، کانادا و استرالیا که در سه قاره مختلف اما با زبان و نژاد و دین و فرهنگ مشابه می‌زیند را اعضای یک منطقه واحد بنامیم. یا آلمان و فرانسه به‌رغم همسایگی و افتراقات زبانی و نژادی و فرهنگی به دو منطقه متفاوت متعلق بدانیم. به طور کلی شکل‌گیری یک منطقه جغرافیایی همانند کارائیب، حوزه مدیترانه، شمال آفریقا و... متاثر از قرابت جغرافیایی و محاط شدن به‌واسطه ویژگی‌های طبیعی مانند قرار گرفتن در اطراف یک دره، کوه، رودخانه، دریاچه و یا دیگر خصیصه‌های جغرافیایی همچنین اضافه شدن مشترکات فرهنگی و... است که می‌تواند کیان یک منطقه جغرافیایی و متعاقبا فهم همسان از سیاست‌های اقتصادی و نظامی مشترک را قوام بخشد. ویژگی‌های جغرافیایی از این رو مهم شمرده می‌شوند که معمولا مزید بر خلق مخاطرات و فرصت‌های پیونددهنده، سرعت بخش روابط فرهنگی وسیاسی و اقوام و طوایف و ملت‌های دو سوی این خطوط طبیعی هم محسوب می‌شود. چنانکه قرارگرفتن حول یک دریا همانند کشورهای حوزه بالتیک، دریای سیاه یا دریای مانش میان بریتانیا، فرانسه و بلژیک سبب افزایش گریزناپذیر مراودات تجاری و دادوستد فرهنگی و بالطبع موضوعات امنیتی مشترک در امتداد تاریخ مدرن شده است. کافی است به تاریخ جنگ‌های بین‌المللی در سده‌های ماضی توجه کنیم تا معلوم شود کانون نبردهای نظامی با صورت‌بندی‌های جغرافیایی انطباق داشته‌اند.
● خاورمیانه به مثابه مجموعه امنیتی
البته در وقوع جنگ‌ها باید از مجموعه‌های امنیتی نیز سخن گفت که به سبب پیوندهای امنیتی یعنی آن دست از انگیزه‌های رفتار که موجب می‌شود تا کشورهایی که به دلایل سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی از یک سلسله تهدیدات واحد رنج می‌برند و یک نگرش به محیط سیاسی و امنیتی خویش دارند به قرار گرفتن هرچند ناخواسته در یک مجموعه امنیتی نیز رضایت دهند. بدیهی است که مجموعه‌های امنیتی چنانکه قاطبه اندیشمندان بدان وقوف داشته‌اند، می‌تواند نظامی (ناتو) اقتصادی(آ. سه. آن) و حتی سیاسی و فرهنگی همانند اتحادیه اروپایی متشکل از مناطق گوناگون در قاره اروپا باشد. از آنجا که پیش‌کشیدن مفهوم منطقه نهایتا به مقصود تجزیه و تحلیل روابط بین‌المللی معنا می‌یابد، پوشیده نیست که مجموعه‌های امنیتی را نیز که اول بار اصحاب مکتب مشهور به «کپنهاگ» مطرح کردند، به واقع باید برآمده از شکل‌گیری مناطق جغرافیایی فهمید. به همین دلیل است که باری بوزان، صاحب اصلی نظریه مزبور «مجموعه‌های امنیتی منطقه‌ای» را با تاکید اکید به واژه «منطقه» به کار برده است اما با کم‌دقتی بی‌نظیری گمان می‌برد که منطقه به معنی شبه‌سیستم مشخصی از روابط امنیتی بین مجموعه‌ای از کشورهاست که از نقطه نظر جغرافیایی به یکدیگر نزدیک باشند. درست است که امنیت و امنیت ملی را بدون توجه به ماهیت چسبناک آن با کشورها هنوز به دشواری می‌توان در روابط بین‌المللی به کار برد (البته هستند ناظرانی که شتابزده با مشاهده تغییراتی در زمینه‌های اقتصاد نظام جهانی و جهانی شدن‌های اقتصادی از پایان عصر کشور- ملت‌ها سخن می‌گویند و تصور می‌کنند که مطالعات امنیتی نیز باید به واحدهای کوچک‌تر از ملت حتی بزرگ‌تر از ملت‌ها هم توجه نشان دهد) اما فروکاستن مشکل امنیت به کشورهای مجاور در رهگذر درک منطقه به مثابه «موجودیت امنیتی» و تعریف منطقه به واسطه شکل‌بندی‌های امنیتی به واقع بدفهمی مفهوم کاربردی منطقه و خلط غیرضروری امنیت و منطقه است. از سویی، پروفسور باری بوزان به درستی فرض می‌گیرد که «مجموعه‌های امنیت منطقه‌ای» صرفا گویای نگرشی تحلیلی است و نباید در پهنه گیتی به دنبال عینیت مادی آن بود. بنا به همین فرض است که الصاق «مجموعه‌های امنیتی» و «منطقه» (چنانکه گفتیم مفهومی مادی و عینی است) تحت عنوان «مجموعه‌های امنیتی منطقه‌ای» نقض‌غرض و تناقض‌گویی است. در جهت رفع این مشکل در این مقاله میان دو مفهوم «مجموعه‌های امنیتی» و «منطقه» قائل به تمایز می‌شویم و می‌کوشیم خاورمیانه را نه در بستر منطقه که مجموعه امنیتی و لاجرم پویش‌های آن را نیز در همین داربست تحلیل کنیم.
● از منازعه هویتی تا رقابت سرزمینی
لفظ خاورمیانه اگر نخستین بار از سوی دریانورد آمریکایی «آلفرد تایر ماهان» در آستانه سده بیستم با مقاله‌ای در نشریه «نشنال ریویو» با عنوان «خلیج فارس و روابط بین‌الملل» به کار برد و پیشنهاد داد تا ایالات متحده در قامت بزرگ‌ترین قدرت دریایی روزگار منافع فرامنطقه‌ای خود را نسبت به کشورهای حاشیه خلیج فارس که از رهگذر دریای عمان به اقیانوس هند راه می‌یابند و در حفاظت از منافع جهانی آمریکا و چشمداشت قدرت‌های دریایی مهم شمرده می‌شوند سیاست واحدی اتخاذ کند اما شکل‌گیری مجموعه امنیتی خاورمیانه آشکارا در نیمه سده بیستم و همگام با تولد اسرائیل معنا گرفت. پویش‌هایی که کشورهای این مجموعه به واسطه مسائل امنیتی مشابه همانند نزاع عقیدتی میان اسلام و صهیونیسم از یک جانب که دوره زمانی ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۷ را در بر می‌گیرد و همچنین نزاع سرزمینی با شکست اعراب از اسرائیل در جنگ شش روزه و از کف دادن سرزمین‌های سوریه و مصر و فلسطین تعریف می‌شود، در حقیقت گویای گذار از نبرد ایدئولوژیک به نبرد سرزمینی یا به بیان دیگر گذار از آرمان‌گرایی به واقع‌گرایی بود. اما آنچه در این میان مهم به نظر می‌رسد، محوریت منازعه اعراب و اسرائیل به مثابه عیار تشخیص مجموعه امنیتی خاورمیانه است. چنانکه بسیاری کوشیده‌اند کشورهای عرب شاخ آفریقا همانند سودان و لیبی و الجزایر و حتی تونس و مراکش را با توسل به پیوندهای کم و بیش قومی و مذهبی و جای داشتن در کانون تحولات اسرائیل و اعراب به مجموعه امنیتی خاورمیانه ارتباط دهند. چنانکه معمر قذافی فلسطین را جزء جدایی‌ناپذیر جهان عرب می‌دانست و سلطان‌نشین مراکش، فلسطین را بازتاب هویت عربی خود قلمداد می‌کرد. بی‌شک آرای پان‌عربی که نغمه‌های آن از دهه دوم قرن بیستم به گوش می‌رسید، نقش مهمی در تشکیل خاورمیانه‌ عربی همچون زمینه پیوستگی‌های امنیتی ایفا کرد. نقشه اتحاد ممالک عربی را ملک فیصل طرح کرد و می‌خواست اتحادیه‌ای از کشورهای سوریه و فلسطین و شرق اردن و حجاز به ریاست خود تشکیل دهد. در همان حال که رقابت‌های دو خاندان هاشمی و سعودی دشمنی‌ها و رقابت‌های ابتدایی را در خاورمیانه تشکیل داد، حمایت بریتانیا از شیوخ عربی تا بدان جا رفت که در دهه ۱۹۳۰ از شایعه خلافت اسلامی با مرکزیت قدس یا مکه و با خلافت مصطفی کمال پاشا یا عباس حلمی پاشا قوت گرفت. نکته مهم و مغفول ماجرا تغییر شکل مجموعه امنیتی خاورمیانه پس از تحولات ۱۹۶۷ و سیر رویدادها به سوی منازعه سرزمینی و نه ایدئولوژیک با اسرائیل بود.
پیمان صلح مصر و اسرائیل و توافق مادرید و صلح اردن و اسرائیل و از طرفی انحلال شوروی و پدیداری جماهیر آسیای مرکزی و گرایش ترکیه به هویت اروپایی کمپ ایدئولوژی ضد صهیونیستی را درهم پاشید. مغرب، تونس، مصر و اردن زودتر از دیگران به صلح با اسرائیل تن دادند. دهه ۹۰ ماه عسل کشورهای حاشیه خلیج‌فارس با جلوداری قطر و عمان در تنش‌زدایی با اسرائیل بود. گسترش مراودات تجاری این کشورها با اسرائیل و همکاری‌های نظامی ترکیه و اسرائیل سمت وسوی رقابت‌های ملیتی و گاه طایفه‌ای را به سوی رقابت در نزدیکی بیشتر با اسرائیل سوق داد به طوری که اتحادیه عرب به طرز حیرت‌انگیزی لحن بیانیه‌های خود را خطاب به اسرائیل ملایمت بیشتری بخشید. به هر حال با توجه به ساختار امنیتی شناور خاورمیانه به وضوح پیداست که هم اکنون خاورمیانه عربی از پیگیری منازعات ایدئولوژی به سمت منازعه سرزمینی حرکت منطقی را آغاز کرده است. بنابراین نباید از مذاکره سوریه و اسرائیل پیرامون بازپس‌گیری بلندی‌های جولان و احتمال مماشات سوریه علوی با اسرائیل صهیونیست شگفت زده شد. همان طور که مصر و عربستان و اردن رقابت‌های رهبری بر جهان عرب مقابل را به دور انداخته‌اند و رهبری کشورهای خود را در رقابت بر سر نزدیکی و همکاری فزاینده با اسرائیل پیشه ساخته‌اند. اگر تا پیش از نبرد ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل که به نقطه عطف تغییر مسیر از ایدئولوژی و آرمان‌گرایی به منافع ملی و واقع‌گرایی تعبیر می‌شود، اعتقاد به اصالت ایدئولوژی‌های اسلام‌گرایی و پان‌عربیسم باور داشت که باید جنگ را تا پیروزی ادامه داد، اکنون معامله در بستر واقع‌گرایی ممکن و حتی ضروری می‌نماید. مجموعه امنیتی خاورمیانه از شبه‌قاره هند تا شمال آفریقا به ده‌ها منطقه تقسیم شده و هریک خود را به منافعی جدای از نتیجه مناقشه اعراب و اسرائیل پایبند می‌دانند.
نباید از نظر دور داشت که هر روز امکان تبدیل شکل مناقشه سرزمینی کنونی به رقابت‌های کشور- ملتی چنانکه در دیگر نقاط جغرافیایی و دیگر مجموعه‌های امنیتی جهان وجود دارد، افزایش می‌یابد. روزی که اسرائیل و فلسطین و سوریه و اردن در کنار هم شروع به رقابت‌های اقتصادی و سیاسی کنند. بازار مشترک اعراب و اسرائیل همان آرزوی دیرینه اسرائیل که دهه ۱۹۹۰ را در پی تنش‌زدایی‌های سریالی اعراب و اسرائیل تسخیر کرده بود، واقعیت ببخشد. ایالات متحده و متحدان اروپایی آن به سبب منافع تاریخی و پایگاه‌های خاورمیانه‌ای خود سرتاسر قرن بیستم را در کنار مجموعه امنیتی خاورمیانه به سر بردند در حالی که عضوی از منطقه جغرافیایی شامات و مدیترانه محسوب نمی‌شدند. بدیهی است که در صورت عبور از آرمان‌گرایی مبتنی بر ایدئولوژی و سیاستگذاری بر شالوده منافع جمعی منطقه‌ای این بازیگران فرامنطقه‌ای ناچار به خروج از زدوبندهای امنیتی منطقه خواهند بود. دستور کار صلح اسرائیل و فلسطین، برقراری صلح سوریه و اسرائیل و نقش‌آفرینی روزافزون اردن و عربستان این واقعیت نزدیک را هر آیینه نزدیک‌تر نیز می‌کنند.
دیاکو حسینی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید