چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


فناوری به عنوان آیینه انسان


فناوری به عنوان آیینه انسان
کتاب «ساختار اجتماعی سیستمهای تکنولوژیک» یکی از بهترین کتابها در معرفی رویکردهای اجتماعی به فناوری است.
این کتاب توسط «بیکر»،«هاگس» و«پینچ» تدوین شده است. یکی از مقالات برجسته این مجموعه مقاله «استیو ولگار» با عنوان «بازسازی انسان و ماشین» است. آنچه می خوانید، شرحی بر این مقاله است.
● مطالعات اجتماعی و باورهای رایج نسبت به فناوری
مطالعات اجتماعی در مورد فناوری، زاییده مطالعات اجتماعی در مورد علم هستند. همان طور که با رویکرد جامعه شناختی به علم (به مدد طرح کوهن) بسیاری از پیش فرضهای ما در مورد علم مورد خدشه واقع شدند، با مطالعات اجتماعی در مورد فناوری هم باورهای رایج ما نسبت به فناوری فرو ریختند. با این پژوهشها، فاصله میان امر تکنولوژیک و امر جامعه شناختی فرو ریخت و باور به پیشرفت خطی فناوری از بین رفت. در این منظومه جدید، نه تنها فراورده بلکه فرایند فناوری هم مورد نظر قرار گرفت و خلاصه اینکه مصنوعات به عنوان ساخته های اجتماعی پنداشته شدند.
«پینچ» و«بیکر» تلاش کرده اند سیالیت موجود در طراحی و تفسیر مصنوعات تکنولوژیک را نشان دهند. به نظر آنها، طراحی ها و تفاسیر در میان گروه های مختلف اجتماعی متفاوتند، چون جامعه ارزشهای خود را بر این طراحی ها تحمیل می کند. در این میان، هنگامی که شاهد دیدگاه های متعارضی هستیم، این امکانهای اجتماعی است که تعیین کننده هستند. آنها سعی کرده اند روند این توافقهای اجتماعی را در مورد شکل گیری دستاوردهای تکنولوژیک نشان دهند. پرسش نوشتار حاضر این است که چگونه فناوری، فهم ما از کیفیات بنیادین انسانی را تغییر می دهد. در پاسخ به این سؤال، نوشتار حاضر به موضوع هوش مصنوعی می پردازد و به نقدهای جامعه شناختی اخیر در مورد شناخت گرایی توجه نشان می دهد. این نقدها با مدل عمل انسانی که با شناخت گرایی فرض گرفته می شود، کلنجار می روند. این نقدها همچنین با این فرض که موفقیتهای هوش مصنوعی تأثیری برای فهم عمل انسانی داشته باشد، چالش می کنند.
این تعارض میان شناخت گرایان و نقدهای اجتماعی از آنها، تعارضی میان دو تعریف از انسان به وجود می آورد؛ اما مدعای ولگار این است که این رویکرد جامعه شناسان و تعریفی که از انسان ارائه می کنند، در انتها محدودیت زیادی را برای حمله به شناخت گرایان ایجاد می کند. در ابتدا او به بحث نسبت فناوری و کیفیتهای ذاتی انسانی می پردازد.
● فناوری به عنوان آیینه انسان
رشد شگرف فناوری، تمایز میان آنچه ماشین است و آنچه ماشین نیست، را مطرح می کند. این تمایز به ناگزیر به سوی این پرسش که کیفیات ذاتی آدمی چیست، کشیده می شود. در مسیر رشد فناوری، پیشتازان نظریه پرداز با مسأله باز تعریف آنچه انسان است و آنچه فناوری است، رو به رو شده اند. به تعبیر دیگر، فناوری در نقش کاتالیزوری برای باز تعریف انسان عمل کرده است. «ولگا» بحث در مورد هوش مصنوعی را از آخرین چالشهایی می داند که در این زمینه ابراز شده است؛ البته در اینجا تعریفی که ما از فناوری ارائه می کنیم نیز در بحث اثری چشمگیر دارد. اگر فناوری را یک ابزار مصنوعی در نظر بگیریم تا اینکه آن را مصنوعی تصور کنیم که می تواند استدلال کند در قضیه تأثیری شگرف دارد. البته کار هوش مصنوعی گسترش فناوری برای تقلید از کنش و تفکر انسانی است. این امر پرسشهایی را در مورد منحصر به فرد بودن آدمی مطرح کرده است. اگر هوش مصنوعی همه کارهای فکری انسان را انجام می دهد، برخی از احساس به عنوان مؤلفه منحصر به فرد آدمی یاد کرده اند.
● «شناخت گرایی» و قابلیت هوش ماشین
«شناخت گرایی» آموزه ای است که بر طبق آن، رفتار می تواند با توجه به حالتهای ذهنی یا شناختی تبیین شود. علوم شناختی هم شکلی خاص از این شناخت گرایی هستند که در پی تبیین رفتار بر حسب علوم رایانه هستند. مدعا در اینجا این است که می توان ماشینهای هوشمندی طراحی کرد و ساخت. هدف در اینجا، ساخت ماشینهایی است که کارهایی که یک قابلیت شناختی انجام می دهد، به انجام رسانند. به این ماشین مشخصاتی چون استدلال کردن، تکلیف کردن، دانستن، باور کردن، تصمیم گرفتن، دیدن، آموختن، فهمیدن و حل مسائل اطلاق می شوند. ما برای فهم این رفتارها هم می توانیم به طرز عمل شناختی و رایانه ای رجوع کنیم. در این میان، مفاهیمی مانند عمل، رفتار و اجرا در قلب مناقشه های شناخت گرایان و منتقدان اجتماعی آنها قرار دارد.
● فرضهای منتقدان شناخت گرایی
منتقدان شناخت گرایی عموماً شناخت گرایان را افرادی می دانند که یک رویکرد تقلیل گرا اتخاذ کرده اند و سعی دارند رفتار انسانی را تا حد پدیده های فیزیکی وعصب شناختی پایین بیاورند. به نظر این افراد، مشکل شناخت گرایان، خلط میان حرکات ارگانیک غیرارادی با رفتار قصدی انسانی است. البته، بیشتر این منتقدان، دترمینیسم فیزیکی و عصب شناختی را نفی می کنند، ولی منکر وجود مبانی فیزیکی و عصب شناختی برای رفتار انسانی نیستند؛ یعنی آنها منکر این نکته هستند که رفتار انسانی به وسیله ساحتهای فیزیولوژیک و عصب شناختی تعین پذیرند. این در حالی است که شناخت گرایان، سیستم عصبی را واسط میان فرایندهای فیزیولوژیک و رفتار انسانی می دانند. بنابراین، در این منظومه، سیستم عصبی مرکزی برای فهم صدای یک گوینده، کاری جز رمزبندی و رمزگشایی امواج صوتی و اجرای تحلیل رایانه ای ساختار جمله بر عهده ندارد. این در حالی است که منتقدان شناخت گرایی تصریح می کنند، این امر به معنای خالی کردن سخن از مؤلفه های اجتماعی آن است؛ یعنی بیان کردن، فهمیدن، رد کردن و نقد کردن که همه مبانی جامعه شناختی دارند، به امواجی فرو کاسته شده اند. به نظر این منتقدان، سیستم عصبی مرکزی چیزی بیش از یک قابلیت نیست، اما کسی که این قابلیتها را انجام می دهد، نه مغز بلکه ذهن و یا به تعبیری «من» است.
● امر شناختی، اجتماعی است
منتقدان شناخت گرا مانند «کولتر» معتقدند، امر اجتماعی در برابر امر شناختی در نظریه شناخت گرایان کم مورد توجه قرار گرفته است. به نظر این منتقدان، نظریه شناخت گرا از پر کردن فاصله میان کنترل مغز بر پیامی که رمزگشایی شده و شخصی که می فهمد، عاجز است. اما انتقادی که به خود این منتقدان وارد است، این است که آنها صرفاً نقش اندک امر اجتماعی را در توصیف رفتار گوشزد کرده اند، و گرنه خود در این باب کمتر سخنی ایجابی گفته اند. آنها هم تمایز میان امر اجتماعی و امر شناختی را می پذیرند و بنابراین حداقل برای رفتارهای غیرارادی، تبیینی جزتبیین شناخت گرایان ندارند. این در حالی است که خود اعمال غیرارادی هم به یک بستر مفهومی برای تحلیل نیاز دارند. البته منتقدان شناخت گرایی در اینجا چیزی برای گفتن ندارند.
‌● زبان رفتار
گفتیم که آنچه رفتار انسانی را از رفتار غیرانسانی جدا می کند، برای مناقشه در مورد شناخت گرایی ضروری است. رفتار همچنین واژه ای است که واژه های مشابهی چون عمل، کنش و اجرا را هم با خود دارد. به نظر می رسد، مناقشه میان شناخت گرایان و منتقدان آنها با معانی مختلفی از این مفاهیم صورت می گیرد. به طور مثال، عمل برای یک جامعه شناس که تحت تأثیر«ویتگنشتاین» است با عملی که مد نظر یک شناخت گراست، متفاوت است. به تعبیر دیگر، تعاریف متعددی از پدیده ای که باید تبیین شود، وجود دارد. وقتی می گوییم ماشین فکر می کند و یا ماشین کسی است که تصمیم می گیرد، در بیشتر مواقع منظورمان از تصمیم گرفتن و فکر کردن، مانند مشابه انسانی آنها نیست. در زندگی روزمره، بسیاری از ویژگیهای انسانی برای اشیا و بسیاری از ویژگیهای اشیا برای موجودات انسانی بدون آنکه مشکلی ایجاد شود، به کار می روند. اما این راحتی همیشه بر قرار نیست. بسیاری از منتقدان شناخت گرایی معتقدند، رشد هوش مصنوعی به جهت کاربرد دلخواه و بدون دقت مفاهیم انسانی برای اشیاست.
مفهوم هوش در معرض تفسیرهای مختلفی قرار دارد و این در ذات مفاهیمی است که باز تعریف و باز تفسیر می شوند.
● نسبت علم و فناوری
این سیالیت برای تعریف و تفسیر مفاهیم بر نسبت میان علم و فناوری هم اثر می گذارد. یک تفسیر در موافقت با دیدگاه منتقدان علوم شناختی وجود دارد که معتقد است، عمل ماشین یک هدف فنی است و نسبتی با اینکه عمل انسانی چیست، ندارد. این تفسیر به «هوش مصنوعی نرم» معروف است که در مقابل «هوش مصنوعی سخت» قرار می گیرد. طرفداران هوش مصنوعی سخت، نسبتی متقارن میان علوم شناختی و هوش مصنوعی می بینند. آنها تصریح می کنند، هوش مصنوعی نتیجه ضروری نظریه های علوم شناختی است. این در حالی است که طرفداران هوش مصنوعی نرم مانند منتقدان دیگر هوش مصنوعی، هیچ نسبتی ضروری میان نظریه شناختی و هوش مصنوعی نمی بینند. به تعبیر دیگر، این دو نوع تلقی نسبت به هوش مصنوعی، بحثی در مورد نسبت علم و فناوری است. طرفداران هوش مصنوعی معتقدند نظریه های ذهن در علوم شناختی بر استعاره های محاسباتی متکی هستند و همچنین نتیجه علوم شناختی، کارهای هوش مصنوعی را تأیید می کنند. به تعبیر دیگر، هوش مصنوعی کاربرد نظریه ها در فناوری است. این در حالی است که مخالفان این رویکرد میان این دو حوزه شکافی عمیق می بینند و برقراری نسبت میان این دو را ناشی از ابهام و سیالیت زبان ارزیابی می کنند. به تعبیر دیگر، طرفداران هوش مصنوعی تفاوت میان رفتار مطابق با قواعد ورفتاری را که با قواعد هدایت می شوند، به شمار نمی آورند. مخالفان شناخت گرایی معتقدند، شناخت گرایان این تمایزها را رعایت نمی کنند.

یک ایدئولوژی دیگر
نقدهای جدید جامعه شناسانه علیه شناخت گرایان تنها به جنبه سلبی اکتفا نمی کنند، بلکه خود یک ایدئولوژی دیگر را پررنگ می کنند. در این راه، آنها بسیار از آرای «ویتگنشتاین» استفاده می کنند. اما آنها به همین اندازه اکتفا نمی کنند و گویی در صدد یک بدیل در مقابل آرای شناخت گرایان هستند. این در حالی است که ویتگنشتاین از عدم تعین معانی و قواعد برای هر توصیفی سخن می گوید. بدین دلیل روش ویتگنشتاین در این زمینه، گریبان خود منتقدان شناخت گرایی را هم می گیرد. منتقدان شناخت گرایی هم سعی می کنند توصیفاتی متقن از رفتار انسانی ارائه کنند. این در حالی است که پیش فرضهایی که آنها در مورد ارائه توصیفات از اعمال انسانی دارند، مورد مناقشه هستند. آنها طوری سخن می گویند گویی با خود، تصویری که منتقدان شناخت گرایی ارائه می کنند، می توان رفتار انسانی را برنامه ریزی و کد بندی نمود. به همین دلیل، می توان رویکرد خود آنها را هم یک ایدئولوژی قلمداد کرد.
حسین فرزانه
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید