جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

تجدد آمرانه و ناکامی «دولت ملی»


تجدد آمرانه و ناکامی «دولت ملی»
کتاب «تجدد آمرانه – جامعه و دولت در عصر رضاشاه»(۱) که تورج اتابکی آن را گردآوری و تالیف و مهدی حقیقت‌خواه آن را ترجمه کرده است، به‌دلایل ناکامی فرآیند مدرنیزاسیونی که رضاشاه در ایران آغاز کرد می‌پردازد. در این کتاب، شرایط مدرنیزاسیون در ایران با اصلاحات آتاتورک در ترکیه مقایسه و بر اساس آن کوشش می‌شود ابعاد مختلف مدرنیزاسیون آمرانه در دو کشور بررسی شود. ایران و ترکیه قرن نوزدهم و سال‌های نخست قرن بیستم شباهت‌های متعددی به هم دارند و کم‌وبیش از طریق تجربه‌های مشابهی به ضرورت روند نوسازی و تجدد پی‌بردند. تورج اتابکی در کتاب خود می‌کوشد زمینه‌های نظری و تاریخی شکل‌گیری مدرنیزاسیون آمرانه در این دو کشور همسایه را بررسی و کامیابی‌ها و ناکامی‌های هریک را به‌تفکیک نشان دهد.
آنچه از مقطع انقلاب مشروطه در ایران، آرمان انقلابیون بوده است تشکیل دولت ملی(nation-state)در کشورمان است. دولت‌های ملی با موجودیت و تبلور اجتماعی مفهوم جدیدی به نام «ملت» همراه هستند. در عام‌ترین تعریف، ملت یک مجموعه‌ بزرگ انسانی است که در یک پهنه جغرافیایی و تحت یک مدیریت سیاسی اداره می‌شود. در این یادداشت کوشش می‌شود با توجه به نظریه‌های دولت ملی، ناکامی مدرنیزاسیون رضاشاه در ملت‌سازی از دیدگاه نظری نشان داده شود.
● تکوین دولت ملی
دولت ملی مشروعیت حاکمیت را از «خدا» یا «خون» می‌گیرد و به پدیده‌ تازه‌ای به نام «ملت» می‌دهد. به‌عبارت دیگر، در دولت ملی، حاکمیت بر اثر دودمان یا عطیه‌ الهی مشروعیت نمی‌یابد، بلکه ملت از طریق «قانون» حاکمیت را مشروع و محدود می‌‌شود. دو فرآیند در تشکیل دولت ملی وجود دارد: نخستین فرآیند انسجام درونی یک جمعیت خاص در یک پهنه جغرافیایی – سیاسی و فرآیند دوم انطباق یک پهنه‌ فرهنگی (یعنی مجموعه‌ای از تداوم تاریخی، قهرمانان ملی، ارزش‌های ملی، زبان ملی، بناها، فولکلور، حافظه‌ تاریخی، آداب و رسوم مشترک و تابوها و توتم‌های مشترک) با این جمعیت خاص است.
برای شکل‌گیری دولت ملی باید شاهد وجود مولفه‌های مشترک فرهنگی- قومی برای شکل‌گیری ملت و مولفه‌های مشترک سیاسی جغرافیایی برای شکل‌گیری دولت باشیم.
دولت‌های ملی به‌عنوان شکل جدیدی از دولت، نخستین‌بار با انقلاب‌های دمکراتیک اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم پدیدار شدند. موج دوم تشکیل دولت‌های ملی، در پی جنگ اول جهانی و سقوط امپراتوری‌های عثمانی و اتریش ـ مجار پدید آمد. سومین موج ملت‌ - دولت‌سازی در پی جنگ دوم جهانی و فروپاشی قدرت‌های استعماری رخ دارد. و بالاخره موج چهارم نیز به دنبال فروپاشی اتحاد شوروی و بلوک شرق پدیدار شد.(۲)
● تطور تاریخی و نظری مفهوم «ملت»
اصطلاحاتی مانند ملت، کشور، سرزمین و دولت در متون غیرتخصصی اغلب مترادف یکدیگر به‌کار می‌روند و منظور از آن قلمرو یا مردمانی است که تحت حاکمیت یک دولت قرار دارد. در زبان انگلیسی این اصطلاحات معانی دقیقی دارند اما در گفتار و نوشتار به‌جای هم به‌کار می‌روند. واژه‌ انگلیسی «ملت» ریشه در واژه‌ لاتین nt دارد که دارای معانی زیر است:(۳)
‌ زاده‌شدن، زایش،
‌ الهه‌ باروری
‌ یک نژاد، تبار، نوع،...
‌ قبیله، یا هر مجموعه‌ای از افراد (با بار تحقیرکننده)؛ یا
‌ یک ملت یا مردم
واژه‌ ترکیبی ntin برمبنای اسم مفعول nt us ساخته شده که معنی آن «زاده‌شدن» است. بنابراین ارتباط نزدیکی با واژه‌ انگلیسی native و ارتباط دورتری با واژه‌ انگلیسی kin دارد. این واژه مشتق مشترکی از ریشه‌ هندی ـ اروپایی gen است. اما پیدایی مفهوم ملت در ادبیات سیاسی و کوشش برای تبیین سیاسی این مفهوم و تبیین سیاسی بر اساس آن به قرن‌های اخیر برمی‌گردد. متفکران چپ‌گرا، در مورد خاستگاه ملت دو نظرگاه متفاوت دارند. از یک منظر، ایده «ملت» برخاسته از جماعت‌های تاریخی است و اشاره به ویژگی‌های این جماعت‌ها دارد. از منظر دوم، ایده‌ «ملت» یک مخلوق سیاسی است که نظم سرمایه‌داری ایجاد کرده و پیوندی با جماعت‌های کوچک قدیمی ندارد. ایده‌های بلشویکی در مورد ملت در نظرات کارل کائوتسکی ریشه دارد. در این میان، مهم‌ترین نظر مربوط به استالین است که دولت ملی را حاصل وجود مولفه‌های زیر می‌دانند: (۴)
۱) اجتماع باثبات و پیوسته
۲) زبان مشترک
۳) قلمروی مشخص
۴) پیوستگی اقتصادی
۵) جوهر جمعی
همین دیدگاه، مبنای نظری تشکیل دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال‌های پس از انقلاب اکتبر بود. در مقابل، روزا لوکزامبورگ، استقلال ملت‌ها در چارچوب یک دولت را راه‌حل مسائل قومی نمی‌دانست. مفهوم ملت در نزد گرامشی ارتباط نزدیکی با چارچوب ایتالیایی نظریات وی قرار دارد. گرامشی با مطالعه‌ رابطه‌ دولت و جامعه‌ مدنی تلاش کرد چگونگی ساختن ملت را توضیح دهد. در آن سال‌ها، ایتالیا محل مردمی بود که نسبتا فقیر بودند و نخبگان روشنفکر نیز درکی از افق‌های فرهنگی مردم عادی نداشتند. (۵) از سوی دیگر، در نظر برونو بائر، ملت حاصل جمع ویژگی‌های تجربی نظیر زبان، قلمرو و یا آداب و رسوم،... نیست. برونو بائر دو ویژگی برای ملت قائل بود: وحدت اجتماعی و گوهر ملی. گوهر ملی مجموعه تمایلات فکری و فرهنگی است که مشخصه افرادی است که متعلق به یک ملت هستند. توصیفی که برونو بائر به دست می‌دهد در مورد ظهور مجدد گرایش‌های ملی‌گرایانه در اروپای شرقی، پس از فروپاشی، و به طور خاص، در مورد یوگسلاوی سابق صدق می‌کند. به‌نظر وی، ملت‌هایی که مدت زمان طولانی تحت سلطه‌ دیگران زندگی می‌کنند فاقد شعور اجتماعی ملی ویژه‌ خود هستند و برای آنها ملیت ابزاری برای مبارزه طبقاتی علیه طبقه مسلط است.
● خاستگاه دولت‌های ملی
خاستگاه و تاریخ اولیه دولت‌‌های ملی مورد بحث و اختلاف‌نظر میان متفکران مختلف است. یکی از مسائل مهم نظری این است: «ملت» یا «دولت ملی»، کدام‌یک زودتر پدیدار شده‌اند؟ برای ناسیونالیست‌ها نخست ملت وجود دارد و سپس جنبش‌های ناسیونالیستی پدیدار می‌شود تا نماینده تقاضای مشروع ملت برای حاکمیت باشد و دولت ملی حاصل این مبارزات ناسیونالیستی است. در مقابل، برخی «نظریه‌های مدرنیزاسیون» هویت ملی را تاحدود زیادی حاصل سیاست دولت در وحدت‌بخشیدن و مدرن‌ساختن دولت از قبل موجود می‌دانند. اغلب نظریه‌ها دولت‌های ملی را پدیده‌ اروپای قرن نوزدهم می‌خوانند که با تحولاتی مانند گسترش سواد و رسانه‌های گروهی اولیه تسهیل شد. (۶) اریک هابسبام معتقد است، شکل‌گیری دولت در فرانسه مقدم بر تشکیل ملت فرانسه است. بنا‌ به ‌نظر هابسبام، در فرانسه این دولت بود که ملت فرانسه را ساخت؛ نه ناسیونالیسم فرانسوی که در اواخر قرن نوزدهم و هنگام واقعه‌ دریفوس پدید آمد. در سال ۱۷۸۹، هنگام انقلاب فرانسه تنها نیمی از مردم فرانسه تا حدودی فرانسوی صحبت و بین ۱۲‌تا‌۱۳ درصد این مردم فرانسه را خوب صحبت می‌کردند. به‌همین‌ترتیب، در جریان وحدت ایتالیا، شمار افرادی که به زبان ایتالیایی صحبت می‌کردند حتی کم‌تر بود. براساس نظریه‌ هابسبام، خدمت وظیفه‌ اجباری و قوانین جمهوری سوم در دهه ۱۸۸۰ در مورد آموزش عمومی شکل‌گیری هویت ملی را تسهیل کرد. بندیت اندرسن می‌گوید که ملت‌ها، «اجتماعاتی خیالی» هستند؛ اعضای آن احتمالا نمی‌توانند همدیگر را بشناسند، و دلایل اصلی ناسیونالیسم و خلق اجتماعات خیالی کاهش دسترسی طبقات ممتاز به زبان‌های خاص نوشتاری (مانند لاتین) و نیز جنبش برای حذف ایده‌های حاکمیت الهی و سلطنت و علاوه بر آن ظهور چاپ و اختراع مهم گوتنبرگ است. نظریه‌هایی که دولت ملی را برخاسته از حرکت دولت‌ها می‌دانند، بر تعداد مشخصی از دولت‌ها مانند فرانسه، یا رقیب آن انگلستان توجه می‌کنند. این دولت‌ها از مناطق مرکزی گسترش یافتند و وجدان ملی و احساس هویت ملی («فرانسوی‌بودن»، «انگلیسی‌بودن»، متعلق به یک کشور خاص بودن) را تکوین و توسعه دادند. با این همه، برخی دولت‌های ملی، مانند آلمان یا ایتالیا، دست‌کم تا حدودی در نتیجه مبارزات سیاسی ناسیونالیست‌ها در خلال قرن نوزدهم پدیدار شدند. در این دو مورد، قلمروی سرزمین پیش از آن در میان دولت‌های دیگر تقسیم شده بود که برخی بسیار کوچک بودند. احساس هویت مشترک، نخست در جنبشی فرهنگی پدیدار شد که بعدا به‌سرعت اهمیت سیاسی پیدا کرد. در چنین مواردی، احساس ناسیونالیستی و جنبش ناسیونالیستی مقدم بر وحدت‌بخشیدن به دولت‌های ملی ایتالیا یا آلمان بود.
● ویژگی‌های دولت ملی
دولت‌های ملی دارای ویژگی‌های منحصر به ‌خود هستند که وجه تمایز آنها از دولت‌های ماقبل‌مدرن است. قبل از هر چیز، مفهوم مرز در این دولت‌ها متفاوت است و صرفا بر اساس قلمروی سکونت یک گروه ملی تعریف می‌شود، هرچند بسیاری از این دولت‌ها نیز در چارچوب مرزهای طبیعی مانند رودخانه‌ها و قله‌های کوهستانی و مانند آن هستنند.
مهم‌ترین ویژگی دولت ملی میزان استفاده از دولت،‌ به‌مثابه ابزاری برای وحدت ملی، در حیات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. دولت‌های ملی وحدت و ادغام اقتصادی را تشویق می‌کنند، قبل از هرچیز، با حذف تعرفه‌های داخلی. علاوه بر آن، این دولت‌ها عموما سیاستی برای ایجاد و نگهداری زیرساختارهای حمل‌ونقل دنبال می‌کنند که منجر به تسهیل تجارت و سفر می‌شود. همچنین، دولت‌های ملی نسبت به دولت‌های ماقبل خود عموما دارای اداره‌ عمومی تمرکزیافته و یکنواخت هستند.
اما مهم‌ترین جنبه دولت‌های ملی در مقایسه با دولت‌های قبلی، خلق یک فرهنگ یکسان ملی است. در مدل دولت ملی، مردم ملت را تشکیل می‌دهند و با یک تبار مشترک، زبان مشترک، و دیگر شکل‌های فرهنگی مشترک وحدت یافته‌اند. وقتی چنین وحدتی حضور نداشته باشد، دولت‌های ملی اغلب تلاش می‌کنند تا چنین وحدتی را خلق کنند. برای مثال، چنان‌که گفته شد، وقتی ایتالیا به‌عنوان یک واحد سیاسی وحدت یافت، اکثر مردم ایتالیایی صحبت نمی‌کردند. البته باید توجه کرد که تاکید بیش از حد بر زبان و سیاست فرهنگی، وقتی سرکوب عناصر غیرملی را هدف قرار داده‌اند، گاه نقش سلبی دارد. در مواردی این سیاست‌ها بر منازعات و جدایی‌طلبی‌ها دامن می‌زند و در عمل واگرایی فرهنگی در مناطق مرزی را دامن می‌زند.
بر این اساس، مهم‌ترین ویژگی‌های دولت ملی را می‌توان براساس عوامل زیر تعریف کرد:
▪ زبان مشترک:
زبان مشترک اغلب از ویژگی‌های تعیین‌کننده‌ شکل‌گیری ملت به‌شمار می‌رود. صرف‌نظر از ارزش آن در تسهیل ارتباط میان اعضای ملت، در برخی موارد زبان ویژگی اختصاصی ملت به‌شمار می‌رود و نقش مرکزی را در شکل‌گیری به هویت ملی دارد. اما نباید ارزیابی اغراق‌آمیزی از آن داشت، مثلا ملت‌هایی هم هستند که به زبان ملی ملت دیگری سخن می‌گویند. برخی ملت‌ها، مانند سوئیسی‌ها چندزبانه هستند. در گینه‌نو حدود ۸۰۰ زبان متمایز وجود دارد. در هند نیز به‌رغم دارابودن ۲۰‌زبان رسمی و صدها زبان و گویشی که در سرتاسر کشور با آن سخن گفته می‌شود، بر هویت ملی تاکید می‌گردد. بر‌این‌اساس، هیچ ملتی صرفا بر اساس زبان تعریف نمی‌شود.
▪ فرهنگ مشترک:
اغلب ملت‌ها تا حدودی با فرهنگ مشترک‌شان تعریف می‌شوند. هرچند این فرهنگ می‌تواند عناصر مشترک بسیاری با فرهنگ‌های دیگر داشته باشد. علاوه بر این، فرهنگ ملی با نسل‌های قبل نیز در اشتراک است و بدین ترتیب میراثی فرهنگی پدید می‌آورد.
▪ مذهب مشترک:
گاهی مذهب به‌عنوان عامل تعریف‌کننده‌ ملت تعریف می‌شود. مثلا در ناسیونالیسم ایرلندی به‌طور سنتی مذهب کاتولیک یک عنصر ملی به‌شمار می‌رود که تا حدود زیادی در تقابل با مذهب پروتستان دولت استعمارگر انگلیس است. برخی مذاهب خاص یک گروه قومی هستند مانند مذهب یهود.
● روایت ایرانی دولت ملی
شکل‌گیری دولت مدرن در ایران در بطن و متن آرمان‌های انقلاب مشروطه بود. بسیاری از انقلابیون و رهبران مشروطه از ضرورت تشکیل دولت ملی، در مفهوم دولتی مشروطه، سخن می‌گفتند. اما در پی سقوط محمدعلی‌شاه و پایان استبداد صغیر، شاهد یک دوره بی‌نظمی و بی‌سامانی در امور کشور بودیم. در چنین شرایطی مدافعان ایده‌ دولت ملی بیش از هرچیز بر نظم و انسجام برخاسته از دولت ملی تاکید داشتند.
آنچه کتاب «تجدد آمرانه» به‌روشنی نشان می‌دهد، چرایی ‌تحقق‌نیافتن دولت ملی در ایران عصر رضاشاه است. رضاخان قزاقی بود که خود در میان سربازان کلنل لیاخوف در به‌توپ‌بستن مجلس نقش داشت. توانایی‌های نظامی وی باعث پیشرفت روزافزون‌اش در سلسله‌مراتب قشون قزاق شد. از کودتای سوم اوت ۱۲۹۹ که رضاخان وارد حوزه‌ سیاسی شد، گرایش به تحقق آرمان‌های مشروطه در تشکیل دولت ملی توسط رضاخان به‌وجود آمد. این هم شاید از شوخی‌های روزگار بود که سرباز کلنل لیاخوف، مامور تشکیل دولت ملی و تحقق آرمان‌های مشروطه در ایران شد.
خدمات رضاخان در برانداختن ملوک‌الطوایفی، متمرکزساختن قدرت و سرکوب شورشیان، باعث شد در فاصله سال‌های ۱۲۹۹ تا اوایل سلطنت رضاشاه وی از حمایت بخش قابل‌توجهی از روشنفکران و نخبگان سیاسی برخوردار شود. اما در آستانه سلطنت رضاشاه، شاید گویاترین سخنان از آن دکتر مصدق بود که به‌مثابه وجدان بیدار جامعه ایرانی در سال ۱۳۰۴ و در آستانه‌ به‌سلطنت‌رسیدن رضاشاه در نطقی پیشگویانه در مجلس شورای ملی چنین گفت: «...امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خون‌ریزی‌ها می‌خواهد سیر قهقرایی بکند و مثل زنگبار بشود! گمان نمی‌کنم که در زنگبار هم این‌طور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسوول مملکت باشد!... (یعنی) شاه هستند، رئیس‌الوزرا هستند، فرمانده کل قوا هستنند. (۷)
اما چنانکه همایون کاتوزیان، به‌دقت نشان می‌دهد: دولت رضاشاه بر راس جامعه قرار نگرفت، بر فراز آن قرار داشت زیرا متکی بر طبقات مختلف اجتماعی نبود. چگونگی برخورد دولت رضاشاه با گسست‌های قومی، زبانی، اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی جامعه‌ ایرانی آن زمان به‌خوبی نشان می‌دهد که چطور مدرنیزاسیون ایرانی از همان آغاز ناقص به‌دنیا آمد. در چنین شرایطی شاهدِ قرار گرفتنِ رضاشاه بر فراز جامعه‌ای که از ساختار طبقاتی منسجم برخوردار نیست و نظم به‌وجود‌آمده بر آن صرفا مبتنی بر سرنیزه نظامیانی است که نه نماینده‌ یک تفکر و نه متعلق به یک نهاد اجتماعی، بلکه صرفا ابزار سرکوب یک شخص (سلطان) به‌شمار می‌روند.
ابعاد چهار‌گانه بحران در جریان تکوین دولت مدرن و ملی در ایران را به‌این‌ترتیب می‌توانیم طبقه‌بندی کنیم:(۸)
۱) بحران هویت:
ناسیونالیسم افراطی رضاشاه که به شوونیسم پهلو می‌زد در کشوری چندقومی و دارای کثرت زبانی به جای آن که هویت ایجاد کند، به بحران هویت دامن زد. و به جای تاکید بر وجه مشترک هویت‌های قومی مختلف در ایران (هویت‌های باستانی، فرهنگی، قومی،...) بر «هویت فارسی» تاکید شد. این درحالی است که در جریان انقلاب مشروطه بیشترین تلاش را انقلابیان غیرفارس زبان کرده بودند.
۲) بحران مشروعیت:
یکسان‌ساختن اقتدار سیاسی و تک‌منبعی شدن مشروعیت آن. به عبارت دیگر، اقتدار سیاسی که لازمه استقرار دولت مدرن به‌شمار می‌رفت با استبداد یکی دانسته شد و استبداد نیز به قول همایون کاتوزیان به شکل «یکه‌سالاری» درآمد.
۳) بحران مشارکت:
قائل‌نشدن حق مشارکت حتی برای نزدیک‌ترین افراد و موثرترین آنها در به سلطنت‌ رسیدن رضاشاه. چنانکه بسیاری از حامیان اصلی رضاشاه در میان نخبگان و روشنفکران در سال‌های سلطنت وی به قتل رسیدند.
۴) بحران نفوذ و گسترش اقتدار دولت مرکزی:
نفود دولت مرکزی صرفا مبتنی بر قهر بود و به‌همین‌خاطر با فروپاشی دستگاه قهر نیز به‌سرعت ازهم‌پاشید. همان‌طور که وقایع بعد از شهریور ۱۳۲۰ و ظهور دوباره جنبش‌های جدایی‌طلبانه آن را نشان داد.
اما هنگامی که تصور می‌شد رضاشاه در اوج اقتدار است، به‌آسانی و با کوچک‌ترین تلنگر متفقین از ایران خارج و به‌زودی در تبعید درگذشت. به‌قول همایون کاتوزیان، این از ویژگی‌های جامعه‌ ایران است که رژیمی که روزی ابدی به‌نظر می‌رسید، ممکن است روز دیگر از بین برود.
سخن آخر آن که در صورتی‌که نظر برونو بائر در مورد دو ویژگی وحدت اجتماعی و گوهر ملی را در شکل‌گیری ملت بپذیریم، می‌‌بینیم که رضاشاه در هر دو مورد تنها گام‌هایی سطحی برداشت و در عمل، نه‌تنها نتوانست هویت ایرانی را شکل بدهد، بلکه در حقیقت با دامن‌زدن به بحران هویت، شکل‌گیری دولت ملی را بازهم به‌تاخیر انداخت.
پرویز صداقت
پی‌نویس‌ها:
۱- تورج اتابکی، «تجدد آمرانه (جامعه و دولت در عصر رضاشاه)»، ترجمه مهدی حقیقت‌خواه، انتشارات ققنوس، تهران، ۱۳۸۵
۲- رولان برتون، «قوم‌شناسی سیاسی»، ترجمه‌ ناصر فکوهی، نشر نی، ۱۳۸۰، صص. ۹-۲۲۸.
۳- به نقل از wikipedia مدخل nation.
۴- به نقل از A Dictionary of Marxist Thought مدخل nation-state.
۵- به نقل از این منبع:
Cristina Bradatan, Michael Forman. Nationalism and the International Labor Movement: The Idea of the Nation in Socialist and Anarchist Theory (review of book), Florida Philosophical Review, Volume I, Issue II Winter ۲۰۰۱, ۸۵.
۶- به نقل از wikipedia مدخل nation-state.
۷- به نقل از: تورج اتابکی، «تجدد آمرانه» (ص۱۵).
۸- حسین بشیریه، «توسعه‌ سیاسی و بحران هویت ملی»، در گفتارهایی درباره‌ هویت ملی در ایران، موسسه‌ مطالعات ملی، ۱۳۸۵ بشیریه، ص۲۸۲.
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید