جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

امنیت خلیج فارس نیازمند الگوی نوین همکاری منطقه ای


امنیت خلیج فارس نیازمند الگوی نوین همکاری منطقه ای
در پایان قرن بیستم و در آغاز هزاره سوم، «امنیت» بیش از هر زمان دیگری مورد توجه واقع و به ابعاد گوناگون آن توجه شده است، مفهوم امنیت هم در سطوح فردی، جمعی و هم ملی، منطقه ای و جهانی مطرح می گردد و گفتمان امنیت، منزلت و جایگاه و حساسیت خاص و مسلطی نسبت به دیگر رویکردها کسب کرده است. در مقوله امنیت برداشت های متعددی وجود دارد، ولی از مسائل سیاسی، نظامی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تا موضوعات مذهبی و زیست محیطی موردتوجه قرار گرفته است.
وجود تهدیدهای گوناگون ، لزوم ایجاد حداکثری امنیت ، وابستگی های متقابل ، منافع مشترک و دهها عنصر دیگر، سبب می شود بسیاری از کشورهای جهان درپی تأمین امنیت خود رویکرد جمعی را انتخاب کنند که بر این اساس سازمانهای متعدد و متفاوتی شکل گرفته است. بسیاری از تهدیدات امروزی، جنبه فراملی پیدا کرده و توجه به این رویکرد نیز به طور فزاینده ای بسط یافته است، در برابر مواجهه با خطرها یا تهدیدهای مشترک، کشورهای جهان به ایجاد اتحادیه های نظامی- امنیتی اندیشیده اند.
● همکاریهای منطقه ای:
امنیت را می توان از سه رویکرد مورد بررسی قرار داد:
۱) رویکردهای ملی،
۲) رویکردهای منطقه ای
۳) جهانی، هر یک از این سطوح و رویکردها به گونه ای با دو رویکرد دیگر در تعاملند. در زمینه امنیت منطقه ای، دو برداشت متمایز وجود دارد:
▪ اولین برداشت که می توان آن را «برداشت محصور» نامید ارایه گر چنین نظریه ای می باشد که بسیاری از مسایلی که کشورها، بویژه کشورهای جهان سوم، با آن روبرو هستند طبیعتی منطقه ای دارند که می توانند با روش منطقه ای حل شوند.
▪ دومین برداشت که می توان آن را «برداشت سیستمی» نامید، مرزی بین امنیت منطقه ای و جهانی نمی شناسد. برعکس امنیت منطقه ای را به عنوان سطحی بین دو سطح ملی و جهانی و در تعامل با آن دو می بیند.
«باری بوزان» که همواره در تفکرات خود در جست وجوی این سطح میانه می باشد، در تعریف خود از امنیت چنین می گوید:
«هرگونه تلاشی برای مطالعه امنیت، با مسأله «تور یکپارچه» روبرو می شود.»
او امنیت را پدیده ای نسبی می داند، وی معتقد است امنیت واحدی جهت انعکاس توانایی ها و حاوی تمایلات و ترسهای موجود در طرف دیگر میباشد که در تعامل آن قرار دارد. از این جهت بررسی امنیت ملی یک کشور را نمی توان بدون درنظر گرفتن مقتضیات حاکم بر الگوی بین المللی امنیت که نوعی وابستگی متقابل را دربردارد، امکان پذیر دانست.
«بوزان» سطوح امنیتی خود را برای برداشت امنیت طرح می کند و می گوید که برای درک امنیت یک سطح، بررسی دو سطح و رویکرد دیگر لازم است. او سه سطح پیشنهاد می کند:
سطح بالا، سطح میانه و سطح پایین که به ترتیب معرف سطوح بین المللی و منطقه ای و ملی هستند.
ازنظر وی امنیت منطقه ای زیر ساخت امنیت بین المللی است. در همکاریهای منطقه ای هر دولت ملی، باید بتواند ارزیابی صحیحی از میزان توانایی های داخلی و خارجی خود داشته باشد و در راستای تحقق آن، علل و عوامل تهدیدهای بالقوه و بالفعل در داخل مرزها و نیز فراسوی مرزها را مورد شناسایی قرار دهد و طبیعی است همکاریهای منطقه ای در قالب ارزیابی درست توانمندیها و شناخت علل و بروز تهدیدها به وقوع می پیوندد.
این یک حقیقت است که منافع ملی که در هر منطقه ای به عنوان الزامات آن منطقه عمل می کند، ائتلاف برای حفظ منافع منطقه را در دنیای سیاسی جدید، الزام آور می سازد. از منظر چنین انگیزه های جهانی و ضروریات منطقه ای است که حل و فصل مناقشات سرزمینی، مقدمه ای برای دست یابی به نوعی منطقه گرایی است که مناسب الگوی ژئوپولیتیک نوین جهانی شده است.
● اهمیت منطقه خلیج فارس و مسایل امنیتی آن:
منطقه خلیج فارس باتوجه به برخی ویژگی های منحصر به فرد خود، یکی از مناطق استراتژیک و ژئوپولیتیک دنیا محسوب می شود و از قرنها پیش از زمان تمدن بین النهرین بعنوان یک آبراه مهم تجاری و نظامی اهمیت ویژه داشته است.
از زمانهای قدیم تاکنون، هیچ دریایی به اندازه خلیج فارس مورد توجه اقوام و ملل جهان نبوده و این همه وقایع و حوادث شگرف بر صحنه آن رخ نداده است. تاریخچه کشورهای سواحل خلیج فارس داستان کشمکش ها و رقابت هایی است که بس دلکش و درعین حال عبرت انگیز می باشد.
منطقه خلیج فارس یکی از منابع اصلی تأمین انرژی جهان به شمار می رود و نقش ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیکی در بوجود آمدن نظم جهانی درحال ظهور داشته است. ژئوپولیتیک خلیج فارس، در طول قرون گذشته دچار تغییر و تحول شده که عمدتاً این تغییر و دگرگونی به مبادله قدرت در منطقه خلیج فارس برمی گردد. بنابراین موضوع «امنیت» در این مناطق بسیار مورد توجه بازیگران منطقه ای و جهانی بوده و خواهد بود. به گونه ای که در ملاحظات استراتژیک جهانی امنیت این منطقه به عنوان یک قلب زمین جدید می تواند مصداق داشته باشد.
جدا از مسائل ناشی از رقابت های نفتی کشورهای بزرگ، منطقه خلیج فارس در دهه های قرن بیستم شاهد رخدادها و تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی گوناگونی بوده است. از جمله دو جنگ جهانی اول و دوم و آثار و پیامدهای ناخوشایند آن، شکل گیری نظام دو قطبی پس از جنگ جهانی دوم و رقابت شدید دو ابرقدرت آمریکا و شوروی در خلیج فارس، کسب استقلال کشورهای منطقه در فاصله سال های بین دو جنگ جهانی و پس از آن، تدوین و اعلام دکترین های ترومن، آیزنهاور، نیکسون، کارتر، برژنف، ریگان، کلینتون و بوش که هدف اجرایی آنها عمدتاً متوجه کشورهای خاورمیانه و خلیج فارس بوده است. ترتیبات امنیتی منطقه در طول قرن بیستم، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تحولات سیاسی- اجتماعی ناشی از آن در خاورمیانه، تشکیل نیروی واکنش سریع آمریکا و عملکردها و عکس العمل های مربوط، شکل گیری شورای همکاری خلیج فارس و آثار منطقه ای آن، وقوع جنگ تحمیلی هشت ساله صدام علیه ایران، تجاوز نظامی عراق به کویت و نتایج سیاسی و نظامی آن، شکل گیری نظم نوین جهانی پس از بحران دوم خلیج فارس و حمله آمریکا به افغانستان و عراق به عنوان نقطه عطفی در عرصه سیاست های منطقه ای و بین المللی محسوب می گردد.
ساختار امنیتی خلیج فارس از دهه ۱۹۲۰ که انگلستان منطقه را زیر چتر امنیتی خود درآورد تا افول اقتصادی انگلستان و عقب نشینی از منطقه خاورمیانه در اوایل ۱۹۷۰میلادی و واگذاری عرصه به دیگران، و ایجاد زمینه تدریجی نفوذ ایالات متحده آمریکا در منطقه خلیج فارس و شکل گیری پیمانها و دکترین های منطقه ای تا فصل جدید مناسبات امنیتی، نتوانستند در تامین کامل و تضمین امنیت در منطقه خلیج فارس موفقیتی را به دست آورند.
سیستم کنونی امنیتی آمریکا در خلیج فارس که آمادگی و تداوم حضور نظامی در منطقه و در ظاهر بر جلوگیری از بروز جنگ بزرگ و مبارزه با تروریست مبتنی است عملا منافع و امنیت کشورهای عربی خلیج فارس برای دولت آمریکا در اولویت نبوده است و استراتژی آمریکا در بلندمدت براساس واقعیت های گریزناپذیر منطقه، ناتوان از ایجاد ثبات و تامین امنیت در خلیج فارس است.
تداوم طولانی مدت حضور این نیروها خود تبدیل به منشا بالقوه تنش و عدم امنیت منطقه شده است و اکثر طرح های ایجاد ساختار امنیتی در منطقه به دلایل مختلف در پدید آوردن موازنه و امنیت در منطقه ناکام و ناموفق بوده اند و به مرور زمان مشخص شد این طرح های امنیتی مقطعی است و به معنای یک چارچوب قطعی نمی باشد و معمولا با فروکش کردن بحران، در عمل این طرح ها از مضمون اساسی خود خارج می شوند.
در نگرش بر وضعیت امنیتی منطقه ملاحظه می گردد که کشورهای عرب کوچک خلیج فارس بدون کمک غرب و بالاخص آمریکا قادر به دفاع از خود نیستند و باتوجه به نقش آمریکا در آزادسازی کویت، این کشورها بیشتر در چارچوب نظرات واشنگتن وارد طرح های امنیتی در منطقه شدند که آثار و شواهد نشان می دهد این نوع الگوی همکاری امنیتی شکننده و فاقد کارایی لازم می باشد.
با عطف توجه به سازمان امنیت و همکاری در اروپا به این نتیجه می رسیم که بسط هنجارهای مشترک در بین اعضاء به شکل گیری ماهیت واحدی منجر شد که اعضای این سازمان را به میزان زیادی به یک جماعت امنیتی تبدیل ساخت و به زعم همین ویژگی منجر شد تا پایان جنگ سرد در این منطقه در قالب مسالمت آمیزی به پایان خودش برسد و پس از جنگ سرد کشورهای این منطقه مدلی عینی مبنی بر همکاری و انسجام را اتخاذ نمودند که اگر نمی بود تأثیرات ناشی از این الگو این روند طبعا به صورت خشونت و واگرایی رخ می نمود.
سؤال اینجاست با توجه به وضعیت اروپای جنگ زده، گسسته و قطبی شده و درگیر معضلات پیچیده و گسترده، چرا این کشورها علیرغم اختلافات شدید پس از جنگ جهانی- که طبعا اختلافات آنها بسیار شدیدتر از اختلافات موجود در میان کشورهای منطقه خلیج فارس بود- در معادلات امنیتی به یک دیگر نزدیک و هم سو شدند، ولی کشورهای منطقه خلیج فارس نتوانستند به یک دیگر اعتماد و به تصور و تلقی مشترکی دست یابند و امنیت منطقه را خود برعهده گیرند. حتی با پیدایش شورای همکاری خلیج فارس، این شورا نیز نتوانست در تقویت و ثبات در منطقه تأثیرگذار باشد و دولت های عضو شورا از بکارگیری عناصر لازم جهت برقراری امنیت منطقه ناتوان است.
در مجموع می توان گفت براساس شواهد تاریخی و ریشه یابی مسائل، عامل اصلی بحران ساز در منطقه خلیج فارس بیگانگان بوده اند و در نتیجه کشورهای حاشیه خلیج فارس نمی توانند به الگوهای طراحی شده غرب اکتفا کنند و نیازمند بازنگری در این مبحث هستند.
● لزوم شکل گیری «سازمان همکاری امنیتی خلیج فارس» و الزامات آن
تهدیدات بالقوه برای امنیت ملی کشورهای منطقه، رفع اختلافات مرزی و ارضی، تأمین امنیت در آب های خلیج فارس، مبارزه مشترک با تروریسم و جرائم سازمان یافته فراملی، وجود کانون های بحران در منطقه، ایجاد امنیت روانی، اشتراکات فرهنگی، دینی و تاریخی، حفاظت از منافع ملی، حفظ تمامیت ارضی، مبارزه با موادمخدر، تبادل اطلاعات و تجربیات امنیتی، ایجاد هماهنگی مبارزه با دزدی ها و ناامنی های دریایی، کاهش هزینه های نظامی و اطلاعاتی و دفاعی، مبارزه با مهاجرت های سازمان یافته و ترددهای غیرمجاز اتباع کشورهای ثالث، ثبات سیاسی و امنیتی و اجتماعی و حتی زیست محیطی، همکاری های پلیسی، ممانعت از درگیری های بعدی، عملیات هم زمان علیه اخلال گران و قاچاقچیان در آب های مشترک و بین المللی، مبارزه با قاچاق انسان و سلاح، تدوین استراتژی امنیتی منطقه خلیج فارس و رفع بحران های موجود، و ده ها عنصر و عوامل دیگر منطبق بر تأمین اهداف اساسی، بستر ایجاد و تحقق سازمان همکاری منطقه ای در بین کشورهای حاشیه خلیج فارس میباشد. هرچند ممکن است در مبارزه با تهدیدات مشترک، برخی از مصادیق تهدیدات متفاوت باشد ولیکن اساساً فعل مشترک مورد نظر همه این کشورها در رفع تهدیدها و ایجاد امنیت با ثبات و پایدار و در چارچوب اهداف پیش بینی شده خواهد بود.
همکاری منطقه ای در خلیج فارس ایجاد فرصت مناسبی برای تحقق نیازمندیهاست که ناظر بر توان مندی نظام های سیاسی میباشد و شناسایی کانون های تهدیدزای تازه و جلوگیری از واگرایی و نزدیک کردن دیدگاهها و ممانعت از سوءظن نخبگان و دولتمردان و سیاست مداران کشورهای منطقه به یک دیگر در قالب چنین همکاری محقق خواهد شد، در این حالت کشورهای منطقه ضمن درک نیاز یکدیگر به زندگی در امنیتی مولد خود، عوامل، موانع و گسست های موجب افتراق و واگرایی را به حداقل می رسانند.
کشورهای منطقه در شرایطی به یک الگوی همکاری منطقه ای و تعامل سازنده خواهند رسید که دید و منافع مشترک داشته باشند و در امنیت منطقه ای هر یک از بازیگران براساس توانمندی های خود مبادرت به همکاری امنیتی نمایند. ورود عناصر مداخله گر و ناهمگون به سیستم منطقه تداوم مناقشات را در پی خواهد داشت. کماکان که بدین شکل بوده است.
ترتیبات امنیتی جامع در منطقه خلیج فارس، اگر بر مبنای تنش زدایی و حرکت در مسیر تقویت اعتماد شکل بگیرد و دفاع از صلح و امنیت خلیج فارس در درجه نخست در حوزه مسئولیت و از جمله وظایف کشورهای این منطقه و همکاری حقیقی همسایگان قرار گیرد، مناسبات تازه در خلیج فارس پدید خواهد آمد که از درگیری و جنگ جلوگیری و از منافع مشروع همه کشورهای این منطقه حمایت، و در عین حال از باج خواهی و سلطه طلبی قدرتهای خارجی جلوگیری کند. نظام امنیتی جمعی با خواست منطقه و با شرکت تمامی کشورهای ساحلی، می تواند جایگزین مناسبی برای نظام های امنیتی از جمله نظام امنیتی آمریکا در منطقه باشد و چارچوبی را فراهم می آورد که بوسیله آن امنیت به عنوان یک عامل غیرقابل تفکیک در میان کشورهای ذیربط شکل می گیرد و بدین صورت به امنیت غیرقابل تفکیکی دست یابند. طبعاً دوام چنین نظام امنیتی به این امر وابستگی تام دارد که همه آنها بخواهند و بتوانند علیه هر کشور عضوی که ناقض امنیت و ثبات منطقه باشد، بطور جدی و بدون هرگونه ملاحظات سیاسی و غیره، عکس العمل مناسب نشان دهند.
اگر چنین نظامی در منطقه شکل پیدا کرده بود جنگ هشت ساله صدام علیه جمهوری اسلامی ایران؛ حمله صدام به کشور کویت و در نهایت حمله آمریکا و متحدانش به عراق صورت نمی گرفت و خلیج فارس در طول چند دهه این همه دچار بحران و تنش نمی گردید و حضور مستمر نظامیان کشورهای خارج از منطقه در آبها و کشورهای منطقه خلیج فارس شکل نمی گرفت و هزینه های جبران ناپذیر انسانی و مخارج کلان در این روند، بر دوش مردم منطقه نمی گذاشت.
در حقیقت نقشه امنیتی آینده خلیج فارس با حضور و اراده کشورهای منطقه، چشم انداز روشنی را خواهد داشت و یک الگوی امنیتی جدید بصورت بالفعل و بالقوه و در درازمدت با هویتی متعالی و مشترک بصورت یک واحد مؤثر و منسجم و در تعامل، موضوعات و نگرانیها و معضلات و چالش های امنیتی منطقه را دنبال و استراتژی نوینی را طرح ریزی نماید.
مدیریت امنیت منطقه ای با خوداتکایی منطقه ای، و مکانیزم های کنترل کامل محیط جغرافیایی نیازمند تنظیم رویه و شیوه کارآمد موفق جدید و بازاندیشی مفاهیم و ادبیات حاکم، که بیانگر نقطه عطف عمده ای در زمینه امنیت منطقه ای باشد، خواهد بود.
طبیعی است پدیده همکاری در منطقه خلیج فارس به دلیل اهمیت ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک بودن این منطقه بصورت مستقیم و غیرمستقیم به گستره بین المللی نیز تسری و در قلمرو جهانی نیز تأثیر خواهد گذاشت و قابلیت و توان بالقوه آن در شرایط و مقتضیات مختلف توان اثربخشی دارد.
مجید آقابابایی(طاقانکی)
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید