چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

پیدایش مذاهب کلامی اسلامی


پیدایش مذاهب کلامی اسلامی
شکل گیری مذاهب کلامی از زمانی بود که اقوام مختلف به اسلام گرویدند و عقاید اسلامی با تفکر فلسفی همراه شد، و آن، در اواخر عصر اموی و اوایل عصر عباسی، هنگام ورود فلسفه یونان در علوم و مباحث اسلامی بود. امام محمد ابوزهرة می گوید:
و من الاسباب تلک الترجمة، فقد کان لترجمة الکتب الفلسفیة اثر واضح فی الخلاف، اذ غزا الفکر الاسلامی کثیرمن المنازع الفلسفیة و المذاهب القدیمة فی الکون و المادة و ماوراء الطبیعة المحسوسة و ظهر من علماء المسلمین من نزعوا منزع الفلاسفة الاقدمین و اخذوا بطریقتهم، و ظهر فی العصر العباسی اقوام شیّکون ینزعون فی الشک منزع السوفسطائین الذین ظهروا فی الیونان و الرومان، انبثق حول هذا المذهب افکار مختلف و کان لذلک اثره فی التفکیر الدینی نفسه، فقد وجدنا مفکرین یفکرون فی العقائد الاسلامیة تفکیرا فلسفیا کما نری فی المعتزلة الذین نهجوا مناهج الفلاسفة فی اثبات العقائد الاسلامیة، و ان علم الکلام علی منهاج المعتزلة و من یرددون علیهم من علماء السنة هو مجموعة من الاقیسة المنطقیة و التعدیلات الفلسفیة و الدراسات العقلیة المجردة، فان شیوع التفکیر الفلسفی بین علماء المسلمین فی اثبات العقائد قد جرَّهم الی دراسة مسائل لیس فی استطاعة العقل البشری ان یصل الی نتائج مقررة ثابتة فیها و ربما کان اکثر المسائل التی وقع الاختلاف فیها علماء الکلام من هذا القبیل».[۱] دکتر احمد امین درباره شکل گیری و رشد علم کلام و اختلاف آراء علما چنین می نویسد: «نضج علم الکلام فی العصر العباسی الاول و الثانی و کان الفضل الاکبر فی نضوجه للمعتزلة، فانهم وقفوا انفسهم موقف الدفاع عن الاسلام و کان مرکزهم الغالب فی العراق، فی البصرة او البغداد او الکوفة، و کان العراق محطا للثقافات المختلفة و الدیانات المختلفة او کان موردا لکثیر من الفرس و الهنود و السریان و النصاری و الیهود، فکان کثیر من اجداد العراقیین او آبائهم یعتنقون قبل الاسلام دیانات مختلفه، فلما اسلموا کانت آرائهم و معتقداتهم عالقة فی ذهنهم کلها او بعضها، و لم یکن الاسلام عند کثیر منهم الاطلاءً ظاهرا … »الی ان یقول: «و قد کان کثیر من اصحاب هذه المذاهب قد تثقفوا بالفلسفة الیونانیة، فاخذ کل فریق یستخدم هذه الفلسفة فی تدعیم دیانته، فلما جاء المعتزلة یرددون علی هذه المذاهب و ینتصرون للاسلام اضطروا ان یتفلسفواهم ایضا.
بدیهی است که در عهد رسالت و صحابه نخستین نظرات و اختلافات کلامی، تا این حد نبود، و بعدها به مرور زمان و با شیوع تفکرات فلسفی شکل گرفت.
● معتزله
درباره تاریخ ظهور معتزله، بین علما اقوال مختلفی وجود دارد. بعضی می گویند، ظهور آنان در زمان امیرالمؤمنین سیدنا علی (رضی الله عنه) بود که افرادی در جنگ جمل و صفین از سیاست کناره گرفتند ولی بیشتر علما بر این عقیده اند که اصل این مذهب و شکل گیری آن از «واصل ابن عطاء» بود. محمد ابوزهره در این باره می نویسد:
و یختلف العلماء فی وقت ظهورها، فبعضهم یری انها ابتدات فی قوم من اصحاب علی (رضی الله عنه) اعتزلوا السیاسة و انصرفوا الی العقائد عند مانزل الحسن من الخلافة لمعاویة بن ابی سفیان و ذلک یقول ابوالحسین الطائفی فی کتابه اهل الهواء و البدع و هم سمعوا انفسهم معتزلة و ذلک عندما بایع الحسن بن علی(علیه السلام) معاویة و سلم الامر الیه، اعتزلوا الحسن و معاویة و جمیع الناس و لزموا منازلهم و مساجدهم و قالوا نشتغل بالعلم و العبادة.
معتزله خود می گویند که مذهب آنان از واصل اقدم است و بسیاری از اهل بیت را از مذهب خود می شمارند.
و المعتزلة فی کتبهم یرون ان مذهبهم اقدم فی نشأته من «واصل» فیعدون من رجال مذهبهم کثیر بن من آل البیت و یعدون من مذهبهم ایضا الحسن البصری.[۲]
و رای آخر یقول ان مذهب الاعتزال من حیث الفکرة و العقیده اللتین قال بهما «واصل» و «عمرو بن عبید» تنتهیان الی «علی ابن ابیطالب» لان واصلاً اخذ من «محمدبن علی بن ابی طالب» و ان محمدا اخذ من ابه و یؤید هذا الرای ان الزیدیة و هم شیعه یوافقون المعتزلة فی اصولهم کلها الأمسألة الامامة و ان زیدا کان تلمیذا لواصل، و ان الشیعة عموما یمیلون فی عقائدهم الی الاعتزال و یقفون مع المعتزلة فی اکثر الاصول.[۳]
● وجه تسمیه معتزله
در وجه تسمیه معتزله اقوال مختلفی وجود دارد. بعضی می گویند وجه تسمیه معتزله این است که چون «واصل بن عطا» از مجلس حسن کناره گیری کرد. انه مشتق من نشأتهم عند من قالوا انهم نشئوا عند ما اعتزل واصل مجلس الحسن.
ابوالحسین الطرائفی در کتاب خویش اهل الاهواء و البدع می نویسد: «و هم سموا انفسهم معتزلة و ذلک عندما بایع الحسن بن علی(علیه السلام) معاویة و سلم الامر الیه اعتزلوا عن الحسن و معاویة و جمیع الناس و لزموا منازلهم و مساجدهم و قالوا نشتغل بالعلم و العبادة. یا به سبب «اعتزالهم عن السیاسة و انصرافهم الی العقائد» یا به سبب این که «جعلوا مرتکب الکبیرة یعتزل المؤمنین و الکافرین».[۴]
● نظریه معتزله در پاره ای از مسائل
قال ابوالحسن الخیاط فی کتابه الانتصار: لیس احد یستحق اسم الاعتزال حتی یجمع القول بالاصول الخمسة التوحید و العدل و الوعد و الوعید و المنزلة بین المنزلتین و الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، فاذا جمع هذه الاصول فهو معتزلی.
▪ توحید: اگر چه توحید عنوان دین اسلام و اعتقاد همه مسلمانان است، اما معتزله از روی بحث کلامی و جدل فلسفی، این گونه تعبیر کرده اند: «ان الله تعالی واحد فی ذاته، لاقسمة و لاصفة له و واحد فی افعاله لا شریک له فلا قدیم غیر ذاته، و لا قسیم له فی افعاله، و محال وجود قدیمین و مقدور بین قادرین و ذلک هو التوحید.»[۵] بنابراین می گویند که صفات باری تعالی عین ذات او هستند. اگر صفات باری تعالی جداگانه ثابت شود، به تعدد صفات قدما لازم می آید و این مستلزم تعدد الله می گردد. «تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا».
در ضمن این صفت کلام نیز نفی می شود و قرآن رابه همین سبب مخلوق می گویند، و همچنین رؤیت باری تعالی را در قیامت مستحیل می دانند; زیرا تجسیم باری تعالی و ثبوت مکان برای الله تعالی ممنوع است.
▪ عدل: یکی دیگر از اصول معتزله عدل است و آنان خود را اهل عدل می نامند. عدل در مذهب معتزله، مایقبضیه العقل من الحکمة و هو اصدار الفعل علی وجه الصواب و المصلحة; زیرا خداوند عادل است و اقتضای عدل این است که انسان خود خالق افعال خودش است و در برابر آن مسئول است.
مسعودی در مروج الذهب نظر معتزله را چنین بیان کرده است: ان الله تعالی لایحب الفساد و لا یخلق افعال العباد بل یفعلون ما امروا به و نهوا عنه بالقدرة التی جعلها الله لهم و رکبها فیهم و انه لایأمر الا بما اراد و لم ینه الا عما کره و انه ولی کل حسنة امر بها و بری عن کل سیئة نهی عنها....[۶]
پس لازم عدل این است که خداوند برای فعل خیر، ثواب و برای فعل شر، عقاب بدهد.
▪ وعد و وعید: این اصل سوم معتزله است. آنان می گویند: ان الله صادق فی وعده و وعیده، لا یخلف الله وعده و لامبدل لکلماته، فمن مات کافرا او مصرا علی کبیرة فهو مخلد فی النار ابدا و من مات مؤمنا دخل الجنة ابدا.[۷]
از اینجا دانسته می شود که این امر نزد معتزله واجب و لازم است و مرتکب کبیره بدون توبه هرگز بخشیده نمی شود.
▪ المنزلة بین المنزلتین: اصل چهارم از اصول معتقدات معتزله حاکی از این است که مرتکب گناه کبیره در منزله بین کفر و ایمان است اگر بدون توبه از دنیا رفت، از اهل نار است. واصل بن عطا یقول: ان الایمان عبارة عن خصال خیر، اذا اجتمعت سمی المرء مؤمنا و هو اسم مدح و الفاسق لم یستکمل خصال الخیر ولا استحق اسم المدح، لایسمی مؤمنا و لیس هو بکافر ایضا لان الشهادة و سائر اعمال الخیر موجودة فیه لاوجه لانکارها، لکنه اذا خرج من الدنیا علی کبیرة من غیر توبة فهو من اهل النار خالدا فیها، اذ لیس فی الاخرة الا الفریقان، فریق فی الجنة و فریق فی السعیر ولکنه تخفف النار علیه.[۸]
▪ امر به معروف و نهی از منکر: اصل پنجم معتزله وجوب امر به معروف و نهی از منکر است و بر سایر مؤمنین، بر حسب استطاعت، با قهر و جبر واجب است; چنان که مسعودی در مروج الذهب می نویسد: فهو ما ذکر علی سائر المومنین واجب علی حسب استطاعتهم فی ذلک بالسیف فمادونه و ان کان کالجهاد و لافرق بین مجاهدة الکافر و الفاسق.[۹]
● اشاعرة
ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعر ولد بالبصرة سنة ۲۶۰ هجری و توفی سنة و ثلاثین و ثلاثمائه و نیّف بعد الهجرة، تخرَّج علی المعتزلة فی علم الکلام و تتلمذ لشیخهم فی عصره «ابی علی الجبائی» و کان لفصاحته و لسنه یتولی الجدل نائبا عن شیخه ولکن الاشعری وجد من نفسه ما یبعده عن المعتزلة فی تفکیرهم مع انه تغذی من موائدهم و نال من ثمرات تفکیرهم ثم وجد میلا الی آراء الفقهاء و المحدثین، مع انه لم یغش مجالسهم و لم یدرس العقائد علی طریقتهم.[۱۰]
بعضی از نظریه های اشعری:
▪ اثبات صفات الله تعالی وردت فی القرآن و السنة و قرر انها صفات تلیق بذاته تعالی و لاتشبه صفات الحوادث و انها غیر الذات;
▪ اثبات رؤیة الله تعالی من غیر حلول و لاحدود;
▪ القرآن کلام الله غیر مخلوق و لاحادث فاما الحروف و الالوان و الاجسام و
الاصوات مخلوقات;
▪ بالنسبة لمرتکب الکبیرة قال: المؤمن الموحد الفاسق هو فی مشیة الله تعالی ان شاء عفا وادخله الجنة و ان شاء عاقبه بفسقه ثم ادخله الجنة;
▪ و بالنسبة للشفاعة قال: للرسول(صلی الله علیه وآله) شفاعة مقبولة فی المؤمنین المستحقین للعقوبة و لایشفع لهم بامرالله و لایشفع الا لمن ارتضی کسائر الرسل صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین;
▪ قد سلک فی الاستدلال علی العقائد مسلک النقل و مسلک العقل... لکن لا یتخذ
من العقل حاکما علی النصوص لیأولها او یمضی ظاهرها بل یتخذ العقل خادما
لظواهر النصوص یؤیدها;
▪ اعمال العباد مخلوقة لله تعالی و ان العبد له الکسب و هو مختار فیه و بهذا الکسب یکون الثواب و العقاب و انّ و ذلک الکسب هو الاقتران بین الفعل الذی هو مخلوق لله تعالی و اختیار العبد من غیر ان یکون للعبد تأثیر فی هذا الکسب و علی ذلک یکون الکسب مخلوق الله تعالی کالفعل نفسه (و قرر العلماء ان ذلک یؤدی الی الجبر لا محالة، اذ لا معنی لاختیار اثر العبد فیه بحال من الاحوال و لذلک یقولون انه الجبر المتوسط قولهم ان افعال الله لا تعلل لانه لا یسأل عما یفعل و هم یسألون، و هذا مبنی عل الخلاف فی الحسن و القبح اذ اتیان امر غیر ذاتیین;
▪ اجاز الاشاعرة انه کان یجوز ان یخلق الله تعالی الناس و لایکلفهم شیئا فما کان التکلیف منه سبحانه الا ارادة و یجوز ان یرید غیرها و اجاز الاشاعرة ان یخلف الله وعده اجازة عقلیة لاشرعیة.
ان الله تعالی یجوز له یعاقب الطائع و یثیب العاصی لان اثابة الطائع بفضل رحمته و عقوبة العاصی بمحض ارادته و لامعقّب علی ما یفعل و مایرید.[۱۱]
● ماتریدیه
این مکتب منسوب به «محمد بن محمد بن محمود المعروف بابی منصور ماتریدی» متوفای ۳۳۲ هجری بود. او معاصر ابوالحسن اشعری بود و چنان که دکتر احمد امین می گوید، ماتریدی و اشعری در بسیاری از مسائل اتفاق اصولی دارند; و اما امام
ابوزهره می گوید آرای ماتریدی به معتزله نزدیک تر است. او می نویسد: و قدثبت انه
تلقی علوم الفقه الحنفی و الکلام علی «نصر بن یحیی البلخی» المتوفی سنة ۲۶۸ هجری.
او در پایان بحث می گوید: و بهذا یتبین ان ابامنصور الماتریدی اقام نظریاته فی العقائد
علی الماثور عن ابی حنیفة فی هذه الرسائل التی رواها عن وفرّع تفریعات علیها و رد ما
لم یثبت فیها الی ما اثبت فیها، فهو یثبت قضایا الشرع بالادلة العقلیة المنطقیة و البراهین التی لا مجال للشک فیها.
● نظر ماتریدی
▪ او درباره صفات باری تعالی می گوید که صفات ثابت اند ولکنه قال لیست شیئا غیر الذات فهی لیست صفات قائمة بذاتها و لامنفکة عن الذات فلیس لها کینونة مستقلة عن الذات حتی یقال ان تعددها یؤدی الی تعدد القدماء.
▪ درباره کلام الهی می گوید: ان کلام الله تعالی هو المعنی القائم بذاته سبحانه و تعالی و هو بهذا صفة من صفات متصلة بذاته قدیمة یقوم الذات العلیه غیر مؤلف من حروف و لا کلمات لان الحروف و الکلمات محدثة لاتقوم بالقدیم الواجب الوجود لان الحادث عرضی و العرض لایقوم بذاته سبحانه و تعالی.
▪ قبول کل ما وصف الله به نفسه من صفات و احوال و یقرر تنزیه الله سبحانه و تعالی عن الجسمیة و عن المکان و الزمان. او آیات متشابه را که در آن ذکر ید، عین، وجه و استوی العرش آمده، تأویل و بر مبنای مناسب حمل می کند تا تشبیه لازم نیاید، (و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم...).
▪ اثبات رؤیة الله تعالی (کما ثبت الاشعری) و قرر ان رؤیة الله تعالی من احوال یوم القیامة و احوال یوم القیامة قد اختص علم الله تعالی کیفها و احوالها فلا نعلم عنا الا العبارات المثبتة من غیر کیف، (ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا).
▪ او درباره مرتکب کبیره می گوید: مرتکب الکبیره لایخرج من الایمان ولایخلد
فی النار ولومات من غیر توبة، لان الله جعل التخلید عقوبة الشرک و الکفر فلو
عذب صاحب الکبیرة مع وجود التصدیق مثل عذاب الکافر کانت عقوبته زائدة علی قدر
ذنبه و هذه خلاف الوعد والله لا یظلم العباد و لایخلف الوعد و لایقتضی العدل ولان المؤمن العاصی قد جاء بما هو اعظم الخیر و هو الایمان بالله و لم یأت باقبح الشر و هو الکفر،
فلو خلده الله فی النار ابدا لجعل جزاء اقبح الشر بدل ثواب افضل الخیرات و مقتضی العدل
و الحکمة الجزاء بالمثل او بالزیادة الا فی الثواب، (و من جاء بالسیئة فلا یجزی الامثلها
و هم لایظلمون).
والحق فی اصحاب الذنوب من المؤمنین تفویض امرهم الی الله تعالی ان شاء عفا عنهم فضلا منه و احسانا ورحمة و ان شاء عذبهم بقدر ذنوبهم فلا یخلدون فی النار، فیکون اهل الایمان بین الرجاء و الخوف، فیجوز له تعالی العقاب علی الصغیرة و العفو عن الکبیرة کما قال تعالی: (ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء و من یشرک بالله فقد افتری اثما عظیما).
▪ ان الماتریدی یعتمد علی العقل بارشاد من الشرع فهو یوجب النظر فی العقل و یخالف بذلک الفقهاء و المحدثین الذین یوجبون الاعتماد علی النقل و طلب الحق من النقل. او در بسیاری از موارد اعتماد علی العقل را واجب دانسته است. مانند وجوب معرفة الله بالعقل و این که عقل می تواند حسن و قبح اشیا را درک کند. در این باره می گوید: ان للاشیاء حسنا و قبحا ذاتیا و ان العقل یستطیع ان یدرک حسن بعض الاشیاء و قبحها. اشیاء نزد ماتریدیه بر سه قسم اند:
۱) اشیاء یستطیع ان یستقل العقل البشری بادراک الحسن فیها;
۲) و اشیاء یستطیع ان یستقل بادراک القبح فیها;
۳) و اشیاء قد یستبهم وجه الحسن فیها و وجه القبح ولا یعرف الامر فیها من حیث الحسن و القبح الا من الشارع.[۱۲]
● امامیه
امامیه اثناعشریه بر پایه نص، معتقد به امامت دوازده امام هستند، و امامت را بعد از رسول خدا، در اهل بیت منحصر می دانند; چنان که دکتر مصطفی الشکعه می نویسد:
تختلف الامامیة عن سائر الفرق الاسلامیة بالاعتقاد فی الائمة الاثنی عشر و هم یرون هذا الرکن جوهریا فی العقیدة...
نیز می نویسد: یری الاثنا عشریه ان الخلافة بعد الحسین لعلی زین العابدین و من بعده لمحمد الباقر ثم لابی عبدالله جعفر الصادق بن محمد الباقر، ثم لابنه موسی الکاظم، ثم لعلی الرضا، ثم لمحمد الجواد، ثم لعلی الهادی، ثم للحسن العسکری، ثم لمحمد ابنه و هو الامام الثانی عشر (رضی الله عنهم اجمعین).[۱۳]
دکتر مصطفی شکعه در کتاب خود اسلام بلا مذاهب می نویسد: والاثنا عشریه فی حقیقة امرها و روح عقیدتها بعیدة عما تورطت فیه فرق شیعیة کثیره فهم یبرأون من المقالات التی جاءت علی لسان بعض الفرق و یعدونها کفرا و ضلالا و هم کما یقول السید کاشف الغطاء احد شیوخهم المحدثین: لیس دینهم الا التوحید المحض و تنزیه الخالق عن کل مشابهة للمخلوق، او ملابسة لهم فی صفة النقص و الامکان و التغییر و الحدوث و ما ینافی وجوب الوجود و القدم و الازلیة الی غیر ذلک من التنزیه و التقدیس و بطلان التناسخ و الاتحاد و الحلول و التجسیم.
مذهب شیعه از مذاهب قدیم و ریشه دار است; با ویژگی ها و مشخصات خاص، در اعصار و ادوار مختلف. عالمان و محققان و شخصیت های علمی بزرگی در راه اهداف سیاسی و اجتماعی، بر تقریب و تفاهم مذاهب اسلامی قدم برداشته اند. دور از انصاف است که بر پایه اتهامات نادرست و تأویلات ناسالم قضاوت شود. در اکثر موارد بین مذاهب اتفاق نظر وجود دارد و موارد اختلافی قابل مناقشه و بررسی اند; به گونه ای که تقریب ممکن است. هیچ گونه اختلافی درباره ارکان اسلام و ضروریات دین وجود ندارد. علمای اسلام کوشیده اند از مسائل مورد بحث و مناقشه و اموری را استنباط کنند و اندیشه ای را در دامنه گسترده تر قرار داده، از روی عقل و نقل به نتیجه ای برسند. علما بر نزول قرآن و محفوظ بودن قرآن از هر گونه تحریف اختلافی ندارند، بلکه در مواردی در تأویل و تفسیر اختلاف داشته اند; اختلافاتی که موجب رحمت و عامل پیشرفت می شود. بدین سان تلاش و سعی بیوقفه علما در بحث ها و بررسی ها و پژوهش ها به بار می نشیند و فرهنگ اسلامی شکوفا می شود این گونه اختلافات در بحث های کلامی یا فقهی، از ضروریات است و باید پذیرفت که معتزله، امامیه، اشعریه، ماتریدیه و محدثان همه یک هدف را دنبال می کنند و آن اعلای کلمة الله و نشر اسلام است. خداوند متعال همه مسلمانان را در مقابله دشمنان اسلام، متحد و منسجم بگرداند.
[۱]. تاریخ المذاهب السلامیة، ص ۱۴.
[۲]. محمد ابوزهرة، تاریخ لمذاهب الاسلامیة.
[۳]. دکتر مصطفی، اسلام بلا مذاهب، ص ۳۹۴.
[۴]. دکتر مصطفی، اسلام بلا مذاهب.
[۵]. شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۴۲.
[۶]. المسعودی، مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۲۲.
[۷]. احمد امین، ظهر الاسلام، ج ۴، ص ۸۱.
[۸]. الشهرستانی، الملل و النحل.
[۹]. تاریخ مذاهب الاسلامیه، ص ۱۵۱.
[۱۰]. مسعودی، مروج الذهب، ج ۴، ص ۲۲۲.
[۱۱]. تاریخ المذاهب الاسلامیة، امام محمد ابوزهرة، ص ۱۷۴.
[۱۲]. للشهرستانی، الملل و النحل; تاریخ المذاهب الاسلامیة; ضحی الاسلام.
[۱۳]. تاریخ المذاهب الاسلامیة، ص ۴۶.
منبع : سایت موسسه آموزشی - پژوهشی مذاهب اسلامی


همچنین مشاهده کنید