شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

قرآن و استقلال فرهنگی


قرآن و استقلال فرهنگی
"فرهنگ" مجموعه ای از باورها، آیین، آداب، رسوم، سنت ها و دین است که هویت هر جامعه انسانی را شکل می بخشد و از دیگر جوامع متمایز می سازد. قرآن اختلاف فرهنگی را امری طبیعی و در راستای رشد و تکامل فردی و جمعی انسان و جوامع انسانی بر می شمرد. تمدن های انسانی، اشکال تجسمی فرهنگ ها هستند. از این روست که هر فرهنگی، خاستگاه تمدنی متفاوت از دیگر تمدن ها می شود و فرهنگ های دیگر نیز، برآیند فرهنگی دیگر تمدن ها را که به شکل فرآورده های تمدنی، تجسم خارجی یافته اند، به سادگی نمی پذیرند و از آن سر باز می زنند. بر همین اساس است که برخی فرهنگ ها، کاربرد واژگان دیگر تمدن ها را نمی پذیرند، زیرا بر این باورند که هر یک از این واژگان دارای بار فرهنگی خاصی است که از طریق فرآورده های فرهنگی و به شکل تجسمی آن (تمدن) می کوشد تا در فرهنگ و تمدن دیگر نفوذ کرده و آن را تحت کنترل خود در آورد. واکنش جوامع فرهنگی چون فرهنگ اسلامی و یا سرخپوستی و یا کنفوسیوسی، نسبت به فرهنگ واژگان تمدن غربی را می توان بر پایه این باور توجیه و تحلیل کرد.
هر واژه و یا فرآورده فرهنگی و تمدنی، مجموعه ای از فرهنگ و تمدن را با خود به همراه دارد که پذیرش آن، لوازم و پیامدهایی به دنبال دارد که می تواند برای فرهنگ گیرنده و پذیرنده، مخرب و زیانبار باشد. حتی خرده فرهنگ ها نیز در میان کلان فرهنگ ها از این احساس که مورد تهاجم فرهنگی قرار گرفته اند، رنج می برند. واکنش تند فرهنگ فرانسوی، نسبت به فرهنگ انگلیسی و بازتاب آن در حوزه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، نمونه عینی این واکنش و رد فرهنگی میان دو خرده فرهنگ از یک تمدن و فرهنگ کلان مشترک است. از این رو، بسیاری از اندیشمندان بر این باورند که موجودیت و هویت هر جامعه و تمدنی از استقلال فرهنگی آن جامعه بر می خیزد و خاستگاه استقلال در هر حوزه دیگری را نیز باید در استقلال فرهنگی جست. به این معنا که فرهنگ به عنوان ریشه و خاستگاه تمدن، اصلی ترین نقش را در حوزه استقلال و حفظ آن در همه جنبه ها و حوزه ها دارد. اگر فرهنگی دست خوش تغییرات ژرف گردد و استقلال خود را در میان فرهنگ های دیگر از دست دهد، آن جامعه و تمدن منسوب به آن فرهنگ نیز دچار بحران هویت و فروپاشی می شود و استقلال خود را در دیگر حوزه ها چون نظامی، اقتصادی، سیاسی و تمدنی از دست می دهد. ریشه این نظریه را می بایست در این امر جست که فرهنگ به عنوان مجموعه ای از اندیشه ها و باورها، با روح و جان فردی و یا جمعی جامعه در ارتباط مستقیم است.
اندیشه و بینش انسانی است که هویت فردی و یا جمعی انسان را می سازد و به آن معنا و مفهوم می بخشد. از این رو، هر گونه تغییر و دگرگونی در حوزه بینش، نگرش، اندیشه و باورها به سرعت تأثیر خود را در حوزه های دیگر به جا می گذارد. بنابراین استقلال فرهنگی به عنوان ضامن و حافظ استقلال سیاسی، اقتصادی و نظامی عمل می کند و تمدنی را از تمدن دیگر جدا و متمایز می سازد. اگر انسان و یا جامعه ای از نظر بینش و اندیشه و فرهنگ مستقل نباشد، نمی تواند مدعی استقلال در حوزه های دیگر شود. قرآن هر چند برای همه فرهنگ ها و تمدن ها، ارزش و جایگاه خاصی قایل است و به همه آن ها به عنوان فرآورده های انسانی و تولیدات خلیفه الهی در قرارگاه زمین می نگرد، ولی در این میان به تمایزهای ارزشی نیز قایل است. وقتی قرآن از امت و جامعه و یا فرهنگ شاهد، نمونه و میانه سخن می گوید، تفکیک ارزشی میان فرهنگ ها و تمدن ها قایل می شود. بنابراین، با حفظ احترام به همه فرهنگ ها و تمدن ها، فرهنگ و تمدن البته مبتنی بر اصول ارزشی اسلام یعنی فرهنگ حقیقی و ناب اسلامی و قرآنی را برتر از دیگر فرهنگ ها و تمدن ها بر می شمارد. این تفکیک ارزشی میان فرهنگ و تمدن اسلامی (البته قرآنی و ناب که شاید در حال حاضر و گذشته آرمانی بوده است) و دیگر تمدن ها از آن رو صورت می گیرد تا فرهنگ اسلامی قرآنی به عنوان الگوی کامل و راه مستقیم سعادت دو سرای قرار گیرد و دیگر جوامع انسانی نیز دست کم در برخی از حوزه ها، خود را با آن هماهنگ سازند. البته این به معنای نابودی دیگر فرهنگ ها، زبان ها و آداب و رسوم مفید و عقلایی نیست، چرا که تفاوت فرهنگی و زبانی و سنت های متفاوت، خود انگیزه و خاستگاه تکامل و رشد انسان و جوامع انسانی است. بلکه سخن آن است که نوعی اشتراک در برخی از اصول فرهنگی که برای جوامع بشری مفید و سازنده است، پدید آید. بنابراین سخن گفتن از استقلال فرهنگی به معنای آن نیست که از اصول عقلایی، ارزشی و فرهنگی مفید و سازنده دیگر جوامع بهره نگیرند، زیرا برخی ارزش های اخلاقی در فرهنگ های دیگر، برخاسته از اصول عقلایی و بشری است که به عنوان پیامبر باطن انسانی عمل می کند و اسلام و قرآن، آن ها را ( چه موجود و چه آن هایی که پس از این پدیدار می شوند) تأیید کرده و می کند. همان اصول ارزشی عقلایی که از آن در اصول فقه اسلامی به سیره عقلایی یاد می کنند و بر آن مهر تأیید می گذارند. از همه این ها گذشته، اسلام و قرآن خواستار هویت یابی فرهنگی امت و جامعه اسلامی است. بر همین پایه و با شعار شعوربخش و هدایت گر "قولوا لا اله الا الله تفلحوا"، زنجیرهای فرهنگی و تمدنی بردگی و جهل و بندگی را از دست و پای بشریت بر می دارد (۱). هدف از این حرکت بینشی و نگرشی آن است تا انسان را در جایگاه واقعی خود قرار دهد و فرهنگ و بینش، مهم ترین عامل رسیدن به این مقصود شناخته و دانسته می شود.
● هویت بخشی به فرهنگ و تمدن اسلامی
قرآن، برای رسیدن به استقلال فرهنگی و هویت بخشی تمدنی و جلوگیری از وابستگی های فرهنگی، راهکارهایی ارایه داده است که در این جا به بخشی از آن می پردازیم:
۱) قرآن
قرآن به عنوان مهم ترین عامل برای استقلال فرهنگی و تمدنی اسلام شناخته و معرفی شده است، زیرا با قرآن به عنوان کتاب و قانون اساسی امتی که می بایست در درون تمدن ها و فرهنگ ها برخیزد و هویت مستقل بیابد، این امکان فراهم آمد تا امت اسلام، هویتی مستقل پیدا کند. هر جامعه و تمدن و فرهنگی نیازمند اصولی اساسی است که به عنوان امر ثابت از نسلی به نسل دیگر منتقل می گرد و نسل حاضر با تلاش و کار فرهنگی می کوشد، تا آن مبانی و اصول را به نسل دیگر آموزش داده و بر پایه آن تربیت کند. از این عمل در علوم اجتماعی، به جامعه پذیری یاد می کنند. جامعه پذیری موجب می شود تا همبستگی اجتماعی و وحدت رویه و عمل در میان نسل ها حفظ شود و سنت ها انتقال یابد. سنت ها و اصول اساسی هر فرهنگ، می تواند به دو شکل شفاهی و کتبی منتقل گردد. در قرآن و گزارش های تاریخی، ما با هر دو شکل حفظ فرهنگی جوامع آشنا شده ایم. به عنوان نمونه فرهنگ یهودی به شکل کتاب، از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. در این کتاب اصول اساسی و ارزش های بنیادین نوشته و ثبت شده است و هر نسلی به کمک آن می تواند از روش و سنت های فرهنگی پیشینان خود مطلع شود و بر پایه آن عمل کند. این روش از فواید چندی برخوردار است؛ از مهم ترین آن ها می توان به پایداری و ثبات آن اشاره کرد. شکل دیگر انتقال اصول و سنت های فرهنگی به نسل دیگر، روش شفاهی است. جامعه امی و بی سواد حجاز این گونه، اشکال فرهنگی خود را به دیگر نسل ها منتقل می کردند. بسیاری از آداب و سنت های مرسوم در عصر نبوی (ص)، سنت ها و آدابی بود که از ابراهیم (ع) به یادگار مانده بود و به صورت شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شد. این روش به جهت فقدان سنت مکتوب، دچار تغییرات اساسی و گاه دگرگونه ساز می شود. نسل های پسین به علت فقدان منبع معتبر و مستند نمی توانند از همانندی و یا یگانگی اصول ارزشی خود در طول نسل ها دفاع کنند، زیرا هر یک سنت ها می تواند به علل مختلف تغییر شکل و ماهیت دهد. قرآن به عنوان عامل اساسی حفظ وحدت فرهنگی و پایداری ارزش های فرهنگی و تمدن اسلام، به خوبی توانست از عهده این مهم بر آید. بنابراین قرآن در برابر دو کتاب ( یعنی دو فرهنگ یهودی و مسیحی ) و حتی دیگر فرهنگ ها و تمدن های دارای هویت پایدار فرهنگی چون تمدن و فرهنگ ایرانی و رومی، عمل کرد. قرآن توانست با حضور و نقش خود استقلال فرهنگی و تمدنی امت اسلامی را تضمین کند. بنابراین باید بر این نکته پا فشرد که ارسال قرآن از سوی خداوند و کتابت آن، به عنوان نخستین و مهم ترین عامل هویت بخشی جامعه اسلامی عمل کرده است. خداوند با این عمل خواست تا جامعه و امت اسلامی دارای هویت مستقل و پایداری باشد که در برابر آسیب های احتمالی زمان مصون بماند.
۲) تجسم بخشی وحدت محوری با انتخاب مکه
یکی دیگراز راهکارهایی که قرآن برای هویت بخشی فرهنگی و تمدنی اسلام ارایه داده است، انتخاب مکه به عنوان قبله فرهنگ و تمدن اسلامی است. برای تداوم فرهنگی و پایداری تمدنی لازم است که نوعی محور تجسمی نیز در کنار محور فرهنگی (قرآن) وجود داشته باشد. تا زمانی که امت از چنین محوریت برخوردار نباشند، نمی توانند به خود شکل تمدنی دهند. تجسم بخشی مفاهیم فرهنگی نیازمند پدیده های فرهنگی و مقولات تمدنی است. کعبه به عنوان تجسم و نماد محوری وحدت فرهنگی و تمدنی جامعه اسلامی عمل می کند. پیش از انتخاب کعبه و مکه به عنوان قبله مسلمانان، این هویت به شکل معنوی وجود داشته، ولی هرگز به شکل تجسمی نمود پیدا نکرده بود. از زمانی که این قبله به عنوان محور عینی مشخص شد، امت و تمدن اسلامی از تمدن و امت مسیحی و یهودی مجزا شد. (۲)
۳) مسجد
دیگر عامل اساسی که برای هویت بخشی فرهنگی از سوی قرآن و پیامبر صورت گرفت، ساخت مسجد و تأکید بر این عنوان بود. اگر دیگر تمدن ها و فرهنگ ها دارای مشخصه ای چون کنیسه و کلیسا و صومعه بودند، اسلام برای ایجاد استقلال فرهنگی اقدام به ساخت مکانی برای عبادت به نام مسجد کرد که از نظر شکل و شمایل و متعلقات داخلی آن بسیار متفاوت بود.( لهدمت بیع ...)
۴) نماز
از دیگر راهکارهایی است که قرآن به صورت تجسمی کوشید تا نوعی استقلال فرهنگی و تمدنی را با آن سبب شود.
۵) نفی تشبه و همانند با دیگران
این راهکار برای حفظ استقلال فرهنگی و نه ایجاد آن، پیشنهاد و در دستور قرار گرفت. برنامه قرآن و اسلام این بود که پس از ایجاد استقلال فرهنگی با عواملی که برخی از آن در اینجا یاد شده است، این استقلال را حفظ کرده و نگذارد به اشکال مختلف سست و یا از میان برود. از این رو دستور داد تا مسلمانان به عنوان یک امت و تمدن مستقل، می بایست از تشبه به دیگران خود داری کنند. تشبه ای که موجب می شود تا هویت فرهنگی و استقلال تمدنی آنان از میان برود. بنابراین هر آن چه این استقلال فرهنگی را به مخاطره می انداخت، حرام و ممنوع گردید که از آن میان تشبه و همانند سازی خود با دیگران است.(۳)
۶) جلوگیری از تأثیرگذاری دیگران در حوزه های فرهنگی
از دیگر برنامه های قرآن و اسلام برای تداوم فرهنگی آن است که نگذارد تا دیگران در حوزه های فرهنگی اعمالی را انجام و یا به دست گیرند که تغییرات فرهنگی را پدید می آورند و پایه استقلال فرهنگی را سست می کنند. در آیه ۱۷ سوره توبه از مشارکت دادن دیگران در ساخت مساجد و بناهای دینی و فرهنگی نهی می کند و می فرماید: «مشرکان نمی توانند و نباید در تعمیر و آبادانی مساجد مشارکت داشته باشند». در دستوری دیگر مسلمانان را از این که در این حوزه های حساس و سرنوشت سازی که هویت فرهنگی و جمعی امت بدان وابسته است، از دیگران بهره گیرند و آنان را حتی به عنوان مشاوران به خدمت گمارند، نهی کرده است. این همه شدت عمل از آن روست که تصرف و دسترسی دیگران به این حوزه ها، تأثیرات ژرف و مهمی را سبب می شود و جامعه و هویت مستقل آن تهدید می شود.(۴)
۷) عدم کوتاهی در برابر ارزش ها
اگر جامعه و امت اسلامی و یا هر فرهنگی در برابر ارزش ها و اصول خود کوتاه بیاید و به عنوان آسان گیری و تساهل و تسامح، آن را زیر پا گذارد، چنین فرهنگ و جامعه ای به زودی استقلال خود را از دست می دهد و چیزی نمی ماند تا با آن هویت خود را بنمایاند. انعطاف در برابر اصول ارزشی، امری نادرست و ضد فرهنگی است. بنابراین قرآن هر مسلمانی را فردی اصول گرا به معنای پاسدار ارزش های اساسی می داند. ارزش هایی که بر پایه اصول عقلایی و یا عقلانی و یا داده های وحیانی معتبر است، می بایست حفظ و از آن پاسداری کرد. اگر سخن از تسامح و تساهل و آسان گیری در اسلام است، درباره اصول ارزشی نیست. یک مسلمان می تواند و باید اهل تسامح و تساهل نسبت به دیگران باشد، ولی نمی تواند و نباید در برابر اصول و ارزش ها کوتاه بیاید.(۵). کوتاهی در اسلام به عنوان مداهنه و تدهین، امری مردود و زشت شمرده شده است و اهل مداهنه نسبت به ارزش ها به مجازات سختی تهدید شده اند.(۶)
۸) مبارزه با ارتداد
از دیگر راهکارهایی است که برای تداوم ارزشی و استقلال فرهنگی جامعه پیشنهاد شده است. در هر جامعه و تمدن فرهنگی، افرادی که در حوزه قانون و سنت ها عمل نمی کنند و به زبانی جامعه پذیر نیستند و با نمادهای فرهنگی و یا اصول ارزشی جامعه همراهی و هماهنگی ندارند، به سختی مجازات و تنبیه می شوند. زیرا اگر چنین برخوردی از سوی جامعه انجام نگیرد، بنیاد ارزشی جامعه و هنجارهای آن سست و به زودی نابود می شود. در جامعه اسلامی نیز برای حفظ ارزش ها و وحدت فرهنگی جامعه از روش فوق استفاده شده است. مسأله ارتداد و تنبیهات آن را می توان بر این پایه و اساس تحلیل و تبیین کرد. در جامعه ای که افراد با پذیرش و وازنش های پیاپی ارکان ارزشی و سنت های اساسی را به بازی می گیرند و هنجارهای اجتماعی جامعه را با خطر مواجه می سازند، تنبیه و مجازات چنین افرادی برای حفظ وحدت و هم بستگی جامعه ضروری و بایسته است. بنابراین قرآن همانند دیگر جوامع بشری با مخالفان ارزش ها و سنت های درست و معتبر عقلانی و عقلایی، به شدت مبارزه و آنان را تنبیه و مجازات می کند. به نظر می رسد که این حکم از آن جایی که مرتبط به حفظ جامعه و وحدت آن است، در صورتی اجرایی می شود که موجبات سستی نهادهای ارزشی جامعه را فراهم آورد. به این معنا که هر گاه فرد و یا افرادی با بازی ارتداد بخواهند اصول ارزشی جامعه و استقلال فرهنگی جامعه اسلامی را به بازی گیرند به سختی مجازات و تنبیه می گردند، ولی اگر چنین حالتی دست نداد تنها با روش های تعزیری و یا راهکارهای دیگر چون طرد و تبعید، از گسترش و دامن زدن به این گونه رفتارهای ضد جامعه پذیری جلوگیری به عمل می آید. بنابراین تشخیص این مسأله به امام و دولتمردان بستگی دارد و از قوانین دولتی برای حفظ و پاسداری از ارزش های اساسی جامعه است.(۷).
این ها نمونه هایی از راهکارهای قرآنی برای ایجاد و نیز پاسداری از استقلال فرهنگی و تمدنی جامعه اسلامی است. با تفکر و تدبر در آیات دیگری از قرآن می توان نمونه ها و راهکارهای دیگری برای این مسأله یافت که از آن میان می توان به راهکار هجرت (۸) اشاره کرد.
مهدی خیراللهی / کارشناسی علوم حدیث و دکترای افتخاری ریاضی محض از ایتالیا
پی نوشت:
۱- اعراف آیه ۱۵۷
۲- بقره آیه ۱۴۵
۳- نساء آیه ۸۹
۴- آل عمران آیه ۱۰۰
۵- اعراف آیه ۳ و نیز جاثیه آیه ۱۹ و کافرون آیات ۱ تا ۵ و ممتحنه آیه ۴ و ۵
۶- قلم آیه ۹
۷- آل عمران آیه ۱۴۹ و نیز بقرة آیه ۱۰۹
۸- عنکبوت آیه ۵۶ و نساء آیه ۹۷
منبع : کانون اندیشه جوان


همچنین مشاهده کنید