پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

یادگار ماندگار امام هادی(ع)


یادگار ماندگار امام هادی(ع)
در نیمه ذیحجه سال ۲۱۲ هجری در «صریا»، منطقه ای واقع در ۶ کیلومتری مدینه،خورشیدی طلوع نمود که نام مبارکش را علی نهادند، کنیه اش "ابوالحسن"، و القاب دیگر این بزرگوار: نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیب ، عسکری و مشهورتر از همه «هادی» و «نقی» است.
پدر گرامی آن حضرت، امام جواد(ع) و مادر ایشان «سمانه مغربیه» بانوی با فضیلتی است که به «سیده ام الفضل» معروف بود.قدر و منزلت این بانوی گرامی به آن دلیل بود که امام هادی(ع) درباره اش فرمود: «مادرم عارف به حق من می باشد و اهل بهشت است. شیطان سرکش به او نزدیک نمی شود، خداوند حافظ و نگهبان اوست و او در زمره مادران صدیق و صالحان قرار دارد.»
عظمت شخصیت ایشان به قدری زیاد است که همگان را به تحسین سجایا و کمالات روحانی اش واداشته است. ابن صباغ مالکی در «فصول المهمه»، بخشی از سیمای تابناک فضایل و ویژگیهای اخلاقی امام(ع) قهرمان شکست ناپذیر عصر متوکل عباسی را ترسیم می سازد.
«فضل و دانش امام دهم شیعیان بر اوج قلل بلند پایه عالم بشریت نقش بسته بود و رشته های مشعشع آن بر اختران آسمان سر می سایید. نیکی ها و اخلاق پسندیده او را نمی توان در شمار عدد ذکر کرد، اما می شود به افتخار آمیزترین آنها که موجب حیرت است بسنده نمود. او جمیع صفات نیک و مفاخر معنوی را یک جا در وجود داشت. ابعاد وسیع و منبع فیاض حکمت و دانش او بر لوح سرشتش ثبت شده و بدین سبب از ناشایسته ها و آلایش ها به دور و برکنار است.»
حاکمان ستم پیشه اموی و عباسی در رویارویی با پیشوایان حق به هر اقدامی - که به گونه ای در تثبیت موقعیت آنان و تضعیف موقعیت امامان شیعه مؤثر بود - دست یازیدند، و حتی توفیق یافتند چهره های وابسته و مزدوری را در لباس عالمان دین و فقیهان شریعت به مسلمانان تحمیل کنند، ولی هیچ گاه نتوانستند در میدان علم وآگاهی بر پیشوایان معصوم پیشی گیرند، با آنکه برخی از آنان - مانند مأمون - برای دستیابی به این هدف تلاشهای فراوانی کردند و سرمایه های زیادی صرف نمودند. در پرتو شایستگی ها و لیاقتهای معصومان(ع) بود که خداوند چشمه سارهای زلال دانش و معرفت را در قلب پاکشان به جریان و جوشش انداخت و وجود مبارکشان را - به تعبیر امام هادی (ع ) - گنجینه های علم و جایگاه های معرفت خویش قرار داد.
بزرگترین خیانت زمامداران غاصب اموی و عباسی معاصر ائمه(ع) به بشریت، بویژه مسلمانان؛ این است که با مشکلات و محدودیتهایی که برای امامان معصوم(ع) به وجود آوردند، مانع نشر و گسترش علوم آنان در جامعه شده و مردم را از آن فیض بزرگ محروم ساختند.
این محدودیت درخصوص همه پیشوایان اعمال می شد، ولی نسبت به پیشوایان دهم و یازدهم(ع) با سختگیری بیشتر، به شکلی دیگر اعمال می گردید ؛ به گونه ای که بخش اعظم دوران امامت امام هادی و تمامی دوران امامت امام عسکری(ع) در «سامرا» - که عنوان پادگان نظامی را داشت - تحت نظارت دقیق نیروهای امنیتی دستگاه سپری شد و برای مردم امکان دسترسی به آنان و استفاده از محضرشان وجود نداشت.
با این حال، امام هادی(ع) از هر فرصتی برای تبیین شمه ای از علوم خدادادی در قالب سخن گفتن با افراد مختلف به زبان خود آنان، پیشگویی نسبت به حوادث آینده، خبر دادن از نیت افراد و... استفاده کرده و انسانها را از فروغ دانش خود بهره مند کرده و بدین وسیله آنان را به شاهراه حق، رهنمون می ساخت.
سلاح علم ویژه امامت و به کارگیری آن در قالبها و پوششهای یاد شده، کار سازترین و کوبنده ترین سلاحی بود که در شرایط حاکمیت جو خفقان آن روز، در اختیار پیشوای دهم(ع) قرار داشت و حکومت، هیچ راه و بهانه ای برای مبارزه با آن نداشت.
دوران امامت حضرت هادی(ع) مقارن با سلطه شش تن از حاکمان عباسی بود. و در این شرایط خفقان و ارعاب، امام می بایست به رسالت الهی خویش عمل کند. ارتباط با یاران و دوستان و هدایت آنان بخشی از این رسالت مهم محسوب می شد. از سویی دیگر، امام باید به گونه ای عمل می کرد که حساسیت حاکمان عباسی برانگیخته نشود. بر این اساس، امام(ع) در دوران امامت خود به دلیل محدودیتهای ایجاد شده از سوی حاکمان عباسی، پیوسته در مراکز نظامی تحت نظر و مراقبت ویژه بود و کمتر امکان ارتباط علنی و آزاد با یارانش را داشت.
تبعید امام به سامراء، از جمله فشارهایی است که حکومت عباسی علیه ایشان اعمال کرده بود؛ و یکی از دلایلی که به امام هادی و فرزندش امام حسن عسکری(ع) عسکرین می گویند، حضور اجباری و ناخواسته این دو بزرگوار در محله های نظامی و تحت مراقبت نیروهای امنیتی و دستگاه ستم پیشه عباسی بوده است.
در چنین وضعیتی، امام هادی(ع) به تناسب موقعیتهای متفاوت مکانی و زمانی، گاهی با استفاده از نفوذ معنوی و تأثیر فوق العاده نفسانی خویش صحنه هایی را برای اتمام حجت و تبیین حق و هدایت افراد به تماشا می گذاشتند.
چنانکه اشاره شد، پس از شهادت امام هشتم(ع) رویکرد عباسیان نسبت به ائمه در ظاهر نیز روی به تندی و شدت گذاشت. امام جواد(ع)، به بغداد فراخوانده شد و مأمون با وجود اکراه امام جواد(ع)، با هدف کنترل هر چه بیشتر امام و نیز بازسازی چهره خود در جامعه به عنوان قاتل حضرت رضا(ع)، دخترش را به عقد امام درآورد و بدین ترتیب شبکه جاسوسی خود را تا عمق منزل امام نفوذ داد.
در زمان امام هادی(ع)، حکومتیان که دیگر نظیر گذشته تنها از نژاد عرب نبودند، بر اساس تیره و نژاد به گروه های قدرت طلب درون دولت عباسی تجزیه شده بودند. آشکارترین اثر این اتفاق، زوال هیبت و عظمت مقام خلافت بود. چنانکه موضوع کشمکش بردگان، ترکان و اعراب در درون حکومت عباسی کاملا روشن شده بود. همزمانی و مقارنت دوره کوتاه امامت حضرت هادی(ع)، با زمان خلافت شش خلیفه از خلفای عباسی، موید تزلزل مقام خلافت و جنگ قدرت درون حاکمیت است. همچنین، خوشگذرانی و هوسرانی درباریان در این دوره، شدتی بیش از پیش یافت و بالطبع دو نکته مزبور، ظلم و خودکامگی گسترش یافت و موجبات نارضایتی بیشتر مردم فراهم آمد.
از میان این شش نفر، متوکل شخصیتی ویژه و استثنایی است. قساوت و شدت عملش و بی بند و باری اش در کنار نفرت و کینه او از امیر مؤمنان علی(ع) دوره خلافت وی را نه تنها در میان شش خلیفه معاصر امام، بلکه در تمام دوران خلافت عباسیان و حتی امویان، به دوره ای حساس تبدیل کرده است.
درایت و بینش توحیدی و برخورد اصولی و حکیمانه امام در زمان حکومت عباسیان باعث شد عالی ترین معارف توحیدی و اعتقادی برای جهان اسلام به یادگار بماند.
ایشان همچون سایر امامان شیعه، در دوران امامت خود نمونه های فراوانی از معجزات، مکارم اخلاق، استجابت دعاها، کلمات و سخنان حکیمانه آموزنده و حیات بخش در زمینه های متنوع را در تاریخ به ثبت رساندند. در خصوص جاذبه اجتماعی و نفوذ سیاسی امام هادی، تنها می توان گفت که یکی از تجلیات پرشکوه الهی و تابش منبع فیاض نور حق در وجود امام هادی متجلی و منعکس شده و از وجود حضرت نیز مانند آینه ای که انوار مختلف را در خود انعکاس می دهد، ساطع بوده است.
حضور امام در هر محفلی، مورد تجلیل و احترام عمیق بود و اطرافیان را تحت تأثیر و نفوذ قرار می داد و همنشینان وی همواره آرزوی مجالست و مراودت او را در سر داشتند.
با آنکه متوکل بارها در صدد بود به بهانه قیام مسلحانه ایشان را از میان بردارد، ولی هیچ گاه به این بهانه دست نیافت. در عین حال هم، نتوانست حیات شریف آن حضرت را که مانع خودکامگیهای او به عنوان محور تفکر اسلامی بود و همچون مرکزی که شیعیان بر گرد آن پروانه وار می چرخیدند، تحمل کند.
ابن اثیر با اشاره به رفتار خشن متوکل با خاندان علوی، از برخی ناصبیان و نیز همین عبدا... بن محمد هاشمی نام می برد که مرتب بر آتش خشم خلیفه دامن می زدند. این افراد همواره متوکل را از علویان بیم داده و او را به تبعید و رفتار خشونت آمیز با آنها تحریک می کردند.
ابن جوزی پس از اشاره به سعایت برخی افراد بدبین به خاندان رسالت نزد متوکل، می نویسد: متوکل به دلیل همین گزارشهای حاکی از میل مردم به امام هادی(ع) او را به سامرا احضار کرد و شیخ مفید در همین خصوص می نویسد: امام هادی(ع) طی نامه ای به متوکل، این گزارشها را تکذیب نمود و متوکل در پاسخ امام، نامه احترام آمیزی نوشت و ضمن عزل عبدا... بن محمد هاشمی - که امور مربوط به نماز و جنگ در مدینه را به عهده داشت- از امام خواست تا به سوی سامرا( عسکر) حرکت کند.
متوکل با تأکید براین که شخصیت والای امام را درک می کند و حاضر است هر نوع کمک لازم را در حق وی انجام دهد، خبرعزل عبدا... بن محمد و جانشینی محمد بن فضل به جای او را به اطلاع امام رساند و افزود که به محمد بن فضل دستور داده، احترام امام را رعایت کند و از رأی و فرمان وی سرنتابد. در ادامه نامه متوکل آمده: او مشتاق تجدید عهد با امام است و قصد دیدار او را دارد، بدین جهت لازم است آن حضرت خود به همراهی هر کسی که می خواهد- در فرصت مناسب و با آرامش کامل- رهسپار سامرا شود و اگر تمایل دارد، یحیی بن هرثمه و سپاهیان همراه وی- که از فرمان آن حضرت اطاعت خواهند کرد، در این سفر او را همراهی نمایند. آنگاه یحیی را خواست و به او دستور داد با سیصد تن نظامی به کوفه رفته و در آنجا بار و بنه را نهاده و از طریق بادیه به مدینه رود و علی بن محمد الهادی(ع) را با رعایت احترام نزد او بیاورد.
متوکل، برنامه کار خود را ازآن روی چنین ریخته بود که حساسیت مردم بر انگیخته نشود و مسافرت اجباری امام، پیامدهای ناملایمی را به دنبال نداشته باشد، ولی مردم مدینه از همان آغاز متوجه موضوع شده بودند.
ابن جوزی در این باره از یحیی بن هرثمه نقل می کند: من به مدینه رفتم و داخل شهر شدم، مردم بسیار ناراحت و برآشفته شدند و دست به یک سری واکنشهای غیرمنتظره و درعین حال ملایم زدند. بتدریج، ناراحتی مردم به حدی رسید که به طور علنی داد و ناله راه انداختند و دراین کارچنان زیاده روی کردند که تا آن زمان، مدینه چنین وضعی به خود ندیده بود. آنها بر جان امام هادی(ع) می ترسیدند؛ زیرا او افزون براین که به طور مرتب درحق آنها نیکی می کرد، همواره ملازم مسجد بوده و اصلاً کاری به کار دنیا نداشت. در مقابل این وضع ناچار شدم به مردم اطمینان دهم و آنها را به خویشتنداری و حفظ آرامش دعوت کنم. نزد آنها قسم خوردم که من هیچ گونه دستوری مبنی بر رفتار خشونت آمیز با امام هادی(ع) را ندارم و هیچ خطری امنیت آن حضرت را تهدید نمی کند.
روشن بود که امام (ع ) به میل خود قصد آمدن به سامرا- که شهری نظامی و محدود بود را نداشت و فرستاده متوکل مأموریت داشت تا امام را به اجبار به آن دیار بیاورد. به همین جهت، همان طور که در ادامه روایت بالا آمده، به تفتیش منزل امام پرداخت و جز کتبی درباره ادعیه وعلم، چیزی نیافت. گفته اند که خود یحیی بن هرثمه، شیفته امام شد و به امامت آن حضرت گرایش قلبی پیدا کرد.
امام(ع) به هنگام ورود به سامرا، با استقبال مردم مواجه شد و در خانه خزیمة بن حازم سکنا داده شد. یحیی بن هرثمه می گوید: وقتی در سر راهمان وارد بغداد شدیم، اسحاق بن ابراهیم طاطری را که والی بغداد بود، دیدم. او درباره امام به من چنین گفت: ای یحیی! این مرد فرزند رسول خداست؛ با توجه به وضعیت اخلاقی متوکل- که خود بدان آشنایی کامل داری- اگر درباره او گزارش تحریک آمیزی به خلیفه بدهی، او را می کشد؛ و اگر چنین شود، در روز قیامت کارت با رسول خداست. هنگامی که به سامرا رسیدیم، نخست «وصیف ترکی» را دیدم و او را از ورود امام مطلع ساختم. او گفت: اگر یک مو از سراین مرد کم شود، بازخواست خواهی شد. سپس نزد متوکل رفتم و گزارشی دادم که حاکی از حسن سیرت و ورع و زهد امام بود و بدو گفتم که در جریان تفتیش از منزل او، چیزی جز چند کتاب علمی و مصحف نیافتم.
امام(ع) تا پایان عمر خود- بیش از بیست سال- در این شهر به سر برد. شیخ مفید با اشاره به اقامت اجباری امام در سامرا، می نویسد: آن حضرت به ظاهر مورد احترام بود، ولی در باطن به وسیله متوکل دسیسه هایی علیه آن حضرت می شد که هیچ یک از این نقشه ها در عمل موفق نبود.
امام در دوران اقامت اجباری اش در سامرا، به ظاهر زندگی آرامی داشت، و متوکل می خواست ضمن نظارتهای کلی و تحت کنترل گرفتن، وی را در نقش یکی از درباریان درآورده و از ابهت و عظمت آن بزرگوار در چشم مردم بکاهد.
طبرسی در این خصوص می نویسد:متوکل سخت در تلاش بود تا شخصیت امام را نزد مردم پایین آورد. ومسعودی مورخ مشهور، نمونه ای از برخوردهای امام(ع) با متوکل را این گونه آورده است:
به متوکل گزارش دادند در منزل امام هادی(ع) ادوات جنگی و نامه هایی از شیعیانش به او و... وجود دارد. او دستور داد تا عده ای از سربازان و مأموران - نابهنگام و غافلگیرانه- به منزل امام حمله ببرند. دستوراجرا شد و وقتی وارد خانه شدند، او را در اتاقی که زیرانداز آن از شن و ماسه بود، تنها یافتند، درحالی که در را بر روی خود بسته، لباسی پشمینه بر تن کرده، روپوشی بر سرانداخته و آیاتی از قرآن در مورد وعد و وعید را زمزمه می کرد. حضرتش را درهمان حال پیش متوکل آوردند. وقتی امام به مجلس متوکل وارد شد، او کاسه ای از شراب در دست داشت، متوکل آن حضرت را درکنار خود جای داد و پیاله ای به طرف او گرفت و گفت: بنوش. امام عذر خواست و فرمود: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است. آنگاه متوکل خواست تا آن حضرت شعری که او را به وجد و نشاط آورد، برایش بخواند. امام فرمود: کمتر شعر می خوانم. اما متوکل اصرار ورزید و آن حضرت این اشعار را برایش خواند:
«بر بلندای کوهها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس می دادند، ولی آن قله کوهها برایشان سودی نبخشید.»
«از پناهگاههایشان پایین کشیده شدند و در زیر خاک سیاه قرار گرفتند و چه بد جایی را برای رحل اقامت برگزیدند. »
«پس ازآن که در قبرهای خود قرار گرفتند، فریادزنی بر آنها بانک زد: کجا رفت آن بازوبندها، کو آن تاجها، و کجاست آن زر و زیورها.»
«کجا رفت آن چهره ها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پرده های گرانبهای نازک آویخته بودند.»
«هنگامی که این سؤال ازآنها می شود، قبرهایشان از طرف آنها جواب می دهد: آن چهره ها هم اکنون محل آمد و شد کرمهای لاشخوار شده اند. »
«عمرهای دراز، خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش، خود خوراک کرمها شده اند.»
«چه بسیار کاخها ساختند که آنها را در برگیرد، ولی سرانجام آن کاخها و عزیزان خود را واگذاشتند و در گذشتند.»
«چه بسیار اموالی که روی هم انباشته کردند، ولی آن را برای دشمنانشان بر جای گذاشتند و زندگی را بدرود گفتند.»
«عاقبت نشیمن گاههای آنان به ویرانی گرایید و به حال خود رها شد و ساکنان آن کاخها به سوی قبرهایشان شتافتند.»
امام(ع) با این اشعار، تمامی حاضران را تحت تأثیر قرار داد؛ حتی شخص متوکل از کثرت گریه صورتش خیس گردید. آنگاه خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس دستور داد امام را با احترام به خانه اش بازگردانند.
متوکل امام را واداشت تا مانند رجال دربارش از قبیل وزیران و امیران، نیروهای نظامی و دیگر اطرافیان، لباسهای فاخر بپوشد و خود را دربهترین شکل و قیافه بیاراید و مانند دیگران در رکاب متوکل- که سوار بر اسب حرکت می کرد- پیاده راه برود. تنها کسی که از پیاده رفتن در برابر خلیفه مستثنا بود، فتح بن خاقان وزیر کینه توز وی بود که او نیز مانند متوکل سواره می رفت. این وضع، برای امام بسیار دشوار و غیر قابل تحمل بود. به دنبال همین ماجرا بود که آن حضرت به خواندن «دعاء المظلوم علی الظالم» توسل جست.
متوکل همچنین اصرار داشت تا امام در مجالس بزم او حضور داشته باشد و طبیعی است که از این طریق بهتر می توانست آن حضرت را - که امام شیعیان و پیشوای پاک مردان بود- تحقیر کرده و از دیده ها بیندازد و پیروان او را از دور و بر ایشان پراکنده سازد، چنانکه متوکل خود اعتراف داشت: مقاومت امام مانع از آن گشته که بتواند او را در بزم شراب حاضر کند.
امام در سامرا از چنان شخصیت والا و عظمت روحی برخوردار بود که همگان در مقابل وی فروتنی نشان می دادند و ناخواسته در برابرش تواضع کرده و سخت محترمش می داشتند.
متوکل در آخرین روزهای زندگی خود تصمیم گرفت آن حضرت را به شهادت برساند. ابن ارومه می گوید: در آن روزها به سامرا رفته بودم. دیدم متوکل امام هادی(ع) را به دست سعید حاجب سپرده و می خواهد به قتل رساند؛ اما متوکل دو روز بعد- همان گونه که امام پیشگویی کرده بود- شبانه مورد حمله ترکان قرار گرفت و در خانه اش - در حالی که در بستر خود آرمیده بود- به قتل رسید. بدین ترتیب، امام از چنگال وی رهایی یافت.
سرانجام امام هادی(ع) پس از تحمل مرارتهای بسیار برای حفظ و ترویج اسلام ناب، در سوم رجب سال ۲۵۴ هجری به شهادت رسید.
جواد سحر خیز
منابع:
۱- مسند الامام الهادی
۲- الفصول المهمه
۳- فرق الشیعه
۴- المقالات والفرق
۵- بحارالانوار، ج ۵۰
۶- الکامل، ابن اثیر، ج ۷
۷- تذکرة الخواص
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید